۱۳۹۲ شهریور ۲, شنبه

سه مرز سرخ براي قشر پيشتاز


مرز سرخ اول در كار آنها سستي و پشت كردن به مبارزه و مجاهدت نيست. پس فرق قشر پيشتاز و پيشاهنگ انقلابي با كسي كه در جامعه دنبال زندگي و رفاه خودش است. اين است كه هر آن چه براي اين يكي اسباب حيف و مايه ي حسرت است براي آن يكي جاي حيف و حسرت ندارد. همان چيزهايي كه رژيم هم در تبليغات خودش دائما به رُخ ما مي كشد. همان چيزهايي كه در زمان شاه هم مي گفتند كه چرا جواني خودت را از دست ميدهي و در زندان مي گذراني؟ چرا راحت و رفاه خود را از دست مي دهي؟ و هزار و يك چون و چراي ديگر ... دوم- دومين خصوصيت پيشاهنگ مبارزه و تغييرات انقلابي از روي نص قرآن و ما ضُعُفوا...اين هم خصوصيت مرز سُرخ دوم كه ضعف نشان نمي دهند. محكم و استوار هستند. لرزان و ترسيده نيستند. براي مردمشان شاخص هاي قوت و استحكام و ايستادگي هستند. ضعف و زبوني نداريم. طبل ميان تهي و پر ادعا كه سر بزنگاهها دوام نمي آورد, نداريم. سوم- سومين خصوصيت ومَا استَكَانُوا ... سر افكندگي و ذلت نداريم و آنان در كارشان سر افكندگي و ذلت نيست. هر چه هست سر افرازي و افتخار است. اين هم مرز سرخ سوم كه ذلت و تسليم و همان«زير پاي سگ چو خوك افتادن است!» بله خدا پيشتازان و تربيت شدگان و پيشاهنگاني با اين سه خصوصيت را دوست دارد. واللهُ يُحٍبُ الصَّبرين پس جرف خدا بر خلاف آخوندهاي كافر و مُشرك كه به وادادگي و ضعف و ذلت فرا مي خوانند, اين است كه به صابران يعني پايداران و ايستادگاني با اين خصوصيتها و مرز سرخها عشق مي ورزد. عنوان صابر و ايستاده را به عنوان يك لفظ بي محتوا بكار نمي برد بلكه محتواي آن را دقيقا مشخص مي كند كه از سه عنصر تشكيل شده است: ضد سستي و سُست عُنصري و وادادگي, ضد ضعف و زبوني, ضد ذلت, به همان مفهوم هيهات! قسمتي از ـ بخش اول سخنان مسعود رجوی در نشستهای ماه رمضان در اشرف (سلسله آموزشهای درونی مجاهدین)، در تیر و مرداد 1392 :

۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

يک استعفا* و چند توضيح - مهدي سامع


با انتشار متن استعفاي آقايان محمد رضا روحاني و کريم قصيم که اينجانب هم اولين بار از طريق رسانه ها از آن اطلاع پيدا کردم، کوشش کردم تا از متن منتشر شده دريابم که انتقاد اصلي و يا مساله گرهي اين جدايي کدام موضوع است و بنابراين وقتي براي بار دوم شروع به خواندن متن استعفا کردم، تيتر نامه برايم سوال برانگيز شد. در بار اول اساساً به تيتر توجهي نکرده بودم و بيشتر به دنبال علت اين اقدام بودم. 1:عنوان استعفا آقايان با تيتر «متن استعفا جهت درج در رسانه هاي فارسي، توسط دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران تقديم مي شود، 15 خرداد 1392»، متن مزبور را به رسانه ها «تقديم» کردند. اين در حالي بود که دبيرخانه شورا حتي اين فرصت را پيدا نکرد تا در مورد واقعي يا غير واقعي بودن اي ميل دريافتي يک تحقيق اوليه انجام دهد. اين شيوه عمل علاوه بر جنبه غيراخلاقي آن، در خوش باورانه ترين ارزيابي، ايجاد شک و ترديد مي کرد. سوال اصلي اين است که چرا دو عضو شورا نامه اي با عنوان «توسط دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران تقديم مي شود» را خود براي رسانه ها ارسال مي کنند. آيا آقايان روحاني و قصيم معني کلمه «توسط» را نمي دانستند؟ آيا براي مثال من حق دارم يک نامه براي نويسندگان استعفا ارسال کنم و در عنوان نامه بنويسم توسط آقايان روحاني و قصيم به رسانه ها تقديم مي شود و شخصاً براي رسانه ها ارسال کنم؟ بسياري که در مرحله اول متن استعفا را در رسانه ها مشاهده کردند، چنين برداشت مي کردند که نامه از طريق دبيرخانه شورا براي رسانه ها ارسال شده و بنابراين نتيجه مي گرفتند که اقدام جدايي حاصل بحث درون شورايي است. افرادي با خود من تماس گرفته و سوال آنها اين بود که چرا در بحثهاي دروني به توافق نرسيديد؟ وقتي من به آنها اطلاع مي دادم که عليرغم چند تماس تلفني که موضوع آن احوالپرسي بوده، هيچ بحث و يا اشاره اي که به مساله استعفا منجر شود، نه با من و نه با ديگر اعضاي شورا، نبوده، آنها باور نکرده و اين را حمل بر رازداري مي کردند. در هيچ يک از چند رسانه اي که به طور تقريباً همزمان متن استعفا را منتشر کردند، قيد نشده بود که اين نامه از طريق آقاي کريم قصيم ارسال شده است. البته چنين قيدي هم مرسوم نيست و از اين جنبه اشکالي بر آنان وارد نيست. آقايان روحاني و قصيم حق دارند هر زمان که مايلند در مورد شرکت و يا عدم شرکت خود در يک ائتلاف سياسي تصميم گرفته و آن را اجرا کنند. اما اين سوال کليدي همچنان باقي مي ماند که چرا چنين عنواني براي متن استعفاي خود انتخاب کردند و چرا يک فاصله زماني مناسب و نه حدود 30 دقيقه، براي ارسال متن استعفا به دبيرخانه شورا و سپس به رسانه ها در نظر نگرفتند؟ به گمان من سوال اول بسيار مهم تر و اساسي تر از نکته دوم است. حتي اگر آقايان مستعفي نمي خواستند اين فاصله زماني را در نظر گيرند، بايد به جاي «جهت درج در رسانه هاي فارسي»، شورا را خطاب قرار مي دادند و در پايان نامه مي نوشتند که «رونوشت جهت اطلاع رسانه ها» ارسال مي شود. نويسندگان متن استعفا از شيوه اي که مي توانست صحنه را مخدوش نکند، استفاده نکرده و آگاهانه يا ناآگاهانه چنين شيوه اي را برگزيدند. من کنجکاو نيت آنان نيستم، نتيجه اين شيوه عمل، غير اخلاقي و زشت است. 2:التزام و استقلال من در اين متن هيچ موردي که نشان دهنده نقض التزام به مصوبات شورا از جانب کساني که در شوراي ملي مقاومت هستند باشد، نديدم. بديهي است که جدايي از يک جريان سياسي يک حق است و هرکس يا هر نيرويي مي تواند تصميم به ادامه همکاري و يا قطع آن بگيرد، اما وقتي در هنگام جدايي ادعاهايي مطرح مي شود که صحنه را تاريک و در نتيجه به آگاهي ديگران کمکي نمي کند، حق کساني که مورد ظلم قرار گرفته اند ايجاب مي کند که صحنه را در حد توان خود شفاف سازند. در متن استعفا انبوهي ادعا در قالب جملاتي مبهم و در مواردي نامربوط مطرح شده است. اين که در يک ائتلاف سياسي اختلافات جدي وجود داشته باشد نه يک پديده غيرعادي ست و نه ضد ارزش. برعکس اگر در يک ائتلاف ديدگاههاي متفاوت و نگرشهاي گوناگون وجود نداشته باشد، فقط مي توان آن را جسم بي جان تعريف کرد. ارزش اين است که ديدگاهها و جريانهاي گوناگون ضمن حفظ همه گوناگونيهاي خود، براي يک هدف مشترک متحد شده و از اين اتحاد حفاظت کنند. نکته مهم در اين رابطه تدوين معيارها براي تنظيم روابط مجموعه اي از ديدگاهها و گرايشات مختلف است که حاملان آن براي يک هدف مشترک با هم همکاري مي کنند. اين معيارها همان اسنادي ست که در نهايت به تصويب و امضاي جمع مي رسد. بنابرين التزام به آن چه به تصويب و امضاي يک مجموعه رسيده، ادامه همکاري را امکان پذير و راه را براي تقويت آن هموار مي کند. در چارچوب اين التزام، همه شرکت کنندگان در ائتلاف حق دارند که به نشر عقايد و ديدگاههاي خود بپردازند و براي پيشبرد نظر خود تبليغ، ترويج و سازماندهي کنند. در يک ائتلاف و در چارچوب التزام مشترک، نيروها و افراد حق ندارد مانع تبليغ، ترويج و سازماندهي مستقل يکديگر شوند. اين که افراد و نيروهاي سياسي با هر کميت و کيفيتي از چه ادبياتي در تبليغات خود استفاده مي کنند، از ارگانها و نهادهايي که در اختيار دارند چگونه استفاده مي کنند و... به خود آنها مربوط و تنها موارد التزام آنها را محدود مي کند. به گمانم همين نکته اساسي را آقايان قصيم و روحاني مخدوش و غير شفاف مي کنند، تا به نتيجه دلخواه خود رسند. 3: رسانه افراد و نيروهاي مقاومت در متن استعفا نوشته شده:«مسئولان شورا طرح جبهه همبستگي ملي را منتفي اعلام نکرده اند، گاه حتي خود آقاي رجوي به آن توجه مي دهند، اما عمل و اقدام مشخص؟ در واقع نه تنها به پرسشهاي مربوط به جنبه هاي تبليغي و رويکردهاي لازم عملي روي خوش نشان نداده اند، برعکس، .... حتي حاضر نشده اند بين نام و شکل/ محتواي سايت «همبستگي ملي» دستکم تناسبي منطقي برقرار کنند. همين تعارض ديرينه در مورد عنوان «سيماي آزادي - تلويزيون ملي ايران» نيز سئوالي بي جواب مانده است!» از «روي خوش نشان ندادن» که واقعيت ندارد و دقيقاً برعکس بوده مي گذرم، چرا که آقايان هميشه حرفهاي خود را که در اکثر موارد از موضع وحدت طلبانه بوده هر وقت که مي خواستند مطرح مي کردند. ابتدا به نکته دوم مي پردازم. از نگاه نويسندگان استعفا، بين نام و شکل/ محتوي سايت «همبستگي ملي» و عنوان «سيماي آزادي - تلويزيون ملي ايران» يک «تعارض ديرينه» وجود دارد. از نظر آقايان قصيم و روحاني چون سازمان مجاهدين خلق ايران از کلمات همبستگي، ملي، آزادي و ايران براي سايت و تلويزيون خود استفاده کرده، بايد به ديگران حق دهد که در مديريت آن مشارکت داشته و هر توصيه و يا رهنمود ديگران را دربست قبول کند. من در يک جلسه با حضور بسياري از اعضا و مسئولان کميسيونهاي شورا با صراحت گفتم که «سايت همبستگي» و «سيماي آزادي - تلويزيون ملي ايران» متعلق به مجاهدين است و گرچه تا کنون از توصيه ها و رهنمودهاي اعضاي شورا استفاده کرده، اما تصميم گيرنده در مورد سياستهاي راهبردي و کاربردي آن، نه از وظايف و اختيارات شورا که مربوط به خود اين سازمان است. در همان جلسه تاکيد کردم که «نبردخلق»، سايتهاي سازمان ما همچون، «ايران نبرد»، «جنگ خبر»، «راديو پيشگام» و... مربوط به ما (سازمان چريکهاي فدايي خلق ايران) است و کسي نمي تواند در امر سياست گذاري آن مداخله کند و باز هم تاکيد کردم که فيس بوکهاي اعضاي شورا نيز شامل همين قانون مي شود و هشدار دادم که اگر امروز ما در اموري تبليغاتي مربوط به يکي از اعضاي شورا دخالت کنيم، وضعيتي به وجود مي آيد که «حق تبليغ و ترويج و سازماندهي مستقل» از اعضاي شورا سلب خواهد شد. همچنين به اين نکته پرداختم که هيچ يک از اعضاي شورا نمي توانند يکديگر را از استفاده از کلمات و ترمها در نامگذاري رسانه هاي خود محدود کنند. اين گونه محدوديتها ناقض اصل حق انتخاب و اصل آزادي بيان است و در پايان به تاکيد گفتم که تنها پارامتر محدود کننده «التزامات مشترک» است. به گمانم باور نويسندگان استعفا به اين نکات که از اصول اساسي يک ائتلاف سياسي در اپوزيسيون و نه در قدرت است، تبعيض آميز مي باشد. يک مثل رايج مساله را روشن مي کند، «مال من براي خودم، مال ديگران هم براي من». ناگفته نماند که آقايان در موارد بسيار از دو رسانه اي که نام برده اند استفاده کرده اند که به مواردي از آن در زير اشاره مي کنم. اين هم روشن و آشکار است که متني که به وسيله يک فرد نوشته مي شود، بيان کننده نظر خود اوست، درحالي که نوشته و يا بيانيه اي که به وسيله افراد گوناگون تهيه و تصويب مي شود، حاصل نظرات جمع را منعکس و بنابراين در شکل و محتوا با نوشته هاي فردي تفاوت دارد. 4:چند بدآموزي اما در مورد تبليغات مربوط به نيروها و افراد شرکت کننده در ائتلاف سياسي چند بدآموزي وجود دارد. در يک ائتلاف لائيک که چند نيرو و يا فرد مذهبي شرکت دارند و به اصول مربوط به جدايي دين از دولت اعتقاد و التزام دارند، نبايد اين حکم را صادر کرد که اين نيروها و افراد نمي توانند مراسم خاص خود را برگزار کرده و به تبليغ دين خود بپردازند. اين ناقض اصل لائيسيته است. وقتي بزرگترين و سازمانيافته ترين سازمان مسلمان عضو شورا به طور پيوسته و از طريق بالاترين مسئولان آن از جدايي دين از دولت دفاع مي کند، وقتي اين نيرو تنها نيروي مسلمان ايراني است که حکم قتل سلمان رشدي را محکوم مي کند و...، اين را بايد يک فرصت تاريخي تلقي کرد و نبايد براي اين جريان در برگزاري و تبليغ مراسم مذهبي خود محدوديتي جز تعهد به التزامات ائتلاف قايل شد. اين مساله هم روشن است که اين حق شامل همه اديان و مذاهب و همچنين کساني که اعتقادي به هيچ دين و مذهبي ندارند مي شود. در هر مورد البته هرکس حق دارد و مختار است که در اين يا آن مراسم خاص شرکت داشته و يا نداشته باشد. بد آموزي دوم مربوط به حق «آزادي انديشه و بيان» است. براي عده اي اين حق همچون يک خيابان يکطرفه تعريف مي شود و يا براي «بيان» يک فرم در نظر گرفته مي شود که همگان بايد از اين فرم پيروي کنند. ما بارها ديده، شنيده و خوانده ايم که عده اي با کينه و دشمني و با زشت ترين کلمات و با انبوهي دروغ، هرچه خواسته اند در باره مقاومت و به خصوص مجاهدين خلق گفته اند. از «قاتل»، «بي وطن»، «مزدور بيگانه» و... گرفته تا اتهامات رکيک که در مواردي عليه آقايان مستعفي هم به کار برده شده است. حتي طلبکارانه مي نويسند که چرا مسعود رجوي زنده مانده و اگر زنده است آدرس او چيست؟ آقايان روحاني و قصيم به خوبي مي دانند که اين مورد در هيچ جنبشي مرسوم نبوده و در اپوزيسيون ايران هم تا امروز سابقه ندارد که کسي به دنبال رديابي و حذف فيزيکي مسئول يک جريان سياسي که سراپا در جنگ با رژيم است باشد و - با تاکيد - آقايان مي دانند که اين مورد مساله اصلي دستگاههاي امنيتي رژيم ايران است که به طور پيگير همه جا و به هر وسيله و در مذاکرات با هر دولت و نهاد بين المللي به دنبال کشف آن هستند. البته که هرکسي آزاد است که هرچه مي خواهد بگويد، اما آيا طرف مقابل حق ندارد از خود دفاع کرده و در جواب مدعي، وقتي سوال را علني منتشر مي کند، جواب دهد که اين سوال وزارت اطلاعات است. وزارت اطلاعات با انبوهي از سايتهاي شناخته شده به طور روزمره به گفتمان سازي عليه مقاومت ايران مي پردازد. بسياري از اين گفتمانها با شيوه هاي نامحسوس و ظاهراً خوش آب و رنگ به درون اپوزيسيون و ايرانيان ضد رژيم، نفوذ داده مي شود. آيا کسي که با استفاده از حق آزادي بيان به جوابگويي مي پردازد را بايد مورد سوال قرار داد؟ شاهد بوديم که وقتي يکي از رهبران حزب سوسياليست فرانسه به دولت راست سارکوزي پيوست، بسياري از رسانه ها و منجمله رسانه هاي سوسياليستها او را خائن معرفي کردند و کسي هم حق آنها براي اعلام موضع را نفي نکرد. خود آقايان قصيم و روحاني مقالات زيادي، با کلمات و تيتر مورد دلخواه خود نوشته اند که بيشتر آنها در نشريات شورا و ايران زمين و در سايت همبستگي ملي چاپ شده است. تيتر چند مقاله، نويسنده محمد رضا روحاني: - «کي شود دريا به پوز سگ نَجِس» - «حسن تارزان و "پرزيدنت"» - «بي ناموس» - «چه کسي مثل گاو تحليل مي کند؟» - «لاهيجي نمي داند؟ بيچاره کاپوها» - «بوسه بر نعل خونخواران» - «در معناي استغفار و عفو» و تعدادي مقاله با نام مستعار تيتر چند مقاله، نويسنده کريم قصيم: - «کسي که... بر سر مي مالد و آفتاب مي نشيند!» - «ضديت فراش "انقلاب اسلامي" با جبهه ضد فاشيستي» - «چوب را بلند کردم که گربه دزده حساب کار خود را بکند» - «پريشان گويي مريدان شاه و شيخ» - «کاشفان طاق نسيان» - «معتاد خميني» - «جهالت مصلحتي» - «مهندسي مشاور جماران» - «تصوير حديث غاب» - «ابهام زدائي» و تعدادي مقاله با نام مستعار از اين نمونه ها دهها مورد وجود دارد که من فقط چند نمونه آن را ذکر کردم. چه خوب است که آقايان که اکنون با درج بعضي مقالات در سايت همبستگي به خاطر لَحن آن مخالفت مي کنند، کمي هم براي ديگران حق آزادي بيان قايل شوند. بر اساس کدام موازين آقايان روحاني و قصيم مي توانند از کلمات «گاو، خر، شبدرقلي، خر مرد رند، پوزِ سگ، حسن تارزان، بي ناموس، فراش، گربه دزده، معتاد خميني و...» استفاده کنند و محمد اقبال نمي تواند بر اساس حق آزادي بيان آن گونه که صلاح مي داند از کلمات استفاده کند؟ حق آزادي بيان آقايان مستعفي بوده و هست که به هر شکل و با صلاحديد خود از کلمات و جملات استفاده کنند. اما نمي توان اين حق را انحصاري کرد. در کجا گفته شده که بايد به يک شکل از آزادي بيان استفاده کرد؟ البته اين حق نيز وجود دارد که هرکسي در موردي که نادرست مي داند پاسخ دهد، سکوت کند و يا به دادگاه شکايت کند. آقاي روحاني بارها به مسئولان سازمان مجاهدين به اصرار توصيه مي کردند که در مورد اتهاماتي که برخي رسانه ها و يا افراد به آنان وارد کرده اند، طرح شکايت کنند. طي ده سال گذشته که مجاهدان شهر اشرف و اخيراً زندان ليبرتي تحت شديد ترين سرکوبها و تهديدها بوده اند، وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي با هزينه هاي بسيار و از طريق تعداد اندکي از بريدگان که به مزدوري وزارت اطلاعات درآمده اند، به شيوه شيطان سازي از مقاومت مشغول بوده است. هدف وزارت اطلاعات روشن ولي شيوه هاي عمل آن هميشه روشن و شفاف نيست. رژيم مي خواهد مقاومت و پايداري را نابود کند. آزادي بيان فقط حق مجريان خط مشي وزارت اطلاعات نيست، مقاومت و مجاهدين هم حق دارند اين سياست را افشا و ماهيت آن را روشن کنند. سومين بدآموزي به مساله برخورد با رسانه ها مربوط مي شود. آيا يک مقاومت زير فشار و سرکوب رژيم حاکم و سرويسهاي امپرياليستي حق ندارد که رسانه اي را تحريم کند؟ تحريم شکلي از مبارزه سياسي و مدني است. شوراي ملي مقاومت يک اپوزيسيون است و نه دولت. مي تواند يک رسانه را تحريم کند و با آن رسانه مناسبات نداشته باشد. بر طبق ماده واحده شورا که در تاريخ 16 دي 1388 به تصويب رسيد و آقايان روحاني و قصيم هم آن را امضا کردند؛ «اعضاي شورا، رسانه هايي را که آشکارا با مجاهدان اشرف خصومت مي‌کنند، مورد تحريم قرار مي‌دهند و هر نوع همکاري و مراوده با آنها را برخلاف مصالح عاليه مردم ايران و قيام عليه ديکتاتوري مذهبي و تروريستي مي‌دانند». آيا تحريم يک رسانه به معني پايمال کردن حق آزادي بيان است؟ آيا بسياري نيستند که رسانه هاي مقاومت را البته به طور غير شفاف، تحريم کرده اند؟ آقايان مستعفي به جاي اين که به طور مشخص بيان کنند که حق آزادي بيان چه کسي محدود يا پايمال شده، با کلي گوئي و مبهم گويي مي خواهند چنين وانمود کنند که برخورد خودشان «متمدنانه» و برخورد کساني که در شورا مانده اند «غير منعطف» بوده است. 5: جبهه همبستگي اما در مورد جبهه همبستگي ملي. موضوع همبستگي ملي از کنسرت پاريس شروع و پس از برخي بحثها و پيشنهادات، طرح جبهه همبستگي توسط مسئول شورا ارايه و سرانجام در يک اجلاس طولاني در سه ماده و يک تبصره در تاريخ ۱۳ آبان ۱۳۸۱ در شوراي ملي مقاومت ايران به‌تصويب رسيد. جوهر اين طرح چنين است که:«شورا، طرح جبهه همبستگي ملي براي سرنگوني استبداد مذهبي را اعلام مي‌دارد و در چارچوب اين جبهه آماده همکاري با ديگر نيروهاي سياسي است». در اين طرح «همکاري با ديگر نيروهاي سياسي» سرنگوني طلب مطرح است و نه «شخصيتهاي سياسي» سرنگوني طلب. اما اين بحث هرگاه در شوراي ملي مقاومت مطرح مي شد، بعضي از شخصيتهاي عضو شورا به شمول آقاي روحاني و در موارد کمتري آقاي قصيم، از آمادگي بالقوه تعدادي از شخصيتهاي سياسي براي حضور در اين جبهه صحبت مي کردند. گرچه به گمان من اين ارزيابي واقعي نبود، اما موضوع در اساس خارج از حوزه طرح بود، هرچند که ساعتها وقت صرف صحبت در اين مورد مي شد و در نهايت بحث به اين نقطه مي رسيد که ما بايد به سراغ تعدادي از هواداران جنبش مقاومت و چند شخصيت مستقل هنري و فرهنگي رفته و با آنها جبهه همبستگي را پايه ريزي کنيم. من در يکي از اين بحثها ضمن مخالفت با شکل طرح مساله به خاطر اين که با طرح جبهه همبستگي تطابق ندارد، به شوخي گفتم شما اگر شورا را يک متن تايپ شده با فونت 12 بدانيد، اکنون مي خواهيد اين متن را به فونت 16 تبديل کنيد و سوال کردم که لطفاً يک نيروي سرنگوني طلب نام ببريد که براي تشکيل جبهه اعلام آمادگي کرده باشد و هيچ جوابي نشنيدم. البته اتحاد، همبستگي و تشکيل جبهه عليه رژيم ولايت فقيه کار پسنديده اي ست، اما انجام آن به عوامل مختلفي بستگي دارد که در حوصله اين مقاله نيست. اما در مورد ارتباط با ديگر نيروها و شخصيتهاي جمهوريخواه سرنگوني طلب، نويسندگان متن استعفا مي نويسند:«ديوار کشيدن به دور خود، سخن نگفتن با ديگر ايرانيان و رويگرداندن از "عروسي و عزا" ي هموطنان راهکار انقباضي است». من در پاريس در عزاي بسياري از بازماندگان نيروهاي سرنگوني طلب، در چند عروسي، در تظاهرات نيروهاي سرنگوني طلب عليه جمهوري اسلامي، در مراسم يادمان کشتار زندان سياسي، در اکسيونهاي حمايت از جنبش کارگران و مزدبگيران و ... که ديگر نيروهاي سرنگوني طلب برگزار کرده اند شرکت کرده ام، اما آقاي روحاني که ساکن پاريس هستند را از زماني که عضو شورا شد در اين گونه مراسم نديدم. در مورد آقاي قصيم اطلاعي ندارم. بد نيست انسانها کمي هم به خود نگاه کنند. بعيد است که 5 ميليون ايراني در خارج از ايران باشند، اما اگر به طور نسبي ارزيابي کنيم، درصد ايرانياني که با مقاومت ايران به طور مستقيم و غير مستقيم در ارتباط هستند، قابل مقايسه با ديگر جريانهاي سياسي نيست. 6:قيامهاي خاورميانه آقايان قصيم و روحاني در متن استعفاي خود نوشته اند:«تجربه خميني در پاريس يادمان نرود. مصر کنوني که جلوي چشم همه است. بارها به مجاهدين گفته ايم که در صحنه سوريه نيز «اپوزيسيونهايي» به غايت ارتجاعي و ... کنار ديگران عليه ديکتاتور خونريز دمشق فعالند. بايد احتياط کرد و متمايز موضع گرفت. آنهايي که به صراحت خواهان دموکراسي و جدايي دين از دولت نباشند به يقين صرفاً مصرف کننده دوستي آزاديخواهان خواهند بود!» اين جملات شگفتي بسيار براي من ايجاد کرد. گويي من با دو قصيم و روحاني ديگر روبرو بودم وقتي از ارتباطات گسترده مقاومت با نيروهاي دمکراتيک، لائيک و سازمانهاي اجتماعي اين کشورها به حق ستايش مي کردند. آقايان قصيم و روحاني بارها و بارها در جلسات دروني و سخنرانيهاي بيروني از اين که جلب پشتيباني جهاني و منطقه اي از مقاومت در تاريخ بي سابقه است، سخن گفته اند. نگرانيها خاص آقايان نبوده و خط مشي شورا در اين باره با مشارکت خود آقايان مستعفي مدون و به امضاي آنها هم رسيده است. از زماني که بهار عرب شروع شد، شوراي ملي مقاومت ايران طي دو بيانيه سالانه خود به اين موضوع پرداخته است. ناچارم متن کامل آخرين موضع گيري مشترک شوراي ملي مقاومت ايران مورخ 15 مرداد 1391 را يادآوري کنم. شورا در اين بيانيه که پس از بحث و مشورت طولاني با امضاي اعضاي شورا و منجمله آقايان روحاني و قصيم با تيتر «بهار عرب و مقابله رژيم با قيام مردم سوريه» منتشر شد، اعلام کرد:«با شروع قيامهاي مردم خاورميانه و شمال آفريقا و پس از آن که انقلاب ياسمن در تونس به پيروزي رسيد و سپس قيام مردم مصر منجر به سرنگوني ديکتاتوري مبارک شد، خامنه اي، به طمع بلعيدن اين قيامها با عنوان بيداري اسلامي، درصدد برآمد که همچون در مورد جنگ و اشغال عراق، جاي پاي ولايت فقيه را در اين کشورها مستحکم کند. موضع گيريهاي صريح نيروهاي سياسي و اجتماعي اين کشورها عليه ادعاها و مطامع پليد خامنه اي و حضور گسترده جوانان در مسايل سياسي بهار عرب، ولي فقيه رژيم ايران را سخت برآشفت و به موضع تدافعي کشاند. ما در بيانيه سال گذشته اعلام کرديم که طمع رذيلانه خامنه اي «خيلي زود نقش بر آب گرديد و رؤياي ”انقلاب اسلامي” در خاورميانه و شمال آفريقا به کابوس سقوط رژيم سوريه تبديل شد». در همان بيانيه پيرامون خصلت و جهتگيريها و نتايج اين قيامها اعلام کرديم:«خصلت توده‌يي و حضور طيف گسترده و گوناگوني از گرايشهاي سياسي و اجتماعي در اين خيزشها، عامل تعيين کننده جديدي را وارد معادلات سياسي کرده که سبب شده است با وجود انواع مطامِع و مَقاصِد قدرتهاي بزرگ و نيز ضعف در رهبري اين خيزشها، فرهنگ و ادبيات انقلاب و قيام بار ديگر در ابعاد کلان وارد مناسبات اجتماعي و سياسي شود. طي دو دهه گذشته، مماشاتگران با ديکتاتورها با بهانه مخالفت با خشونت و در حقيقت تائيد خشونت و سرکوب از جانب مستبدان، هرگونه برآمد توده اي راديکال را نفي و عليه آن لجن پراکني و تبليغات زهرآگين مي کردند. اکنون اين مردم خاورميانه و شمال آفريقا هستند که با شعار «الشعب يريد اسقاط النظام» (مردم سرنگوني نظام را مي خواهند)، تاريخ جديد اين منطقه استبداد زده را با قيامهاي پرشور خود مي نويسند. سياست مماشات با نظامهاي استبدادي در منطقه خاورميانه به طور جدي به چالش کشيده شده و صفحه جديدي در روابط بين المللي گشوده مي‌شود. ادامه قيام دليرانه مردم سوريه، فداکاريها و پرداخت هزينه هاي سهمگين از جانب مردم پر شور سوريه و در مقابل درنده خويي بشار اسد، به تيتر اول رسانه هاي همگاني جهان تبديل شده است. بيش از 18ماه است که مردم قهرمان سوريه در ميان آتش و خون به مبارزه عليه ديکتاتوري بشار اسد ادامه مي دهند. امدادهاي مالي، لجستيکي، نيرويي و نظامي رژيم ايران به بشار اسد براي همگان آشکار است. خامنه اي در توجيه اين سياست ضد انساني، ارتجاعي و وحشيانه خود بارها قيام مردم سوريه را وابسته به آمريکا به طور خاص و غرب به طور عام اعلام کرده است. اما ادامه قيام و جانفشاني مردم سوريه، رژيم ايران و شخص خامنه اي را در باتلاقي فرو برده که سرانجامي جز شکست و ننگ ندارد. واقعيت اين است که قيام مردم سوريه و شکل گيري ارتش آزادي سوريه و پيوستن بدون وقفه مقامات سياسي و نظامي رژيم بشار اسد به قيام، يک تحول کيفي در جنبش مردم سوريه ايجاد کرده است. خامنه اي که امنيت ولايت و سلطنت مطلقه اش را به بقاي بشار اسد مشروط کرده و در همدستي با ديکتاتور سوريه از هيچ جنايتي فروگذاري نمي کند، مورد تنفر و انزجار اکثريت مردم خاورميانه قرار گرفته است. اعلام تنفر و انزجار بسياري از نيروها و شخصيتهاي سياسي اجتماعي گوناگون در خاورميانه از سياست ضد انساني خامنه اي، نشاندهنده عمق و گستره شکست سياست خامنه اي است. خامنه اي در مقابل گسترش قيام مردم سوريه و شکل گيري جبهه بندي پيرامون آن، تلاش مي کند تا به هر شکل ممکن از سقوط بشار اسد جلوگيري کند. واقعيت اين است که در جبهه بشار اسد تنها رژيم ولايت فقيه، با حضور مستقيم پاسداران و عواملش مانند حزب الله، به طور قاطع، و دولتهاي چين، روسيه و دولت مالکي در عراق با گامهاي لرزان قرار دارند. در مقابل يک صف بندي قدرتمند با عنوان دوستان سوريه ايجاد شده که در کانون آن اتحاديه اروپا، آمريکا، عربستان، قطر و ترکيه حضور دارند. هرچند که وتوي قطعنامه هاي شوراي امنيت توسط روسيه و چين جز در خدمت جنايت و کشتار بشار اسد نبوده و آمريکا و اروپا نيز برخلاف اصل «مسئوليت بين المللي حفاظت» از اقدام عملي در جلوگيري از اين جنايات بازماندند. پيروزي مردم سوريه و سرنگوني رژيم بشار اسد ضربه مهلکي به سياست صدور تروريسم و بنيادگرايي رژيم ولايت فقيه خواهد زد و محور سياست اين رژيم در منطقه را، که طي سي سال روي ان سرمايه گذاري کرده است، درهم خواهد شکست. شوراي ملي مقاومت ايران با اعلام انزجار از حمايت خامنه اي از بشار اسد، حمايت و پشتيباني کامل خود را از قيام مردم سوريه اعلام مي کند و خود را در رنجهاي مردم دلير سوريه شريک مي داند. پيروزي مردم سوريه در مسير استقرار دموکراسي و حقوق بشر يک پيروزي براي ما و مردم ايران و شکست مهلکي براي ولايت خامنه اي است». اين که آقايان مي نويسند؛ «بارها به مجاهدين گفته ايم که در صحنه سوريه نيز "اپوزيسيونهايي" به غايت ارتجاعي و ... کنار ديگران عليه ديکتاتور خونريز دمشق فعالند.» را چگونه بايد تفسير کرد؟ آيا شورا و مجاهدين آن گونه که رژيم تبليغ مي کند با القاعده در ارتباط و در کنار آنها مي جنگد؟ آقايان مي دانند که اين دروغ را وزارت اطلاعات رژيم شايع کرده و در مواردي مقامات و يا رسانه هاي دولتي به آن دامن مي زنند. ارتباط شورا با نيروهاي خاورميانه مخفي نيست. در کنفرانسها و جلسات مقاومت بارها تعداد زيادي از نيروها و شخصيتهاي سياسي با نام و عنوان خود شرکت کرده و گزارش آن از سيماي آزادي پخش شده است. در مورد سرنوشت مصر هم با وجود کشاکشهاي موجود و ايزوله شدن جناح حاکم و رشد جنبشهاي اجتماعي نمي توان نتيجه نهايي جدال را الزاماً به زيان نيروهاي دمکراتيک ارزيابي کرد. اما يک سوال پيش مي آيد که من چند بار مطرح کرده ام. آقايان که از تجربه «خميني در پاريس» بدون نتيجه گيري صريح، فقط هشدار مي دهند، حتماً فراموش نکرده اند که سوال من اين بود که «آيا ما از انجام انقلاب بهمن 1357 پشيمان هستيم؟» پاسخ من به طور صريح «هرگز» بود و بارها گفته ام که هرکس که در روياي انقلاب و تحول لوکس و پاستوريزه باشد، به ناچار يا منفعل مي ماند و يا به ديکتاتورها تسليم مي شود. نمي دانم پاسخ آقايان روحاني و قصيم در اين مورد چيست؟ آيا طرح موضوع «خميني در پاريس» بدان معني است که توده هاي مردم خاورميانه بايد به خاطر اين که بنيادگراها انقلاب را غارت مي کنند، به ديکتاتورها تسليم شوند؟ جاي ترديدي نيست که نگرانيهاي به حقي وجود دارد. اما اگر شرايط مساعد براي رشد جريان دمکراتيک در شرايط اختناق و ديکتاتوري را به طور فرضي «يک» بدانيم، اين شرايط در بحران انقلابي و در جريان مبارزه ضد ديکتاتوري «صد» خواهد بود. لبه تيز ديکتاتورهاي لائيک در خاورميانه متوجه نيروهاي دمکراتيک، آزاديخواه، چپ و جنبشهاي اجتماعي بوده و خواهد بود. از اين بحث که بگذريم، آقايان به طور مشخص نگفته اند که در موضع گيريهاي مجاهدين و يا شورا کدام مورد وجود داشته که اولاً نقض التزام تلقي مي شود و ثانياً در حمايت از نيروهاي «به غايت ارتجاعي» بوده است. آيا شوراي ملي سوريه، ائتلاف ملي ... و ارتش آزاد سوريه جريانهاي «به غايت ارتجاعي» هستند؟ آقايان مستعفي با طرح گُنگ موضوع به دنبال حل چه موضوعي هستند؟ و سوال ديگر اين که اگر ديکتاتوري بشار اسد مردم سوريه را قتل عام مي کند، ما بايد در محکوم کردن اين کشتار بي سابقه تبعيض قايل شويم؟ به گمان من طرح کلي اين موضوع، دامن زدن به همان گفتماني است که طراح آن وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي است. اين گفتمان به دروغ اين شايعه را رواج مي دهد که مجاهدين با القاعده سوريه در ارتباط بوده و در کنار آنها قرار دارند. اگر آقايان مستعفي، مخالف اين گفتمان خطرناک که منجر به خسرانهاي زياد براي جنبش مقاومت و جنبشهاي اجتماعي مردم ايران مي شود هستند، اخلاق حُکم مي کند که از خاک پاشيدن به چشم مردم ايران فاصله گيرند. 7:قطب بندي سياسي آقايان قصيم و روحاني مي نويسند:«اين ائتلاف، برغم همه ترورهاي فيزيکي و انواع توطئه هاي رژيم و قدرتهاي بزرگ ... ، و وجود دايمي فشارهاي گوناگون که بر همه کوشندگانش از جمله بر ما رفته، با همه ي افت و خيزهاي سياسي، اشتباهات و کم و کاستيها، آري جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاکم بر ايران بوده است». قبل از اين که وارد بحث در باره محتواي اين جمله و نتايجي که از آن مي توان گرفت شوم، عمد دارم بر فعل «بوده است» که در پايان جمله آمده است، مکث کنم. چرا؟ برخي از کساني که در گذشته از شورا جدا شده اند، تاريخ و موجوديت اين ائتلاف را با وجود خودشان تعريف کرده اند. تا وقتي بودند، شورا به مَدَد وجود آنان خوب بوده و با خروج آنان فروپاشيده است. رژيم هم اين گفتمان را به طور مستقيم و يا غير مستقيم ترويج و تبليغ مي کرد که خروجيها مستقل و آزاد انديش بوده و آنها که مانده مزدور اکنون در 15 خرداد 1392 آقايان شهادت مي دهند که اين ائتلاف «جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاکم بر ايران بوده است». اگر نظر نويسندگان متن استعفا مانند کساني است که در بالا به آن اشاره کردم، با خوش بيني مي توانم بگويم که دچار اشتباه محاسبه شده ايد. اما فرض من تا اين لحظه است که آقايان چنين نظري ندارند و از اين زاويه ادامه مي دهم. در مورد «اشتباهات کم و کاستيها» هم چانه زني نمي کنم. يک موجود زنده تا وقتي زنده است و عمل مي کند، دچار اشتباه و خطا هم مي شود. روياي انقلاب و تحول لوکس، بي لَک و پيس و پاستوريزه به ناکجا آباد ختم مي شود. مارکس که او را بزرگترين انديشمند هزاره دوم مي دانند، در ارزيابي و راهکارهاي انقلابهاي سالهاي 1847 و 1348 در فرانسه و آلمان، عليرغم آن که در صحنه عمل انقلابي حضور جدي داشت، دچار اشتباه محاسبه مي شد و در مواردي ارزيابيهاي نظري اش در عمل به صورت ديگري تحقق پيدا مي کرد. اما او انقلابي بود و در کوران انقلاب و براي رهايي کارگران و زحمتکشان با تمام وجود پيکار مي کرد. در مورد ابعاد سرکوبگري رژيم و ترورهاي فيزيکي و فشارهاي گوناگون و توطئه هاي رژيم و قدرتهاي بزرگ هم خود آقايان در حد مطلوب در جريان هستند. مساله کانوني اين است که اين ائتلاف «جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاکم بر ايران» است. اگر اين چنين است و با توجه به واقعيتهاي عملي، از نظر سياسي يک قطب بندي بين اين ائتلاف و رژيم حاکم وجود دارد. اين قطب بندي مُهر خود را بر هر کُنِش و واکُنِش جامعه زده و خواهد زد. خط مشي اساسي ائتلاف مشخص و روشن است، مبارزه با تمام وجود براي سرنگوني رژيم حاکم و همه دسته بنديها و باندهاي دروني آن. خط مشي رژيم هم مشخص است، دست زدن به هر اقدام و در هر زمان و مکان براي نابودي اين ائتلاف و مقاومت. راهکار رژيم نابودي و درهم شکستن تشکيلات محوري و اصلي اين ائتلاف و حذف فيزيکي «سَر» آن است. رديابيهاي رژيم در مورد مسعود رجوي به منظور ترور فيزيکي او بر کسي پوشيده نيست. براي خامنه اي و دستگاههاي عريض و طويل او اين يک پروژه مبرم و هميشه روي ميز است. کشتارهاي سبعانه در زندانها در دهه شصت، حملات جنايتکارانه موشکي به قرارگاه اشرف قبل از سال 2003 و حملات دولت نوري المالکي به اشرف و ليبرتي به منظور درهم شکستن و نابودي سازمان مجاهدين خلق صورت گرفته است. به اين موارد بايد توطئه ها، شيطان سازيها، ليست ننگين تروريستي و همکاري قدرتهاي بزرگ با رژيم به منظور تحقق اين هدف را اضافه کرد. اين است وضعيت عيني صحنه مبارزه سياسي. بنابرين اگر آقايان روحاني و قصيم هنوز بر اين اعتقاد دارند که اين ائتلاف «جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاکم بر ايران» است، بايد همان نتيجه اي از اين جمله بيان کنند که در چند دهه قبل بارها با صداي بلند بيان کرده اند. هرکس و هر نيرويي که براي درهم شکستن اين ائتلاف به طور عام و سازمان مجاهدين خلق ايران به طور خاص تلاش نظري و عملي کند و با شيوه هاي آشکار و پنهان به دنبال رديابي مسئول شورا که نتيجه عملي آن کمک به ترور فيزيکي او است، آگاهانه و يا ناآگاهانه، مستقيم و يا غير مستقيم در خط کمک و ياري به «ارتجاع و استبداد مذهبي حاکم بر ايران» بوده و در عمل در خط وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي عمل مي کند. نبايد صحنه را با جملاتي از قبيل اين که «هر مخالف» را نبايد «اطلاعاتي» معرفي کرد، تاريک نمود. مناسبات ما با ساير نيروهاي سياسي را «بيانيه ملي ايرانيان» که آقايان روحاني و قصيم هم آن را امضا کرده اند، مشخص مي کند. حرف و پيام مشخص است، سياست درهم شکستن تشکيلات مقاومت و زدن سَر آن، سياست رژيم و نهادهاي اطلاعاتي آن است. براي رژيم اين يک پروژه حياتي است. هر کسي با هر ادعايي در اين راه به طور نظري و عملي گام بردارد، در خدمت رژيم و عليه مبارزه و قيام مردم ايران براي آزادي قرار دارد. از جمله ي اين ائتلاف «جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاکم بر ايران» است، هيچ نتيجه منطقي جز اين نمي توان گرفت. تا نظر آقايان چه باشد؟ چهارشنبه 22 خرداد 1392 - 22 ژوئن 2013 * متن کامل استعفاي محمد رضا روحاني و کريم قصيم متن استعفا جهت درج در رسانه هاي فارسي توسط دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران تقديم مي شود 15 خرداد 1392 حضور محترم خانم مريم رجوي و آقاي مسعود رجوي, با سلام و به نام آزادي استعفاي خود را از عضويّت در شوراي ملي مقاومت و مسئوليتهاي محوله اعلام مي داريم. توضيحي كوتاه براي عموم بيش از نيم قرن در داخل و خارج ايران , درسفر و حضر , و روزگار تبعيد با آزاديخواهان و كوشندگان راه آزادي ايران , از خانواده هاي سياسي گوناگون , افتخار همراهي و همرزمي داشته ايم. نزديكي ما با سازمان مجاهدين خلق ايران از بيش از 34 سال پيش( 14 اسفند 1357 ) بر مزار دكتر مصدق آغاز شد. بعدها , از نيمه سال 60 با عضويّت در رزمنده ترين اتئلاف سياسي و لائيك تاريخ ميهنمان , همكاري و اتحاد عمل سياسي تا امروز ادامه يافت . طيّ اين سه دهه پر فراز و نشيب و بسيار دشوار , پيوسته وظائف و الزاماتي را كه طبق مقررّات پذيرفته بوديم , وجداناً در حدّ امكان انجام داديم و به دستاوردهاي مشترك افتخار مي كنيم. از جمله اينها : افشاي جنگ طلبي خميني , تدوين و تصويب و تبليغ طرحهاي« صلح» , « جدايي دين از دولت» , « آزاديها و حقوق زنان» , « خودمختاري كردستان...» , همچنين افشاي پروژه اتمي پنهاني رژيم توسط سازمان مجاهدين خلق و شورا , مشاركت مداوم در انواع آكسيونها و رسانه هاي مقاومت براي پيشبرد جنگ سياسي عليه دشمن ضد بشري , مشاركت در تلاش عظيم براي حصول قريب 60 قطعنامه ملل متحد در محكوميّت رژيم به خاطر نقض حقوق بشر مردم ايران , تأسيس كميسيون محيط زيست شورا (1372) و بيست سال ادامه فعاليّت آن ,كه در نوع خود بين احزاب سياسي و اپوزيسيون هاي ممالك همتراز بي مانند بوده و..... و..... و سرانجام تصويب «طرح جبهه همبستگي ملي», كه دريغا تا كنون كامياب نشده است... در واقع حتي فهرست كردن فعاليتهاي شورا طي اين سه دهه – كه ما دو رهروي كاروانش بوده ايم - از امكان و حوصله اين مختصر خارج است. دوست و دشمن اذعان داشته اند كه اين ائتلاف , برغم همه ترورهاي فيزيكي و انواع توطئه هاي رژيم و قدرتهاي بزرگ ... , و وجود دايمي فشارهاي گوناگون كه بر همه كوشندگانش از جمله بر ما رفته , با همه ي افت و خيزهاي سياسي , اشتباهات و كم و كاستيها , آري جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاكم بر ايران بوده است. در عين حال ما هميشه , به خصوص طيّ دهه اخير و بيشتر در چهارسال گذشته , در مورد تنظيم روابط دروني , روشهاي برخورد به اشتباهات , فقدان پاسخگويي مناسب , نوع واكنش به انتقاد و منتقدان درون و بيرون شورا , شيوه تصميم گيري , همچنين چگونگي طرح و بحث تحليلهاي اساسي و رويكردهاي مبرم پيشنهادي و ..... با دشواريهاي گوناگون و فزاينده مواجه بوده ايم . طي ساليان دراز به سبب لاينحل ماندن تناقضات و افزايش و تراكم مشكلات جديد صبر و حوصله ما هم تحليل رفته است. ما برحسب وظيفه ملي و مبارزاتي به طور مداوم و در محورهاي گوناگون پيشنهاد گشايش ديدگاهها , دگرگوني و شفافيّت سياستها و كاربرد روشهاي علمي و كارآمد ارائه كرده ايم كه به اختصار اشاره مي كنيم: اجتماعي گشايش ارتباطات و تماس معطوف به محيط زندگي سياسي , فرهنگي , هنري , رسانه اي , مدارس فارسي و.... حوزه جمعيّت 5 ميليوني ايرانيان خارج كشور , توجه بيش از پيش در برنامه ريزي سياسي و تبليغاتي بر فعاليّتهاي اقشار و طبقات و گروههاي تحت ستم در داخل و كوشش مستمر جهت رساندن صداي آنها به سازمانها و نهادهاي بين المللي (سنديكاها, نهادهاي حقوق بشري, و....) و جلب پشتيباني جهاني براي حمايت از پيكار آنان با سمتگيري در جهت قيام و سرنگوني رژيم جبار حاكم. تماس گسترده با انجمنهاي زندانيان سياسي, پناهندگي و كمپها رسانه ها و تبليغات بحث و ايجاد تحوّل در سياستگذاري رسانه اي برحسب ميزانهاي علمي و تخصصي , تغيير در محتوا و شكل رسانه هاي مقاومت برپايه معيارهاي حقوق بشري و لاييك( في المثل برابري حضور زن و مرد در برنامه هاي ورزشي تلويزيوني) , پيش گرفتن سياست حضور و ارائه مواضع مقاومت در كليه رسانه هاي فارسي زبان – اعم از ايراني (غيررژيمي) و بين المللي ( كه روزانه رويهم دهها ميليون شنونده و بيننده ايراني دارند) , دعوت از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي و هنري و ژورناليستي نامدار سرنگوني طلب به رسانه ها و برنامه هاي مقاومت , فراهم آوردن فرصت چالش فكري و تبادل نظر , مباحثه و تعاطي بين گفتمانهاي گوناكون سرنگوني طلب ....... رويكرد سياسي و فرهنگي نسبت به ديگران ( ايراني و منطقه اي) كوشش به همزيستي فعال و ايجاد حسن تفاهم و تقويت ارتباطات مبارزاتي با كليه سازمانها و احزاب مترقي و انقلابي ضد رژيم( درهراندازه و حدّي كه هستند) , به ويژه تجديد ارتباط با سازمانها و احزاب كردستان ايران , توجه به شخصيتهاي فرهنگي , هنري و مفاخر ادبي ايران و دعوت از آنان به نشستها و ميهمانيها ( نوروز و...) و البته به آكسيونهاي سياسي و غيره. با استمرار در چنين رويكردي است كه در غربت احساس تعلق به جمع تقويت و فضاي حيات سياسي مشترك سرنگوني طلبان شادابتر مي شود. ديوار كشيدن به دور خود , سخن نگفتن با ديگر ايرانيان و رويگرداندن از « عروسي و عزا » ي هموطنان راهكار انقباضي است و بس. به دوران انقلاب بهمن بنگريد , به تحولات دگرگونساز سه دهه اخير مراجعه كنيد : در «سال سرنگوني» رويكرد انبساطي در دستور قرار مي گيرد. اين يك قاعده قديمي جنبشها و سازمانهاي مردمي به ويژه در عصر انترنت و گسترش عمومي آگاهيهاست. اما در مورد ايجاد رابطه و رايزني , دعوت و همنشيني با سازمانها , گروهها و نيروهاي ايدئولوژيك و نظامي- سياسي فعال در منطقه , يعني انواع « اپوزيسيون» ديكتاتوريهاي منطقه, ما بارها به دقت و احتياط توصيه كرده ايم . لزوم شناخت و انتخاب شريك مناسب درسي است كه طي دهسال اخير به دفعات در عراق و انبوه گروهها و اشخاصي كه به اشرف آمدند و رفتند تجربه شده است. ما بارها و به موقع هشدار داده ايم. تجربه «خميني در پاريس» يادمان نرود. مصر كنوني كه جلوي چشم همه است. بارها به مجاهدين گفته ايم كه در صحنه سوريه نيز « اپوزيسيونهايي» به غايت ارتجاعي و ... كنار ديگران عليه ديكتاتور خونريز دمشق فعالند. بايد احتياط كرد و متمايز موضع گرفت. آنهايي كه به صراحت خواهان دموكراسي و جدايي دين از دولت نباشند به يقين صرفاً مصرف كننده دوستي آزاديخواهان خواهند بود ! ................................ باري , ما در چهارسال گذشته نه تنها در هيچيك از محورهاي فوق گشايش و اصلاحي نديديم بلكه دردمندانه شاهد انقباض و تكرار اشتباهات نيز بوده ايم.... ادامه مطالبات اصلاحي فوق گاه حتي موجب خشم دوستان مجاهد و طبعاً عذاب ما بوده است. به ويژه كه همزمان به پرسشهاي مصرّانه افكار عمومي و مسائل مطروحه نيز پاسخ شايسته داده نمي شد. لازم به يادآوري است كه ما , درست يا نادرست , بحث و بررسي مشكلات را به خارج شورا نمي كشانديم. مي كوشيديم سربسته و درخود , هنگام جلسات بزرگ , بيشتر در نشستهاي محدود ولي رسمي , پيشنهادهاي مشخصي براي موضوعات مورد اختلاف عرضه كنيم. به عنوان مثال در باره سياست تبليغاتي سيما و سايت... يا به تكرار در باب پشتيباني از پيكار اقشار گوناگون اجتماعي , فرهنگي و اقليتهاي مذهبي ايران.... خلاصه , لزوم پيروي از رويكردي اجتماعي در خدمت چشم انداز قيام و ...... ما هميشه طرفدار جدّي اقدام در جهت حفظ و اعتلاي جنبش مردم بوده ايم و تشكيلات شورا را اساساً براي پيشبرد اين مهم لازم مي دانيم. از ديدگاه ما برانگيختن و اعتلاي جنبش الويّت داشته است.... از ميان مسائل بيشمار و موضوعات مورد اختلاف , «جبهه همبستگي ملي» براي ما اهميّت خاصي داشته و بارها به جدّي گرفتن الزامات تحقق اين طرح توجه داده ايم: مدنظرقرار دادن جامعه ايراني خارج , درانداختن طرحي نو و تدبيري براي رفع موانع تماس , احياء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّي از واحدهاي گوناگون و پرشمار فرهنگي, هنري , اجتماعي . كلاً تلاش براي تدارك مقدماتي و الزامات اوليّه جبهه همبستگي .... چرا كه رژيم حاكم دشمن سياسي و فرهنگي مشتركمان بوده و هست..... ولي افسوس. در اين مورد حتي يك قدم مثبت كه توفيقي به حساب آيد و اميدي براي ادامه كار و كوشش ما شود ديده نشد. بدون ترديد دفع توطئه هاي مداوم رژيم و ضربات پي درپي سياست مماشات توسط « ارباب بي مروت دنيا», همچنان كه گرفتاريهاي چهارساله اخير ناشي از وضعيت بحراني ساكنان اشرف و بعد هم ”ليبرتي” , خواهي نخواهي بخش اعظم انرژي مسئولان و به ويژه وقت خانم رجوي را به خود اختصاص داده اند. ما هم پيوسته به همين دليل دندان به جگر گذاشته و صبر پيشه مي كرديم بدون اين كه مأيوس شويم. اما آشكارا تعارضي هم وجود داشته است: مسئولان شورا طرح جبهه همبستگي ملي را منتفي اعلام نكرده اند, گاه حتي خود آقاي رجوي به آن توجه مي دهند, اما عمل و اقدام مشخص؟ در واقع نه تنها به پرسشهاي مربوط به جنبه هاي تبليغي و رويكردهاي لازم عملي روي خوش نشان نداده اند, برعكس, ....حتي حاضر نشده اند بين نام و شكل/ محتواي سايت «همبستگي ملي» دستكم تناسبي منطقي برقرار كنند. همين تعارض ديرينه در مورد عنوان «سيماي آزادي - تلويزيون ملي ايران» نيز سئوالي بي جواب مانده است! ..... اينها نمونه هايي از انبوه مشكلات سالهاي اخيرمان بوده اند.... در ماههاي اخير كه انواع معضلات جديد به دشواريهاي پيشين افزوده شده است: افشاي مسائل شخصي و تعرض غيرقابل دفاع و علني چند ماه پيش به موضوعي كه درحوزه حقوق بشر افراد قرار دارد. پيامهاي (نصيحت و انذار !) آقاي رجوي خطاب به سران غالب و مغلوب رژيم ولايت فقيه! مداخله دادن مكرر و بي وجه كميسيونها و دبيرخانه شوراي ملي مقاومت در مسائل , و بعضاً مشاجراتي , كه آشكارا به ايدئولوژي و تشكيلات و .... سازمان مجاهدين خلق مربوط بوده اند.... ما نمي توانيم با اين كارها و رويكردها موافق باشيم. مي رويم , چون ديگر نارضايتي و نداي اعتراضِ شأن و وجدانمان بر سكوت و صبرمان چيره شده. نمي توانيم در پيشگاه ملت ايران و افكار عمومي و تاريخ / به عبارت ديگر نزد وجدان خويش پاسخگوي سياستها , رويكردها , كنش و واكنشهايي باشيم كه در بحث , تصميم و اجراي آنها مشاركتي نداشته ايم. در پايان بر نكات زير تآكيد داريم: ما درحدّ توان خويش از حق حيات و آزاديهاي اساسي هموطنانمان در خانه خود ساخته شان اشرف و همچنين ”ليبرتي” (كه آشكارا در بازداشت غيرقانوني و بي سلاح درمعرض كشتار قراردارند) قاطعانه دفاع مي كنيم. همچنان خواستار و كوشنده راه سرنگوني تماميّت رژيم و برچيدن بساط جبارّيت حاكم بر ايران هستيم. و براي ايجاد شرايطي كه اعمال اراده ي آزاد ملت ايران را هموار سازد تا آخر ايستاده ايم . در برابر خاطره شكوهمند دهها هزار جانباختة راه آزادي و رنج و شكنج همه زندانيان سياسي سر تعظيم فرود مي آوريم و در پيشگاه ملت ايران با آنان تجديد عهد مي كنيم. در اين جا از خانم رجوي و دبيرخانه شورا محترمانه خداحافظي مي كنيم . از دور روي ديگر همراهان ديرينه را مي بوسيم و با مهر و دوستي بدرود مي گوئيم. زنده باد آزادي نابود باد رژيم ولايت مطلقه فقيه برقرار باد جمهوري ايراني ( بر پايه دموكراسي پارلماني, لائيسيته و حقوق بشر) محمد رضا روحاني كريم قصيم

۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

مقاله لس آنجلس تايمز: هدف قرار دادن قرباني به جاي جلاد و زمينه سازي براي كشتار چهارم در «اشرف» و «كمپ ليبرتي»


تعهدات دولت آمريكا در امنيت و سلامت ساكنان اشرف وليبرتي مقاله «طرحهاي ايالات متحده براي انتقال گروه تبعيدي ايراني از عراق با مانع مواجه مي شود- لس آنجلس تايمز، 25مه 2013» نه تنها يك نمونه كلاسيك ژورناليسم مغرضانه، غيرحرفه يي و سطحي است، بلكه نمونه شگفت آوري از سرهم بندي كردن دروغهاي شاخدار است كه خواسته يا ناخواسته راه را براي چهارمين قتل عام «همان گروه تبعيدي» فراهم مي‌كند. برخلاف ادعاي نويسنده، دفتر شوراي ملي مقاومت ايران، در واشينگتن در اين رابطه هرگز مورد تماس واقع نشده و بعكس تلاشهاي اين دفتر براي تماس با اين نويسنده بي‌جواب مانده است. 1. مقاله به «تلاش 10ساله وزارتخارجه براي پيدا كردن يك خانه جديد» براي مجاهدين خلق، گروه اصلي اپوزيسيون ايران، اشاره كرده است. هيچ چيز به اين ميزان از واقعيت دور نيست. به عكس به اذعان كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد و دولتهاي اروپايي برچسب ناعادلانه تروريستي وزارتخارجه آمريكا عليه مجاهدين كه بعد از 15سال در سپتامبر گذشته لغو شد، بزرگترين مانع باز اسكان ساكنان بوده است. اين تلاش موهوم 10ساله در حاليست كه حتي هيچيك از كساني كه در كمپ ليبرتي پناهندگي آمريكا دارند، از جمله 66تن كه وزارتخارجه و وزارت امنيت داخلي جداگانه با آنها مصاحبه كرده اند، اجازه بازگشت به آمريكا نيافته اند. 2. دولت آمريكا در سال2003 در معامله با رژيم ايران پايگاههاي مجاهدين در عراق را كه نه طرف حساب جنگ عراق بودند و نه حتي يك گلوله نيز در جريان آن شليك نكرده بودند، بمباران كرد و دهها تن از آنان را كشت و شمار زيادي را مجروح كرد (وال استريت ژورنال 17آوريل2003 و واشينگتن پست 18 آوريل2003)، بعد از جنگ به‌دنبال يك تحقيقات 16ماهه درباره ساكنان كمپ اشرف در ژوييه 2004 موقعيت آنها را به عنوان غيرنظاميان و «افراد حفاظت شده تحت كنوانسيون چهارم ژنو» به رسميت شناخت و به‌طور مكتوب ما‌به‌ازاي خلع سلاح آنان، خود را متعهد به حفاظت آنها تا «تعيين تكليف نهايي موقعيت آنها» كرد. 3. در 2009 به‌رغم هشدارهاي بين المللي از جمله صليب سرخ و كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد و در حاليكه دولت آمريكا از وابستگي دولت عراق به رژيم ايران به‌خوبي مطلع بود در نقض آشكار قوانين بين‌المللي حفاظت ساكنان را به دولت عراق تحويل داد. نتيجه اين اقدام غيرقانوني دو قتل عام جنايتكارانه در اشرف در مرداد88 (ژوييه‌)2009 و فروردين91 (آوريل2011 )بود كه 50 كشته و بيش از 1000زخمي بر جاي گذاشت. هر دو حمله در زير چشم نيروهاي آمريكايي و در زمان حضور وزير دفاع آمريكا در عراق صورت گرفت. 4. رهبري مجاهدين هرگز «توافقنامه يي با سازمان ملل و عراق براي رها کردن کمپ اشرف»، امضا نكرده است. يادداشت تفاهم 25دسامبر 2011 بدون توافق و اطلاع ساكنان، بين نماينده ويژه دبيركل در عراق، مارتين كوبلر، و مشاور امنيت ملي دولت عراق به امضا رسيد. مارتين كوبلر با سه دروغ بزرگ باز اسكان سريع، تأمين سلامت و امنيت(safety and security) و استانداردهاي انساندوستانه ساكنان را روانه ليبرتي كرد. جايي كه بنا به دو نظريه گروه كار بازداشتهاي خودسرانه ملل متحد يك زندان است. ضمن اين كه جابه‌جايي نه در سپتامبر2012، آنطور كه نويسنده ادعا مي كند، بلكه 7 ماه قبل از آن، در فوريه 2012 آغاز شد. 5. ادعاي خانم بث جونز، جانشين مديركل وزارتخارجه آمريكا در امور خاور نزديك و آسياي جنوبي، كه رهبري مجاهدين «با وجود خطرات جاني در عراق با خروج همكاري نمي كند»، وارونه جلوه دادن حقيقت و هدف قرار دادن قرباني به جاي جلاد و در تناقض آشكار با اظهارات وزير كري در 17 آوريل در مجلس نمايندگان و 18 آوريل در سنا است كه گفت «ما با كشورهاي زيادي براي باز اسكان ساكنان تماس گرفتيم از كشورهاي بسياري جواب منفي گرفتيم». ساكنان ليبرتي و نمايندگانشان و شوراي ملي مقاومت در پاريس، طي دهها نامه به دبيركل ملل متحد و وزير خارجه آمريكا خواستار شدند كه بلافاصله كليه ساكنان در آمريكا يا اروپا حتي به‌صورت موقت با هزينه خودشان بازاسكان شوند. از فوريه2012 كه ساكنان به ليبرتي رفتند، تا 15مه امسال فقط 8 نفر به خارج منتقل شدند. اما در همين مدت، 8 تن بر اثر حمله موشكي 9 فوريه كشته و 6تن به خاطر عدم رسيدگي پزشكي جان دادند. محاصره پزشكي 8قرباني هم در اشرف به‌جاي گذاشته بود 6. مارتين كوبلر براي فرار از پاسخگويي به انتقال ساكنان به زندان ليبرتي و فقدان امنيت در ليبرتي و شكست پروژه بازاسكان و جانبداري آشكارش از دولت عراق، كه اعتراض گسترده مردم عراق را هم بر انگيخته است، به طرح اتهامهاي دروغ و مجرمانه عليه ساكنان مي پردازد و متأسفانه وزارتخارجه هم آنها را تكرار ميكند و خبرنگار لس آنجلس تايمز هم آگرانديسمان مي‌كند. پس از حمله موشكي عليه ليبرتي و به خاطر فقدان حداقلهاي امنيتي و عدم پيشرفت روند باز اسكان، قطعنامه شماره 89 كنگره آمريكا خواستار بازگرداندن ساكنان به اشرف براي حفاظت بهتر تا زمان انتقال به خارج از عراق شده كه يك حمايت دو حزبي توسط نزديك به 100نماينده كنگره را دارا مي‌باشد. 7. مقاومت ايران در اوايل2012 با دولت آلباني براي پذيرش همه يا بخش عمده ساكنان فتح باب كرد. همزمان آمريكا و كميساريا در همين جهت حركت كردند. دولت آلباني در نوامبر2012 با پذيرش 210 تن از ساكنان موافقت كرد. اما، اعلام نابهنگام اين توافق توسط كوبلر، به منظور بهره‌برداري‌هاي تبليغاتي، موجب واكنش سريع رژيم آخوندي شد و به طور عملي چشم انداز بازاسكان تعداد بيشتري را در اين كشور از بين برد. 8. نمايندگان ساكنان اسامي 240نفر را در سه ليست (21 مارس، 12 آوريل و 17مه)براي انتقال به ليبرتي به ملل متحد و به وزارتخارجه تحويل دادند و به طور كتبي متعهد شدند همه هزينه آنها را در آلباني به عهده بگيرند. وزير كري در جريان استماع در سناي آمريكا در تاريخ 18 آوريل تصريح كرده بود: «170نفر موافقت كرده اند كه به آلباني بروند». علاوه بر اين، يك ليست 100نفره از كساني كه مدارك پناهندگي آلمان را در اختيار دارند در 19 آوريل به طور رسمي به كميسارياي عالي پناهندگان براي بازاسكان در اين كشور ارائه شد. ساكنان بعد از حمله موشكي به درستي تأكيد مي‌كنند كه مسأله اصلي امنيت جمعي آنان است به همين خاطر با باز اسكانهاي جزيي مخالفند و خواستار باز اسكان فوري همه ساكنان هستند. آنها مي‌گويند چگونه مي توانند دوستان و بستگان خود را زير بمب و موشك و خمپاره رها كنند و خود جان سالم به‌در ببرند. با اينحال رهبري كمپ و نمايندگان ساكنان در پاريس با تلاشهاي فشرده ليست 340نفره فوق را متقاعد به انتقال كرده اند اما تا امروز به جز 14نفري كه به آلباني رفتند هيچكس منتقل نشده است. 9. 100نفري كه در اشرف باقي مانده اند، در يك توافق چهار جانبه به تاريخ 17 اوت (وزارتخارجه آمريكا، ملل متحد، دولت عراق و ساكنان)، براي نگهداري بيش از 500ميليون دلار اموال منقول و غيرمنقول ساكنان، بدون هيچ محدوديت زماني باقيمانده اند. طبق همين توافقنامه و طبق اطلاعيه 29اوت، وزارت خارجه دولت آمريكا از امنيت و سلامت ساكنان در ليبرتي حمايت مي‌كند. خبرگزاري فرانسه در روز 3 اكتبر به نقل از آمباسادور دن فيريد، مشاور وقت سكرتري كلينتون، درباره اشرف نوشت: «او گفت 200تن از اعضاي گروه توسط عراقيها مجاز شناخته شده بودند كه در كمپ اشرف تا آخر ماه قبل بمانند و خودروها و اموال را بفروشند، اما 100نفر قرار بود به‌زودي بروند. وقتي از او پرسيده شد كه آيا ضرب الاجلي براي آخرين گروه 100نفره براي ترك اشرف هست، او گفت ”هيچ محدوديت زماني وجود ندارد”». 10. توصيف مجاهدين به عنوان «ماركسيست اسلامي» و «فرقه» تكرار دعاوي هزار بار تكرار شده وزارت اطلاعات رژيم ايران است. گزارش دسامبر2012 بخش خدمات فدرال كتابخانه كنگره آمريكا كه براي وزارت دفاع تنظيم شده بود، تصريح مي‌كند رژيم ايران «مجاهدين خلق را سازماني مي داند كه بيشترين تهديد را براي جمهوري اسلامي ايران دارد» و يكي از مسئوليتهاي اصلي وزارت اطلاعات ايران اين است كه «به عمليات مخفي عليه مجاهدين دست بزند و اعضاي آن را شناسايي كرده و از ميان بردارد». اين گزارش مي‌افزايد وزارت اطلاعات كساني را كه خود را اعضاي سابق مجاهدين معرفي مي‌كنند «براي راه اندازي يك كارزار تبليغات دروغ» عليه آنها به كار گرفت. روزنامه تورنتو سان نيز در 5ژوييه2010، به نقل از جان تامپسون، رئيس انستيتوي مكنزي، نوشت: «به او از طرف مردي كه با هيأت نمايندگي رژيم ايران در كانادا در ارتباط است، 80 هزار دلار پيشنهاد شد كه يك گزارشي در باره مجاهدين خلق چاپ كنم. ايران تلاش مي‌كند ساير كشورها را وادار كند كه اين گروه را يك فرقه تروريستي بخوانند».

۱۳۹۲ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

منوچهر هزارخاني: درباره ”رابطه عاشقانه“


۱ ـ اشاره آقاي طاهر بومدرا، در يکي از شهادتهايش (۱۱ فوريه) به مأموريت مارتين کوبلر مبني بر «ايجاد يک رابطه عاشقانه بين يونامي و نخست وزير مالکي» براي بستن هر چه زودتر کمپ اشرف و انتقال ساکنانش به ليبرتي، مرا واداشت تا نگاهي سريع به ايجاد اين گونه روابط که تازگي هم ندارد، بياندازم. ۲ ـ سالها پيش از اين، وقتي هنوز خبري از يک بدافزار مخرب و سنگ پاگونه به نام کوبلر در ميان نبود، ما شاهد پديد آمدن چنين رابطه غير منتظره يي، از قضا طي يک اجلاس مجمع عمومي ملل متحد، بوديم: در حالي که رئيس جمهور ”اصلاح طلب“ آخوندها از پشت تريبون سخن ميگفت، رئيس جمهور آمريکا که آب از لب و لوچه اش راه افتاده بود، تا پايان سخنراني او روي صندليش ماند و با حرکت سر و تحويل لبخند، او را تشويق کرد. مي گويند بعد از آن هم هر چه پا به پا کرد تا بلکه آخوند مزبور را ”به طور اتفاقي“ در راهروها ببيند و آمادگي و اشتياقش را براي آشتي ”شيطان بزرگ“ با ”اسلام عزيز“ ابراز کند، موفق نشد. اما از آن پس، تحت تأثير اين عشق ناگهاني، در سياست وزارت خارجه در قبال ايران، به قول خامنه اي «ريل گذاري جديد»ي شروع شد که من حاصل آن را، در يکي از نوشته ها، با قرض گرفتن اصطلاحي از کيهان شناسان”سياست فسيل“ خوانده بودم. شما هر اسم ديگري که خواستيد رويش بگذاريد، سازش، مماشات يا... ۳ ـ نخستين هديه دلباخته در اين ريل جديد، هم چنان که همه شاهدان آن دوران خوب به خاطر دارند، قرار دادن نام مقاومت ايران در ليست سياه وزارت خارجه بود بي هيچ آداب و ترتيبي، و سرايت دادنش از آن جا به ليست کشورهاي ديگر. اما، لابد، چون هديه ”کم هزينه“ بود، چندان اثر بخش هم نشد، برداشتن گامهاي بلندتري ضرورت پيدا کرد. وزير خارجه وقت آمريکا، براي اثبات صداقت ”شيطان بزرگ“ در آشتي جويي، حتي تا آن جا پيش رفت که زبان به انتقاد از سياست گذشته آمريکا گشود و مشارکت داشتن کشورش را در کودتاي ۲۸ مرداد و ساقط کردن دولت دکتر مصدق نکوهش کرد ـ غافل از اين که خود آخوندها تلقيشان از کودتاي ۲۸ مرداد، سيلي خوردن مصدق از ”اسلام“ بود! پس از آن زنجيره دست به گردن شدنهاي نمايشي گروگانگيرها و گروگانهاي سابق يا مصاحبه هايشان در مقابل دوربينها (و خلاصه اداي ”گفتگوي تمدنها“) به راه افتاد. بعد، اندک اندک، فاضلاب اطلاعات آخوندي به اسناد و پرونده هاي رسمي نشت کرد و عوامل نشاندار وزارت اطلاعات آخوندي در زمره منابع موثق و آگاه و مورد رجوع ”سازمانهاي معتبر غيردولتي“ يا «هيأتهاي معتبر پژوهشي» قرار گرفتند و... بدين ترتيب وزارت خارجه توانست در پراتيک روزمره اش ”سياست فسيل”را جا افتاده تر و فسيل شده تر کند و کادر حرفه يي، اهرمها، واسطه ها و حتي سانديس خوران متناسب با آن را گسترش و سازمان دهد. هنوز هم از سازهاي تبليغاتي وزارت خانه مربوطه جز ملوديهاي اصلاح طلبانه اسلامي، چيز زياد ديگري نميشنوي. ۴ ـ خوب است همين جا، داخل پرانتز يادآوري کنم که به نظر من کاربرد عنوان ”وزارت خارجه“ در مورد آمريکا گمراه کننده است و سازگاري چنداني با واقعيت ندارد. چون در ”دهکده جهاني“ يک جهته کنوني، ابرقدرت به جا مانده در صحنه، هم به طور طبيعي از نفوذ و اختيار گسترده تري برخوردار است و بر اساس آن عمل ميکند، و هم بسياري از ميني قدرتهاي حاشيه يي چنين انتظاري از آن دارند. بدين ترتيب مشکل مي توان تعيين کرد که ”خارج“ش کجاست و خودش کدام مسئله مهم جهاني را واقعا جزء ”امور خارجه“ تلقي مي کند. موقعيتش، موقعيت يک سوپر شريف ”دهکده جهاني“ (يا کلانتر دهکده جهاني) است. هنگامي که وزير خارجه سابق، مقام خود را ترک مي کرد، گفته ميشد که طي چهار سال مأموريتش به بيش از صد و هفتاد کشور سفر کرده و در حل و فصل بسياري از مسائل بزرگ چهار گوشه دنيا نقش تعيين کننده يا جهت دهنده داشته است. پس قدرتش زياد و دامنه نفوذش گسترده است، به همين نسبت هم بايد هنگامي که پيمان مي شکند يا حق مسلمي را زير پا مي گذارد (که متأسفانه غالبا چنين مي کند) بي رحمانه و پيگيرانه بازخواستش کرد. ۵ ـ حالا پرانتز را ميبندم و به آن ”رابطه عاشقانه“ يي مي رسم که آقاي بومدرا از آن سخن مي گويد و تصوير معکوس ”رابطه عاشقانه “يي به نظر ميرسد که در بالا به آن اشاره شد ولي در واقع مکمل و در امتداد همان است. اگر محاصره ضد انساني و طولاني اشرف و ارتکاب جنايت عليه بشريت در آن جا به شکستن اراده مقاومت مي انجاميد، جا به جا کردن اجباري اشرفيان ديگر موضوعيتي نمي داشت. اما با شکست فضاحت بار آن سياست و رسوايي عالمگيري که به بار آورد، کوچ دادن اجباري رزمندگان به اسارتگاه ليبرتي و قرار دادن آنان در برابر مرگ حتمي و عاجل آخرين راه براي رسيدن به هدف ارزيابي شد: رژيم آخوندي در آرزوي رسيدن به چنين دستاوردي ولو به قيمت قتل همه رزمندگان مقاومت، سالهاست بي تابي ميکند؛ کلانتر شايد با قتل عام موافق نباشد ولي بدلايل بسيار نمي تواند با متلاشي کردن تشکيلات موافق نباشد، چون خودش قبلا بارها اين تلاش را کرده و هر بار ناکام مانده است. ايجاد ”رابطه عاشقانه“ به معناي مهندسي کردن سامانه يي است براي ارتکاب جنايت عليه بشريت و توجيه آن در انظار جهانيان. وقتي کوبلر به کارمندانش تأکيد مي کند که اگر مالکي از شما راضي باشد دبير کل از شما راضي است، بر تفکيک ناپذيري اين دو عنصر سامانه (يا به بيان شاعرانه همان ”رابطه عاشقانه“) انگشت مي گذارد: دولت مالکي به فرمان آخوندها ولي به بهانه ”اعمال حاکميت ملي“ کشتار را سازمان و انجام مي دهد و يونامي به نام ”جامعه بين المللي“ آن را به عنوان درگيريهاي خونين داخلي در يک کشور ناآرام، امري طبيعي، عادي و رايج جلوه مي دهد. يکي مأموريتش کشتار است، ديگر فتواي ”حلال“ دادن. ۶ ـ با اين همه، اين تحليل، که عناصرش همه شناخته شده يا قابل اثبات اند، خودم را کاملا قانع نميکند. براي اين که خودم را بتوانم کاملا قانع کنم، بايد اين فرض اضافي را هم بپذيرم که ”رابطه عاشقانه“ يا سامانه ”مالکي ـ دبيرکل“ اساسا براي اين مهندسي و در معرض ديد قرار داده شده که عاملي که همواره در اين ميان نقشي تعيين کننده داشته ولي به ندرت از آن نامي به ميان آمده است ـ يعني همان کلانتر دهکده جهاني ـ پنهان بماند، يا در صورتي که پيشبرد اين استراتژي باز هم با شکست يا رسوايي بزرگي مواجه شد، اين سپر بتواند او را مثل تي ـ والهايي که ساکنان ليبرتي خواستارش هستند، ولي از آنها دريغ مي شود. از آسيب ترکشهاي گوناگونش در امان نگهدارد. سه‌شنبه، ۰۶ فروردين ۱۳۹۲ / ۲۶ مارس ۲۰۱۳ http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=40288:2013-03-26-20-58-48&catid=11:2009-09-22-08-59-59&Itemid=15