پس تردید نکن! به جای من، به جای همهی شاگردای کوچولوم. به جای همهی معلمایی که الآن تو سلولای اوین و گوهردشت دارن تقاص حقطلبیشون رو پس میدن سر قرارت حاضر شو و جای ما رو هم پر کن
نامه يك معلم
بهم گفتن تو که معلم کلاس اولی میتونی یه نامه بنویسی از طرف خودتو همهی شاگردات...
نامه به ایرانیایی که ممکنه تردید داشته باشن که آیا میتونن آخر این ماه سر قرارشون حاضر شن! قرارشون تو پاریس با جمعیتی که میخواد اونجا گوش دنیا رو از فریاد آزادیخواهی ایران پر کنه...
منم گفتم معلومه که میتونم. چرا که نه! هرکس حاضر باشه صدای من معلم رو به جایی برسونه از خدامه که هر روز براش نامه بنویسیم! این هم نامهی من:
نامه به ایرانیایی که ممکنه تردید داشته باشن که آیا میتونن آخر این ماه سر قرارشون حاضر شن! قرارشون تو پاریس با جمعیتی که میخواد اونجا گوش دنیا رو از فریاد آزادیخواهی ایران پر کنه...
منم گفتم معلومه که میتونم. چرا که نه! هرکس حاضر باشه صدای من معلم رو به جایی برسونه از خدامه که هر روز براش نامه بنویسیم! این هم نامهی من:
به نام خدا
ملالی نیست جز دوری شما... . ببخشید! شوخی کردم. نمیخوام اینقدر کلاسیک شروع کنم. میخوام حرف دلم رو بزنم. برای شما ایرانیهایی که چهارگوشهی دنیا زندگی میکنین. این نه نامه، که رنجنامهی منه...
آ مثل آب
ب مثل بابا
بابا آب داد، بابا نان داد!
سی چند ساله که دارم این جمله رو روی تخته سیا مینویسم، با این همه حتی یک بار هم نشده خودم که بابای چند تا بچهی قد و نیم قد هستم، با دست پر در خونهم رو بزنم...
رو دیوار مدرسهمون نوشته معلمی شغل انبیاس. اما وقتی معلم حرفی میزنه، طوری باهاش رفتار میشه که با کافر هم نمیکنن! اخراج و زندان و شکنجه و تهدید...
یکی نیست بهشون بگه آخه لامصبا! ما چه جوری نون زنو بچهمون رو بدیم، وقتی حقوق رسمیمون چهار برابر زیر خط فقره!
مگه نه اینکه آیندهی یه مملکت رو همین کوچولوهایی میسازن که با لبخندای معصومشون پشت میز و نیمکتای کلاسهای ما میشینن! آخه من معلم با سه شیفت کار کردن تو روز، با کدوم انرژی توان، قلبشونو از محبت پرکنم بهشون درس زندگی بدم!
ای بابا! درس زندگی کدومه! بچههایی که تو کلاس از فرط گرسنگی و سوء تغذیه ضعف دارن، جدول ضرب رو هم به سختی یاد میگیرن...
آره هموطن! اینه رنجنامهی من به شما. به شمایی که اگر چه درد دوری از وطن رو داری، اما مثل من تیغ حراستو دشنهی وزارت دست کم، کمتر روی سرته.
پس تردید نکن! به جای من، به جای همهی شاگردای کوچولوم. به جای همهی معلمایی که الآن تو سلولای اوین و گوهردشت دارن تقاص حقطلبیشون رو پس میدن سر قرارت حاضر شو و جای ما رو هم پر کن