باور به بهار آزادي
چگونه, رنج و شكنج ملتي, تحت حاكميت آخوندهاي شرزه را مي توان به تصوير كشيد؟
آيا ياراي بازگويي يكي, از هزاران بدبختي و درد و رنج مردم را داريم؟
قلم گويي خجل و شرمنده, از به روي كاغذ آوردن واقعيات دردناك و كلمات حزن آور است. دست ياراي فشردن قلم را ندارد. كاغذ را به شكايت و اعتراض وا ميدارد, كه چگونه ممكن است, اين سياهي ها روي صفحه سپيدم جاي گيرد؟
خواننده با چشمي گريان و با لباني خشك و با بغضي در گلوشكسته و دستي لرزان, به بانيان اين فجايع لعنت و نفرين ميكند و در ناباوريهايش باور را جستجو ميكند, كه انسان چگونه اين همه هويتش تنزل پيدا ميكند و به قهقرا كشانده ميشود؟
قصه ها مي نوشت خاقاني قلم ايستاد و سر بشكست
در كشورم نه فقط هزار, هزار انسانها بر تيركهاي اعدام جان مي دهند, جلادان دست مي بُرند و پا قطع ميكنند, باورها را ناباور ميكنند, سياهي را به جاي سپيدي حراج ميكنند, فقر و فلاكت و اعتياد و بلاهاي ديگر را از آن و زائيده خود مردم ميدانند!؟
…آنجا كه بر هر چه باور است خط ميكشند و خاك ميپاشند.
آنجا كه حتي كودك بايد باور بر كودكي خويش را از ياد ببرد و چون پيران سالخورده بينديشد! و از اولين روز فهم, به مرگ, تبعيض, سركوب و… باور كند و پس از گهواره, به گور خويش بينديشد.
نيش عقرب نه از ره كين است اقتضاي طبيعتش اين است
در جامعه يي كه قانون جنگل و بربريت در آن حكمفرماست, معيارهاي ارزشگذاري را افرادي تعيين ميكنند كه در آن وحشيگري, ظلم و قساوت بر مردم هيج مرزي نميشناسد. به راستي در قاموس ايدئولوژي متحجر و ارتجاعي آخوندي, انسان, چگونه تفسير ميشود؟ جوهره وجودي انسان چيست؟
در فرهنگ آخوندهاي ضدفرهنگ, انسان گناهكاري است بدون اراده و اختيار, كه تابع شرايط تحميلي موجود است, بدون داشتن نقشي در تغيير و اجبارات ضدانساني موجود.
در اين ميان و در ميانه جنگل وحوش حاكم بر ميليونها هموطن ايراني، سرنوشت كودكان و شرايطي كه بر كودكان ميهن ما تحميل شده, وضعيت مصيبت باري است كه بر روح و زندگي آنان خود را تحميل كرده است. اين در حالي است كه چشم انداز روشني براي ميليونها كودك ايراني تا اين رژيم ضد انساني هست, وجود ندارد و روز به روز بر ابعاد فاجعه زيستي آنان افزوده ميشود.
مگر كودكان حقوقي دارند!؟
در ايران, وضعيت كودكان فاجعه بار است. بسياري از آنان قرباني قتل, ازدواج و كار اجباري, اعتياد و فقر, فحشا و… ميگردند. زندگي بسياري از كودكان در حكومت ضد انساني آخوندي بيش از هر چيز به كابوس شباهت دارد.
«ابتداييترين حقوق ايرانيان, اعم از بزرگسالان با كودك بهطور سيستماتيك در ديكتاتوري مذهبي كه بيش از 25سال است, بر ايران حكومت ميكند, پايمال ميشود».
ايران در سال 1993 به كنوانسيون بينالمللي حقوق كودك پيوست. با اين شرط كه «مفاد كنوانسيون حاضرقابل اجراست مشروط بر آن كه با حقوق اسلامي و قوانين داخلي مغايرت نداشته باشد».
تحفيظ مزبور با كنوانسيون در تضاد آشكار است, چرا كه كنوانسيون تصريح ميكند: «هيچگونه تحفيظ كه با موضوع و هدف كنوانسيون حاضر مغايرت داشته باشد مجاز نخواهد بود» (جنبش عليه نژاد پرستي و براي دوستي خلقها اوت, سپتامبر2005).
كودكان قربانيان بهره كشي و استثمار
وضعيت اقتصادي مردم ايران فاجعهبار و كودكان نخستين قربانيان اين وضع هستند. برخي خانوادهها كودكان خود را ميفروشند, سوءتغذيه و فقدان بهداشت و مراقبتهاي پزشكي بيداد ميكند. شمار كودكاني كه مي توانند به كودكستان بروند از 15درصد كمتر است(گزارش يونيسف).
هزاران كودك خياباني و فراري هستند, كه در اطراف ايستگاههاي قطار و اتوبوسهاي شهرهاي بزرگ پرسه ميزنند. سركردگان رژيم از حضور روز افزون دختر بچگان 10, 12ساله در بين كودكان سخن ميگويند. كودكان مزبور كه با انواع مخاطرات روبهرو هستند, طعمه شكارچيان كودك و قاچاقچيان مواد مخدر محسوب قوانين داخلي نيز كودك غير مميز قابل احضار و بازجويي نيست(كيهان 17/8/84).
رئيس قوه قضايي ارتجاع آخوند شاهرودي گفت: «در زمينه حقوق كودكان برخي مجازاتها وجود دارد, كه تمامي اين امور بر اساس موازين قانوني و اصول حقوقبشر است و ريشه در اسلام دارد» (خبر گزاري ايرنا 17/8/84).
كودك آزاري
زير فشار خرد كننده مشكلات اقتصادي و معيشتي, كمبودها, بيكاري و سركوبها, كه بر گُرده مردم محروم ايران سنگيني ميكند, فجايع اجتماعي در ابعاد وسيع و به اشكال مختلف در حاكميت قرونوسطايي آخوندي نمايان ميشود, كه هر كدام از آنها مصيبتهاي جانسوز و غمانگيزي را بهدنبال دارد. كودك آزاري مقولة هولناكي است كه بعضي از خانوادهها روي كودكان خود اعمال ميكنند. فشار زندگي باعث بهوجود آوردن استرس, عصبانيتهاي مستمر و بيماريهاي رواني و روحي ميشود. بر طبق گفته سر دمداران رژيم بيش از 10ميليون بيمار روحي و رواني در ايران وجود دارد. «در هر روز يك كودك آزاري حاد, 180مورد كودك آزاري حاد در سال گذشته»(روزنامه آفتاب يزد رژيم 11آبان83).
آيا پدر و مادري كه كودك خود را شكنجه ميكنند يا او را به قتل ميرسانند يا ميفروشند, به چه مي انديشند؟ آخوندهاي رذل, كينه ورزي و انتقامجويي را ترويج ميكند و فشارهاي ناشي از فقر اقتصادي و گرسنگي را بر خانواده هاي محروم تحميل ميكند. حتماً مردم محروم ميدانند كه ريشه به
وجود آمدن اين بلايا را فقط در اين حاكميت ضد انساني و ضعيف كش بايد جستجو كرد. براي اين رژيم تبهكار و جاني تفاوتي بين كودك, نوجوان, جوان, سالخورده نيست. همه تحت فشار و سركوب مستمر قرار دارند. اما خيانت و جنايتي كه اين آخوندهاي كثيف بركودكان ايران روا ميدارند و آينده سازان كشور را در چنبره فجايع و ناهنجاريهاي اجتماعي فرو ميبرند, در هيچ كجاي تاريخ سابقه ندارد. پر واضح است تا اين رژيم سفاك بر اريكه قدرت تكيه زده, هيچ بهبودي در جهت از بين رفتتن اين بلايا متصور نيست.
اما در سوي ديگر شقاوتهاي رژيم ددمنش, جنگ و تلاش براي زيستن, خود در باورهاست. باور به همه آنچه ماندني و سبز شدني است. باور به پايان روز سياه, باور به روئيدن, باور به زندگي و اين نيكترين تلاشها و جنگهاست و اين چنين جنگي در پيش رو و در حال انجام است: ستيز ظلمت, با روشنايي.
انسانهاي استوار و مقاومي هستند كه بذر باور را كاشته اند و ميكارند تا ناباوري را پاك كنند. آنها در نگاهشان, عملشان, قدمهاي استوارشان, انديشه و فكرشان, باور به پيروزي و به زير كشيدن حاكميت ضدايراني و ضدبشري آخوندي را دارند. آنان مجاهدين خلق اند. گوهران بي بديل و اشرفنشينان, بلند قامتاني كه سر به آسمان مي سايند.
محمود نيشابوري
چگونه, رنج و شكنج ملتي, تحت حاكميت آخوندهاي شرزه را مي توان به تصوير كشيد؟
آيا ياراي بازگويي يكي, از هزاران بدبختي و درد و رنج مردم را داريم؟
قلم گويي خجل و شرمنده, از به روي كاغذ آوردن واقعيات دردناك و كلمات حزن آور است. دست ياراي فشردن قلم را ندارد. كاغذ را به شكايت و اعتراض وا ميدارد, كه چگونه ممكن است, اين سياهي ها روي صفحه سپيدم جاي گيرد؟
خواننده با چشمي گريان و با لباني خشك و با بغضي در گلوشكسته و دستي لرزان, به بانيان اين فجايع لعنت و نفرين ميكند و در ناباوريهايش باور را جستجو ميكند, كه انسان چگونه اين همه هويتش تنزل پيدا ميكند و به قهقرا كشانده ميشود؟
قصه ها مي نوشت خاقاني قلم ايستاد و سر بشكست
در كشورم نه فقط هزار, هزار انسانها بر تيركهاي اعدام جان مي دهند, جلادان دست مي بُرند و پا قطع ميكنند, باورها را ناباور ميكنند, سياهي را به جاي سپيدي حراج ميكنند, فقر و فلاكت و اعتياد و بلاهاي ديگر را از آن و زائيده خود مردم ميدانند!؟
…آنجا كه بر هر چه باور است خط ميكشند و خاك ميپاشند.
آنجا كه حتي كودك بايد باور بر كودكي خويش را از ياد ببرد و چون پيران سالخورده بينديشد! و از اولين روز فهم, به مرگ, تبعيض, سركوب و… باور كند و پس از گهواره, به گور خويش بينديشد.
نيش عقرب نه از ره كين است اقتضاي طبيعتش اين است
در جامعه يي كه قانون جنگل و بربريت در آن حكمفرماست, معيارهاي ارزشگذاري را افرادي تعيين ميكنند كه در آن وحشيگري, ظلم و قساوت بر مردم هيج مرزي نميشناسد. به راستي در قاموس ايدئولوژي متحجر و ارتجاعي آخوندي, انسان, چگونه تفسير ميشود؟ جوهره وجودي انسان چيست؟
در فرهنگ آخوندهاي ضدفرهنگ, انسان گناهكاري است بدون اراده و اختيار, كه تابع شرايط تحميلي موجود است, بدون داشتن نقشي در تغيير و اجبارات ضدانساني موجود.
در اين ميان و در ميانه جنگل وحوش حاكم بر ميليونها هموطن ايراني، سرنوشت كودكان و شرايطي كه بر كودكان ميهن ما تحميل شده, وضعيت مصيبت باري است كه بر روح و زندگي آنان خود را تحميل كرده است. اين در حالي است كه چشم انداز روشني براي ميليونها كودك ايراني تا اين رژيم ضد انساني هست, وجود ندارد و روز به روز بر ابعاد فاجعه زيستي آنان افزوده ميشود.
مگر كودكان حقوقي دارند!؟
در ايران, وضعيت كودكان فاجعه بار است. بسياري از آنان قرباني قتل, ازدواج و كار اجباري, اعتياد و فقر, فحشا و… ميگردند. زندگي بسياري از كودكان در حكومت ضد انساني آخوندي بيش از هر چيز به كابوس شباهت دارد.
«ابتداييترين حقوق ايرانيان, اعم از بزرگسالان با كودك بهطور سيستماتيك در ديكتاتوري مذهبي كه بيش از 25سال است, بر ايران حكومت ميكند, پايمال ميشود».
ايران در سال 1993 به كنوانسيون بينالمللي حقوق كودك پيوست. با اين شرط كه «مفاد كنوانسيون حاضرقابل اجراست مشروط بر آن كه با حقوق اسلامي و قوانين داخلي مغايرت نداشته باشد».
تحفيظ مزبور با كنوانسيون در تضاد آشكار است, چرا كه كنوانسيون تصريح ميكند: «هيچگونه تحفيظ كه با موضوع و هدف كنوانسيون حاضر مغايرت داشته باشد مجاز نخواهد بود» (جنبش عليه نژاد پرستي و براي دوستي خلقها اوت, سپتامبر2005).
كودكان قربانيان بهره كشي و استثمار
وضعيت اقتصادي مردم ايران فاجعهبار و كودكان نخستين قربانيان اين وضع هستند. برخي خانوادهها كودكان خود را ميفروشند, سوءتغذيه و فقدان بهداشت و مراقبتهاي پزشكي بيداد ميكند. شمار كودكاني كه مي توانند به كودكستان بروند از 15درصد كمتر است(گزارش يونيسف).
هزاران كودك خياباني و فراري هستند, كه در اطراف ايستگاههاي قطار و اتوبوسهاي شهرهاي بزرگ پرسه ميزنند. سركردگان رژيم از حضور روز افزون دختر بچگان 10, 12ساله در بين كودكان سخن ميگويند. كودكان مزبور كه با انواع مخاطرات روبهرو هستند, طعمه شكارچيان كودك و قاچاقچيان مواد مخدر محسوب قوانين داخلي نيز كودك غير مميز قابل احضار و بازجويي نيست(كيهان 17/8/84).
رئيس قوه قضايي ارتجاع آخوند شاهرودي گفت: «در زمينه حقوق كودكان برخي مجازاتها وجود دارد, كه تمامي اين امور بر اساس موازين قانوني و اصول حقوقبشر است و ريشه در اسلام دارد» (خبر گزاري ايرنا 17/8/84).
كودك آزاري
زير فشار خرد كننده مشكلات اقتصادي و معيشتي, كمبودها, بيكاري و سركوبها, كه بر گُرده مردم محروم ايران سنگيني ميكند, فجايع اجتماعي در ابعاد وسيع و به اشكال مختلف در حاكميت قرونوسطايي آخوندي نمايان ميشود, كه هر كدام از آنها مصيبتهاي جانسوز و غمانگيزي را بهدنبال دارد. كودك آزاري مقولة هولناكي است كه بعضي از خانوادهها روي كودكان خود اعمال ميكنند. فشار زندگي باعث بهوجود آوردن استرس, عصبانيتهاي مستمر و بيماريهاي رواني و روحي ميشود. بر طبق گفته سر دمداران رژيم بيش از 10ميليون بيمار روحي و رواني در ايران وجود دارد. «در هر روز يك كودك آزاري حاد, 180مورد كودك آزاري حاد در سال گذشته»(روزنامه آفتاب يزد رژيم 11آبان83).
آيا پدر و مادري كه كودك خود را شكنجه ميكنند يا او را به قتل ميرسانند يا ميفروشند, به چه مي انديشند؟ آخوندهاي رذل, كينه ورزي و انتقامجويي را ترويج ميكند و فشارهاي ناشي از فقر اقتصادي و گرسنگي را بر خانواده هاي محروم تحميل ميكند. حتماً مردم محروم ميدانند كه ريشه به
وجود آمدن اين بلايا را فقط در اين حاكميت ضد انساني و ضعيف كش بايد جستجو كرد. براي اين رژيم تبهكار و جاني تفاوتي بين كودك, نوجوان, جوان, سالخورده نيست. همه تحت فشار و سركوب مستمر قرار دارند. اما خيانت و جنايتي كه اين آخوندهاي كثيف بركودكان ايران روا ميدارند و آينده سازان كشور را در چنبره فجايع و ناهنجاريهاي اجتماعي فرو ميبرند, در هيچ كجاي تاريخ سابقه ندارد. پر واضح است تا اين رژيم سفاك بر اريكه قدرت تكيه زده, هيچ بهبودي در جهت از بين رفتتن اين بلايا متصور نيست.
اما در سوي ديگر شقاوتهاي رژيم ددمنش, جنگ و تلاش براي زيستن, خود در باورهاست. باور به همه آنچه ماندني و سبز شدني است. باور به پايان روز سياه, باور به روئيدن, باور به زندگي و اين نيكترين تلاشها و جنگهاست و اين چنين جنگي در پيش رو و در حال انجام است: ستيز ظلمت, با روشنايي.
انسانهاي استوار و مقاومي هستند كه بذر باور را كاشته اند و ميكارند تا ناباوري را پاك كنند. آنها در نگاهشان, عملشان, قدمهاي استوارشان, انديشه و فكرشان, باور به پيروزي و به زير كشيدن حاكميت ضدايراني و ضدبشري آخوندي را دارند. آنان مجاهدين خلق اند. گوهران بي بديل و اشرفنشينان, بلند قامتاني كه سر به آسمان مي سايند.
محمود نيشابوري