۱۳۹۴ خرداد ۲۱, پنجشنبه

بربريت، شکنجه و اعدام، عين ذات حاکميت آخونديست


 از بدو پيدايش شوم رژيم جبار وخونخوارآخوندي درجامعه ايران، سلطه پليدش را، با استفاده از تجربيات قرون وسطي و دوران بردهداري، و استفاده از تكنيك (جراثقال، گيوتين، دستگاه قطع دست و…) زير پوش مذهب، درسراسر ايران گستراند و به يُمن  افشاگريهاي مقاومت سازمانيافته، مبدل بهمنفورترين ديكتاتور قرن شده و وارثان ضدبشريش بزرگترين ناقضان حقوق انساني و شكنجهگران بدنام عصر معاصر شدهاند.
رژيم بنيادگراي آخوندي، يك حكومت ايدئولوژيك است و بهطور استراتژيك، ايجاد يك حكومت جهاني را به مثابه آرمان وهدف مد نظر قرارداده است (1) حكومت ولايت فقيه، كه خميني آنرا بنانهاده، به مثابه يك رژيم مذهبي ارتجاعي، هدف اساسي خود را حكومتي بهعنوان، ام اقراي جهان اسلام براساس ولايت مطلقه فقيه قرار داده است.
خميني درنامهيي خطاب به خامنه اي مي نويسد كه: «همان قدرتي كه خدا براي پيغمبر قائل شده، براي ولي امر و وليفقيه هم قايل شده است. درتاريخ شيعه اين نظرگاه را با اين وسعت و دامنه اولينبار او پرورانده، كامل كرده است»(2) بنيادگرايي يك تهديد براي همزيستي و تساهل و مسالمت و براي صلح و دوستي و ثبات در جهان امروز است»(3).
  چند ماه پيش از سقوط آلمان نازي هيتلر دستور داد نوجوانان را به جبهههاي جنگ بفرستند تا خلايي كه تلفات سنگين در ميان سربازانش بهوجود آورده پركند. خميني نيز براي پركردن خلأ ناشي درميان سربازانش، دستور داد تا نوجوانان و افراد نابالغ به جبهههاي جنگ اعزام شوند منتهي خميني يك وطيفه ديگر براي آنها تعيين كرد و آن اقدام خودكش ازطريق عبور از مناطق مينگذاري شده و منفجر ساختن مينها بود.
و بدين ترتيب ملاحظه ميشود كه ارزش جان آدمي در فلسفه خميني بهمراتب كمتر از ارزش حيوانات است. حتي خميني فتوا داد «كودكان نابالغ بدون موافقت پدر و مادر خو د ميتوانند به جبهههاي جنگ عزيمت كنند»(8).
خميني گفته است «اسلام با خون آغاز شد و جز از راه خونريزي بيشتر پايدار نخواهد گرديد»(9).
آخوند رفسنجاني اعتراف كرده بودكه «حدود يك قرن درآمد نفت» را درجنگ مايه گذاشتهاند»(1).
خميني از ابتدا بهخاطر طينت ارتجاعي و قرون وسطائيش خواهان ادامه جنگ بود. نعرههاي جنگ جنگ تا پيروزي يا اگر جنگ تا 2سال هم ادامه يابد به آن تن خواهند داد.

اوج شقاوت 
 «…حدود 2كيلومتر از جاده اصلي اسفالت دور شده بوديم كه به تپه بزرگي رسيديم كه يكي از افراد دادستاني آمد و به من گفت سينه همين تپه را گودالي مثل سنگر خودرو بكن و من اين كار را كردم وقتي كارم تمام شد چادر خودرو بالا رفت و ديدم كه 2نفر ديگر از افراد دادستاني عقب نشستهاند و از دو زن و يك مرد و يك بچه 3ـ4ماهه همه زنده بودند ولي شديداً مورد ضربوشتم قرارگرفته بودند، مراقبت ميكنند. يكي از زنها همسر آن مرد بود و ديگري خواهرش و آشكار بود كه هردو زن مورد تجاوز قرارگرفته بودند. سپس مرد زنداني را دراز خواباندند و زن او و خواهرش را نيز لخت كردند و به من گفتند كه لودر را بياور و ناخن لودر را بگذار روي پاي او و فشار بده، من هم رفتم لودر را آوردم و ناخن آن را گذاشتم روي ران پاهايش وي هنوز فشار نداده بودم كه ديدم جعفر و بچههاي دادستاني دورش جمع شدند وگفتند حالا حرف ميزني يا نه؟ و او فقط با صداي خفيفي گفت مرگ بر خميني و شكنجهگران بهمن گفتند فشار بده و من يك فشار بهبيل لودر دادم كه يكدفعه دو پاي او زير بيل و ناخن لودر له شد و او از هوش رفت و بعد گفتند بيا بهطرف زنها و من لودر را آوردم بهطرف زن آن مرد و گفتند كه يكي از ناخنهاي لودر را روي گردنش بگذار، من هم اين كار را كردم و در اينجا صحنه دلخراشي بهوجود آمد و زن در جا كشته شد سپس رفتيم بهسراغ خواهر مرد و به او هم همان حرفها را زدند ولي او هم حرفي نداشت كه بزند و حالت جنون گرفته بود به من گفتند يكبار با لودر روي پاهايش برو و من اينكار را كردم وآن زن بيهوش شد بعد هرسه نفر و بچه خردسال را در همان گودالي كه حفر كرده بودم، گذاشتند و گفتند رويشان خاك بريز و اين دستور دادستان است و بايد اجرا شود و من هم اينكار را كردم و گودال را به صورت اول درآوردم»(11). خميني در كتاب تحريرالوسيله، احكام دست و پا بريدن (ترجمه تحريرالوسيله جلد چهارم، قصاص، مسأله7) كندن پوست و گوشت سر (مسأله 16)، سوراخ كردن پا بريدن گوش (همانجا مسأله 18)، چشم درآوردن (همانجا مسأله21)، بريدن لب و زبان (همانجا مسأله3، 31)… بسياري احكام موحش غيرقابل بيان را صادر ميكرد»(12).
وقتي دجال خميني، پشه را از خانه خود خارج ميكند و ميگويد جان دارد ودر زمان تبعيد چرنديات و اوهاماتي را مينويسد، كه عملي كند. خميني بهنام مذهب از مباح دانستن خون مخالفين و كشيدن آن قبل از اعدام از تجاوز به دختران قبل از اعدام، از تجاوز به مادران و دختر بچگان از قتلعامهاي سال 6، از دست بريدنها و شلاق زدنهاي پير و جوان و سركوبي كه بهبدترين شكل ممكن بر روي تمام اقشار مردم محروم ايران گسترانيد. خميني سمبل فساد و تباهي و نفرين مجسم دوران معاصر است. سركوبي فراگيري در همه زمينهها شاخص اصلي نظام «ولايت فقيه» است.
ولايت فقيه ديكتاتوري و استبداد ديني است، كه مشرعيتش را از مذهب كسب ميكند.قشريگري و پراگماتيسم دو مؤلفه اصلي است كه حاكميت ارتجاعي ولايتفقيه برآن بناشده است. جرياني از خشك انديشي و تحجر و واپسگرايي.

سركوب درنظام ولايت فقيه در ابعادي همه جانبه 
يكي از ويژگيهاي سرگوبگرانه نظام «ولايت فقيه» ابعاد گسترده سركوب كه بر پايه مذهب شكل گرفته، ميباشد. در چنين نظامي سركوب نميتواند در محدوده عنصر سياسي متوقف شود بلكه زير پوش مذهب و «احكام شرعيه» به عرصه اجتماعي و زندگي خصوص مردم كشأنده ميشود.
«زن ستيزي علاوه بر نظرگاه ارتجاعي، يك منفعت پراگماتيك درجهت تحكيم سلطه ديكتاتوري مذهبي دارد. حاكميت مذهبي يك تماميت است كه اگر از يكجا سوراخ شود، كل آن سوراخ ميشود، بهخصوص اگر چنين حفرهيي در مسأله زنان پديده آمده باشد. ارتجاع آخوندي روي ايدئولوژي جنسيت سوار است و چنانچه مرزهايش در اينجا شكسته شود كل ساختارش درهم ميشكند. درنظام ديكتاتوري امروزي، اقليتهاي مذهبي تهديدي براي نظام نيستند. مگر شمار يهودي يا بهايي در ايران چقدر است؟ اينها چه تهديدي براي يك نظام هستند؟ اما در رژيم ولايتفقيه اينها تهديد جدي هستند وقتي قرار باشد يهودها يا بهاييها در رفتارشان آزادي داشته باشند، كل نظام مذهبي ترك برميدارد. چرا كه آزاد گذاشتن آنها سرايت ميكند به ديگر بخشهاي جامعه. براي همين است كه بايد اقليتهاي مذهبي را هم سركوب و خفه كند»(13).

سازمان كار
سازمان كار و سازمان رژيم هم ساخته نشده براي پيشرفت اجتماعي، براي پيشرفت اقتصادي يا براي پيشرفت ملي، بلكه ساخته شده براي سركوب و صدور ارتجاع، براي حفظ حاكميت ننگين آخوندي، اگر دستگاهي هم دارد به نام وزارت نفت، اگر دستگاه اقتصادي دارد اينها الزامات همين حكومت و فقط همين دو ستون ودو پايه رژيم است.
يعني اگر اين كارها را نكند نميتواند همان دو ستون را حفظ كند. بوروكراسي رژيم، ساختار اداري آن اگر مستقيم در خدمت صدور تروريسم و ارتجاع و جنگ و سركوب نيست غيرمستقيم براي جنگ يا صدور ارتجاع لازم است چيزهايي است كه اگر انجام نشود به همان پايهها خدشه وارد ميشود. براي فهم اين مطلب يك شماي كلي از تشكيلات حكومت را به شكل زير در اينجا مي اوريم»(14).
سه قوه تحت نظارت ولي فقيه هستند 
دري ك كلام همه ارگانها به ولي فقيه وصل هستند
 «بزرگترين دجاليت زمانه اين است كه شيادان مرتجعي مثل خميني، خودشان را بهعنوان شاخص اسلام معرفي كردهاند. در حالي كه به نظر ما اسلام دين اميد، رحمت، رهايي، آزادي، عشق، دوستي و صلح و توسعه، پيشرفت، بردباري، سهولت، سادگي شفقت، گذشت و فداي خود براي آسايش و آزادي بقيه، و دين همه زيباييهاي روي زمين و زبياييهاي واقعي انسانها يعني ارزشهاي انساني است… اسلام بزرگترين احترام و مرتبت را براي انسان و بهخصوص زنان قائل است و خواهان برابري و آزادي زنان است. درحالي كه آن چه آخوندها و مرتجعين از اسلام معرفي ميكنند، دين سختي، شكنجه، انتقام، جنگ، بدبختي، نااميدي، كينه، زورگويي، اجبار و همه سياهيها و بديهاي روي زمين و در يك كلام دين زنده بهگور كردن انسانها با شاخص خداي شكنجهگر است.
واقعيت اين است كه آخوندها هيچ ربطي به اسلام ندارند و اين بزرگترين هديه به آخوندهاست كه اعمال آنها را به حساب اسلام بگذاريم(15).
در دستگاه سركوب قرون وسطايي ولايت فقيه، مطلقاً از عفو وگذشت، تخفيف عقوبت خبري نيست چه بسا اولياي قربانيان، در قتلها كه اكثراً بهخاطر فقر و نداري صورت گرفته، مجبورشان ميكنند كه گذشت نكنند وطبق «شئونات دين و عرف آخوندي» متهم بايستي قصاص شود.
واژه قصاص آنقدر لوث و بي معني شده است كه هيچ تغييري درآن جايز نيست و مقوله كاملاً دگم است. ازطرف ديگر دستگاه منسجم سركوب ولايت فقيه هم عذر و بهانهها را در زرورق احكام شرعيه ميپيچاند. ساعتها مي نشينند كه شكنجه روحي و رواني و جسمي را ابداع كنند.از اختراع دستگاه قطع انگشتان تا صدها نوع شكنجه و آزار همه و همه از يك دستگاه منسجم و آببندي شده، ضدبشري نشأت ميگيرد.

فتوا مبناي اجراي حكم 
ملايان حاكم به آ ن دسته از اعمال وحشيانهيي كه هنوز جنبه قانوني پيدا نكرده است از طريق فتوا جنبه رسمي ميدهند. بهخصوص كه در قوانين رژيم تصريح شده است، هركجا قانون سكوت كنند فتوا مبنا قرار ميگيرد. در اصل 167قانون اساسي رژيم آمده است: «قاضي مؤظف است كوشش كند حكم هر دعوا را در قوانين مدونه بيايد و اگر نيايد با استناد به منابع معتبر اسلامي يا فتاوي معتبر، حكم قضيه را صادر نمايد و نميتواند به بهانه سكوت يا نقض يا اجمال يا تعارض قوانين مدونه از رسيدگي به دعوا و صدور درحكم امتناع ورزد».
البته اينهمه سركوب، گردن زدنها، قطع دست و پا، حلقآويز وگرداندن جوانان و تحقير آنها در خيابانها فقط براي مردم محروم است.
پاسداران و جنايتكاراني كه فاسدترين، شقيترين و بي پرنسيبترين آدمهاي روي زمين هستند، آزادانه، هر كار شنيعي و ضدانساني را ميتوانند انجام دهند .نهتنها عقوبتي دركار نيست، بلكه در نظام ولايتفقيه، آنكس كه بيشتر دزدي ميكند، قتل و تجاوز و جنايت ميكند، مشخصاً معلوم است كه جزء نزديكان و دستبوسان و سينهچاكان ولي فقيه ميشوند و براي هرگونه ظلم وتعدي به مال وناموس مردم كارت سبز مي گيرند. به نمونه زير كه تنها يكي از هزاران واقعه دردناك است اكتفا ميكنيم.

تجاوز افسار گسيخته
«پاسداري در سپاه پاسداران بنام مهدي، يكي از افرادي هست كه از حسابدارهاي بخش تربيت بدني سپاه است. اين آقا حدود يازده دختر را اغفال كرده. وقتي برايش پرونده تشكيل شده، هيچكاري با اين آقا نكردهاند.آقايي كه زن داشته، سه بار ازدواج كرده و 4فرزند داشته، از ستاد مشترك ميآمده تحت عنوان يك دانشجوي كه مجرد است و خونه اجاره گرده بود يك دانشجوي شهرستاني را با اين همه دختر را اغفال كرده و تعليم سنتور هم مي داده. تمام مدارك را گذاشتند زير پايشان له كردند. پرونده تشكيل شد برايش ولي هيچ كاري با اين آقا نكردند. فردي را هم كه شكايت كرده بود، تهديد به مرگ كردند. تا بيايد رضايت بدهد شماره پرونده را خدمتتون عرض ميكنم…»(راديو آمريكا 7/7/83).
«سوزاندن بهوسيله مايعات داغ مانند روغن ومايعاتي نظير الكل و اسيد خالص هم بسيار رايج بود و مخصوصاً براي كساني استفاده ميشد كه هروقت شكنجه ميشدند بعد فرياد ميزند مرگ بر پاسداران و خميني. من خيلي خوب يادم ميآيد كه يك روز زني را آوردند كه ببرند به ميدان تيرباران كه او اصلاً راه نميتوانست برود و دو نفر ازشكنجهگران زندان سپاه كش.
 كشان كشان او را آوردند و تحويل دادند و بعد رفتند كه من به اضافه دو نفر ديگر آنجا بوديم و يكي ازآن دو نفر به او گفت چي شده و آن زن پاسخ داد همه شما كثافت هستيد. شكنجهگران احمق، در همين حين جليل آمد و گفت آخر آدم نشدي و سر عقل نيامدي و ميبيني كه ما تو را سرعقل خواهيم آورد. الان روغن ريختم رويت ولي لحظهيي ديگر خاك ميريزيم و او را سوار يك جيبپ استيشن قديمي آمريكايي كردند و بردند و ديگر من از سرنوشت او اطلاعي نيافتم. يادم ميآيد يك نفر بود كه هميشه با صداي بلند در بندش سرود ميخواند كه همه ما را عصباني كرده بود كه ديگر نميتوانستيم تحمل كنيم هرچقدر او را ميزديم شكنجه ميكرديم فايده نكرد و يك روز توانگر و ياِئيني گفتند ما ميتوانيم او را آرام كنيم كه حميد گفت فعلاً هنوز حكم اعدامش نيامده گفت ما هم كاري ميکنيم تا آن موقع نتواند حتي حرف هم بزند و همان روز رفتند حدود يك استكان اسيد خالص در دهان او ريختند كه نيم ساعت هم طول نكشيد كه كشته شد»(16).

عدالت و حقوق در حاكميت آخوندي
در نظام قضايي آخوندي، قاضي به جز آخوند عمامه بهسر، كس ديگري نميتواند باشد و تمامي دادگاههاي كشور همان «محاكم شرعيه» ميباشند.
درحاكميت ارتجاع زن مطلقاً حق قضاوت ندارد، قطع دست و پا و اعضاء بدن، سنگسار و چشم از حدقه درآوردن و… مجازاتهاي غير انساني و سبعانه در اين نظام قضايي امري عادي است. در سايه شوم اين رژيم، دهها نوع بيدادگاههاي ويژه در همه جا شكل گرفت و تنها رشته پيوند اين سيستمها همان منافع و سودجويي ملايان ريش بلند و در رأس همه وليفقيه است كه بايد رعايت شود.
حاصل كار دستگاه آخوندي در زمينه حقوق و قانون و قضاوت طي 26سال گذشته عبارت بوده است از نفي تمامي دستاوردهاي دوران معاصر در اين زمينه و بازگشت به قرون وسطي.

مفهوم «دادگاه» از زبان يك زنداني 
گزارش زير توسط يك زنداني كه بيش از ده سال در زندانهاي رژيم بهسر برده را بيان كرده: 
«محلهايي موسوم به دادگاه كه در آن زمان در اوين فعالترين آنها مربوط به گيلاني بود. شامل اتاقي ميشد، كه يكي از آخوندهاي جنايتكار وبعضاً شكنجهگر رژيم در پشت ميزي نشسته و بازجو و دادستاني كه همان لاجوردي يا جلادي ديگر مثل او بود.
زنداني را با پروندهيي آورده و با چشمبند روي صندلي مي نشانند و موارد كيفرخواست را اعلام ميكنند و با كمترين روابط كه تشكيلاتي بودن او را ثابت كند، محارب و مفسدفيالارض ميخواندند و هرچه اتهامي ميتوانستند به فرد ميبستند و در آن لحظه اگر صداي متهم درميآمد و ميخواست كلمهيي در رد اتهامها بگويد، همان جا زير كتك گرفته ميشد. معمولاً دادگاهها حدود 3دقيقه تا 5دقيقه بيشتر طول نميكشيد. موارد متعددي در اين دادگاهها بوده كه خود قاضي بلند شده و متهم را زير كابل گرفته كه: «تو كه دربازجويي اين موارد را قبول كردهيي چرا حالا انكار ميكني»(17).

بيدادگاه و رسيدگي به پروندهها 
ملاهاي طراز اول رژيم و همچنين «قضات دادگاههاي انقلاب» در اين مدت تمامي موازين و اصول حقوقبشر را پايمال كردند و برخوردشان با زنان و مردان زنداني را ميتوان با دوران قرونوسطي مقايسه كرد.
به گفتههاي چند آخوند دژخيم توجه كنيد:
موسوي تبريزي از عناصر باند خاتمي: »…هركس در برابر اين نظام وامام عادل مسلمين بايستد كشتن او واجب است، اسيرش را بايد تمام كش و زخميش را زخميتر كرد كه كشته شود… هركس از اطاعت امام عادل خارج شود و در برابر نظام بايستند حكمش اعدام است».
رفسنجاني گفت: «در دنيا همواره مردماني هستند كه با سركوب اصلاح ميشوند. ما بايد آنها را تنبيه كنيم و اين فضاي رعب و وحشت بايد براي افراد نامتعادل و خائن وجود داشته باشد (روزنامه رسالت 12آذر67).
آخوند مقتدايي، در مورد ارتكاب برخي از اعمال خلاف اخلاق و مجرمين عادي كه قربانيان جنايت خود رژيم هستند چنين ميگويد: «هر دو محكوم به مرگ ميشوند، ليكن دركيفيت اجراي مرگ، دركيفيت اين كه چه جور او را بكشند، اختيار دست حاكم شرع داده شده كه يكي از اين پنج راه را انتخاب كند: 1ـ كشتن با شمشير و زدن گردن، 2ـ سنگسار 3 ـ پرت كردن از بالاي كوه يا از ساختمانهاي چند طبقه 4ـ خراب كردن ديوار روي سر او 5ـ او را با آتش بسوزانند؛ حتي جايز است جمع كنند بين يكي از اين چهار كيفر و سوزاندن با آتش، يعني اول او را بكشند با شمشير يا از بلندي پرت كنند يا رجم كنند يا زير آوار بميرد سپس جسد او را با آتش بسوزانند» (راديو رژيم اول دي 68).
اصول حقوق جزء دستاورهاي مبارزات تمامي مردم جهان طي هزاران سال است، اماخميني، همه ارزشهاي حقوق و قضايي را زير پاگذاشته است.

وحشتناكترين شيوهها 
روزنامه جمهوري 18بهمن68 و كيهان 29بهمن 68 نمونهيي از نحوه اجراي احكام توسط بيدادگاهها رژيم را نقل كردهاند: 
متن اجراي حكم به شرح زير است: 
 «سه نفر به اسمامي و شيوههاي مشخص شده زير در همدان اعدام شدند.
1ـ محمدگلزار، فرزند ناعلي 27ساله… به 173 ضربه شلاق و قطع گردن با شمشير محكوم گرديد.
2ـ غلامحسين گلزار معروف به حسن، فرزند نادعلي 28ساله، اهل و ساكن همدان… به 148ضربه شلاق، سه ضربه چاقو در بالاي بدن و قطع گردن با شمشير محكوم گرديد.
3ـ رضا خانبان معروف به حاج آقا، فرزند مهدي 23ساله اهل و ساكن… همدان به 138ضربه شلاق، سه ضربه چاقو در قسمت بالاي بدن و اعدام به وسيله چوبهدار محكوم گرديدكه احكام صادره ظرف چند ساعت پس از صدور ساعت 30/8صبح با حضور جمعي از مسئولان مملكتي در نزديكي محل وقوع جرم اجرا گردد… سرهاي جدا شده از تن جانيان بر فراز مقبره بوعلي سينا قرار داده شد؛ اجساد آنان نيز توسط جراثقيل در شهرگردانده شد…» 
توخود بخوان حديث اين مجمل 

عدالت در نظر و عمل سران رژيم 
سردمداران رژيم و همچنين «قصات دادگاههاي رژيم» طي 26سال از حاكميت ننگين آخوندي تمامي اصول و موازين را ناديده گرفتهاند و برخوردشان با مردان و زنان زنداني را فقط ميتوان با رفتار اشغالگران قرون وسطايي مقايسه كرد. نگاهي كوتاه به صحنههايي كه در سياهچالهاي سراسر كشور جريان دارد به بهترين وجه ماهيت ضدبشري تماميت رژيم ملايان را ترسيم ميكند. اخبار جناياتي كه از عملكرد اين رژيم به خارج از زندان رسيده، بخش بسيار ناچيزي از يك واقعيت مخوف است كه هر روز و شب در زندانها رژيم جريان داشته است. كمتركسي توانست از دست دژخيمان خميني جان سالم بهدر برد تا به مردم ايران و جهان بگويد كه در اين سالها در زندانها چه گذشت. محمدي گيلاني «قاضي القضات شرع خميني» در مورد مجازات مخالفين چنين ميگويد: «محا رب بعد از دستگيري توبه اش پذيرفته نميشود.كيفر همان كيفري است كه قرآن تعيين ميكند كشتن به شديدترين وجه، حلقآويز كردن به فضاحتبارترين حالت ممكن و دست راست و پاي چپ آنها بريده شود. اسلام اجازه ميدهد اينها را كه در خيابان تظاهرات مسلحانه ميكنند دستگير شوند و دركنار ديوار همان جا آنها را گلوله بزنند. ازنظر اصول فقهي لازم نيست به محاكم صالحه بياورند. براي اينكه محارب بودند… اسلام اجازه نميدهد كه بدن مجروح اين گونه افراد ياغي به بيمارستان برده شود بلكه بايد تمام كشته شود. اسلام اجازه ميدهد حتي اگر زير تعزير آنها جان هم بدهند كسي ضامن نيست عين فتواي امام است…» (كيهان 29شهريور60).
سرحدي زاده، رئيس اداره زندانها وزير كار سابق رژيم نيز گفته بود: 
«مجاهدين اصالتي ندارند… انيها كساني هستند كه با همه نمودهاي انقلاب مخالفت كردند ما بايد 7گورستان درست كنيم وهمه آنها را دفن كنده…با ضد انقلاب بايد با خشونت سياه مبارزه كرد حالا مراحل نرم است (روزنامه انقلاب اسلامي8آذر 59)
قاضي عطااله سلطاني كه دررژيم آخوندي مورد تهديد واقع شده بود به فرانسه پناهنده شد وي درمورد اعمالي كه استقلال قضاوت را نقض ميكند شهادت ميدهد: 
 «ميتوان گفت كه وزارت دادگستري وجود ندارد.تابلو وكادرهايش هستند حتي ساختمانش زيباتر شده است اما ديگرقاضي وجود ندارد.آنها بهوسيله آخوندها جايگزين شدهاند كه فقط قوانين قرآني را ميدانند اكثراً بي سواد وبي فرهنگ هستند ديگر مسأله بي طرفي واستقلال وجود خارجي ندارد.دستگاه قضايي با رشوه، داشتن رابطه ودعوتها كارميكند.همه چيز فاسد است.مافياي حكام ازدستگاه عدالت استفاده ابزاري ميكنند وتروري را حاكم كرده است كه مانند رژيم سرهنگهاي آرژانتين است اين دستگاه ارادي را كه فكر ميكنند خطرناك، حتي مزاحم رژيم هستند، سربه نيست ميكند بعد اجساد اين افراد درخيابان ويا كوهستانها پيدا ميشود ويا کلاً نابود ميشود» (روزنامه اومانيته 20ارديبهشت83).
محمود نيشابوري