اين گردهمايي صداي پاي بهار باست، همه همياران به درياي خونبار مقاومت گردن فراز مي پيوستند که بهاي آزادي را با فديه 120هزار شهيد والامقام پرداخته و براي هميشه بر تارک مبارزات مردم ايران چون الماس ميدرخشد. بله اين درياي بيکران خلق است که عصيان کرده است جزر و مد آن شلاقکش سواحل کاخ نشينان آخوندي شده تا جرثومه هاي فساد و تباهي را به منجلاب نيستي و نابودي هدايت کند تا درياي مواج و نيلگون خلق از لوث وجود اين شر يران و مزدوران پاک شود.
پرستوها به لانه برميگردند
به بهانه گردهمايي عظيم ويلپنت:
بله من مسعود و مريم را ميبينم که از آزادي، برابري عشق و ايمان براي بيشماران انسانهاي تشنه آزادي سخن ميگويند من ديگر گريه مادراني که بهگردن فرزندانشان طناب دار انداختهاند را نميبينم. همه چيز بوي بهار ميدهد، گفتم صدا ي پاي بهار را شنيدم دور نيست نزديک نزديک، مريم جوهر بهار اينجاست...
بار ديگر ويلپنت، توسط هموطنان داخل و خارج کشور، گلباران مي شود. از ذهنم گذشت که چگونه و با چه امکاناتي و از قبل چه کسي اين مقاومت پيروزمند که رژيم ضدبشري آخوندي لحظه يي از توطئه، دغلکاري و مردمفريبي، عليه آن فرو گذار نکرده است، دست و پنجه نرم ميکند؟
خميني دجال مگر نگفت: جان، مال و ناموس مجاهدين حلال است. خميني و همپالگيهايش کشتند و مثله کردند، دار و درفش و زندان بنا کردند ولي غافل از اين که اين مقاومت در قلوب مردم ايران در جاي جاي ايران و اقصي نقاط دنيا ريشه کرده است و هموطنان از همه امکانات، از مال و جان، خانه و ماشين دريغ نکردند. مگر نشريه مجاهد بالاترين تيراژ را در ايران نداشت که واقعيتها را به هموطنان بازگو ميکرد، از افشاگري اين که صداي پاي ديکتاتور ميآيد تا همه توطئه هاي مذبوحانه آخوندي عليه مقاومت و مردم ايران. مگر طنين فريادهاي ميليشياي جوان در جاي جاي وطن بهگوش نميرسد که آزادي را نجوا ميکردند. با هزار شيادي و رذالت بهزعم خود ميخواستند اشرف ر ا از بين ببرند اما نشد که نشد، مقاومت رشد کرد اين درخت طيبه، شاخ و برگش عميقتر در دل مردم رشد و نمو کرد. رژيم همه توطئه ها را با صرف هزينه هاي سرسام آور به کار برد تا مجاهدين را از مر دمشان جدا کنند اما بنا به سنت تکامل و عزم و رزم اشرفيان روزبه روز بر تعداد هواداران و حاميان آن افزوده شد.
تبلور اين همنوايي و همياري هموطنان، را در برنامههاي کمکرساني بهمجاهدين بايد جستجو کرد که با چه شوق و انگيزهيي، با چه اميد و آرزويي آزادي خودشان را در دفاع از مجاهدين ميبينند.
رمز عشق و عاشقي را پروانه داند که چگونه از باغ آرزوهايش، گلها، جويباران چشم ميپوشد و سخترين راه را انتخاب ميکند، چرا؟
پر و بال را به آتش ميکشد تا ما ندگاري نور شمع را تضمين کند تا ثابت کند که آن چه مي ماند نور است و روشنايي. من صداي زمزمه و آواز پرندگان سپيد بال آزادي و رهايي را که از شوق آزادي بهوجد آمده و بازيگوشي ميکنند و اوج ميگيرند را ميبينم و ميشنوم. اين گردهماي باشكوه گواه بر حقي از سازماني مردمي و پيشرو بود. هر نفر در سالن چه پير و چه جوان، زن يا مرد، فوران چشمه جوشاني بود به زلالي اشک چشم، غليان عشق و عواطف فرو خورده يک خلق. پژواک صداي سرکوبشدگان و لبخند زيباي دختر بچگان، گريه شوق مادران و پايداري اشرفيان و فرياد رساي دانشجويان و کارگران بود که مرگ برد يکتاتور و ما زن و مرد جنگيم بهجنگ را طنين انداز کردند. چشمه ها در همه جا جوشيدند خروشيدند از تهران تا کرج. چه ميگويم مدار جغرافيايي، بعد و مسافت را شکستند از فرانسه، آلمان، اتريش، بلژيک هلند، قبرس و دانمارک و… چشمه ها به هم پيوستند سيلاب شدند سيلابي، که خشم و کين انقلابي از دشمن غدار را همراه دارد تا ريش و ريشه اين نا بخردان ر ا روي سرشان آوار کند.
اين گردهمايي صداي پاي بهار باست، همه همياران به درياي خونبار مقاومت گردن فراز مي پيوستند که بهاي آزادي را با فديه 120هزار شهيد والامقام پرداخته و براي هميشه بر تارک مبارزات مردم ايران چون الماس ميدرخشد. بله اين درياي بيکران خلق است که عصيان کرده است جزر و مد آن شلاقکش سواحل کاخ نشينان آخوندي شده تا جرثومه هاي فساد و تباهي را به منجلاب نيستي و نابودي هدايت کند تا درياي مواج و نيلگون خلق از لوث وجود اين شر يران و مزدوران پاک شود. و ديگرآنچه هست و ميماند لبخند است و غليان عشق و عواطف يک ملت بهپا خواسته و مبارز. فرياد حق طلبانه مسعود و مريم است که طنين آن در همه جا گسترده شده است. بوي بهار و ترانه هاي آزادي در هر کوي و بر زني ساطع و مترنم است. بله اين همياري، شکوفايي هويت انساني و اصالت بخشيدن به مبارزه حق طلبانه مردم ايران است. مقاومت سازمانيافته و نيروي محوري آن سازمان مجاهدين ضر بات پي در پي بر پيکر فرتوت آخوندي که در فاز اضمحلال است فرود ميآورد. به يُمن همين پايداريها، فدا و ايثارها و همياريهاي هموطنان شريف بدون شک اين جانيان به ورطه سقوط و نا بودي محتوم در خواهند غلتيد.
و آن گاه ديگر سيماي آزادي، بد بختي، درد و حرمان مردم را به تصو ير نميکشد بلکه گلخند آزادي و بهروزي خلق را آذين و زينت بخش برنامههايش ميکند. ديگر از دختربچگاني که بهفروش ميرسند و جوانان معتاد، بيکاري و سرخوردگي خبري نيست بلکه سيما مدارس استاندارد با دانش آموزان خندان و اميدوار و جامعه يي سالم با معيارهاي بين المللي ر ا به نمايش ميگذارد.
من شاهد برگشت پرستوهاي سبکبال که بالاجبار کوج کرده بودند بهلانههايشان هستم که چگونه با تلاش بي وقفه و چشمگيري، خانه هاي و يرانشان را دگربار با اميد و آرزوي سرشار از عشق و آزادي بنا مي کنند. بله من مسعود و مريم را ميبينم که از آزادي، برابري عشق و ايمان براي بيشماران انسانهاي تشنه آزادي سخن ميگويند من ديگر گريه مادراني که به گردن فرزندانشان طناب دار انداخته اند را نمي بينم. همه چيز بوي بهار ميدهد، گفتم صدا ي پاي بهار را شنيدم دور نيست نزديک نزديک.
محمود نيشابوري