۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

امروز يکي از بهترين روزهاي زندگيم بود نسرين عزيزم!



امروز يکي از عزيزترين افراد زندگيم از اشرف بهم زنگ زد ، کسي که اگه يه روزي کسِ ديگه ايي بهش ميگفت خاله ديوانه وار حسوديم مي شد. .کسي که وقتي بچه بودم سه ماه تابستونو پيشش مي موندم و اگه به بچه هاش بيشتر از من توجه ميکرد ديوانه وار حسوديم ميشد. کسي که سرِ نشستن و خوابيدن پيشش با ديگران دعوا ميکردم. کسي که به خاطر زيبا بودن ، مهربون بودن ، بي نظير بودنش هميشه ديوانه وار بهش حسوديم ميشد. کسي که بي همتاترين بود برام و هست. کسي که در تمام عمرم بوي دايي سعيد و برام هديه مياورد. کسي که هنوزم برام بي همتاست و وجودش باعث افتخار و مباهاتِ من و خانوادمِ است.
خاله عزيزم ، نسرين بي همتا ،
اگه من روزي گفته باشم که سياسي نيستم, به اين خاطرِ که به اعتراف من ، سياسي کسيه که مثل تو تو

عزيزترينم
سياسي کسيه که مثل دايي سعيد عزيزم جونشو در راه آزادي وطنش از دست داد و يک عمر افتخار شد براي يک ملت نه مني که فقط يه مدت رفته تو تظاهرات و زندان ، بعدش بياد و ادعاي سياسي بودن بکنه و با شئير کردن چند مطلب تو فيس بوک و غيره ادعاي دونستن و سياسي بودن بکنه ! اشرفِ و مثل تو و امثال تو از جون و مالش گذشته و داره بي مهابا مبارزه ميکنه و من يک تار موي شما نمي شم.
خاله مهربانم,
ميدونم افتخار کردن به اينها هيچوقت نميتونه به شماها که داريد از دل و جون مايه ميذاريد کمکي بکنه, و خدارو چه ديدي! شايد يه روزي به نتيجه ايي که تو تو زندگيت رسيدي منم رسيدم و اميدوارم که دير نشده باشه.
دنيارو بـــــــــــــــي تو نمي خوام يه لحظه ....... دنيا بي چشمات يه دروغ محضِ
من هنوز نمي تونم نبود دايي سعيد و باور کنم ، اون مدام پيشِ منه و با من حرف ميزنه و من چيزي جزء اشک حسرت ندارم که براش تقديم کنم.
در اين ايام که همه چشمها به شماست و طوفاني در راه است ، که با توجه به صداي نترس و پر انرژي تو ميدونم که هميشه پيروز و موفق خواهيد بود ، من هم به همراه دوستان ديگر برايتان دعا مي کنم و آرزوي پيروزي مجدد شما را در تمام عرصه هاي نبرد دارم.
امروز يکي از بهترين روزهاي زندگيم بود و من بعد از شنيدن صداي مهربان تو که خيلي وقته منتظرش بودم خوشحالم.
به اميد پيروزي مجاهدين خلق ايران
به اميد ديدار عزيزانم به زودي زود
و به اميد آزادي ايران
دوستتان دارم و از راه دور ميبوسمتان
تقديم به دايي اکبر - خاله پوران - خاله نسرين - زندايي اعظم - صفورا - رضا - هامون و همه دوستان عزيزم در اشرف
تصاوبر بالا:
دايي عزيزم حبيب ( اعدامي سال 60) شوهر خاله عزيزم صدرالدين( شهيد فروغ جاويدان)

و دايي عزيزم سعيد چاووشي كه در حمله مزدوران عراقي رژيم در 19 فروردين امسال (8 اوريل) قهرمانانه به شهاد ت رسيد.