همه ما اشرفي هستيم
من يک اشرفيم، ايستاده پا بر جا در ميان همه توفانها و توطئه ها، بي باک، آماده همه ابتلائات، استوار همچون کوه، پرغرور و راست قامت، سرباز مسعود و مريم. من از نسل مبارزانم، نسلي برخاسته از ميان هفت در ياي خون و درد و شکنج يک خلق اسير.
پنجره آرزو و خيالم، به سوي کوچه بن بست باز نميشود، پنجره يي شکسته و درب و داغان با شيشه هاي سياه و شکسته که با چسب و کاغذ ظاهراً ايستاده است، هرگز…
پنجره آرزو و خيال من به سوي گلستان مسعود و مريم باز ميشود، من از بامدادان تا شامگاهان، بوي دلپذير بهار، بوي گلهاي اقاقيا، نسترن، رز و… مشامم را نوازش ميکند. من، من نيستم، من توام، من مائيم، من اويم
قلب من يک قلب معمولي نيست، قلب من، قلب توست، قلب اوست، قلب ماست.
فرياد من، صداي من، پژواک صداي در گلو شکسته مادران و پدرانم در حاکميت شريران است.
لبخند من، لبخند مليح دختر بچگاني ست که به شوق فروش يک دسته گل و يک آدامس لحظه ييدر لبان خشکيدهشان نقش ميبندد.
فرياد من، طنين صدا و اعتراض آن کارگر زحمتکش است که احقاق حقوق چند ماهه خود را ميکند و در ذهن و ضميرش نجوا ميکند، ديگر امروز جواب زن و بچههاي گرسنه ام را چه بدهم!؟ فرياد من، همصدا با طنين فريادهاي رساي دانشجويان دانشگاه تهران است که مرگ بر ديکتاتور را سر دادند.
من مدتهاست پرده اوهام و تاريکيها را دريدهام، من در ذهن و ضميرم قلب شرزه دشمن غدار را دريده ام.
من صداي رساي حجت و وليالله، علي صارمي، كاظمي، غلامرضا، صبا، نسترن، اكبر، مهديه و...قهرمانم که جامه محبت را به خونشان رنگين کردند و جاودانه شدند.
من پيام رسان هزاران شهيد سرفرازم، سربداراني که در ظلمت و تيره روزي آخوندي، در آسمان نيلگونه کشورم، قوس و قزح ماندگار بهرنگهاي زيبا ي پرچم ايران ترسيم کردند، اسم و… شهيدان چون ستارگان تابناک در آسمان وطن ميدرخشند. شما نمي بينيد؟
من گفتم:
من، من نيستم، من توام، من مايم، من اويم
من تو را ديدم، او را ديدم، ما را ديدم
غليان احساسات و عواطف تو، او، ما را ديدم، شنيدم
به عظمت اين احساسات بزرگ، گريستم،، به وجد آمدم.
رزمت را عليه اهريُمنان و در دفاع از اشرفيان ميگويم
ماهمه ما بي شک قلب دشمن را نشانه نگرفتيم.
ديگر من، تو او، ما شديم.
همه قلبها به هم پيوند داده شد، احساسات پاک، عواطف و مهر و محبت از تهران و تبريز، تا آمريکا و اروپا و… اشرف همه در هم گره خورد و مشت محکمي بر دهان آخوندهاي پليد فرود آمد.
من گفتم که من من نيستم، من تويم، من اويم، من مايم.
همه يکي شديم، شريانهاي قلبهايمان به قلب بزرگ ايران اين زيباترين وطن وصل شد.
من که گفتم من من نيستم، ما ما نيستيم، بلکه همه ما اشرفي هستيم.
هر که سوداي آزادي داشت، هميار مجاهدين شدو يک اشرفي.، در ويلپنت حضور دارد
ليبرتي تنها نيست و نمي ماند.
ليبرتي درياي بيکران و مواجي است که چشمههاي جوشان از همه نقاط دنيا، داخل و خارج کشور به درياي بزرگ مقاومت پيوست. بله همه، آزايخواهان اشرفي هستند، همه ، همه در ويلپنت حضور دارند
بلي:ما فرياد مشترك خلقيم.. .
محمود نيشابوري
من يک اشرفيم، ايستاده پا بر جا در ميان همه توفانها و توطئه ها، بي باک، آماده همه ابتلائات، استوار همچون کوه، پرغرور و راست قامت، سرباز مسعود و مريم. من از نسل مبارزانم، نسلي برخاسته از ميان هفت در ياي خون و درد و شکنج يک خلق اسير.
پنجره آرزو و خيالم، به سوي کوچه بن بست باز نميشود، پنجره يي شکسته و درب و داغان با شيشه هاي سياه و شکسته که با چسب و کاغذ ظاهراً ايستاده است، هرگز…
پنجره آرزو و خيال من به سوي گلستان مسعود و مريم باز ميشود، من از بامدادان تا شامگاهان، بوي دلپذير بهار، بوي گلهاي اقاقيا، نسترن، رز و… مشامم را نوازش ميکند. من، من نيستم، من توام، من مائيم، من اويم
قلب من يک قلب معمولي نيست، قلب من، قلب توست، قلب اوست، قلب ماست.
فرياد من، صداي من، پژواک صداي در گلو شکسته مادران و پدرانم در حاکميت شريران است.
لبخند من، لبخند مليح دختر بچگاني ست که به شوق فروش يک دسته گل و يک آدامس لحظه ييدر لبان خشکيدهشان نقش ميبندد.
فرياد من، طنين صدا و اعتراض آن کارگر زحمتکش است که احقاق حقوق چند ماهه خود را ميکند و در ذهن و ضميرش نجوا ميکند، ديگر امروز جواب زن و بچههاي گرسنه ام را چه بدهم!؟ فرياد من، همصدا با طنين فريادهاي رساي دانشجويان دانشگاه تهران است که مرگ بر ديکتاتور را سر دادند.
من مدتهاست پرده اوهام و تاريکيها را دريدهام، من در ذهن و ضميرم قلب شرزه دشمن غدار را دريده ام.
من صداي رساي حجت و وليالله، علي صارمي، كاظمي، غلامرضا، صبا، نسترن، اكبر، مهديه و...قهرمانم که جامه محبت را به خونشان رنگين کردند و جاودانه شدند.
من پيام رسان هزاران شهيد سرفرازم، سربداراني که در ظلمت و تيره روزي آخوندي، در آسمان نيلگونه کشورم، قوس و قزح ماندگار بهرنگهاي زيبا ي پرچم ايران ترسيم کردند، اسم و… شهيدان چون ستارگان تابناک در آسمان وطن ميدرخشند. شما نمي بينيد؟
من گفتم:
من، من نيستم، من توام، من مايم، من اويم
من تو را ديدم، او را ديدم، ما را ديدم
غليان احساسات و عواطف تو، او، ما را ديدم، شنيدم
به عظمت اين احساسات بزرگ، گريستم،، به وجد آمدم.
رزمت را عليه اهريُمنان و در دفاع از اشرفيان ميگويم
ماهمه ما بي شک قلب دشمن را نشانه نگرفتيم.
ديگر من، تو او، ما شديم.
همه قلبها به هم پيوند داده شد، احساسات پاک، عواطف و مهر و محبت از تهران و تبريز، تا آمريکا و اروپا و… اشرف همه در هم گره خورد و مشت محکمي بر دهان آخوندهاي پليد فرود آمد.
من گفتم که من من نيستم، من تويم، من اويم، من مايم.
همه يکي شديم، شريانهاي قلبهايمان به قلب بزرگ ايران اين زيباترين وطن وصل شد.
من که گفتم من من نيستم، ما ما نيستيم، بلکه همه ما اشرفي هستيم.
هر که سوداي آزادي داشت، هميار مجاهدين شدو يک اشرفي.، در ويلپنت حضور دارد
ليبرتي تنها نيست و نمي ماند.
ليبرتي درياي بيکران و مواجي است که چشمههاي جوشان از همه نقاط دنيا، داخل و خارج کشور به درياي بزرگ مقاومت پيوست. بله همه، آزايخواهان اشرفي هستند، همه ، همه در ويلپنت حضور دارند
بلي:ما فرياد مشترك خلقيم.. .
محمود نيشابوري