«گُلِ هميشه بهار »
گاه اسم معرف انساني
است، بستگي دارد كه يك نام چه حرفي دارد،
بستگي داردتداعي چه
دارد آن اسم، وراي يك نام چه چيز دگري دارد،
گاه وقتي يك نام،
گر بكاويد برايش،
همه تاريخ بشري
است...
«گُل هميشه بهار» در ميان آرزوها و اميد هاي خيل عظيمي از ايرانيان آزاديخواه از سراسر دنيا ، در ويلپنت همچون خورشيد فروزان مي درخشد و مي شگفت، در بيكران درياي عشق و عاطفه هايشان ساري و جاري مي شود و پرتو احساساتش كه به زلالي اشك چشم است را بر امواج شور وهيجان زايدالوصف آنها مي افشاند.
لبهاي خندان ايرانيان وطنپرست در آسمان پاريس مي درخشيدند و اراده خلقي كه باآتش و فولاد به بندش كشيده اند با گرماي احساسات و شور و شعفشان آزاد و رها مي شود. طنين فرياد ها كه همان پژواك آرزو هاي ايرانيان در اعماق روح وضميرشان هست،با رؤياي آزادي و رهايي ا ز بند و زنجير رژيم ضد انساني حاكميت آخوندي رانويد مي دهد.
من همه ايرانيان ستمديده را در آن گردهمايي بزرگ خواهم ديد، از آن مادر رنج كشيده كه در انتظاراعدام فرزندش لحظات سخت و دشواري را مي گذراند.
آن جوان كارگر، معلم، دانشجو، بيكارو... را مي بينم كه چگونه لحظه مره آماج توطئه هاي اين نابخردان، رژيم جهل و سركوبگر آخوندي قرار مي گيرند، مگر نه همين رژيم سفاك باعث و باني اين همه جنايت و خيانت در رابطه با همه اقشار وطنم، زن و مرد و جوان و كودك و... است
بلي اينجا جبهه همبستگي همه ايرانيان با هر اعتقاد ومذهب و باوري هستند آنهايي كه سوداي رهايي ايران زمين را دارند، همه حي و حاضرنند.
سالن بزرگ ، آميزه يي از گريه و لبخند بخواهد بود.گريه براي تمامي دوست داشتنيها كه «گُل هميشه بهار» فدا مي كند ولبخند براي پيماني كه به آن وفا مي شد و انتخابي كه هر كس با«گُل هميشه بهار» بسته بود را هر چه محكمتر و خلل نا پذير تر مي كند.
من به اين باورم كه در زيباترين وطنم ايران،« گُل هميشه بهار» را در ميان كدامين گُل بايد جستجو كنم؟
او تجسم و جوهر الجواهر گُل هاي زيباست، او همان گُل سپيدي است كه هرگز غباري روي آن نمي تواند بنشيند- بر دامن پاكش ننشيند گردي...-
او همان گُل سرخي است كه هنگام سپيده دمان همانند شبنم هاي زلال وپاك كه گويي همه صداقت و يكرنگي را در خود جاي دارد، بر گُلبرگهاي زييا و گُلگون گُل سرخ نشسته اند و وزش ملايم بادهاي بهاري گُلها را به وجد در مي آورد.
او همان گُل زيبايي است كه هرگز پژمرده نمي شود و در همه طوفانها همچون سرو راست قامت است، وهمه نا ملايمات در برابر اراده سترگش رخت مي بندد.
او همان«گُل هميشه بهار« است كه آرزو هاي يك خلق اسير را محقق مي كند،آناني كه رهائيشان را درآينه نگاه او بارها ديده و مي بيند.
نويسنده مصري سالها قبل نوشته بود:
« مريم رجوي تركيب بي همتايي از درد ها و زخمهايي كه با اميد ي بالنده و سستي نا پذير در هم آميخته اند، آرام، زيبا و ساده، مانند قطر ه هاي شبنم و در عين حال قدرتمند، مانند سركش ترين كوهها...»
ًًًَلحظه هايش، فرياد آزادي يك خلق در بند را پژواك مي كند.
اصلاً غير از اين لحظه ديگري برايش متصور نيست.
لحظه هايش، نگاهش، اراده ا ش كوهها را مي درد و سياهي و تباهيها را به روشنايي تبديل مي كند.
درد يك خلق يك درد معمولي نيست
درد آن جوان تحقير شده در خيابانهاي شهر هاست
آن جوان معتاد، كارتن خواب، بيكار و...
آنهايي كه از فرط نداري و اجبار كليه خود را مي فروشند
دختر بچگاني كه روزانه، به هزار دليل عبث و واهي استثمار مي شوند
خواهر مريم!
مي دانم، درد هاي فرو خورده خلق را تو درمان مي كني
لبخند را دگر بار بر لبان دختركان زيبا تو مي كاري
جوانان تحقير شده حاكميت شريران را تو راست قامت مي كني
بيشمار درد هاي، بيكاران، معتادان، سركوبشدگان را تو مرهم مي گذاري
و بر اين باوريد كه هميشه كينه و قساوت در مقابل عشق و مقاومت و ايستادگي رنگ ميبازد ، وسر تسليم فرو مي آورد.
بلي،گفتم كه:
آرزويش يك آرزوي معمولي نيست،آرزويي كه يك تاريخ خونبار را با خودش همراهي مي كند.
آرزويي بس فرخنده و بزرگ، كه 120000 شهيد سر فراز به خاطرش به دژخيمان نه گفتند و مرگ سرخ فام را پذيرا شدند.
آرزويي بر خاسته از صداي در گلو شكسته80 ميليون ايراني در زندان بزرگي به نام ايران است.
مگر نه مجاهدين سرفراز علي صارمي،محمد علي حاج آقايي، جعفر كاظمي، وهزاران شهيد والامقام،دامن محبت را به خونشان رنگين كردند؟
آرزويي كه هر لحظه در ذهن و ضمير هر اشرفي و اشرف نشان غليان مي كند.
بلي،آرزويش يك آرزوي بزرگ و دست يافتني است، آزادي يك خلق ستمديده و در بند است.در هر كجا پاي مي گذارد زمين سبزينه مي شود و خورشيد از شوق ديدارش تابش دلپذيرش را دگر بارهويدا مي كند
عاشق ترين عاشقهاست...
در هر كجا كه مي رود، دشمن زبون هزاران توطئه و تهديد مي كند و به خود مي پيچد وزمين و زمان را به هم مي دوزد و...
اما، اراده اش همه موانع را پودر مي كند...پارلمان اروپا، سناي فرانسه،سناي بلژيك، پارلمان نروژ، ويلپنت پاريس، گردههايي بزرگ در آلمان و...همه به گرمي و با افتخار پذيراي حضورش هستند.
آخر او سفير و راهنما، رهبر و پژواك آزادي يك خلق است.
آن جا كه در سخنراني پر شكوهش در نروژ با صداي رسا گفت:
من يك آرزو دارم
ايران بدون اعدام و شكنجه
من يك آرزو دارم
ايران آزاد و دمو كراتيك
من يك آرزو دارم
ايران سر شار از بردباري و مسالمت و...
” آري مريم در هر حال و همه جا در مواجهه با همه انسانها، همان است كه هست. او همواره به شكل خلوت خود هست و هيج سد ومانعي ميان او وديگران حائل و مانع نميشود. عشق و محبت و احترام به نظرات ديگران در تمامي رفتارش موج مي زند. او انسانها رابي واسطه و مستقيم توسط خودشان و با كلمات و احساسهاي خودشان مي بيند و مي شنود و نه از درون خويش، او به حرفها و احساسهاي آنها هر كه باشند از عمق وجود گوش مي دهد، او آنها را باور مي كند، او به انسان باور و ايمان دارد اين چنين است كه او با سقف بالا بلند انديشه و نظريه انسانشناسايانه خود، عنصر انساني را كه فصل مشترك همه انسانها ست شگفته مي كند و خود به مثابه« گل آرزو ها»ي همه آنها متجلي ميگردد” (1)
زطوفان حوادث عاشقان را نيست پروايي نينديشد نهنگ پر دل از آشفتن دريا
بلي، امروز در پاريس، فردا، آلمان و جاي جاي جهان، پيامت همچون نسيم بهاري به گوش همه تشنگان آزادي و برابري خواهد رسيد.
خواهر مريم!
بدون شك، با هزاران دليل و برهان آزروهايت محقق خواهد شد، پيروزي خلق در آسمانها نوشته شده است.
اما خلق قهرمان ايران آرزوي ديگري هم دارد گرامي داشتن مقدم رئيس جمهور مريم رجوي و شير هميشه بيدار را.
محمود يونسي
1-پاورقي:نشريه مجاهد شماره 861 – 1386 –مهدي خدايي صفت