۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

سالروز قيام سي تير 1331 در حمايت از مصدق كبير روز تجلي اراده خلق گرامي باد

در ادامه تكامل مبارزات آزاديخواهانه , استقلال طلبانه
و عدالت جويانه مردم ايران و در هنگامه ي قيام سراسري عليه استبداد مذهبي ياد قيام خلق قهرمانمان در حمايت از پيشواي فقيد نهضت ضد استعماري خود مصدق كبير با درسهايي ازآن روز فراموشي ناپذير و ادامه و تكامل راهي كه مي رود به سرانجام نهايي با تلاش و كوشش پيگير و مداوم تك تك ما برسد گرامي مي داريم و بر عهد و پيماني با سرداران طلايه دار آزادي ايران زمين پاي مي فشاريم كه تا صبح پيروزي و تحقق آرمانهاي ديرين ملت ايران دمي از پاي ننشينيم.
روز 30 تير1331 روز تجلي اراده خلق
در آنروز خلق، بر ننـگ تسليم پيروز شددر آينده از اين روزهاي طلايي بسيار خواهيم داشت»(مسعود رجوي در دادگاه نظامي -بهمن 1350)
در تاريخ مردم ميهن ما روزهاي فراموشي ناپذير مختلفي به‌ثبت رسيده كه روزهاي سرنوشت‌ساز محسوب مي‌شوند روزهايي كه عموم مردم ما در غمها و شاديهاي آن با يكديگر سهيم بوده اند‌.
روز 30 تير 1331 از‌جمله يكي از همين روزهاست‌.روزي كه مردم ايران يكپارچه بپا خاستند و در برابر ديكتاتوري سلطنتي يكصدا خواستار بازگشت دكتر مصدق پيشواي نهضت ملي و نخست‌وزير تنها حكومت ملي ايران شدند.
مردم غارت شده اي كه بر روي درياي نفت زندگي مي‌كردند اما حاصل رنجشان را قدرتهاي استعماري و دربار وابسته به‌آنها يه يغما مي‌بردند و مردم ايران در فقر جانكاهي به‌سر مي‌بردند.. مصدق كبيرخود درباره قيام 30 تير مردم ايران گفت :« روز سي‌ام تير در تاريخ مبارزات ممتد ملت ايران فراموش‌نشدني نيست زيرا در اين روز تمام افراد ملت از هر طبقه و مقام در مقابل تحريكات اجانب يكدل و يك زبان قيام و اقدام كردند .
طلاي سياه يا بلاي خانمانسوز
درست 5 سال قبل از انقلاب مشروطيت ايران يعني در سال 1280 شمسي (1901 ميلادي)، امتيازنامه‌‌‌‌‌‌‌ننگين ”دارسي” براي بهره‌برداري از منابع نفتي تمام خاك ايران به‌استثناي پنج ايالت شمالي، براي مدت شصت سال در كاخ صاحبقرانيه به‌امضاي مظفرالدين شاه رسيد. به‌موجب اين قرارداد صاحب امتياز انگليسي حق انحصاري استخراج و حمل و نقل، تصفيه و فروش نفت و لوله كشي تا خليج فارس و استفاده‌‌‌‌‌‌‌مجاني از زمينهاي باير دولتي و معافيت مالياتي و گمركي و غيره را به‌دست آورد. مطابق اين قرارداد فقط 16 دصد از منافع خالص كمپاني مي‌بايست به‌دولت ايران پرداخت مي‌شد كه عملاً هم به‌كمتر از 13 درصد مي‌رسيد و اين 13 درصد هم هزينه دربار قاجار مي‌شد به دنبال جنگ جهاني اول و با توجه به‌اهميتي كه نفت براي انگليس پيدا كرد، دولت انگليس از طريق عامل خود رضاخان قلدر و با صحنه سازي و فريبه‌كاري خائنانه و تحت عنوان ابطال قرارداد دارسي، در هفتم خرداد 1312 قرارداد ديگري را كه به‌قرارداد ننگين 1933 معروف است بازهم به‌مدت 60 سال، به‌امضا رساند.
طبق برآورد شركت انگليسي درآن زمان، 60 سال بعد زماني بود كه چاههاي نفت ايران ته مي‌كشيد. درحالي‌كه عايدات نفت براي انگليس صدها ميليون دلار در سال بود مردم ايران به‌خصوص كارگران شركت نفت ازهستي ساقط بودند‌.
اولين خروش مصدق عليه قرارداد ننگين نفتي
دكتر مصدق كه رهبر فراكسيون اقليت در مجلس چهاردهم بود طي نطقي در آبان ماه سال 1323 به‌افشاگري عليه قرارداد ننگين 1933 پرداخت و به‌شدت به‌رضا خان حمله كرد. مصدق گفت: ”شايد مادر روزگار نزايد كسي را كه به‌بيگانه چنين خدمتي كند”.
از آن پس دولتهاي وابسته بعدي نيز هركدام به‌نوعي تلاش داشتند قرارداد استعماري را درموقعيت مناسبي به‌تصويب برسانند. از‌جمله گلشائيان وزير دارايي شاه در زمان نخست‌وزيري ساعد، طي يك الحاقيه به‌قرارداد قبلي آن‌‌را با قيد فوريت به‌مجلس برد. اما با تلاش دكتر مصدق اين لايحه نيز به‌تصويب نرسيد و تلاش استعمار و مهره هايش به‌شكست انجاميد. ولي اين لايحه پيوسته توسط نخست‌وزيران دست نشانده شاه , منصور و رزم آرا و بنا بر خواسته‌‌‌‌‌‌‌دولت انگليس در مجلس مطرح مي‌شد. اما باز هم اين مصدق بود كه سرفراز و استوار ايستادگي كرد و هر بار طرح آنانرا به‌شكست كشاند.
مصدق رهبر مبارزات ضد استعماري ملت ايراندكتر مصدق، با شعار ملي شدن صنعت نفت، مبارزات بسيار پر رنج و خطري را جهت استيفاي حقوق ملت ايران رهبري كرد. و سرانجام در تاريخ 29 اسفند سال 1329 قانون ملي شدن نفت را از تصويب مجلس گذراند و در كمتر از 40 روز بعد، قانون خلع يد از شركت انگليسي را نيز به‌تصويب رساند. مصدق اقدامات خود را با حمايت توده‌هاي مردم و تظاهرات و اعتصابات گسترده نفتگران خوزستان به‌پيش مي‌برد. چنين بود كه در ارديبهشت 1330 نخست‌وزيري مصدق به‌مجلس و رژيم شاه تحميل شد. اما اقدامات ملي و مردمي دكتر مصدق به‌مذاق دربار ارتجاعي و استعمار انگليس خوشايندنبود، از همين رو شروع به‌توطئه عليه دكترمصدق كردند.
مصدق صلاحيت دادگاه لاهه را رد كرددر هفتم خرداد سال 1331، دكتر مصدق صلاحيت دادگاه لاهه را كه براي بررسي شكايت انگليس عليه ايران تشكيل شده بود رد كرد. دولت انگليس در پي شكست‌هاي متعدد در روياروئي مستقيم با جنبش ضداستعماري مردم ايران و نيز پس از ناكامي‌هاي پي در پي در صحنه سياست بين‌المللي، بر آن شد تا توطئه‌هاي خود را توسط مهره‌ها و مزدوران سرسپرده خويش و در رأس آنها شاه و دربارسلطنتي عملي سازد و دولت ملي مصدق را ساقط كند.
گام ديگري عليه درباردكتر مصدق براي كوتاه كردن دست شاه و دربار و خنثي‌ساختن توطئه‌هاي استعمار، از يكسو و پيش بردن اصلاحات اجتماعي و اقتصادي از سوي ديگر، خواستار آن شد كه پست وزارت جنگ را كه تا آن زمان در دست شاه بود و همواره از آن به‌عنوان ابزار اعمال فشار و اجراي توطئه‌عليه جنبش ضداستعماري مردم و پيشواي آن استفاده مي‌كرد بر عهده بگيرد و اعلام كرد كه در صورت تن ندادن شاه به‌اين شرط، از نخست‌وزيري استعفا خواهد داد.
شاه كه بقاياي سلطنت خودكامه و فاسد خود را در خطر مي‌ديد، شديداً با سپردن وزارت جنگ به‌مصدق مخالفت كرد. استعفاي مصدقدكتر مصدق در روز 25تير 1331، از نخست‌وزيري استعفا داد. با استعفاي مصدق شاه فرصت را غنيمت شمرده و قوام‌السلطنه كهنه‌كارترين مهره‌‌‌‌‌‌‌رژيم فئودالي و دربار استعماري را به‌نخست‌وزيري برگزيد.پس از دريافت اين فرمان، قوام‌طي اعلاميه‌ي شديداللحني مردم را تهديد به‌كشتار نمود و اخطار كرد كه هركس دست به‌مخالفت با دولت او بزند با شديدترين عكس‌العمل مواجه خواهد شد. در همان روزها، مأمورين انتظامي و يكانهاي ارتشي با تانك و زرهپوش به‌خيابانها ريختند.
ايران بپا مي‌خيزد
اين گونه اقدامات و تهديدات قوام نتيجه‌بخش نبود. موج اعتراضات توده‌اي عليه انتصاب قوام به‌نخست‌وزيري از تهران و ساير نقاط كشور برخاست و سيل تلگرافها و نامه‌ها در حمايت و پشتيباني از دكتر مصدق از سراسر ايران به‌سوي تهران سرازير شد. سرانجام صبح روز سي‌ام تيرماه سال1331، شهر تهران به‌حالت تعطيل درآمده بود و تظاهرات اعتراضي عظيمي در حال شكل‌گيري بود. كارگران كارخانه‌ها و كارگاهها و هم‌چنين بازار و مغازه‌داران و رانندگان اتوبوس‌هاي شهري همه دست از كار كشيدند و به‌صفوف تظاهركنندگان پيوستند. انبوه مردم با فريادها و شعارهاي "يا مرگ يا مصدق"، "مصدق پيروز است"، "مرگ بر قوام"، با نيروهاي ارتش و شهرباني به‌مقابله برخاستند.
از ساعت 7صبح يك جمعيت انبوه و متراكم از نقاط مختلف تهران به‌سمت بهارستان به‌حركت درآمد. شاه در وحشت از دست دادن كنترل اوضاع به‌ارتش فرمان آتش‌گشودن به‌روي مردم بيدفاع را داد. خون دهها تن از مردم بيگناه شعله قيام سي تير را برافروخته‌تر كرد، حالا تنها صدايي كه در شهر شنيده مي‌شد طنين فريادهاي يا مرگ يا مصدق بود.
شهداي سي تيرقيام مردمي با شدت و حدت ادامه پيدا كرد و سرانجام پس از شهيد و مجروح‌شدن قريب به800 نفر از مردم تهران، شاه كه خود را در برابر عزم سازش‌ناپذير مردم و حمايت بي‌دريغشان از پيشواي نهضت ملي شكست‌خورده يافته بود، فرمان نخست‌وزيري قوام را لغو كرد و به‌خواست‌هاي دكتر مصدق گردن گذاشت. اين رستاخيزعظيم ملي ثابت كرد كه مردم ايران با واقع بيني و توجه كامل به‌مصالح خويش راه خود را انتخاب كرده و از آن باز نخواهند گشت.
مصدق در آغوش خلق ساعت 5.30دقيقه بعد از ظهر 30تير انبوه مردم مقاومي كه اينك با قيام خونين خود دكتر مصدق را به‌نخست‌وزيري برگزيده بودند، به‌جانب خانه مصدق روانه شدند.ساعتي بعد مصدق كبير كه بر بالكن خانه ظاهر شده بود در پاسخ به‌احساسات بي‌شائبه مردم با ياد شهداي قيام ملي30تير، درحالي‌كه اشك مي‌ريخت، با كلامي بريده بريده گفت: « اي كاش مرده بودم، و ملت ايران را اين‌طور عزا‌دار نمي‌ديدم. اي مردم من به‌جرأت مي‌گويم كه استقلال ايران از دست رفته بود ولي شما با رشادت خود ‌‌آن‌را‌ گرفتيد».
وصيت دكتر مصدق
به اين ترتيب روز سي تير1331، به‌عنوان روز قيام مردم عليه دربار ضد مردمي و عليه غارتگريهاي استعماري و به‌عنوان روز دفاع از نهضت ملي و پيشواي سازش‌ناپذيرش دكترمصدق در تاريخ معاصر ميهن‌مان به‌ثبت رسيد.دكتر مصدق همواره از شهداي اين قيام با اشك ياد مي‌كرد و وصيت كرده بود كه خود نيز در كنار مزار آنان دفن شود.ارتجاع آخوندي، رو درروي مصدق و حاكميت ملي كاشاني (سَلَف سياسي خميني ) و ديگرآخوندهاي ارتجاعي ، در جريان نهضت ملي ايران ، رودرروي مصدق و حاكميت ملت قرارداشتند‌.آنها در جبهه دربار انگليسي ، به‌نحو هيستريك با مصدق عناد مي‌ورزيدند‌.خميني خود در آن روزگار در جبهه مخالف مصدق بود. او به‌گفته خودش از« سيلي خوردن » مصدق ، شيرين كام بود و از هيچ رذيلت و اهانتي در حق پيشواي نهضت ملي مردم ايران فروگذار نمي‌كرد‌. خميني در 5 خرداد 1358 دريك واكنش بغايت حقيرانه و حسادت آميز نسبت به‌بزرگداشت دكتر مصدق دراحمد آباد گفت : « اينها مي‌خواهند سرپوش بگذارند روي مقاصد خودشان‌.آن مقاصدي كه برخلاف مسير ماست، با اسم يكنفري كه ملي است. مسير ما مسير نفت نيست ، ملي كردن نفت پيش ما مطرح نيست‌. اين اشتباه است‌. ما اسلام را مي‌خواهيم ، اسلام كه آمد نفت هم مال خودمان مي‌شود ، مقصد ما اسلام است،مقصد ما نفت نيست كه اگر يكنفر نفت را ملي كرده است ، اسلام را كنار بگذارند و براي او سينه بزنند براي هراستخواني ميتينگ راه انداختن به‌دنبال آن با اسلام مخالفت كردن ، قابل تحمل نيست ».
-خميني در همين سخنراني با صراحتي فوق ارتجاعي،آخوند و اسلام را يكي دانست و اعلام كرد : « آخوند يعني اسلام ، روحانيون با اسلام در هم مُدْغَمَند‌....» روزنامه‌ي رسالت آخوندي در سوم بهمن 1377 حرف دل خميني و خميني صفتان در باره مصدق را چنين فرموله كرد: «تاريخ معاصر، او (مصدق) را بي‌ريخت ترين سياستمدار ايراني ثبت كرده است.كسي كه اوج سابقه مبارزاتي و مسلماني اش دوبار خودكشي درراه بيرجند بوده است‌!‌..... مگر او چه گلي بر سرملت زده است كه بر او درود ميفرستند‌؟ طرح چهره بي رمق مصدق كه جز رسوايي در تاريخ معاصر چيزي نداشته‌.....در برابر شخصيت عظيمي چون امام ، كه رهبر يك نهضت اسلامي و بنيانگذار يك نظام پرقدرت است باچه اهدافي صورت مي‌گيرد‌؟‌.....از يك سياستمدار چروكيده و استخوان پوسيده كه حتي در اوج قدرت درايران عددي نبود مي‌خواهند به‌عنوان امامزاده‌يي كه دردهاي بي درمانشان را درمان كند استفاده نمايند ».
آقاي مسعود رجوي در مهرماه 1360، تخفيف مصدق و توهين به‌پيشواي فقيد نهضت ملي ايران ازسوي خميني و الگو سازي از مرتجعان قهاري مانند شيخ فضل الله و كاشاني را، با رزترين نمود منكوب كردن همه ارزشهاي ملي و ميهني برسرراه ديكتاتوري ارتجاعي، توصيف كرده است.
ادامه راه مصدق درمداري بالاتر
هر چند كه دشمنان قسم‌خورده آزادي و استقلال ايران از پاي ننشستند و يك سال بعد از قيام 30 تير1331، با اجراي يك كودتاي ننگين استعماري در 28مرداد سال 1332، تنها حكومت قانوني مردم ايران را سرنگون كردند و حاكميت ديكتاتوري و سركوب را دوباره تحكيم نمودند، اما هم‌چنان كه مصدق خود در پيامش به‌مناسبت اولين سالگرد سي تير تأكيد كرده بود، نهالي كه در روز سي‌ام تير ماه كاشته شد، به‌همت آيندگان بارور گرديد. جواناني كه از همه چيز خود گذشته بودند برخاستند تا راهي را كه پيشواي نهضت ملي آغاز كرده بود در مداري متكامل‌ترو در هيأت يك تشكل انقلابي و يك جايگزين و بديل مردمي و دموكراتيك شوراي ملي مقاومت و پايداري پرشكوه مجاهدين و رزم‌آوران آزادي به‌سرانجام و مقصود نهايي برسانند.
درسي از قيام 30 تير
در قيام سى تير وقتي مردم ايران براي احقاق حقوق خود قيام كردند و در برابر ديكتاتوري شاه، دكتر مصدق را مجددا بر كرسي نخست‌وزيري و رهبري مبارزات ضد استعماري ملت عليه شاه نشاندند، ثابت كردند كه عزم و اراده‌‌‌‌‌‌‌سترگ ملت ايران براي آزادي و رهايي خاموشي ناپذير است، مشعلي كه پدران ما برافروختند و يكي از فرازهاي تابناك آن در قيام 30تير سال 1331 شعله ور شد، امروز با آگاهي عميقتر فرزندان ملت ايران ، هر چه شعله ورتر بنيان ديكتاتوري مذهبي حاكم بر اين ميهن را خواهد سوزاند. يادواره قيام 30 تير را با نقل جملاتي چند از سخنان تاريخي دكتر مصدق پيشواي نهضت ملي و ضد استعماري مردم ايران در بزرگداشت قيام قهرمانانه 30 تير به‌پايان مي‌بريم :«در اين روز تاريخي عده اي از گرامي ترين فرزندان ما به‌افتخار شهادت نائل شدند و با خون پاك خود نهال آمال ملت را آبياري كردند تا به‌همت آيندگان روزي بارور و سايه گستر شود و ملت ايران از نعمت امن ، آسايش و استقلال واقعي و آزادي حقيقي برخوردار گردند ».« ما نبايد زندگاني را به‌هر صورت و كيفيت كه به‌ما عرضه مي‌شود دوست بداريم و بدان قانع و خرسند باشيم. اگر زندگاني توأم با آزادي و استقلال نباشد بقدر پشيزي ارزش نخواهد داشت. براي رسيدن به‌اين هدف عالي، تاريخ زندگاني ملل بزرگ عالم شاهد مبارزات و مجاهدات و گذشتها و فداكاريهاست. سرنوشت ملت ايران نيز در طول تاريخ خود همواره با اينگونه محروميتها و مصائب توأم بوده است

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

درهم شكستن طلسم ولايت, استارت سرنگوني- پيام مسعود رجوي


تبريك و تهنيت به خلق قهرمان و نيروهاى انقلاب دموكراتيك مردم ايران درهم شكستن طلسم ولايت، استارت سرنگونى حكومت مسعود رجوى - 26تير 88
مسعود رجوي - رهبر مقاومت ايران
سلام بر شهيدان قيام درود بر مجروحان و مصدومان دست‌مريزاد به جوانان بىباك و بيم و به هسته هاى مقاومت و قيام مردم ايران در برابر سلطنت مطلقه آخوندى امروز مردم تهران دوباره در ابعاد ميليونى به‌پا خاستند و اراده ظفرنمون خلق اسير براى آزادى از رژيم ستم‌شيخى را به جهانيان نشان دادند؛ با شكوه و درخششى خيره‌كننده كه برق آن دنيا و اغلب رسانه ها را فراگرفت.

در آخرين ساعتهاى جمعه‌شب 26تيرماه، هنوز از مناطق مختلف تهران خبرهاى درگيرى و شعارهاى ضدحكومتى مىرسد. جالب اين‌كه سركردگان و منابع رژيم جملگى مى‌گويند كه برگزارى نماز بهانه بود و همه كسانى كه خارج از روال معمول به صحنه آمده بودند نه به‌خاطر نماز ريايى جمعه در حكومت آخوندى بلكه به‌خاطر نيايشى صادقانه براى آزادى و براى شهيدان و زندانيانش آمده بودند؛ با خروش وقفه‌ناپذير مرگ بر ديكتاتور و مرگ بر خامنه‌اى؛ با شعار «خامنه اى قاتل است، ولايتش باطل است». آخوند تقوى، رئيس شوراى سياست‌گذارى جمعه‌بازار، گفت، نماز جمعه در اين رژيم «نماز حكومتى»، «نماز ولايت» و «تريبون نظام» است و بايد از «سياستهاى مورد تائيد مقام معظم رهبرى» در «ارگانها، نهادهاى رسمى كشور، دولت، مجلس، قوه قضاييه و شوراى عالى امنيت نظام» (يعنى سركوب و اعدامهاى دستجمعى) تبعيت و حمايت كند. راستى كه دقيقتر و صريحتر از اين نمى‌شد گفت. درست به همين دليل هر كس كه با فرهنگ قرآن و فقه تشيع علوى آشنا باشد، به‌روشنى مى‌داند كه هرگونه شركت و شراكت در نمازهاى ريايى، كه تريبون يك حاكميت غاصب و جبّار است، به مصداق «رئاء النّاس» سدكردن و بازداشتن از راه خدا و سراپا نفاق و باطل و حرام است.

حتى اگر ولىفقيه ارتجاع و تيغ‌كشان او چنين نمازى را در كعبه و در خانه خدا هم برگزار كنند، باز هم «ما كان صلاتهم عند البيت إلاّ مكاء وتصدية» يعنى كه نمازشان جز صفير كشيدن و دستك‌زدنى بيش نيست. پس خوشا دختران و پسران و مردم آزادهيى كه صفيركشيدن و دستك‌زدن‌هاى آخوندى را در جمعه‌بازار درهم مى‌ريزند.

عبادت و مجاهدت حقيقى را همين دليران بىباك بهجا مى‌آورند. باشد كه خدا بر اجر و مرتبت آنها بيفزايد. بله، اين مقدمه آزاد‌كردن دانشگاه از قباى ظلمت و اسارت عفريت ولايت است كه سايه شوم آن سه دهه بر دوش دانشگاه سنگينى مىكند. باشد كه بساط جمعه‌بازار و رئاء الناس برچيده شود و دانشجويان مبارز و مجاهد اين مرز و بوم، ديگربار، به آزادسازى و فتح دانشگاه نائل شوند. مانند آن روز كه با پايين كشيدن و درهم كوبيدن مجسمه شاه در ورودى دانشگاه تهران، ناقوس سرنگونى ديكتاتورى و زنگهاى پيروزى انقلاب ضدسلطنتى مردم ايران را به‌صدا درآوردند.

اما نخستين درس قيام امروز 26تير 1388 شدت يافتن تضاد بين مردم با تماميت حاكميت آخوندى و رژيم ولايت فقيه است.

همگان يكبار ديگر به چشم مى‌بينند كه استبداد مذهبى و رژيم ولايت فقيه در ذات خود با انتخابات بيگانه و در تعارض است و از آن آبى گرم نمى‌شود. امروز ساعتهايى بود كه انبوه مردم در برابر يورشهاى وحشيانه سگهاى لباس‌شخصى يا قلاده داران ارتجاع و مخصوصاً حمله هاى رذيلانه آنها به خواهرانمان فرياد مىزدند «رهبران، ما را مسلح كنيد!»، «نترسيد، نترسيد، نبرد تا رهايى».

درس دوم، شدت يافتن و درمان‌ناپذيرى شكاف و شقه و مخاصمات درونى رژيم عليل و تك‌پايه ولايت در دوران پايانى است.

درس سوم، كه مهمترين درس است، استمرار قيام و عزم جزم مردم به‌پاخاسته و جوانان پاكباخته براى استمرار قيام در هر شرايطى و با استفاده از هر پوشش و مناسبتى است. ديگر آب از سر رژيم گذشته و ولىفقيه قافيه را باخته است.

رفسنجانى امروز با صراحت به بحران و وخامت اوضاع رژيم و به ضرر و زيان تماميت رژيم در جريان انتخابات اذعان و تأكيد كرد. در عرصه بين المللى هم گواهى مى‌دهند كه «در ايران چيزى به جريان افتاده كه ديگر امكان متوقف كردن آن وجود ندارد».

آرى، حق داريد كه دست‌افشان و پاكوبان و جانانه بخوانيد كه «ما همه يكصداييم، ما همه يك نداييم». خلاصه بگويم: از روزى كه طلسم ولايت فقيه و هيمنه بزرگ‌عمامه داران نظام در جريان شعبده انتخاباتى درهم‌شكست و قيام آغاز شد، قطار بىدنده و ترمز رژيم ولايت، در سراشيب سقوط افتاده و مرحله سرنگونى فاشيسم دينى، بالفعل استارت خورده است. مشروط بر اين‌كه ما، يكايك ما و ملت ما، براى پرداخت بها، آمادگى و اراده تزلزلناپذير داشته باشيم و آن را اثبات كنيم و به جهانيان نشان بدهيم. ولى‌فقيه ارتجاع، غرّه از يكپايگى 4ساله و دستاوردهاى بادآورده جنگ در عراق، به‌خصوص خلع‌سلاح ارتش آزاديبخش ملى ايران و محاصره مجاهدين، سلسلهيى از اشتباهات مرتكب شد. هم مى‌خواست احمدىنژاد را يك‌مرحله يى از صندوق بيرون بكشد، هم آمار 40ميليونى و شركت 85درصدى بدهد، هم تنور انتخابات را با مناظره گرم كند و هم‌چنين در اين اثنا رفسنجانى و موسوى و كروبى و سايرين را لجن‌مال و به كلى از دور خارج كند. اين‌جا بود كه شكاف باز شد و جوشش شرايط عينى و ظرفيت عظيم انفجارى كه در هر فرصتى و از هر روزنه يى، بىدريغ و با هر قيمتى، بيرون مىزند، فوران كرد.

قيام 26تير در يك كلام، اثبات آغاز پايان و استارت مرحله سرنگونى اين رژيم است.

رئيس جمهور برگزيده شوراى ملى مقاومت ايران براى دوران انتقال حاكميت به مردم ايران در 30خرداد به درستى گفته بود: «امروز بيست و هشتمين سالگرد مقاومت آزادى‌ستان مردم ايران است. با يكصد و بيست هزار شهيد آزادى. پس با غرور و افتخار تمام، از جانب مردم ايران، به دنيا اعلام مى‌كنم كه بهلحاظ سياسى و استراتژيك، شعبده بازان، يعنى ولىفقيه و گماشته اش، پاسدار احمدىنژاد، شكست خوردند و ناگزير رژيمشان را به سراشيب سقوط و به دوران بىبازگشتى راندند كه چرخها را عليه تماميت رژيمشان به‌حركت در آورده است. اعلام مى‌كنم كه برنده حقيقى و نهايى انتخاباتى كه رژيم ترتيب داد، ما هستيم، ما مردم ايران، ما ايرانيان تشنه آزادى در هر كجاى جهان، و ما اشرفيان… . آرى اين پيروزى، پيروزى مردم و مقاومت ايران و مجاهدان آزادى است كه 7سال است در اشرف محصور و محبوساند».

البته تا اين رژيم هست، باتون و شكنجه و شلاق و اعدام هم هست. هيچ خبرى از فضاى باز سياسى جز در آستانه سقوط محتوم رژيم ولايت فقيه در ميان نخواهد بود. از طرف ديگر، تاريخ مانند روزگار پايانى رژيم شاه تكرار نمى‌شود. مبادا گمان كنيد كه چيزى خود‌به‌خود و خلق‌الساعه شكل مىگيرد يا توليد و برپا مى‌شود. آجربه‌آجر آن را بايد خودمان و خلقمان بسازيم و شكل بدهيم و برپا كنيم.

به استارت مرحله سرنگونى و به تهديد خودبخودى‌گرايى كم بها ندهيد. يادم آمد كه امشب ضمناً بيست و يكمين سالگرد «زهر آتش‌بس» در جنگ ضدميهنى 8ساله است. در 27تير سال 1367 خمينى كه مى‌گفت صلح «دفن اسلام است» و سوگند مىخورد كه تا بيست سال و تا وقتى يك خانه در تهران باقيست، به جنگ ضدميهنى ادامه خواهد داد، كمتر از يكماه پس از فتح شهر مهران توسط ارتش آزاديبخش ملى ايران، به‌قول خودش «جام زهر آتش‌بس» تحميلى را براى مصلحت و حفظ نظام سركشيد. غافل از اين‌كه يك هفته بعد در سوم مرداد همان سال كه مصادف با عيد قربان بود، مجاهدان آزادى با تمام توش و توان، در عمليات كبير فروغ جاويدان، به وظيفه خود قيام مى‌كنند، به خاك ميهن مى‌شتابند و تا دروازه كرمانشاه پيش مى‌روند. آن‌قدر كه ولايتى كه 16سال وزير خارجه رژيم بود، گفت «تلخ‌ترين روز در طول 16سال» وقتى بود كه در نيويورك، قبل از ملاقات با دبيركل وقت سازمان ملل «همين كه من نشستم، ديدم كه يك تلكس به من دادند كه در آن نوشته شده بود منافقين به ايران حمله كرده و كرند و اسلامآباد غرب را تصرف كردهاند و پشت دروازه‌‌هاى كرمانشاه هستند، درحالى‌كه ما رفته بوديم تا براى آتشبس صحبت كنيم. خلاصه اين تلخ‌ترين روز در طول ۱۶سال عمر كارى من بود… . در رابطه با تلخ‌ترين خاطره، مسأله يى به يادم آمد كه شايد خيلى ديپلوماتيك و بهداشتى نباشد ولى برايتان مىگويم، شايد كه جالب باشد. در آن موقعى كه تلكس را به من دادند، آن‌قدر ناراحت شدم كه، من سيگار نمىكشيدم، از يكى يك سيگار گرفتم و اين سيگار را تا ته كشيدم كه به فيلتر رسيد و حتى فيلترش را هم كشيده بودم ولى خودم متوجه نشدم كه دارم فيلتر سيگار را مىكشم!» (روزنامه ايران 18/04/86) سال گذشته در بيستمين سالگرد حماسه آرمانى و ميهنى فروغ جاويدان، رژيم آخوندى به صراحت اعتراف كرد: «عمليات مرصاد را به لحاظ اهميت جغرافيايى و مكانى مىتوان در حد عمليات آزادسازى و فتح خرمشهر و يا همان عمليات بيت‌المقدس و حتى بزرگتر از آن دانست. چرا كه شكست ما در خرمشهر مى‌توانست تنها خوزستان را از ايران جدا كند اما رسيدن پاى منافقين به كرمانشاه، به معناى تهديد جدى مجموعه نظام اسلامى بود» (تلويزيون رژيم).قبل از آن هم يكى از سركردگان سپاه پاسداران فاش كرد خمينى در جريان فروغ پيامى به پاسداران داده كه توسط پسرش احمد براى همه نيروهاى رژيم خوانده شده است. خمينى گفته بود «اين‌جا نقطه شكست و پيروزى اسلام يا كفر است. بايد متربه‌متر بجنگيد» (تلويزيون رژيم 5/5/86).

از زبان واژگونه خمينى درباره كفر و اسلام كه بگذريم، بله، تا آن‌جا كه به ما مربوط مى‌شود، براى آزادى ميهن و براى حق حاكميت مردم ايران، ما زن و مرد جنگيم و براى سرنگونى ديو و ددهاى عمامه دار و قلاده دار يا لباس‌شخصى، بايد سانتيمتر به سانتيمتر بجنگيم.
با درود به‌ جاودانه فروغهاى آزادى از ارتش آزاديبخش ملى ايران تا شهيدان خاوران و شهيدان ارتش قيام بر سنگفرش خيابانهاى گلگون تهران
سلام بر آنان روزى كه زاده شدند،
روزى كه به‌پا خاستند و براى آزادى قيام كردند،
روزى كه جاودانه شدند،
روزى كه حاكميت مردم ايران را به ارمغان مى‌آورند،
و روزى كه در حيات جاويدان برانگيخته مى‌شوند.
مسعود رجوي
26تير 1388

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

صد آفرين به فرزندان دلير ايران زمين, مسعود رجوي

-18تير 88دانشجويان وجوانان ومردمِ بي باك وبيم درقيام18تير1388،
آنانكه امروزدست ازجان شستند وديواراختناق ديوهاي عمامه داررا در هم كوبيدند،آنانكه در تهران و ديگر شهرهاي ميهن اسير،شعار «مرگ بر خامنه اي» سردادند،و آنانكه شعار«شاه سلطان ولايت-مرگت فرا رسيده» را به ثبت دادند،قبل ازرفتن به تظاهرات،برخي وصيتنامه هايشان را هم نوشتند.برخي با عزم آهنين و آتشين، كفن پوشيدند ؛ و برخي حتي غسل شهادت كردند و به ميدان شتافتند.
شما از شمال تا جنوب و ازشرق تا غرب ايران زمين، از تبريز تا رشت و بابل و ساري ،از مشهد تا كرمان و شيراز و اصفهان، از سنندج تا كرمانشاه ودزفول، دفتر حسابهاي سركوبگرانه و طومار تمهيدات ارتجاعي را درهم پيچيديد.
شما سراسر تهران را در نورديديد و در دهها نقطه تظاهرات و اجتماعات هزاران نفره بر پا كرديد. به‌راستي فرياد آزادي، با شعارهاي مرگ بر خامنه اي و مرگ بر ديكتاتور، تمامي تهران را فرا گرفت. از آن سو ارتجاع، عمدة قواي خود را براي سركوب نيروهاي انقلاب دموكراتيك به صحنه آورده بود. آن‌قدر كه بسياري از سرتيپ-پاسداران سپاه و نيروي انتظامي و سركردگان اطلاعات بدنام آخوندي هم به خيابانها آمده بودند.بيچاره شب پرستان كه مي‌خواستند به هر قيمت، و با هر شدت و حِدَّت، در سالروز قيام 18تير هيچ جوشش و حركتي به چشم نخورد و همه چيز تحت كنترل آنها باشد. اما شما امروز، خط و خاكريزهاي اختناق را در هم شكستيد.ثابت شد كه خط و نشان كشيدن ولي فقيه ارتجاع و گماشته اش، شاخ و شانه كشيدن يك دوجين از دادستانها و سردمداران قضاييه و نيروي انتظامي رژيم، ديگر اثر ندارد.
درس بزرگ 18تير همين بود.درس اين بود كه با حسابگري و هوشياري، و البته با قبول خطر و پرداخت قيمت، ميتوان و بايد ديوار اختناق آخوندي را، هرچند هم قطور و فشرده باشد، درهم شكست . مبارك و دست مريزاد!
درس بزرگ ديگر براي آينده اينست كه وقتي دشمن مي‌خواهد با سگهاي سركوبگر لباس شخصي يا قَلادِه دار، هيچ امكاني براي تجمع و تظاهرات بزرگ باقي نگذارد و سايرين هم «عدم صدور مجوز قانوني» را بهانه مي‌كنند، اصلاً در فكركثرت و كميت نباشيد. مجوز اعتراض و تظاهرات برحق براي حق حاكميت را خلق در زنجير صادر كرده و نيازي به مجوز و امضاي حكومت آخوندي نيست.
در چنين وضعيتي، شيوه و چراغ راهنما، تظاهرات برق آسا، با شعار كليدي «مرگ بر خامنه اي» ولي فقيه ارتجاع است.تظاهرات برق آسا، در هر زمان و در هر مكان، به‌ويژه در نقاط ضعف و نقاط خلاء نيروهاي سركوبگر دشمن. حتي در شرايطي كه هيچ‌گونه امكان تجمع نيست، هسته هاي 9 نفره، 5نفره و حتي هسته هاي مقاومت 3نفره جوانان انقلابي مي‌توانند نيروهاي سركوبگر دشمن را تجزيه، خسته و فرسوده كنند.
طبق گزارشها، امروز موارد قابل توجهي از ضعف و فرسايش نيروهاي ارتجاع ديده شده است.هسته هاي كوچك، موتور محرك و راهگشاي تجمعات بزرگترند. هسته ها و تيمهاي جداگانة تداركات و ترابري و امداد پزشكي و ارتباطات را، تا آن‌جا كه برايتان امكانپذير است، فراموش نكنيد.آخوندها بايد بروند. حاكميت از آنِ مردم ايران است.
در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادي ايران،رود خروشان خون شهيدان ضامن پيروزي محتوم خلق ماست مسعود رجوي18تير1388

ستاد اجتماعى مجاهدين در داخل كشور :

فرماندهان سركوب قيام 18تير 1388 در تهران
ستاد اجتماعى مجاهدين در داخل كشور درباره قيام روز پنجشنبه18تير مردم تهران نكات زير را براى اطلاع عموم هموطنان اعلام كرد:
1-پاسدار حجازى قائم مقام فرماندهى سپاه پاسداران و پاسدار سرتيپ فضلى سركرده سپاه ضدسيدالشهدا فرماندهى عمليات سركوبگرانه روز 18 تير را در قرارگاه موسوم به ثارالله در تهران برعهده داشتند.
عمليات سركوب قيام 18تير با شركت نيروهاى سپاه و بسيج و اطلاعات و انتظامى و نيروهاى ضداغتشاش و نيروهاى لباس شخصى ”نوپو“ (نيروى ويژه پشتيبانى از ولايت فقيه) كه همان ارتش خصوصى ولىفقيه ارتجاع است، جريان داشت. قرارگاه ثارالله و نيروى ويژه پشتيبانى از ولايت، واحدهاى موتورى جداگانه خود را دارند.
2- رژيم هم‌چنين واحدهاى نيروى تروريستى قدس را در نقاط مختلف تهران براى سركوب جوانان انقلابى به صحنه آورده بود.
3-طبق گزارش فرماندهى قرارگاه ثارالله در تهران ، تعداد تظاهر كنندگان در كارگر شمالى و ميدان ونك بيش از 5هزار نفر و در 23 نقطه ديگر تهران بين 3 الى 4هزار نفر بوده است.
4-مزدوران اطلاعات و بسيج و لباس شخصى مخصوصاً نيروى ويژه پشتيبانى از ولايت فقيه، مشخصاً مأموريت داشتند و از قبل توجيه شده بودند كه در هر كجا كه شعار مرگ بر خامنهاى بالا مىگيرد، با هر شعار ديگرى اعم از مذهبى و غيرمذهبى، آن را بپوشانند و تحت الشعاع قرار بدهند.اين ترفند در چهارراه وليعصر، در برابر دانشگاه تهران، در ضلع جنوبى ميدان انقلاب، در ميدان فاطمى، در تقاطع خيابان ژاله به سمت آزادى، در فخر رازى و ستارخان و بلوار كشاورز بارها و بارها از سوى نيروهاى ارتجاع انجام شد. اما هر بار جوانان دلير و نيروهاى انقلاب دموكراتيك، شعار مرگ بر خامنهاى را هر چه كوبنده تر، تكرار مىكردند.
18تير، قيامى شعله ور در تهران و شهرهاى ميهن
دبيرخانه شوراى ملى مقاومت در اطلاعيه شماره 9خود به نقل از ستاد اجتماعى مجاهدين در داخل كشور خبر داد:شمار زيادى از جوانان در تقاطع خيابانهاى آزادى و آذربايجان دست به تظاهرات زدند كه با تهاجم پاسداران و گارد ضدشورش و لباس شخصيها مواجه شدند. مردم با خروش الله اكبر، مرگ بر خامنهاى، مرگ بر ديكتاتور و زندانى سياسى آزاد بايد گردد در مقابل حمله هاى نيروهاى سركوبگر مقاومت مىكردند ماموران به سمت مردم گاز اشك آور و گاز فلفل پرتاب مىكردند.
در يك تحول ديگر خيابان كارگر يك كودك 8ساله كه بر اثر غلظت گاز اشك آور بيهوش شده بود توسط مردم به بيمارستان منتقل شد. در ساعت 1830 در جريان جنگ و گريز در خيابان وليعصر، مردم يك زن جوان را كه توسط چند زن بسيجى دستگير شده بود، از چنگ آنان نجات دادند.
دبيرخانه شوراى ملى مقاومت در اطلاعيه شماره 10خود از «درگيرى بين مردم و نيروهاى سركوبگر در اصفهان، شيراز، تبريز، مشهد، كرمانشاه، كرمان، سنندج، دزفول و بابل» خبر داد.
در اين اطلاعيه با استناد به گزارش ستاد اجتماعى مجاهدين در داخل كشور آمده است: در مشهد، بهرغم حضور گسترده نيروهاى سركوبگر، حدود هشت هزار تن از مردم در فلكه پارك و خيابانهاى اطراف تجمع كردند.نيروهاى سركوبگر با سلاحهاى گرم و سرد و باتون از تجمع بيشتر و راهپيمايى جمعيت جلوگيرى مىكردند. دهها تن از تظاهر كنندگان از جمله شمارى از زنان دستگير شدند.جمعيت شعار مىدادند مىكشم مىكشم آنكه برادرم كشت.
در بسيارى از خيابانهاى مشهد مردم باروشن كردن چراغ خودروها و بوق زدن، در اين حركت اعتراضى شركت كردند. در مشهد هم‌چنين نزديكى حرم امام رضا مردم در گروههاى چند صد نفرى تجمع كرده بودند كه نيروهاى سركوبگر با يورش به آنها از به هم پيوستن آنها جلوگيرى مىكردند. در شيراز انبوه جمعيت از ميدان دانشجو به سمت خيابان زند راهپيمايى كردند. هزاران تظاهركننده در خيابان ملاصدرا و ميدان دانشجو با نيروهاى سركوبگر كه به آنها گاز اشك آور پرتاب مىكردند،درگير شدند. در سنندج به رغم حضورانبوه نيروى انتظامى و نيروهاى ضدشورش شمار زيادى از مردم دست به تظاهرات زدند.
در اطلاعيه شماره 11 دبيرخانه شوراى ملى مقاومت بمناسبت قيام 18تير آمده است: درگيرى در بسيارى از مناطق تهران پس از تاريكى هوا ادامه يافت و فريادهاى الله اكبر بلندتر و گستردهتر از شبهاى گذشته جريان داشت.مردم با شعارهاى «الله واكبر»، «مرگ بر ديكتاتور» و «مرگ بر خامنه اى» در مقابل حمله هاى وحشيانه نيروهاى سركوبگر مقاومت مىكردند.بسيارى از تظاهر كنندگان در اثر ضربات باتون كه بر سر و صورت آنان فرود مىآمد، بهشدت مجروح شدند. در ميدان انقلاب دهها تن مجروح و دست كم 35تن دستگير شدند. در ميدان ونك نيز شمار زيادى از تظاهر كنندگان دستگير و يا زخمى شدند.
براساس گزارشهاى تكميلى ستاد اجتماعى مجاهدين در داخل كشور، تا پاسى از شب گذشته در اغلب نقاط تهران به ويژه نقاط مركزى درگيريهاى گسترده در سطح وسيعى جريان داشت. پاسداران و بسيجيها و مأموران اطلاعاتى، امنيتى و انتظامى و لباس شخصيها كه شمار آنها دهها هزار نفر در تهران برآورد شده، بيرحمانه با انواع سلاحها و وسائل به مردم يورش مى‌بردند و بى وقفه گاز اشكآور پرتاب مى كردند، اما مردم و به ويژه جوانان خشمگين در تمامى مناطق تهران مقاومت مى‌ كردند و با مأموران درگير مى‌شدند. جنگ و گريز در تمامى مناطق جريان داشت و جوانان خشمگين درمقابل گلوله و گاز اشك آور و باتون سينه سپر مي كردند و با شعارهاي «مرگ بر خامنه اي»، «شاه، سلطان ولايت، مرگت فرا رسيده» و خامنه اى حياكن سلطنت رو رها كن به مقابله مى پرداختند.
براساس گزارشهاى ستاد اجتماعى مجاهدين در داخل كشور ، زنان و دختران نقش بسيار فعال و گسترده يى در تظاهرات روزگذشته تهران داشتند و در صف مقدم بودند و مى گفتند انتقام خون شهيدان را خواهيم گرفت.ساعت 23 مردم در آريا شهر شعار مي دادند ما زن و مرد جنگيم. بجنگ تا بجنگيم .مردم تهران شب گذشته در اكثر نقاط تهران بلافاصله پس از تظاهرات، به پشت بامها رفته و با تمام قوا شعار الله اكبر، مرگ بر ديکتاتور .. سر دادند.
تلويزيون سى.ان.ان :مردم ايران دستور سركوب را ناديده گرفتند
تلويزيون سى.ان.ان گزارشى از قيام روز گذشته مردم در تهران پخش كرد و گفت: به دنبال ادامه اعتراضهاى اپوزيسيون، نيروهاى امنيتى، به قول خود عمل كرده و آنها را سركوب كردند. معترضين، در حال گراميداشت دهمين سالگرد قيام دانشجويان بودند… اين سركوب چندان هم غيرمنتظره نبود. خبرنگار سى.ان.ان گفت: نه، غيرقابل انتظار نبود. دولت گفته بود كه اگر بيرون بياييد، سركوب خواهيد شد. فكر مىكنم برخى از سخت سرترين عناصر جنبش اپوزيسيون، اين دستور را ناديده گرفته و بيرون آمدند. برخى از فيلمهاى اين اعتراضهاى به دست ما، در ميز ايران، رسيده است. در اين‌جا عكسى را نشان داده مى شود كه كه بر روى اينترنت گذاشته شده بود. البته بايد بدانيد كه ما نمىتوانيم تاريخ و موقعيت اين عكسها و تصاوير را مورد تاييد قرار دهيم، اما با آنچه كه شاهدان به ما مىگويند، همخوانى دارند.
در اين‌جا فيلم ديگرى وجود دارد كه بر روى شبكه گذاشته شده بود. در اين فيلم، نيروهاى امنيتى ديده مىشوند كه در عرض خيابانها، با كلاهخود و باتون ايستادهاند…شكل گيرى اين اعتراضهاى، به اين صورت بود كه حدود 4ساعت پيش، يعنى ساعت 1700 بوقت ايران - اين‌جا ميدان انقلاب است- طرح اين تظاهرات كنندگان اين بود، كه در اين ميدان جمع شوند، ولى با هزاران تن از نيروهاى امنيتى مواجه شدند، و اين نيروها مردم را متفرق كردند. اكنون آنچه كه ما طى يك ساعت گذشته شنيده ايم، مقاومت و اعتراضهاى پراكنده در خيابانهاى اطراف ميدان انقلاب است.
ما نوارهايى داريم كه به تازگى دريافت كرديم. فيلم، نشان مىدهد كه معترضان، تعدادى از منابع زباله را به آتش كشيدند… يكى از شاهدن گفت، مردى را با صورتى خونين ديده كه احتمالا به‌دست نيروهاى امنيتى به اين صورت درآمده بود. بسيارى از شاهدان گفتند كه ديدهاند، پليس با باتون مردم را مىزدند. در دو سه مورد، وقتى كه من با تلفن با اين شاهدان صحبت مىكردم، مىتوانستم به روشنى صداى شعارها را بشنوم، شعارهايى كه هر چه بيشتر، خصلت تهاجمى پيدا مىكنند. در هفته هاى گذشته ما شعارهاى الله و اكبر مىشنيديم، اما امروز، اگر شما به برخى از اين ويدئوها گوش كنيد، به روشنى مىتوانيد شعارهاى مرگ بر ديكتاتور، مرگ بر خامنهاى و هم‌چنين يك شعار جديد تحت عنوان، آهاى دولت، دست از كودتا بكش، استعفا بده، استعفا بده، را مىتوانيد بشنويد.
بنابراين، امروز روزى است كه خيلي ها آن را يك فشارسنج از اوضاع اپوزيسيون مىدانند كه بدليل سركوب دولت، طى اين مدت، بيرون نيامده بودند، اما برخى از آنها امروز بيرون آمدند و همانطور كه دولت هشدار داده بود، مورد سركوب قرار گرفتند.
سى.ان.ان پرسيد: به لحاظ اينكه اين اعتراضها ادامه پيدا مىكنند يا نه، چه نقطه عطفى ممكن است وجود داشته باشد؟
خبرنگار پاسخ داد: ادامه اعتراضها مشكل خواهد بود، زيرا ميرحسين موسوى، به نظر نمىرسد كه هيچ چاره سياسى يا قانونى داشته باشد. او روشن ساخته كه خواهان اعتراضهاى بيشترى نيست.درحقيقت، ما بايدمتوجه باشيم كه او پيشنهاداين اعتراضها را نداده بود و چنين مجوزى نداده بود.
تظاهرات مردم كرمانشاه، سارى و رشت در سالگرد قيام 18تير
در كرمانشاه مردم اين شهر درحوالى خيابانهاى طالقانى، نوبهار و كسرى تظاهرات كردند و با مأموران سركوبگر نيروى انتظامى درگير شدند. در خيابان نوبهار مزدوران بسيجى وحشيانه به زن، کودک، پير و جوان حمله مىكردند.جوانان با مأموران سركوبگر در جنگ و گريز بودند.
در سارى نيز مردم به ويژه دانشجويان بمناسبت روز 18تير درميدان ساعت اين شهرتظاهرات كردند. مأموران انتظامى در وحشت از گسترش اين حركت اعتراضى تظاهر كنندگان را محاصره كردند اما جرأت نزديك شدن به آنان را نداشتند.مردم رشت نيز روز گذشته همزمان با ساير شهرهاى ميهن، تظاهرات كردند.
ليگ بين المللى حقوق بشر حمله عليه تظاهرات را قويا محكوم كرد ليگ بين المللى حقوق بشر در آلمان طى اطلاعيه مطبوعاتى حمله هاى وحشيانه پليس و نيروى بسيج عليه شركت كنندگان در تظاهرات مردم ايران را قويا محكوم كرد و خواستار آزادى همه دستگير شدگان گرديد. ليگ بين المللى حقوق بشر دولت آلمان و همه اعضاى اتحاديه اروپا را فراخواند تا با تمام وزن سياسى خود براى حفاظت از حقوق بشر جهانى و توجه به قوانين اساسى دموكراسى به رژيم آخوندى فشار بياورند.

در اطلاعيه مطبوعاتى ليگ بين المللى حقوق بشر در آلمان از جمله آمده است: بعد از انتخابات رياست جمهورى… در تهران و ديگر شهرهاى بزرگ تظاهرات سخت و خونينى درگرفت و درگيرىهايى رخ داد. تظاهرات سرسخت جوانان در ايران كه صاحبان قدرت تلاش مىكنند آن را به طرز وحشيانه سركوب كنند ادامه دارد. پليس تهران عليه تظاهر كنندگان باتون و گاز اشكآور به كار مىگيرد. پليس توسط نيرويهاى مخفى لباس شخصى و نيروهاى بسيج كه از روى موتور با باتون بر تظاهر كنندگان يورش مىبرند پشتيبانى مىشود. مردم مدام فرياد مىزنند ”انتخابات باطل است“ ”احمدىنژاد يك ديكتاتور است“ راى من كجاست؟ ”رژيم مردمفريب سرنگون“ ”سرنگون باد ديكتاتور“ .
انتخابات رياست جمهورى در جمهورى اسلامى ايران در اساس دموكراتيك نيست. … ليگ بين المللى حقوقبشر اقدام وحشيانه پليس و نيروى بسيج عليه تظاهر كنندگان را قويا محكوم مىكند و خواستار آزادى همه دستگير شدگان مىباشد. هم‌چنين خواستار يك بازبينى مجدد انتخابات رياست جمهورى توسط ارگان بىطرف بينالمللى مىباشد و خواستار لغو حملههاى وحشيانه به تظاهر كنندگان و مخالفان سياسى است، كسانى كه كاملاًًًًًًًًًًً محق هستند عليه اين انتخابات غير دموكراتيك تظاهرات كنند. ليگ بين المللى حقوق بشر دولت آلمان و همه اعضاى اتحاديه اروپا را فرامىخواند تا با تمام وزن سياسى خود براى حفاظت از حقوقبشر جهانى و توجه به قوانين اساسى دموكراسى به جمهورى اسلامى ايران فشار بياورند.

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

پيام خانم مريم رجوي, رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران

هموطنان عزيزرزمندگان آزادي، نيروهاي انقلاب دمكراتيك ايران, فرزندان قهرمانم
فريادهاي شجاعانه شما كه امروز باز هم خروشيديد مرگ بر ديكتاتور، مرگ بر خامنه‌اي، سراپاي استبداد خونخوار حاكم را به لرزه درآورد و جهاني را به تحسين شما وادار ساخت.
شما تدابير سركوبگرانه نظامي و اطلاعاتي را در هم شكستيد، دسيسه‌ها ضد بشري رژيم براي خاموش كردن شعله‌هاي قيام را نقش بر آب كرديد، دعاوي سخيف خامنه اي و پاسدار احمدي نژاد, كه وانمود مي‌كردند كه ديگر از قيام‌هاي آزادي‌خواهانه اثري نيست, به سخره گرفتيد.
خامنه‌اي هرچه را در آستين داشت عليه شما به خيابانها سرازير كرد: سپاه پاسداران، جانيان بسيجي، يگان ويژه انتظامي، نيروي ويژه پاسدار ولايت، و مزدوران لباس شخصي. و دژخيمان سركوبگر البته با سرآسيمگي منتهاي سفاكي و بي‌رحمي را به كار گرفتند.اما قيام براي آزادي و حاكميت مردم, بر گلوله و گاز اشك آور و باتون و چماق پيروز شد.فرياد امروز جوانان ايراني از ميدان آزادي تا ميدان انقلاب و ميدان فردوسي, از خيابان شريعتي تا ولي عصر از شرق تا غرب از شمال تا جنوب تهران, از اصفهان و شيراز ، تا تبريز و مشهد و كرمانشاه و كرمان و دزفول ... اين واقعيت را باز هم اثبات كرد كه پايان حكومت منحوس ولايت فقيه آغاز شده است و ناقوس مرگ رژيم آخوندي به صدا در آمده است.
از جوانان غيور و شجاع در هر كجا كه هستند ميخواهم تا به ياري مجروحان بشتابند و اجازه ندهند بدست مزدوران و پاسداران جنايتكار گرفتار شوند.
از همه شما ميخواهم به ياري خانواده دستگير شدگان بشتابيد و از هيچ كمكي به آنان فروگذار نكنيدخيزش امروز مردم سراسر ايران يك اتمام حجت سياسي با قدرتهاي خارجي است.
باشد كه صداي اين توفان را سران 8 كشور صنعتي كه امروز در ايتاليا گرد آمده اند بشنوند, فرياد مردم به پا خاسته از خيابانهاي سراسر ايران اينست كه مماشات با اين رژيم نامشروع و خون‌آشام را بس كنيد. معامله و مماشات با اين رژيم از نظر مردم ايران مطلقا غير قابل قبول است.
ما و مردممان از دولتهاي مختلف چيزي نمي‌خواهيم الا توقف حمايت‌ها و روابط سياسي و اقتصادي با اين رژيم. مردم و جوانان ما خود تكليف خود را با اين رژيم خونخوار تعيين مي كنند. مردم ما از جامعه جهاني ميخواهند تا توقف كامل سركوب, به تحريم همه جانبه و تعليق روابط ديپلماتيك با اين رژيم و ممنوعيت سفر سركردگان آن به خارج از ايران بپردازد. اين روابط تماما در خدمت رژيم آخوندي و هارترين جناحهاي آن و بطور مشخص خامنه اي و احمدي نژاد است. پس تحت شانتاژهاي احمدي نژاد قرار بگيرند .
مردم ايران خواهان ابطال انتخابات قلابي و برگزاري انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد و در چارچوب حق حاكميت مردم است.قيام كنندگان قهرمان ديروز استاندار دست‌نشانده خامنه‌اي وعده مي‌داد كه قيام كنندگان زير گام‌های نيروهاي رژيم« له خواهند شد» اما امروز اين شماييد كه خواب و خيال ابلهانه ديكتاتور به بن بست رسيده را بر هم زده‌ايدو شماييد كه نشان مي‌دهيد كه رژيم پوسيده كه به طور قطع و يقين زير گامهاي مردم سراسر ايران له خواهد شد.
سلام بر قيام سراسري مردم ايرانزنده باد آزادي

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

مصاحبه صداي آمريكا با بهزاد صفاري و حسام عبدالكريم در مورد فشارها به مجاهدين

تلويزيون صداي آمريكا 18/4/
1388مجري: يك نمايندة پارلمان عراق خواستار رفتار قانوني با اعضاي سازمان مجاهدين خلق در عراق شده است.
سازمان مجاهدين خلق كه در ليست گروههاي تروريستي آمريكا قرار دارد مدعي است كه در پي تظاهرات معترضين به انتخابات رياست جمهوري در ايران فشارهاي دولت عراق بر اعضاي آن سازمان در كمپ اشرف افزايش پيدا كرده.
علي جوانمردي گزارش مي دهد.
علي جوانمردي: بهزاد صفاري, مشاور حقوقي كمپ اشرف, محل اقامت بيش از سه هزار تن از اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران كه در نزديكي بعقوبه مركز استان ديالي عراق واقع شده به شبكه فارسي تلويزيون صداي آمريكا مي گويد اخيراً فشار نيروهاي عراقي بر ساكنين كمپ اشرف افزايش يافته است.
بهزاد صفاري: بعد از اين تظاهرات و يا همزمان, فشارهاي خيلي بيشتر شده و تحريمها و در واقع محاصره يي كه اشرف را كردند توسط نيروهاي ارتش و پليس عراق, افزايش پيدا كرده و شامل مواد غذايي هم شده اخيراً تو اين يكي دو هفته اخير. مثلاً از هفت روز گذشته تا به حال نيروهاي ارتش و پليس از ورود ده خودروي مواد غذايي كه شامل آرد, شكر, سبزيجات و (نامفهوم) و يا سوخت و خودروهايي كه حامل اقلام ضروري بودند براي تأسيسات آب و برق اشرف, از آنها ممانعت كردند كه وارد اشرف بشود و به اين صورت فشارهاي خودشان را خيلي بيشتر كردند.
علي جوانمردي: در روزهاي اخير رسانه هاي دولتي ايران اعترافات افرادي را پخش كردند كه مدعي شدند از سوي به گفتة خود منافقين به داخل ايران اعزام شده اند. بهزاد صفاري خروج ساكنان اشرف از كمپ را غيرممكن مي داند. بهزاد صفاري: اين ادعا كاملاً كذب هستش, به دليل اين كه كمپ اشرف بيست و چهار ساعته تحت كنترل هستش و هيچكس نمي تواند از آن خارج بشود يا وارد بشود و اين دعاوي توجيه سركوب و كشتار در داخل ايران است و همچنين توجيهي هستش براي اين كه فشارها را به ساكنين اشرف مضاعف بكنند, به دليل در واقع همان وحشت و نگراني هستش كه از تظاهرات مردم ايران وجود دارد.
علي جوانمردي: از سوي ديگر, حسام عبدالكريم, نماينده پارلمان عراق در گفتگوي اختصاصي با شبكه فارسي تلويزيون صداي آمريكا حضور اعضاي سازمان مجاهدين در عراق را يك موضوع حقوق بشري مي داند و نه سياسي. (صدا و عكس حسام عبدالكريم) اين سازمان, مجاهدين, در گذشته خلع سلاح شده و اكنون تحت نظارت دولت عراق و آمريكا قرار دارد. اكنون بايد طبق قوانين عراق و موازين پناهندگي با آنها رفتار شود.
حسام عبدالكريم بدون تأييد و يا تكذيب افزايش فشار بر ساكنين كمپ اشرف در اين رابطه مي گويد (صدا و عكس حسام عبدالكريم) معتقدم دولت عراق بايد به شيوه يي دقيق با پروندة مجاهدين مواجه شود و نبايد هيچ فشار خارجي را براي دخالت در اين پرونده بپذيرد.
از نكات مهمي كه دولت عراق بايد به آن پايبند باشد عدم به كارگيري فشار و اجبار جهت اخراج ساكنين كمپ اشرف به ايران است.

در باره محسن مخملباف « شكنجه گري كه فيلم سازشد»

از كتاب شكنجه و شكنجه گر نوشته كاظم مصطفوي:
براي نمونه به شرح گوشه‌هايي از برخورد و لباس عوض‌كردنهاي يكي از اين موجودات مي‌پردازيم.اگر سرپاس مختاري لباس هنر پوشيد و با نغمه‌هاي خود عده‌يي را فريفت، شكنجه‌گر نوع آخوندي چه كم دارد كه «هنرمند» نشود؟
زمانه پيش رفته‌است. پس به جاي ويلن سرپاس مختاري، كه در شرع انور حرام هم هست، مي‌شود به تئاتر و نمايش و سينما روي آورد. محسن مخلمباف اين رسالت را به دوش مي‌گيرد تا به قول خودش «هنر اسلامي» را پايه‌گذاري كند. لذا در كتابي به همين نام مي‌نويسد: «نمايشنامه‌نويس موظف است احساس يك مادر منافق را كه بر سر مزار فرزند ناخلف و معدومش شيون و زاري مي‌كند، به يك نحوي منتقل كند به سر مزار يك پاسدار شهيد كه مادرش شجاعانه‌ايستاده و لبخند مي‌زند».
بهتر است براي شناخت اين هنرمند جديدالولاده، كه تا مغز استخوان بوي لاشه خميني را مي‌دهد، مقداري به عقب برويم و ببينيم او كه بوده و چه مسيري را طي كرده‌است و اكنون در كجاست؟از آن‌جا كه راقم اين سطور شخصاً و از نزديك در جريان مسا‌ئل و شكل گيري شخصيتي او بوده‌است، ترجيح مي‌دهم بخشي از ديده‌ها و مشاهدات خودم از مقاله «درباره شكنجه‌گري كه فيلمساز شد!» نقل كنم.
من در آن مقاله توضيح داده‌ام كه با محسن در زمان شاه در زندان آشنا شدم. طي مدتي كه با مجاهدين بود مسئول تشكيلاتي او بودم. تا جريان اپورتونيستي سال54 او با مجاهدين بود و بعد با موجي كه سازمان آن را «جريان زودرس راست ارتجاعي» نام نهاد به دامن ارتجاع غلتيد.
در آن مقاله آمده‌است: «رابطه ما با محسن يك رابطه يك خطي نبود. ناظر بر ما و او و كليه‌افراد مثل او جرياني تند و پرفتنه به‌نام جريان اپورتونيستي قرار داشت. در متن اين جريان بود كه ضعفها و قوتهاي افراد شكل مي‌گرفت و يا انسانها موضع مي‌گرفتند و مسير آينده‌شان را تعيين مي‌كردند. به‌هرحال محسن با ما قطع رابطه كرد. و رفت كه رفت كه رفت... روز به‌روز در منجلاب راست فرو رفت. دريغ كه ماركسيستي هم نبود كه‌او را جذب كند. ارتجاع تازه سربلند كرده محسن را بلعيد. آلت دست هفت‌خطهايي مثل محمد سلامتي و بهزاد نبوي و عزت شاهي شد.
مطابق نوشته خود آنها محسن را در همان زندان در گروهي به‌نام”امت واحده” عضوگيري كردند كه در ادامه‌اش تبديل شد به‌سازمان فاشيستي ”مجاهدين انقلاب اسلامي”».اين سازمان متشكل از راست‌ترين افرادي بود كه‌از مواضع فرصت‌طلبانه و ارتجاعي دور هم گردآمدند و با تكيه زدن بر اريكه مناصب امنيتي هسته‌هاي اوليه‌اطلاعات آخوندي را شكل دادند. سالها بعد خود حضرات اعتراف كردند كه‌اولين خانه‌هاي امن را بعد از پيروزي انقلاب همين عده به راه‌انداختند.آنها دستگير‌شدگان را به خانه‌هاي مخفي مي‌بردند و با دست باز تا آن‌جا كه مي‌توانستند شكنجه مي‌كردند.
من در همان مقاله‌ادامه داده بودم: «محسن بعد از انقلاب لباس پاسداري پوشيد و تحت عنوان مبارزه با ماركسيسم به‌ضديت با سازمان روي آورد. ظاهرش اين بود كه فيلم مي‌سازد. اما در واقع پاسداري شكنجه‌گر بود. بنا به‌اعتراف صريح خودش به‌زندان مي‌رفت و از زندانيان سياسي فيلم مي‌گرفت و اسمش را مي‌گذاشت “توبه نصوح“ و از اين قبيل مزخرفات. او هر توضيحي كه مي‌خواهد بدهد، يا هر توجيهي كه مي‌خواهد بكند اما نبايد فراموش كرد كه‌او يك پاسدار است. شكنجه‌گري كه هرچه بگويد و بكند در خدمت سركوب و شكنجه و ارتجاع بوده و هست.
او در كميته پشت بهارستان (كميته مركز) با عزت شاهي و محمد شهرستانكي و چند نفر مثل خودش گروه گشت و دستگيري تشكيل دادند. مجاهدين را دستگير و شكنجه مي‌كردند و بعد كه كارشان تمام مي‌شد تحويل لاجوردي مي‌دادند. يكي از طلبه‌ها در سالهاي بعد برايم تعريف مي‌كرد محسن بعد از سال60 به‌زندان قزلحصار و اوين رفت و آمد داشت و دستگيرشدگان را شناسايي مي‌كرد و لو مي‌داد. او برايم گفت كه خود او را محسن در قزلحصار شناسايي و معرفي كرد. هم چنين از لو دادن هم سلولي‌اش به‌نام «اكبر» تعريف مي‌كرد كه در ميدان امام حسين مورد شناسايي شخص محسن قرار گرفته و توسط خود او دستگير شده و به‌زندان اوين منتقل شد و بعد از شكنجه فراوان تيرباران گرديد».
شواهد و نمونه‌هاي ديگر هم طي ساليان از اين شكنجه‌گر «هنرمند شده» به دست آمد.حشمت رئيسي يكي از زندانيان ماركسيست زمان شاه بوده و اكنون مقيم برلين مي‌باشد. او در نامه‌افشاگرانه‌يي فاش كرد كه دستگير كننده‌اش مخملباف بوده. او در مقاله‌يي با عنوان: «باي‌سيكلران آكتور كميته» شرح دستگيري و شكنجه خود را نوشت و نامه مخملباف به لاجوردي را منتشر كرد. اين نامه سند تكان دهنده‌يي است از فعاليتهاي آن نوع «شكنجه‌گر» ي است كه مدعي «هنر» هم شده.
در اين نامه مخملباف خطاب به لاجوردي خود را «اخوي كوچك» او ناميده و نوشته‌است:«بسم الله‌القاسم الجبارين اخوي بزرگوار حاج سيد اسدالله لاجوردي. پيرو مكالمه تلفني، زنداني رژيم سرنگون شده طاغوت حشمت... رئيسي را توسط گروه گشت بلال حبشي، به زندان اوين منتقل مي‌كنم. گر‌چه نامبرده در موقع دستگيري مسلح نبود، اما دلايل فراوان وجود دارد كه‌او از رهبران گروهك الحادي و ضدانقلابي چريكهاي اقليت است. علاوه بر آن فرد مذكور همواره در افكار كفرآميز و ضلالتهاي خود محكم و استوار بوده‌است. آثار شكنجه‌هايي كه بر بدن او مانده دليل آشكاري بر اين مدعاست. بايد اضافه كنم كه‌ايشان از سردمداران مبارزه عليه دين، مذهب، و روحانيت بوده و در زندان طاغوت كار را تا حد تحقير روحانيت و اهانت به مقدسات مي‌كشانده‌است گزارش تكميلي متعاقباً تقديم مي‌شود.اخوي كوچك شما محسن مخملباف»
چندي پيش نمونه ديگري از كارهاي «اخوي كوچك لاجوردي» رو شد. خانم مينو حميلي يكي از زندانيان سابق در رژيم آخوندي بوده و هم اكنون در كانادا به سر مي‌برد. ايشان گزارش تكان دهنده‌يي از مصارف «كارهاي هنري» مخملباف را افشا كرد. قسمتهايي از نوشته‌او را عيناً نقل مي‌كنيم: «در سالِ٦١ روزي جان‌نثاري مسئولِ بند نسوان زندان اصفهان، که پاسداري لمپن بود، مشت به در زد و گفت: آماده باشين ميريم سينما!؟ مي‌رويم سينما؟ خنده‌دار نبود؟ زنداني و سينما؟ تا آن وقت از ما با کابل، شلاق و... پذيرايي کرده‌اند و حالا چقدر مهربان شده بودند و مي‌خواستند ما را به سينما هم ببرند!با خودم گفتم نکنه مي‌خوان فاجعه سينما رکس را تکرار کنند؟ و يا مي‌خواهند مثل نازيها زندانيها را درون کوره‌هاي آدمسوزي بريزند. از زماني که مرا از زندان سنندج به قم و بعد به‌اصفهان انتقال داده بودند، تا به قول خودشان با بهره‌از امکانات فزهنگي آن‌جا ارشاد شوم!
مي‌ديدم که زندانيها مخصوصاً توابين را به مراسم مذهبي، نماز جمعه و تکيه شهدا مي‌بردند، اما اين که آنها نگران تفريح وشادي ما باشند همه ما را به حيرت واداشته بود وکنجکاو بوديم که بدانيم اصل قضيه چِست؟عده‌يي به خاطر فرار از دلتنگيهاي زندان و ودل‌خوشي تماشاي خيابانها با توابها همراه شدند و به سينما رفتند اما نه براي تماشاي يک فيلم عادي در سينماهاي شهر وقتي اينان به سينما رسيدند دانستند قصد توجه به تفريح وگردش زندانيان توهمي بيش نبوده‌است مأمورين آنان را به تماشاي فيلمهاي محسن مخملباف حزب‌الهي آن وقت وکارگردان مدرن امروزي کشانده بودند ... در بند قديم زنان همچنين بندهاي مردان چند بار زندانيان را براي تماشاي دردناک فيلم “توبه نصوح“ به سينما بردند.
بار سوم تماشاي فيلم براي همه زندانيان اجباري بود» در ادامة نوشته، آمده‌است كه نويسنده را به خاطر اين كه حاضر نشده به ديدن فيلم مخملباف برود دو ماه در سلول انفرادي انداخته‌اند و بعد از آن: «مرا به دادگاه بردند، بازجويم کميل بود که کيفر خواست اعداميهاي زندان اصفهان را او آماده مي‌کرد، بسيار عصباني بود و به من گفت به دو دليل شلاقت مي‌زنيم اول اين که‌امتناع از ديدن فيلم مخملباف خود سرپيچي از قوانين زندان معني مي‌دهد...
چشم‌بندمو زدند و داخل اطاقم بردند ، از زير چشم‌بندم زمين خوني و لباسها و دمپاييهاي خوني را مي‌ديدم، گفتند دراز بکشم و با گفتن الله‌اکبر اولين ضربه به پشتم خورد سوزشي شديد را در پشتم احساس کردم ، نگهبانِ زني که مرا از زندان به آن‌جا برده بود با لهجه‌اصفهاني مي‌گفت: آدم اين قدر لجباز که به خاطر نرفتن به سينما کتک بخوره را نديده بودم؟
تو که فيلم دوست داشتي و فيلمهاي پارتيزاني را از تلويزيون خوب مي‌ديدي. نمي‌دانم آن روز چه تعداد شلاق خوردم اما تا مدتها در انفرادي روي پشتم نمي‌توانستم بخوابم»
اين خانم در ادامه نوشته خود آورده‌است: «هيچگاه نينديشيده بودم که‌از سينما هم مي‌شود به عنوان وسيله سرکوب و شکنجه‌استفاده کرد!» و سپس اضافه كرده‌است: «دادخواست من عليه شبه هنرمندي با عنوان محسن مخملباف است که به خاطرِ اين که نپذيرفتم تماشگر فيلمهاي ارتجاعي‌اش باشم باضربه‌هاي شلاق بدنم را مجروح کردند».
اين قرباني شكنجه كه بي‌ترديد يك نمونه‌از دهها و صدها قرباني فعاليتهاي «هنري» «اخوي كوچك لاجوردي» است، در پايان نوشته‌است: «اگر مخملباف برجسته‌ترين هنرمندان سينما هم باشد به خاطر شرکتش در سرکوب، به خاطر همکاري مستقيم با زندان به خاطر تشکيل گروه تعقيب مبارزان و به خاطر ساختن فيلمهاي ايدئولوژيک مي‌بايد به محاکمه کشانده شود همانگونه که لني ريفنشتال کارگردان آلماني که‌استعداد وتوانايي فيلمسازي‌اش قابل مقايسه با مخملباف نبود به دادگاه نورنبرگ فراخوانده شد و تا آخر عمرش از تمام مجامع هنري وفستيوالها طرد گرديد».(از مقالة «سينما و شکنجه در زندانهاي جمهوري اسلامي!» نوشته بصير نصيبي)
حال كه با چند نمونه‌از پوست‌اندازي يكي از شكنجه‌گران سابق و هنرمندان فعلي آشنا شديم خوب است اشاره كنيم كه مخملباف چند سال است دست «خانم و بچه‌ها» را گرفته و از افغانستان و تاجيكستان گذشته و اكنون در فرانسه رحل اقامت افكنده‌است. البته‌او هيچ وقت مدعي كندن از رژيم و تبري از خميني را نكرده‌است. غرهايي دو پهلو زده‌اما هميشه رندانه پل پشت سرش را براي بازگشت به همان گنداب رژيم حفظ كرده‌است. مثلاً در مقدمه كتابي كه قرار است جشنواره «سوردل سور» اسپانيا درباره‌او منتشر كند مي‌نويسد: « قتي 3سال پيش از ايران به تبعيد خودخواسته مي‌آمدم با رئيس‌جمهور دموكرات قبلي (خاتمي) ملا‌قات كردم، گفتم: مي‌روم. گفت: كجا؟ گفتم: آمار مرگ و مير هر سال را در آخرين روزنامه سال مي‌خوانيد؟ گفت: نه، گفتم: به خاطر همين مي‌روم چون در ايران هيچ‌كس حتي رئيس‌جمهور هم نمي‌داند كه ما چرا و چقدر مي‌ميريم».
او اكنون البته ديگر ريش «بسيجي» ندارد. كلت بركمر ندارد و برعكس فراك مي‌پوشد و پاپيون مي‌زند و به جاي «توبه نصوح» درباره «سكس و فلسفه» فيلم مي‌سازد. اما آيا واقعاً او عوض شده‌است؟ خودش با رياكاري سعي مي‌كند چنين الغا كند و در مقدمه كتابي كه قرار است به زبان اسپانيايي درباره‌او منتشر شود، مي‌نويسد: «وقتي انقلا‌ب پيروز شد و ما از زندان آزاد شديم‌، تمام دوستان نزديك من وكيل مجلس و وزير و حتي رئيس‌جمهور شدند. (دوران رجايي دومين رئيس‌جمهور ايران پس از انقلا‌ب) اما من آنها و سياست را ترك كردم و سراغ سينما آمدم (وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي) ولي همه مي‌دانند كه‌اولين قدم كندن شدن صادقانه‌از آخوندها و دستگاه شكنجه و سركوب موضعگيري عليه آن است.
«اگر او ذره‌يي گام به‌جلو برداشته بود اول از همه بايد مي‌آمد و مي‌گفت چند نفر را لو داده‌است و چند نفر را شكنجه كرده‌است و چند نفر را به‌كشتن داده‌است و در اين سالها همكارانش چه كساني بوده‌اند؟»(از مقاله درباره شكنجه‌گري كه فيلمساز شد

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

قيام براي آزادي ادامه مي يابد. مسعود رجوي

پيام رهبر مقاومت به نيروهاي قيام و انقلاب دموكراتيك مردم ايران
با درود به همه ايستادگان در وادي شرف ملي و ميهني براي برچيدن بساط ديكتاتوري و رژيم نامشروع ولايت فقيه
هموطنان عزيز !
پاسدار احمدي نژاد ديروز با تقدير از دژخيمان اطلاعات هَل مِن مَزيد كشيد و با طلبكاري از آنان , خواستار آسيب شناسي انتخابات, يعني افزايش ابعاد شقاوت و سركوب و جنايت گرديد. هم‌چنين ديروز خاتمي خيانت پيشه, با اعلام وفاداري مجدد به نظام مقدس و اينكه همواره عاشق و فرزندمخلص امام و نظام است, بار ديگر به حاكميت مردم و آرمان شعله ور آزادي خنجر كشيد. خواستار پايان اعتراضات خياباني شد و گفت: «ما رهبري را دوست داريم و نسبت به ايشان علاقه داريم».
امروز هم متأسفانه موسوي , از درخواست ابطال انتخاباتي كه هنوز هم آن را نامشروع و پرتقلب مي‌داند, كوتاه آمد. از يكسو به نعل زد كه : از اين پس دولتي خواهيم داشت که اكثريت جامعه آن را نمي پذيرد و فاقد مشروعيت سياسي است و بيم آن مي‌رود که بر اثر ضعف‌هاي بي‌شمار.... در ورطه امتياز دادن به بيگانگان بيفتد كه ما از آن به‌شدت واهمه داريم. از سوي ديگر بر ميخ قانون اساسي رژيم ولايت فقيه به عنوان«بزرگترين ميثاق» كوبيد. حتي خواستار تعظيم و احترام به جسد همين قانون گرديد و جاي ترديد باقي نگذاشت با «وسوسه» تغيير اين قانون و «شعارهاي ساختار شكنانه» قوياً مخالف است . او به صراحت گفت: «ماجراي ما، هر چقدر تلخ، يک اختلاف خانوادگي است که اگر خامي كنيم ....بزودي پشيمان خواهيم شد».
در عين حال باند غالب را تهديد كرد كه: «مجاري را براي اصلاح اشتباهات باز بگذارند، زيرا که بسته شدن اين راه، تهديد ساختارشکني را به عنوان تنها بديل مطرح خواهد کرد، و اين بديلي است که همة ما هزينه سنگين آن را مي‌دانيم و قاطعانه با آن مخالفيم» .
يعني كه اگر راه بر جريان اصلاحات در درون همين رژيم بسته شود, تنها جايگزين , تغيير دموكراتيك و برچيدن بساط ولايت فقيه است.
موسوي به روشني اذعان كرد كه در ابتدا هدفش از شركت در انتخابات اين بوده است كه«عقلانيت ديني» را « به فضاي مديريت»همين رژيم بازگرداند. اما در ميانه راه« به اهدافي بسيار بلندتر هدايت» شده و اكنون مي‌خواهد به اركان نظام يادآوري كند كه «در وراي تمامي آنان و ما فوقشان ميزاني به نام راي و عزم مردم وجود دارد که آنها نه حق دارند و نه مي‌توانند آن را ناديده بگيرند».
بله, جان كلام كه در قيام شعله ور سراسري از چشم آقاي موسوي دور نمانده در همين‌جاست. در رأي و عزم جزم و حاكميت مردم كه مافوق و در وراي همه دست و پا زدنها براي حفظ ديكتاتوري ديني و رژيم نامشروع ولايت فقيه است كه اكنون بايد همچون ديكتاتوري سلطنتي به زباله دان تاريخ انداخته شود.
ام الفساد همين است و ديگر با هيچ تشبث و تقلايي نميتوان او را مانند گذشته حفظ كرد.
رزمندگان اشرف نشان آزادي در خيابانهاي تهران و شهرهاي ميهن!
جوانان به‌پاخاسته و تشنه كام آزادي!
گفته بوديم كه : كس نخارد پشت ما , جز ناخن انگشت ماگفته بوديم كه چشم دوختن به تغيير و تحول وهرگونه اصلاح در چارچوب ولايت فقيه, سرابي بيش نيست.گفته بوديم كه دعوا بين اين يا آن كانديدا نيست. دعواي اصلي بين تمام مردم ايران و سلطنت فقيه است.جهان خبردار شد كه مردم ايران آزادي ميخواهند,جهان از ندا و فروغ شعله ور آزادي در ايران خبردار شد.شما جهان را خبردار كرديد كه نمي ترسيد زيرا كه همه, همه مردم ايران، براي آزادي و حق حاكميت در برابر سلطنت فقيه با هم هستند،از جا زدن و كوتاه آمدن آن يكي و اين يكي سَرخورده نشويد, دود و دم و كف روي آب ماندگار نيست. شرف ملي و عزم جزم براي آزادي است كه كارساز و ماندگار است.قيام به هر قيمت بايد توسط خود ما ادامه پيدا كند: «نترسيد, ما (مردم ايران) همه با هم هستيم»مبادا خسته و فرسوده شويد. رژيم را بايد خسته تر و فرسوده تر كنيد. رژيمي كه سينه چاكان ديروزش هم، امروز با بُهت و حيرت اذعان ميكنند كه ديگر آن رژيمي نيست كه تا ديروز جلوه مي‌كرد. مي‌گويند كه ديگر آب از سر رژيم ولايت فقيه گذشته است. آقاي موسوي هم خوشبختانه اكنون بر سرسختي دشمنان اين رژيم , يعني دشمنان فاشيسم پليد مذهبي كه همان اكثريت مردم ايران و فرزندان آزادي ستان آن هستند, گواهي مي‌دهد.
تكرار مي‌كنم : -در جهان هيچ قدرت و نيرويي نيست كه بتواند بر عزم و ارادة ملي ايرانيان و بر فرياد و آرمان آزادي آنان غلبه كند -شوراها و هسته هاي مقاومت و قيام آزاديبخش را براي برگزاري انتخابات آزاد تحت نظارت بين المللي و برچيدن بساط استبداد مذهبي تشكيل بدهيد.
در اين مسير صبر و پايداري و آمادگي و آماده سازي پيشه كنيد.در اين مسير هركس كه در ايران زمين خواهان حاكميت جمهور مردم ايران است با ماست.
رود خروشان خون شهيدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادي ايران ضامن پيروزي محتوم خلق ماست مسعود رجوي10 تير1388

قيام براي آزادي ادامه مي يابد

قيام براي آزادي ادامه مي يابدپيام رهبر مقاومتبه نيروهاي قيام و انقلاب دموكراتيك مردم ايرانبا درود به همه ايستادگان در وادي شرف ملي و ميهني براي برچيدن بساط ديكتاتوري و رژيم نامشروع ولايت فقيه هموطنان عزيز ! پاسدار احمدي نژاد ديروز با تقدير از دژخيمان اطلاعات هَل مِن مَزيد كشيد و با طلبكاري از آنان , خواستار آسيب شناسي انتخابات, يعني افزايش ابعاد شقاوت و سركوب و جنايت گرديد. هم‌چنين ديروز خاتمي خيانت پيشه, با اعلام وفاداري مجدد به نظام مقدس و اينكه همواره عاشق و فرزندمخلص امام و نظام است, بار ديگر به حاكميت مردم و آرمان شعله ور آزادي خنجر كشيد. خواستار پايان اعتراضات خياباني شد و گفت: «ما رهبري را دوست داريم و نسبت به ايشان علاقه داريم».امروز هم متأسفانه موسوي , از درخواست ابطال انتخاباتي كه هنوز هم آن را نامشروع و پرتقلب مي‌داند, كوتاه آمد. از يكسو به نعل زد كه : از اين پس دولتي خواهيم داشت که اكثريت جامعه آن را نمي پذيرد و فاقد مشروعيت سياسي است و بيم آن مي‌رود که بر اثر ضعف‌هاي بي‌شمار.... در ورطه امتياز دادن به بيگانگان بيفتد كه ما از آن به‌شدت واهمه داريم. از سوي ديگر بر ميخ قانون اساسي رژيم ولايت فقيه به عنوان«بزرگترين ميثاق» كوبيد. حتي خواستار تعظيم و احترام به جسد همين قانون گرديد و جاي ترديد باقي نگذاشت با «وسوسه» تغيير اين قانون و «شعارهاي ساختار شكنانه» قوياً مخالف است . او به صراحت گفت: «ماجراي ما، هر چقدر تلخ، يک اختلاف خانوادگي است که اگر خامي کنيم ....بزودي پشيمان خواهيم شد». در عين حال باند غالب را تهديد كرد كه: «مجاري را براي اصلاح اشتباهات باز بگذارند، زيرا که بسته شدن اين راه، تهديد ساختارشکني را به عنوان تنها بديل مطرح خواهد کرد، و اين بديلي است که همة ما هزينه سنگين آن را مي‌دانيم و قاطعانه با آن مخالفيم» . يعني كه اگر راه بر جريان اصلاحات در درون همين رژيم بسته شود, تنها جايگزين , تغيير دموكراتيك و برچيدن بساط ولايت فقيه است. موسوي به روشني اذعان كرد كه در ابتدا هدفش از شركت در انتخابات اين بوده است كه«عقلانيت ديني» را « به فضاي مديريت»همين رژيم بازگرداند. اما در ميانه راه« به اهدافي بسيار بلندتر هدايت» شده و اكنون مي‌خواهد به اركان نظام يادآوري كند كه «در وراي تمامي آنان و ما فوقشان ميزاني به نام راي و عزم مردم وجود دارد که آنها نه حق دارند و نه مي‌توانند آن را ناديده بگيرند».بله جان كلام كه در قيام شعله ور سراسري از چشم آقاي موسوي دور نمانده در همين‌جاست. در رأي و عزم جزم و حاكميت مردم كه مافوق و در وراي همه دست و پا زدنها براي حفظ ديكتاتوري ديني و رژيم نامشروع ولايت فقيه است كه اكنون بايد همچون ديكتاتوري سلطنتي به زباله دان تاريخ انداخته شود. ام الفساد همين است و ديگر با هيچ تشبث و تقلايي نميتوان او را مانند گذشته حفظ كرد.رزمندگان اشرف نشان آزادي در خيابانهاي تهران و شهرهاي ميهن!جوانان به‌پاخاسته و تشنه كام آزادي! گفته بوديم كه : كس نخارد پشت ما , جز ناخن انگشت ماگفته بوديم كه چشم دوختن به تغيير و تحول وهرگونه اصلاح در چارچوب ولايت فقيه, سرابي بيش نيست.گفته بوديم كه دعوا بين اين يا آن كانديدا نيست. دعواي اصلي بين تمام مردم ايران و سلطنت فقيه است.جهان خبردار شد كه مردم ايران آزادي ميخواهند,جهان از ندا و فروغ شعله ور آزادي در ايران خبردار شد.شما جهان را خبردار كرديد كه نمي ترسيد زيرا كه همه, همه مردم ايران، براي آزادي و حق حاكميت در برابر سلطنت فقيه با هم هستند،از جا زدن و كوتاه آمدن آن يكي و اين يكي سَرخورده نشويد, دود و دم و كف روي آب ماندگار نيست. شرف ملي و عزم جزم براي آزادي است كه كارساز و ماندگار است.قيام به هر قيمت بايد توسط خود ما ادامه پيدا كند: «نترسيد, ما (مردم ايران) همه با هم هستيم»مبادا خسته و فرسوده شويد. رژيم را بايد خسته تر و فرسوده تر كنيد. رژيمي كه سينه چاكان ديروزش هم، امروز با بُهت و حيرت اذعان ميكنند كه ديگر آن رژيمي نيست كه تا ديروز جلوه مي‌كرد. مي‌گويند كه ديگر آب از سر رژيم ولايت فقيه گذشته است. آقاي موسوي هم خوشبختانه اكنون بر سرسختي دشمنان اين رژيم , يعني دشمنان فاشيسم پليد مذهبي كه همان اكثريت مردم ايران و فرزندان آزادي ستان آن هستند, گواهي مي‌دهد.تكرار مي‌كنم : -در جهان هيچ قدرت و نيرويي نيست كه بتواند بر عزم و ارادة ملي ايرانيان و بر فرياد و آرمان آزادي آنان غلبه كند -شوراها و هسته هاي مقاومت و قيام آزاديبخش را براي برگزاري انتخابات آزاد تحت نظارت بين المللي و برچيدن بساط استبداد مذهبي تشكيل بدهيد. در اين مسير صبر و پايداري و آمادگي و آماده سازي پيشه كنيد.در اين مسير هركس كه در ايران زمين خواهان حاكميت جمهور مردم ايران است با ماست. رود خروشان خون شهيداندر پرتو مهر تابان مقاومت و آزادي ايرانضامن پيروزي محتوم خلق ماستمسعود رجوي10 تير1388