۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه

در 56 نقطه جهان, شمعها با ياد«ندا» شهيد ملي , برافروخته شد.

در اورسوراواز با حضور رئيس جمهور برگزيده مقاومت،
مراسم شب هفتم ندا برگزار گرديد.
در اشرف، قهرمانان پيشتاز شهر شرف،با برافروختن شمعها و شعرها و شورها از ندا تجليل كردند.
در پى دعوت خانم مريم رجوى رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران براى بزرگداشت شب هفت شهادت شهيد ملى، «ندا» به قرار اطلاع هموطنانمان در 56نقطه جهان ياد «ندا» را با برافروختن شمع گرامى داشتند و براى پيروزى قيام شعله ور و آزاديخواهانه مردم ايران بر اهريمنان حاكم دعا كردند.
درمراسم شب «ندا» ى شهيد، در پنجشنبه شب چهارم تيرماه، هموطنانمان در ايران و دركشورهاى مختلف جهان، و همچنين قهرمانان پيشتاز و پايدار شهر شرف اشرف، با برافروختن شمعها و تجليل از ندا، ياد تمامى جاودانه فروغها و شهيدانى را كه ستارگان شب كوب و ظلمت سوز وطن و راهگشايان آزادى ملت هستند، گراميداشتند و براى تداوم قيام آزاديبخش ملى تا سرنگونى ديكتاتورى آخوندى وبرقرارى آزادى وحاكميت مردم، عهدى دوباره بستند.
همزمان، در محل اقامت رئيس جمهور برگزيده مقاومت در اورسورواز در شمال پاريس، مراسمى باحضورخانم رجوى به مناسبت شب هفتم نداى شهيد برگزار شد. دراين مراسم مادران واعضاى خانواده هاى شهيدان، شخصيت هايى ازفرانسه و كشورهاى اسلامى و شهروندان فرانسوى واهالى اورسوراواز و اعضاى شوراى ملى مقاومت و فعالان و حاميان مقاومت شركت داشتند وخانم رجوى درگراميداشت «ندا» سخنانى ايراد كرد و گفت:
هر شب ستاره اى به زمين مي كشند و باز انبوهتر به بام فلك،
اختريم ماگر مي كشيم درد صبورى
و خامشيم ليكن چو طبل صاعقه و تندريم
مااز بس كه داغ و سوخته از آه سينه ايم
آتشفشانى از گدازه و از آذريم
باسلام به «نداى» شهيد كه امروز جهانيان او را فرشته آزادى ناميده‌اند و مى‌گويند كه «ندا» مظهر بيشمارانى است كه در سراسر ايران در راه آزادى جان مى‌بازند يا مجروح و اسير مى‌شوند. و سلام بر چشمان باز« ندا» كه بسيارى وجدانهاى خفته را شرمسار كرد.
بستگانش گفته‌اند كه او نه طرفدار كانديداهاى انتخابات رژيم ولايت فقيه، بلكه خواهان آزادى براى مردم ميهنش بود و بارها مى‌گفت حتى اگر گلوله به قلبش اصابت كند، باز در همين راه قدم برخواهد داشت. اين گفته «ندا»، زبان حال همه دختران و پسران از جان گذشته براى آزادى است كه اين روزها در تهران و شهرهاى سراسر ايران به رويارويى با پاسداران خامنه‌اى مى‌شتابند.
تا امروز نزديك به 200نفر از اين نسل فداكار و مصمم بر اثر گلوله‌ها يا دشنه‌هاى جانيان تحت امر خامنه‌اى جان باخته‌اند. همراه با هزاران مجروح و هزاران اسير. خامنه‌اى با يك رديف دژخيم و دشنه به دست هم‌چون مرتضوى و شريعتمدارى و رويانيان و جعفرى به جنگ با آزادى آمده است. و مردم ايران با« ندا» و نداهايشان يعنى سبد سبد گلهاى سرخ جامعه و تاريخ ايران به مقاومت و پايدارى برخاسته‌اند‌. و ترديدى نيست كه همين گلهاى سرخ و همين فرشته‌هاى معصوم آزادى و بى‌شمار اشرفى‌ها و اشرف نشان‌ها هستند كه سرانجام پيروز مى‌شوند. اين حكم تاريخ و منطق آزادى و مشيت خداست. شايد شنيده باشيد كه كانديداى انتخابات رياست جمهورى آمريكا، سناتور مك كين گفته است: «ندا با چشم باز جان باخت، شرم بر ما كه با چشم‌هاى بسته زندگى مى‌كنيم». اميدواريم كه چنين اذعانها و صداهاى ارزشمندى در جهان غرب هرچه بيشتر شود و تراژدى بستن چشم‌ها به اين همه شقاوت فاشيسم مذهبى عليه مردم ايران خاتمه يابد. بگذاريد بپرسم از دولتهايى كه در بحبوحه كشتار جوانان ايران در خيابانها از استمالت از آدمكشان حاكم دل نمى‌كنند، از كسانى كه گفتگو با اين رژيم را تصميم استراتژيك خود معرفى مى‌كنند، بله از آنها مى‌پرسم كه چقدر خون ديگر بايد در خيابانها و شكنجه‌گاهها ريخته شود، كه وجدان شما بيدار شود؟ اما بدانيد عهدى كه مماشات‌گران هر خبط و خيانتى عليه مردم ايران مرتكب شوند تا دهها سال بعد از آن معذرت بخواهند، سپرى شده است. مردم ايران و مقاومتشان آنها را وادار به كنار گذاشتن اين سياست عقب‌مانده مى‌كنند. توفان قيامهاى ده روز گذشته، اوضاع ايران را از يك نقطه عطف سرنوشت ساز عبور داده است. اعم از اين كه خامنه‌اى به سركوب بيشتر رو بياورد، يا به هر تقلا و دسيسه‌يى دست بزند، در هر حال نه ديگر رژيم حاكم مى‌تواند بى‌ثباتى بنيادى خود را چاره‌جويى كند، نه جوشش جامعه ايران براى كسب آزادى فروكش خواهد كرد. زمين و زمان به زيان ولايت فقيه خون‌آشام به حركت درآمده است و اوضاع ديگر به عقب باز نخواهد گشت. زيرا زنان و جوانان شجاع ايران كه به خيابانها آمده‌اند، تا به دست آوردن آزادى از پا نخواهند نشست. زيرا مقاومت اوج يافته جامعه ايران ديگر يك حكومت مرتجع سفاك را نمى‌پذيرد.
عموم هموطنانم را فرا مى‌خوانم كه فعالانه به يارى قيام كنندگان برخيزند. مفهوم خون «ندا» و همه خون‌هاى پرارزشى كه در اين ده روزه توسط خامنه‌اى بر زمين ريخته شد و مفهوم همه جراحتها و سركوب‌ها و اهانت هايى كه هموطنان ما تحمل كردند، اين است كه جامعه ايران آمادگى عظيمى براى تغيير دموكراتيك دارد. بله مفهوم اين خونهاى پاك اين است كه رژيم ولايت فقيه به طور قطع و يقين رفتنى است. و اين مقاومت و قيام مردم ايران است كه سرنوشت و آزادى و آينده را مى‌سازد.
سلام بر «نداى» شهيد,سلام بر همه شهيدان ,زنده باد آزادى
درمراسم ياد بود ندا در اورسوراواز، دكتر منوچهر هزارخانى مسؤل كمسيون فرهنگ وهنر شوراى ملى مقاومت طى سخنانى كه ايراد كرد، بر تاثيرگسترده شهادت اين شهيد گمنام در افشاى جهانى توحش ودرنده خويى ديكتاتورى آخوندى تأكيد كرد و گفت: ”درچشمان باز و درچهره معصوم ندا اين سؤال بزرگ خطاب به جامعه بين المللى نيز وجود دارد و از دنيا و از همه وجدانهاى انسانى مي پرسد كه چرا و تا به كجا اين رژيم وحشى را تحمل مي كنيد؟!

۱۳۸۸ تیر ۴, پنجشنبه

”ما هر كدام يك «ندا» هستيم”

مجرى تلويزيون سى.ان.ان گفت: من روز يكشنبه با يك دختر نوجوان ايرانى صحبت كردم كه در تظاهرات روز شنبه مورد ضرب و جرح بسيجيها قرار گرفته بود. روز دوشنبه دوباره با او صحبت كردم. او مجدداً به تظاهرات رفته بود و در مقابله با نيروهاى انتظامى رژيم ايران در مراسم يادبود ندا شركت كرده بود.او برايم تعريف كرد كه چرا دوباره به خيابان رفته است.
دختر نوجوان تهرانى گفت: من شخصاً نسبت به هفته پيش تغيير كردهام. فكر مىكنم قدرى شجاعتر شده ام.وقتى يك نفر براى بار اول كتك مىخورد، بار دوم ديگر مثل بار اول نيست و برايش مهم نيست. براى من هم همينطور است. چونكه اگر بخواهند دوباره مرا كتك بزنند، مىگويم بزنيد، من زياد كتك خورده ام. ديگر برايم سخت نيست.من مىخواهم به برادران و خواهرانم كمك كنم.
مجرى سى.ان.ان پرسيد، وقتى كه يك بسيجى به تو نزديك مىشود كه به تو حمله كند، به او چه ميگويى؟ اين دختر شجاع 19ساله گفت: من از آنها مىپرسم آيا شما ايرانى هستيد؟ اگر ايرانى هستيد، چگونه مىتوانيد برادران خودتان را بكشيد، مادران و خواهران خودتان را كتك بزنيد، و اگر ايرانى نيستيد پس اين‌جا چه كار مىكنيد؟ ما همه به آنها مىگوييم اگر ايرانى هستيد، نبايد اين كار را با مردم خود بكنيد. مجرى پرسيد پس از اين خشونتها آيا اميدى هم دارى؟ فكر مىكنى كه تظاهرات مؤثر باشند و چيزى را تغيير دهند؟ او گفت: بله، كاملاًًًً خوشبين هستم، زيرا تاريخ به ما آموخته است كه تمامى انقلابها همين طور شروع مىشوند. هر انقلابى خشونتهاى خود را دارد كه در آن شمارى جان خود را در راهش مىدهند، ولى هيچ چيز تا به ابد ثابت باقى نمىماند، و سرانجام تغيير خواهد كرد.
مجرى پرسيد، آيا مردم درباره ندا، زنى كه روز شنبه كشته شد صحبت مىكنند؟
دختر جوان ايرانى گفت: بله، من وقتى او را ديدم بسيار غمگين شدم. من و مادر و خواهرم حدود يكساعت گريه مىكرديم.امروز يك زن سالمند را در خيابان ديدم كه به يكى از بسيجيها مىگفت، شما ندا را كشتيد؟ شما همان كسانى هستيد كه ندا را كشتيد.ما نمىگذاريم باز هم جوانان ما را بكشيد. اين زن سالمند گفت: ما همه امروز يك ندا هستيم و نمىگذاريم كه اين دوباره تكرار شود.

۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه

پاسخ كوبنده مردم تهران و جوانان اشرف نشان به ولي فقيه ارتجاع

رود خروشان خون شهيدان در ميهن اسير از 30خرداد1360 تا همين امروز
30خرداد1388، جريان دارد. گزارشها تا حوالى نيمه شب در شنبه 30خرداد، حاكى از اين است كه ولىفقيه ارتجاع به دنبال خط و نشان كشيدنهاى ديروز، به كشتار و سركوب گسترده روى آورده است. بنا بر آمار تقريبى ستاد اجتماعى مجاهدين در داخل كشور، امروز و امشب بيش از 3000نفر در تهران و شيراز و اصفهان و رشت و كرمان و بندرعباس و تبريز دستگير و به همين تعداد هم مجروح يا به‌شدت مصدوم شده اند. شهيدان قيام در تهران و شهرهاى ديگر بيش از 90نفر است.
در تهران، گارد ويژه- وحشى ولايت فقيه، حتى از ساكنان خانه هايى هم كه به مجروحان پناه داده اند زهرچشم مى‌گيرد. بسيجيهاى 14-15ساله نيز به فرمان خامنه اى با سلاحهاى ساچمه‌يى بجانب مردم شليك مى‌كنند. در چندين گزارش آمده است كه با هليكوپتر بر روى سر مردم مايعى ريختند كه باعث سوزش و سوختن شديد مى‌شود. در تهران استخوانهاى يك مرد كهنسال را زير ضربات باتون شكستند. عين همين جنايت در شيراز در مورد يك زن كهنسال تكرار شده و اعتراض همه شاهدان صحنه را برانگيخته است. شهرهاى آمل، اراك، اهواز، اردبيل، اروميه، بناب، بيرجند، بوشهر، بابل، بابلسر، بندرعباس، جهرم، خرمآباد، زاهدان، زنجان، قم، سيرجان، سنندج، شاهرود، شهسوار، قزوين، كرج، كرمانشاه، كاشان، گچساران، ياسوج، همدان، ماهشهر، مريوان، مشهد و يزد بسيار پرالتهاب هستند. به خاطر قطع ارتباطات، دريافت گزارش بسيار دشوار و با تاخير همراه است. هدف از قطع انواع ارتباطات، لابد اين است كه دل نازك اختاپوس ولايت، از انتشار خبرها و تصاوير جنايتها در سراسر جهان، كمتر به‌درد بيايد!
امروز اما دنيا، تصوير يك «ندا» ى معصوم و مظلوم ديگر را بر صفحات تلويزيون به چشم ديد كه در اميرآباد تهران پدرش در آخرين دم، بر بالين دختر به او مى‌گفت: «ندا، نترس!». اين با ششمين سالروز پركشيدن ندا حسنى همزمان بود. مشعلى فروزان و جاويدان، درآستان فرشته آزادى در كودتاى 17ژوئن براى سربريدن مقاومت ايران. انگاركه خون شهيدان، تمامى شهيدان و جاودانه فروغهاى 28سال گذشته، امروز در خيابانهاى تهران و شهرهاى ديگر ايران در جوشش است. قيام امروز مردم تهران و جوانان اشرفنشان در سراسر ايران به‌راستى كوبندهترين پاسخ به ولىفقيه ارتجاع در روز گذشته بود. چه‌كسى گمان مى‌كرد كه باز هم، همين مردم و همين جوانان اشرفنشان، در بحبوحه تيغ كشيهاى بسيج و سپاه و انتظامى، در حالى‌كه همه تظاهرات اعلام شده قبلى، صراحتاً لغو شده بود، اين چنين سينه سپر كنند و شاخ و شانه كشيدن غول عمامه دار ولايت را اين چنين درهم بشكنند. تلويزيون رژيم مى‌گفت «به رغم لغو تجمعات، عده يى اغتشاشگر جمع شده بودند كه پليس به‌شدت با آنها برخورد كرد». اما جوانان دلير و پاكباز در مصاف با مزدوران رژيم شعار مىدادند: «بسيجى بىغيرت، دشمن خون ملت». «خامنه‌اى حيا كن، سلطنت و رها كن». همزمان در پاريس، در بزرگترين اجتماع ايرانيان در خارج كشور، هموطنانمان با مريم سرود آزادى مىخواندند: آزادى، آزادى، آزادىبگو: آزادى، آزادى، آزادىاينها لحظاتى است كه در داخل و خارج ميهن اسير باز هم «تار‌و‌پود، بود‌و‌نبود و عطش سوزان ايران و ايرانى براى آزادى را در انظار جهانيان به‌نمايش گذاشت». «سلام بر ”ذبح عظيم“ ملت ايران در آستان فرشته آزادى كه خلق اسيرمان از يكصد سال پيش سر به‌پايش نهاده است. آزادى، اى خجسته آزادى…».
بار خدايا، چه حكايت و چه مشيت است كه ما و ملت ما را اين چنين از صوراسرافيل تا فرخى و فاطمى و از احمدزاده و جزنى و حنيف كبير تا اشرف و موسى و صديقه و ندا… اين چنين به آزمايشى بزرگ كشيدهاى و در 30خرداد امسال هم بايد صفى جديد از شهيدان نثار كنيم؟ نه، اشتباه گفتم. عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين را بنگريدكه تا چه اندازه خون مى‌دهند. بها و خون بهاى آزادى بسا سنگين است. آن هم در مقابل رژيمى به قساوت خمينى و اصلاح طلبان كنونى كه حتى در قتل عام 30هزار زندانى دست بسته سرسوزنى ترديد نمىكنند و دم بر نمىآورند. پس شكر خدا كه به ملت ايران و فرزندان رشيدش ظرفيت و توانمندى استمرار مبارزه 30ساله يى را داد كه اكنون اين‌چنين اساس نظام منفور ولايت را كه مهيب ترين نيروى ارتجاعى تاريخ ايران است در هم مى‌كوبد. الذين صبروا وعلى ربهم يتوكلون: آنان كه صبر و ايستادگى پيشه كردند و بر پروردگارشان تكيه دارند… فاستقيموا إليه واستغفروه وويل لّلمشركين: پس به‌سوى او و براى او (و آزادى و حقوق خلقتان) استقامت كنيد و استغفار كنيد و واى بر مرتجعان مشرك كه دين را سرمايه دنيا طلبى حقيرانه و حيوانى خود ساخته اند.
خامنهاى اكنون از ”خباثت استكبار جهانى“ و ”نظام سلطه بينالمللى“ بسيار مىنالد. در حالى‌كه رژيم ولايت فقيه تاكنون صرفاً با استمالت و مماشات همين «نظام سلطه بين المللى» سرپا مانده است. در غيراينصورت، گفته ايم و تكرار مى‌كنيم كه مردم ايران و مجاهدان آزادى، نه از تاك، نشان مىگذاشتند و نه از «تاكنشان». اگر راهبندها و زدوبندها نبود و اگر مقاومت عادلانه مردم ايران را به زنجير بين المللى نمىكشيدند، امروز همانها كه ”جام زهر“ آتشبس تحميلى را به حلقوم خمينى ريختند، ريش و ريشه اين رژيم را به باد فنا داده و به آتش بس تحميلى با مردم ايران هم ناگزيرش مى‌كردند.
جاى خوشوقتى است كه قدرتها و رؤساى عالم اكنون يكى پس از ديگرى به تقلبات و پوشالى بودن انتخابات اين رژيم اذعان مىكنند و بر حق مردم ايران و انتخاب و انتخابات آزاد، انگشت مى‌گذارند. يكسال و اندى پيش در انتخابات مجلس ارتجاع پرسيدم كه «لطفاً به ما بگوييد كه دعواى ما با رژيم ولايتفقيه بر سر چه بود؟! بر سر حاكميت و رأى مردم بود يانبود؟ اگر قبول داريد كه انتخابات آزاد با رأى مساوى و مستقيم و مخفى آحاد مردم با نظارت ارگانهاى بين المللى (كه پيوسته بر آن تأكيد كرده ايم) اصل دعوا است، پس بايد از برچسب تروريستى به مجاهدين شرم نمود. نامشروع بودن نمايش انتخابات رژيم آخوندى را باور كنيم يا برچسب تروريستى به‌خاطر دفاع از انتخابات آزاد و حق حاكميت مردم را؟ خود مى‌كشى حافظ را خود تعزيه ميدارى!؟»
ساليان سال بود كه در اين رژيم، تقلب هاى كلان در انتخابات پوشالى را برملا مى‌كرديم. مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً 30سال پيش در انتخابات مجلس اول در اسفند 1358، كه مجلس شوراى ملى نام داشت و خمينى هنوز جرأت نكرده بود آن را مجلس شوراى اسلامى بخواند، در روزهاى اول در رديفهاى نخستين بوديم، بعد به فتواى امام تقلب و ريا، صفحه چرخيد و صحنه عوض شد. من با چمدانى از مدارك تقلب، نزد رفسنجانى و مهدوى كنى و موسوى اردبيلى و شيبانى و عزت سحابى و حتى همين خامنهاى رفتم كه در آن زمان اعضاى «شوراى انقلاب» خمينى بودند. رفسنجانى و پس از او مهدوى كنى وزير كشور هم بودند. به قم نزد پسر خمينى هم رفتم. يكى از سوالاتم اين بود كه چرا رأى‌هايى را كه به من داده شده بود به نام رجايى (نخست وزير و رئيسجمهور بعدى رژيم) خوانديد؟ علماى صرف و نحو انتخابات نظام ولايت، به خنده گفتند، مگر نمى‌دانيد كه ”واو علّه ماقبل مفتوح در اسم رجوى در زمان قرائت الف خوانده مى‌شود؟!“ (منظورشان اين بود كه حرف واو كه در عربى جزء حروف علّه است اگر حرف ماقبل آن فتحه داشته باشد بايستى به الف تبديل شود). يكىشان هم گفت: چقدر روى شما زياد است، به ولايت فقيه رأى نداديد، ماه قبل (يعنى در بهمن 58) مى‌خواستيد رئيس جمهور بشويد، حالا ماه بعد مى‌خواهيد نماينده مجلس بشويد؟! پانصدوسىو چند هزار رأى را برايتان خواندند، همين كافى نبود؟! گفتم: در مورد آرايى كه خوانديد، و به‌نظر مىرسد از خواندن آنها خسته شدهايد، خسته نباشيد و دستتان درد نكند! اما در موضوع كانديدتورى رياست جمهورى، قبل از ثبت‌نام و هم‌چنين در زمان ثبت‌نام در وزارت كشور خودتان هم نوشتم كه به قانون اساسى ولايت فقيه رأى نداده ام و اعتقاد هم ندارم، امابراى مسالمت و تغيير مسالمتآ ميز در چارچوب همين قانون اساسى، به آن ملتزم هستم. وانگهى، رياست جمهورى، رياست قوه مجريه است و ربطى به نمايندگى مجلس شوراى ملى ندارد. مجلس قوه ناظر و مقنن است و نه قوه اجرايى. در طرف ملت است و نه توى دولت… . اما گوش «علما» به اين حرفها بدهكار نبود و عاقبت گفتند: تقصير از خودتان است! پرسيدم چه تقصيرى؟ مگر ما چه كرده ايم؟ گفت كه يكبار ديگر همين اطلاعيه اعلام انصراف خودتان از رياست جمهورى را بخوانيد، وقتى كه زيرش از امام مىخواهيد كه يك فتوا هم عليه چماقدارى بدهد، اين طعنه زدن به امام و در بنبست گذاشتن نظام نيست؟ مىخواهيد امام را در زاويه بگذاريد كه اگر اين فتوايى را كه مى‌خواهيد بدهد، غرض اين است كه امت حزبالله را با آن مات كنيد و در بن بست بگذاريد تا ديگر كسى با مجاهدين كارى نداشته باشد و هر چه مى‌خواهند چماق زبانشان را عليه نظام به‌كار بيندازند. اما اگر امام چنين فتوايى را كه مى‌خواهيد ندهد، غرض اين است كه نشان بدهيد چماقدارى زير سر خود ايشان است.

حالا 30سال از آن زمان گذشته و ديگر لازم نيست تقلبات را ما بگوييم. خيلى چيزهارا خودشان مىگويند و مى‌نويسند. آن‌قدر كه معلوم مى‌شود حتى همين مقاومت ايران هم دربيان فضيحت هاى رژيم جانب احتياط را بسيار رعايت كرده تا به مبالغه متهم نشود.
- مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً مىنويسند كه به يكباره 5 ميليون از دارندگان حق رأى كم كردند تا ميزان تحريم، 5ميليون نفر پايين بيايد و درصد شركت كنندگان بالا برود.
-به جدول نتايج انتخابات كه وزارت كشورخودشان با عجله سرهمبندى و منتشر كرده است نگاه كنيد: در سمنان 436هزارو 492نفرداراى حق رأى اعلام شدهانداما كل آراء مأخوذه را خودشان بيشتر از 484هزار اعلام كردهاند. يعنى بيش از 48هزار نفر بيشتر از تمامى كسانى كه حق رأى داشته اند. دراستان يزد هم آراء مأخوذه 100هزار نفر بيشتر از صددرصد كسانى است كه حق رأى داشته اند. در مازندران هم آراء مأخوذه بيشتر از دارندگان حق رأى است. در كل خراسان كه شامل 3استان است و آمار دارندگان حق رأى به تفكيك استانى هم منتشر شده، وقتى آمار كل خراسان را ارائه مى‌دهد، 308هزار نفر اضافه بر مجموع سه استان است.
-موسوى كه در نامه به شوراى نگهبان، مدعى است انتخابات اين بار «حماسه‌يى» بوده كه در «تاريخ سه دهه انقلاب اسلامى ايران و مردم‌سالارى بى‌سابقه بود» چند سطر بعد درباره تقلبات تصريح مى‌كند كه «تخلفات و برنامه ريزى اين اقدام مشمئز کننده از ماههاى پيش تدارک ديده شده بود».
-موسوى در مورد تعرفه‌ها هم مى‌گويد: در حالى كه «افراد واجد شرايط رأى دادن را حدود 000/200/45نفر اعلام کرده بودند، تعداد 000/600/59 برگه تعرفه رأى با شماره سريال چاپ شد. در روز 21خرداد ماه نيز علاوه بر آن، ميليونها برگه تعرفه ديگر بدون شماره سريال چاپ شده است». يعنى 15 الى 20ميليون رأى سازى قلابى ديگر به تصريح نخست وزيرپيشين همين رژيم. -شعبده اتاق اشباح وزارت كشور تحت عنوان «اتاق تجميع آراء» را هم كارمندان ارشد اخراج شده از همين وزارتخانه فاش كردند؛ اتاقى كه در آن تعدادى انگشت شمار، به فرموده مقام ولايت، آمار و ارقام را طبق مهندسى از قبل انجام شده مى‌نويسند و تراز و اعلام مى‌كنند. كارمندان مزبوربا تأكيد براين‌كه «دوستداران نظام، انقلاب، رهبرى» هستند مى‌نويسند كه در انتخابات قبلى مجلس «از بيم و هراس آينده شغلى خود دم فرو بستيم، وليکن دچار عذاب وجدانى شدهايم که هنوز ادامه دارد». در ادامه همين عذاب وجدان ديررس مى‌گويند: «در اوايل ارديبهشت امسال… يکى از آقايان اساتيد حوزه و رئيس مؤسسه آموزشى در قم… در جلسه محرمانه يى با تفسير به رأى سوره بقره آيه 249 خواهان تغيير آراء به نفع کانديداى اقليت مىشودومى‌گويد بر شما مسئولين انتخابات، هر امرى واجب است». خلاصه اين‌كه «حکم شرعى تغيير آراء در انتخابات صادر شده است». اين است مضمون رسوا شده «حماسه40ميليونى» و «شركت85درصدى» مردم در انتخابات آخوندى؛ حماسه حلبى قرودبه و سوراخ سوراخ كه ولىفقيه هنوز هم بيهوده در صدد رنگ و لعاب دادن به آن است؛ مكافات رژيمى كه حق حاكميت مردم را به‌سرقت ببرد، همين است. جز كف روى آب نيست. آخر و عاقبت ندارد و غضب خلق و خالق را به مصداق بارز «مغضوب عليهم» برمىانگيزد. ساحران فرعون را تداعى مى‌كند كه ريسمانها را مار جلوه مىدادند تا خلايق را بفريبند و مرعوب ولايت فرعونى كنند؛ با اين تفاوت كه آنها عاقبت در برابر اعجاز عصاى موسى سجده كردند و ايمان آوردند و به ‌همين خاطر فرعون دست وپايشان را بريد. بگذريم كه آخوندهاى حاكم خوب مى‌دانند كه در فرهنگ قرآن، شعبده و جادوگرى يكى از 7گناه كبيره و نابخشودنى است. باشد كه اعجاز حركت و خشم خلق در زنجير و جوشش خون شهيدان را اينان هم به چشم ببينند. بار خدايا، هرمشت و لگد و هر باتون و شلاق و هر گلوله يى را كه برپيكر اين خلق ستمديده و فرزندانش وارد مى‌كنند به آمران و عاملان بازگردان.
يادآورى اين نكته ضرورى است كه برخلاف 2خرداد سال 76 و داستان رياست جمهورى خاتمى، در انتخابات اخير هر چند كه تقلبات اهميت و جاى خود را دارد اما وقتى كه جناح مغلوب خودش خواهان ابطال است، موضوع اصلى، تقلب و ميزان آن نيست. اصل موضوع، شقه در بالا و قيام در پايين است. ولىفقيه ارتجاع در انتخابات اين بار با صنعت مناظره، مى‌خواست از راه رفتن كبك سود بجويد، اما جهيدن قورباغه‌يى مرسوم درنظام ولايت فقيه راهم از ياد برد و از دست داد. نمى‌دانست كه مناظره براى اين رژيم، حتى با مراعات دقيق همه خطوط قرمز از سوى هر 4 نامزد، باز هم يك شيرينى مسموم محسوب مى‌شود. شكاف را به شقه بالغ مى‌كند، چه رسد به قباى از هم دريده يك نظام پوسيده و قرون وسطايى. به اين مى‌گويند اشتباه محاسبه استراتژيك كه يادآور شكاف در سبك كار شاه و شريف امامى بعداز 17شهريور سال 1357 است. پس از سركوب 17شهريور خمينى به‌طور اساسى جا زد و تا يك هفته نطق نكشيد. اطرافيانش مى‌گفتند قلب آقا به‌خاطر كشتار 17شهريور خراب است و گاه در مورد دعوت روحانيت و مردم به مخالفت و تظاهرات، مى‌گويد اين چه كارى بود كه ما كرديم! اما شريف امامى نخستوزير شاه به‌هنگام معرفى هيأت دولت جديد، باب بحث موافق و مخالف را در مجلس آريامهرى بازگشود. در اثناى همين بحثها كار به 17شهريور و حتى اعتصاب غذاى برخى نمايندگان كشيد و شكاف در بالا باز شد و دوباره فضا در پايين هم چرخيد و باز شد. سپس وقتى كه توده مردم مجددا به خيابانها ريختند، سر و كله خمينى هم براى موج سوارى پيدا شد.
واقعيت اين است كه خامنهاى از دستاوردهاى بادآورده جنگ كويت و جنگ در عراق و افغانستان و مخصوصاً از بمباران و خلع سلاح نيروى اصلى اپوزيسيون كه به نظر اغلب تحليلگران در همان سال 2003 تعادل استراتژيكى منطقه را به‌سود رژيم آخوندى برهم زد، غره شده بود و سوار بر «كيك زرد» اوهام غنى شده از دو دهه مفتخورى، از 4سال پيش كه احمدىنژاد را پس از جنگ عراق، از صندوق بيرون كشيد، گمان كرد كه رژيم آخوندى را بسا فراتر از خمينى مى‌تواند يكپايه كند و بقاى آنرا با بمب اتمى تضمين نمايد. احمدىنژاد در دور اول محصول جنگ در عراق و در دور دوم حاكى از جهش در ديكتاتورى و تكامل يكپايگى در ديكتاتورى ارتجاعى ولايت فقيه است. همين روند بود كه خود را در انتخابات اخير به نمايش گذاشت. لازمه آن جهش و اين يكپايگى ارتجاعى، بيرون كشيدن سرضرب و يك مرحله‌يى احمدىنژاد از صندوق بود. اين امر براى مقاومت ايران، غيرمنتظره و باعث تعجب نبود. شگفتى و غافلگير شدن به آن دستگاههاى نظرى و عملى مربوط مى‌شود كه رژيم آخوندى را تثبيت شده مى‌دانستند و مرعوب يا مسحور دود و دم آن بودند. به پتانسيل انفجارى جامعه و هم‌چنين به ضرورت و حقانيت مقاومت در برابر اين رژيم باور نداشتند. از اين‌رو گفتند و نوشتند كه از زير و رو شدن اوضاع ضمن 10روز، شوكه و بهت زده شدهاند. اگر30سال با رژيم آخوندى چنگ در چنگ و در نبرد تمام عيار باشيد، ترفندها و تاكتيكها و دود و دم آن‌را خوب باز مىشناسيد و بر سر بزنگاه قاطى نخواهيد كرد. هم‌چنان‌كه مسحور و مرعوب جنگ طلبى ضدميهنى خمينى و هم‌چنين دود و دم اصلاحات ميان تهى خاتمى نشديم. مقاومتى كه از 30خرداد سال 60 به‌بعد خواهان سرنگونى رژيم دجال و ضدبشرى خمينى و ديكتاتورى ولايتفقيه بوده و پيوسته شرايط عينى انقلاب دموكراتيك مردم ايران را مورد تأكيد قرار داده است، در اين سرفصلها غافلگير نمى‌شود. در غيراينصورت، شعار سرنگونى و ضرورت و حقانيت مبارزه براى جايگزين كردن اين رژيم با يك حاكميت دموكراتيك نادرست و ميان تهى بود.
چهار روز بعد از انتخابات اخير، خامنه‌اى در روز 26خرداد، در شرايطى كه قيام و تظاهرات سراسرى اوج مى‌گرفت، نمايندگان كانديداها را با مقامهاى وزارت كشور و ايادى خود در شوراى نگهبان و هم‌چنين چرخانندگان انتخابات جمع كرد و به آنها تكليف نمود كه بايد از هويت رژيم دفاع كنند و تصريح كرد كه حرف اصلى او اين است كه انتخابات نبايد مايه شقه و انشقاق رژيم شود. اين تلاشى بيهوده براى هم آوردن شقه و شكاف بود. اما قيام فرصت نداد. بخارهاى متراكم و انبار باروت در جامعه خفقان زده سر باز كرده و امان نمى‌داد. آن كس كه براى گرم كردن تنور انتخابات شيرينى مناظره را خورده بود اكنون بايد زهر آن‌را هم مىچشيد. سپس در روز جمعه 29خرداد به لشكركشى و خط و نشان كشيدن پرداخت. در عين حال تلاش كرد شخص رفسنجانى را جذب يا لااقل خنثى كند. ناطق نورى را هم براى رو نشدن دست و ويژه نكردن رفسنجانى در كنار رفسنجانى پانسمان كرد. هدف اين بود كه در رأس رهبرى رژيم، بر شقه غلبه كند و آن‌گاه با دست باز و با همان الگوى سركوب قيام تيرماه 1378 به سركوب روى بياورد. هرچنددر خط اول جبهه رياست جمهورى، دعوا بين موسوى و احمدىنژاد است، اما در پشت جبهه، موضوع رهبرى و دعوا بين رفسنجانى و خامنه اى جريان داشته و دارد. ولىفقيه البته بايد به‌طور مبرم و مقدم در خط اول جبهه به موضوع موسوى بپردازد اما نقطه كليدى و تعيين كننده رفسنجانى است.
خامنه‌اى در موضعگيرى ديروزش نشان داد كه خط قرمز او تن دادن به رياست جمهورى موسوى است كه در اين شرايط داخلى و منطقه‌اى و بين المللى به كنار زدن يا ميان تهى كردن ولىفقيه منجر مى‌شود. بنابراين هر طور شده مى‌خواهد پاى گماشته خود احمدىنژاد را در مسند رياست محكم كند. بنابراين تلاش مى‌كند موسوى را با امتيازهاى فرعى جذب يا خنثى نمايد، يا با ارعاب و تهديد كنار بزند و مانند منتظرى به نحوى نمدمال و از دور خارج كند. فعلا دستگيرى يا حذف فيزيكى موسوى نمى صرفد و نتيجه معكوس دارد مگر اين‌كه كار به جاى باريك برسد و وضعيت رژيم آن‌قدر خراب باشد كه چاره‌يى جز اين پيدا نشود. موسوى هم يا بايد مانند خاتمى در قيام تير 78 كرنش و خيانت كند و يا از ولايتفقيه كه مجدداً به آن اعلام وفادارى كرده است فاصله بگيرد.
جاى خوشوقتى است كه آقاى موسوى، نخستوزير خمينى و خامنهاى، سرانجام پس از 30سال بوى مشمئز كننده انتخابات رژيم ولايتفقيه را كه از اساس در تعارض ماهوى با حاكميت و رأى مردم مى باشد، استشمام كرده و دم از «تغيير» مى‌زند. اما اين كافى نيست. بايد قدمهاى بيشترى برداشت و رژيم ارتجاعى ولايتفقيه را در تماميت خود به زبالهدان تاريخ انداخت. هم او بود كه در شهريور سال 1367 پس از آتشبس و در بحبوحه قتل عام زندانيان سياسى به صراحت در مقام نخست وزير «با اشاره به شعارهاى انقلاب اسلامى از جمله آزادى قدس و مبارزه با استكبار» مى‌گفت: «اين شعارها باعث پيروزى انقلاب شد و ما را در معركه توطئه ها پيروز كرد و همين شعارها امنيت و مصالح ملى ما را حفظ كرد. شعار مرگ بر آمريكا و ديگر شعارهاى مردمى و اسلامى مهمترين ابزار براى مقابله با گروههاى كمونيستى، مائوئيستى و منافقين بود و شعار مرگ بر آمريكا بيش از دستگاههاى اطلاعاتى در از بين بردن اين گروهها نقش داشته است. در شرايط جديد و بعد از جنگ بايد بسيار دقت كنيم اهداف و شعارهاى انقلاب نبايد تغيير كند… اين شعارها كه در طول جنگ كارساز بود پس از جنگ كارسازتر خواهد بود» (جمهورى اسلامى - 12شهريور 67).
هموطنان عزيز، جوانان و نيروهاى پايدار انقلاب دموكراتيك مردم ايران، عنصر اصلى و تعيين كننده، شماييد و فقط شما. كس نخارد پشت ما، جز ناخن انگشت ما. حرف اصلى و نهايى را شما مىزنيد. سياستبازان و سياست پيشگان نهايتاً خود را با همين شاخص اصلى و اساسى تنظيم مى‌كنند. حرف اصلى اين است كه اگر مانند مجاهدان آزادىستان اشرف چون كوه استوار بمانيد و بهاى آنرا هم هر چه باشد بپردازيد، دنيايى به حمايت برمى‌خيزد و بشريت معاصر با ارزشهاى بدون مرز انسانى با آزادىخواهى خود در كنار ملت ما قرار مى‌گيرد. دنياى سياست و تعادل قوا نيز خواه و ناخواه خود را با همين موج تطبيق مى‌دهد. از اين‌رو همه چيز، در شما، در تك تك شما، در قلب و روح و ضمير و دستهاى توانا و گامهاى استوار شما خلاصه مى‌شود. حق و آزادى را به رايگان به هيچ ملتى هديه نمى‌كنند. بايد براى آن قيمت داد. اين تمام مسأله است. در برابر دود و دم و تنوره كشيدن عفريت ولايت محكم و استوار بايستيد. با شهيدان عهد وفا و پايدارى ببنديد. در ايران دوران جديدى آغاز شده كه فصل پايانى ولايت فقيه و فاشيسم تك پايه و لنگان دينى است.
اجازه بدهيد آن‌چه را در آبان 1386 گفتم، مجدداً خطاب به ولىفقيه ارتجاع يادآورى كنم: «رژيم پوسيده آخوندى دو راه بيشتر ندارد: يا عقب بنشيند و جامهاى زهر زنجيرهيى را يكى پس از ديگرى سر بكشد تا بالمال طلسم اختناق درهم بشكند. يا با انقباض و ميليتاريسم هر چه بيشتر، به پيشروى و ماجراجويى روى بياورد تا ضربات و عواقب بعدى آن را تحمل كند. تا آن‌جا كه به ما مربوط مى‌شود، گفتهايم و تكرار مىكنيم كه مىخواهيم هر چه سريعتر پس بنشيند، هر چند كه اين فرض بسيار بعيد بنظر مىرسد، اما در اين‌صورت قيمت هر چه كمترى مى‌پردازيم. از اين‌رو، با قطع و يقين مىگوييم: بفرماييد عقب بنشينيد، خواهش مىكنيم عقب بنشينيد و واپس بتمرگيد! در اين‌صورت مردم ايران و جوانان مبارز و مجاهد اين ميهن، خوب مىدانند شما را، با ارتش قيام، چگونه جارو كنند و به زبالهدان تاريخ بريزند! اما اگر ناپرهيزى نموديد و… هوا برتان داشت و در مدلهاى پاسدار نشان احمدىنژادى پيش رفتيد؛ اگر هم‌چنان‌كه در سر داريد، به تصفيههاى بزرگ و به سركوب هر چه بيشتر و به كشتار براى جلوگيرى از قيام روى آورديد، وعده نهايى ارتش آزادى با شما، در تهران… … . به‌روشنى مىتوان ديد كه اين رژيم در بنبست است، به آخرخط رسيده و راه پس و پيش ندارد. نتيجه در هر حال و با همه فراز و نشيبها يكى است: راهحل مريم در پايتخت شيروخورشيد پيروز مى‌شود.
سلام بر خلق - سلام بر آزادى»
مسعود رجوي30خرداد 1388.

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

ابطال انتخابات رژيم و انحلال كليه نهادهاي ارتجاعي:ولايت فقيه, سپاه پاسداران, بسيج ضد مردمي و اطلا عات بدنام آخوندي-مسعود رجوي -27 خرداد 1388

بنام خدا و بنام خلق قهرمان ايران
در آستانه 30خرداد, سرآغاز مقاومت در برابر استبداد ديني, روز شهدا و زندانيان سياسي و تاسيس ارتش آزاديبخش ملي؛ با درود به تمامي شهيدان و جاودانه فروغهاي آزادي كه اكنون در سراسر ميهن اشغال شده شكوفا و تكثير شده اند, نيروهاي انقلاب دمكراتيك مردم ايران, بويژه جوانان دلير ميهن و دانشجويان پيشتاز را همچون شيرزنان و كوهمردان اشرف, به ايستادگي حداكثر و به هر قيمت در برابر رژيم ولايت فقيه فرا ميخوانم. همچنانكه رئيس جمهور برگزيده مقاومت بلافاصله پس از اعلام نتايج انتخابات آخوندي گفته است,«اين،آغازِ پايانِ رژيم ولايت فقيه است».اگرايستادگي كنيد,جهان در كنارتان ميايستد. اگر ايران برخيزد, جهان به حمايت برمي خيزد.
خامنه اي مي گويد «اساس قضيه, دفاع از نظام است » و همه بايد در برابر كسانيكه « با اصل نظام مخالفند.... سريع موضع بگيرند» . سردمداران «سلطنت مطلقه فقيه» , شما را با فرافكني, اخلالگر و خرابكار و اراذل و اوباش مي خوانند. شركاء و همدستان ديرين از «اغتشاش» و «حركات كور» كه در انقلاب ضدسلطنتي كاملا حلال و بجا ميدانستند , پرهيز ميدهند.اما شما , دلير و بي باك, با خون پاكتان, در صفوف پرنور و پرشور, زنگهاي پايان ديكتاتوري ديني را بصدا در آورديد و به بهترين صورت پاسخ داديد :
آن خس خاشاک تويي
پست تر از خاک تويي
شور منم نور منم
عاشق رنجور منم
زور تويي , کور تويي
هاله بي نور تويي
دلير بي باک منم
مالک اين خاک منم
مرگ مرگ تا پيروزي, مرگ بر ديکتاتور,
آري اكنون شما , زن و مرد جنگيد و تا رژيم ولايت فقيه هست در هر كوي و برزن برمي خيزيد و برمي خروشيد.
همچنانكه رئيس جمهور برگزيده مقاومت اعلام كرده است, بايد قويا از ابطال انتخابات اين رژيم استقبال نمود. انتخابات آزاد بايد تحت نظر ملل متحد, بر اساس اصل حاكميت مردم, صورت بگيرد. لازمه انتخابات آزاد و حاكميت مردم ايران, همچنانكه شوراي ملي مقاومت از سال 1360 اعلام كرده است, ابطال و انحلال كليه نهادهاي ارتجاعي و در رأس همه آنها ولايت فقيه, سپاه پاسداران, بسيج ضدمردمي و اطلاعات بدنام آخوندي است.
شوراي ملي مقاومت ايران در اسفند1360 در ماده چهارم سند «وظايف مبرم دولت موقت» موارد زير را خواسته عموم مردم ايران و لازمة يك جمهوري آزاد و دمكراتيك شناخت: «خلع سلاح و انحلال كليه نهادهاي ارتجاعي و دستگاههاي سركوب, جاسوسي, تفتيش عقايد و سانسور رژيم خميني اعم از : به اصطلاح دادگاهها و دادسراهاي انقلاب اسلامي, محاكم شرع, دواير سياسي – ايدئولوژيك, كميته ها, پاسداران, انجمن هاي به اصطلاح اسلامي, بسيج ضدمردمي, شوراي انقلاب فرهنگي, جهاد دانشگاهي, امور تربيتي و نهادهاي سركوبگر ضددهقاني و ضدكارگري»
صدايتان عليه ديكتاتوري هر چه بلندتر, فريادتان براي آزادي هر چه كوبنده تر,مشت هايتان گره كرده تر و گامهايتان هر چه استوارتر, همچون زنان اشرف نگين و مردان اشرف نشان, كوهها بجنبند اما شما از جاي خود براي آزادي خلق در زنجيرتان تكان نخوريد.
به هموطنانمان در خارج از كشور نيز براي حمايت از شما و اشرفيان در تظاهرات و تحصن هاي 5ماهه صميمانه درود مي فرستم. باشد كه در 30خرداد, روز شهيدان و زندانيان سياسي, براي شما و براي آزادي, با مريم و در كنار مريم, قاصدان و پيام آوران همه ما و خلق ما باشند.
رود خروشان خون شهيدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادي ايران ضامن پيروزي محتوم خلق ماست.
مسعود رجوي – 27 خرداد1388

۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه

سالروز شهادت سردار طلايه دار خلق مجاهد كبير رضا رضائى گرامي باد

”من نمي‌انديشـــــم جز بـه ميـدان نبـــــرد”
مجاهد شهيد رضا رضائى
نيمه‌شب 25خرداد 1352، انقلاب ايران يكي از رهبران برجسته تاريخ معاصر خود را از دست داد. ‌مجاهد كبير رضا رضايي پس از نبردي حماسي با مزدوران دشمن به‌خاك افتاد ولي خاطره غرورانگيز قهرمانيهايش براي هميشه ره‌توشه انقلابيون گرديد. مبارزه‌كردن در شرايطي كه جز يأس تبليغ نمي‌شود، و قدرت حاكم، كوس جاودانگي و ثبات حاكميتش را در سراسر ميهن به‌صدا درآورده، و همه جا را نا‌اميدي فراگرفته، كار پيشتازان طريق آزادي است و مجاهد كبير رضا رضايي يكي از آنان بود.رضاي قهرمان كه در جريان يك حادثه تصادفي, در محل استقرار خود در خانه‌يى در خيابان غياثي (جنوب‌شرقي تهران) توسط ساواك مورد حمله قرار گرفت، از طبقه دوم ساختمان به‌ پايين پريد و با اين‌كه پايش شكسته بود، براي شكستن حلقه‌ محاصره، با مزدوران ساواك درگير شد. دشمن كه از رضا كه پيش از آن، بارها محاصره تيمهاي شكار دشمن را در‌هم‌شكسته و گريخته بود، كينه بسيار به‌دل داشت، گله‌يي از مزدوران خود را براي دستگيري وي وارد صحنه كرد. اما اين‌بار نيز رضا تا آخرين نفس جنگيد و از انقلاب و خلق ستمديده‌اش دفاع كرد، و سرانجام پس از جنگ و گريزي 2ساعته به‌خاك افتاد و خون پاكش را فديه آزادي مردم و ميهنش كرد. دشمن، عصر همان روز، با تيترهاي درشت در صفحه اول روزنامه‌هاي خود خبر شهادت مجاهد كبير رضا رضايي را با عنوانهاي جنجالي منعكس كرد و بدين‌ وسيله داغ عميقي را كه از اين مجاهد قهرمان، از فرار جسورانه‌اش تا تك‌تك ضربه‌هايي كه پس از آن به ‌رژيم وارد آورده بود، بر دل داشت، بارز ساخت.

رضا نمونه تمام‌عيار كادرهاي همه‌جانبه‌يي بود كه حنيف كبير تحقق ‌‌آن‌ را ‌از يك آرزو به‌ واقعيت تبديل كرده بود. او عضو كميته مركزي مجاهدين و از اولين كساني بود كه پس از بنيانگذاري مجاهدين در سال 44، همراه با برادر بزرگترش احمد، به‌ سازمان پيوست و در دامان عقيدتي و تشكيلاتي حنيف كبير پروسه رشد خود را گذراند. او خود در اين‌ باره مي‌گفت:«من افتخار مي‌كنم كه از اولين روزهاي تشكيل سازمان به ‌آن پيوستم و از اولين اعضاي آن بودم. براي من زندگي جديدي بود و من بي ‌هيچ ترديد و هيچ ماجراجويي ‌‌آن‌ را ‌پذيرفتم، با ‌كمال اشتياق»‌.

رضا هم‌چنين در يكي از نوشته‌هايش، خاطره زيبايي از رابطه‌اش با حنيف كبير را نقل كرده است:«من محمد حنيف‌نژاد را مثل يك برادر بزرگ خودم مي‌ديدم و به‌ياد مي‌آورم آن روز پر‌شكوهي را كه (براي رفتن به‌ مأموريت) از محمد خدا حافظي مي‌كردم. محمد گفت رضا بيا تو را در‌آغوش بگيرم و ببوسم چون مي‌دانم كه ممكن است ديگر همديگر را نبينيم. محمد كمتر ابراز لطف و صميميتش از دست فشردن تجاوز مي‌كرد و من تنها در آن لحظه ديدم كه محمد سرش را روي شانه من گذاشته بود و براي من آرزوي پيروزي مي‌كرد. وقتي كه نزديك گاراژ رسيده‌ بودم، از 20متري سعيد محسن را ديدم كه انتظارم را مي‌كشد و از دور مي‌خندد. ياد‌كردن از خاطرههاى دورتر برايم خيلي لذت‌بخش است. آن روز را به‌ياد مي‌آورم كه تابستان سال 44 بود، با سعيد و محمد و احمد به ‌كوه رفته بوديم. هنوز سازماني در‌كار نبود، محمد، سعيد و احمد روي مسئوليت تكيه مي‌كردند و من در آن روز محصل بودم و زياد از كار سر ‌در‌نمي‌آوردم‌. برايشان آتش روشن كردم، هيزم جمع كردم، چاي درست كردم و محمد برايمان قرآن مي‌خواند و من تمام تنم مــي‌لــرزيد. بــراي اولين بار بــود كه در آن روز احســاس كــردم كه مسلمانان صدر اسلام چه ‌احساسي در مقابل قرآن داشتند».

مجاهد شهيد رضا رضايي، در جريان ضربه شهريور سال 50،‌ به‌همراه تعدادي از كادرهاي سازمان دستگير شد.‌ در زندان ضمن تماس با ساير اعضاي مركزيت و مسئولان سازمان، ‌اطلاعات و تجربه‌هاي آنان در زمينه‌هاي بازجويي و تاكتيكهاي دشمن و نيز اخبار و اطلاعات مربوط به ‌سازمان را جمع‌آوري نمود. ‌آن‌گاه طرح دقيق و حساب‌شده فرار او از چنگ ساواك كه توسط سازمان تنظيم شده بود، به‌پشتوانه هوشياري، كارآيي، جسارت و دليري او به ‌بهترين وجه به‌اجرا درآمد و رضا با فرار قهرمانانه خود ساواك را در سوگي عميق نشاند و خود با دست پر از غني‌ترين تجربه‌هاى مبارزاتي، به‌ جمع معدود مسئولان مجاهدي كه بيرون زندان بودند، پيوست.
از آن‌ پس با توجه به‌ ضربه سال 50 و انبوه مشكلهايى كه سازمان با آن مواجه بود، ‌مجاهد كبير رضا رضايي، ‌نقش رهبري‌كننده را ايفا كرد و به ‌بازسازي سازمان و تشكيلات بيرون زندان پرداخت. ‌او با تكيه بر نقطه‌قوتهاي ايدئولوژيك، ‌احساس مسئوليت و فداكاري عميق و هوشياري انقلابيش، تجربه‌هاي خود را در اين زمينه به‌خوبي به‌خدمت گرفت.‌ در سايه ‌اين نقطه‌قوتها و تلاشهاي بي‌امان و تواناييهاي او به‌عنوان يك سازمانده برجسته بود كه طرحها و حملات ساواك شاه براي ضربه‌زدن به ‌سازمان مجاهدين خلق ايران خنثي گرديد. به‌خصوص روحيه رزمنده و صبر و استقامت انقلابي او نقش بسيار ارزنده‌يي در جريان بازسازي و تثبيت و رشد سازمان داشت.

او در بحبوحه قدرت‌نمايي ديكتاتوري سلطنتي، بر حقانيت راه و پيروزي محتوم انقلاب كه از عمق ايمانش مي‌جوشيد و بن‌بستها را درهم ‌مي‌شكست‌، ‌‌چنين تأكيد مي‌كرد:«...درست است كه ما لطمه‌ زيادي را متحمل شديم،‌ برادران ارزنده‌يي را از دست داديم،‌ امكانات فراواني از دست رفت،‌ ولي هيچ‌‌گاه اين فداكاريها هدر نرفت و خون همه ‌برادران مجاهد، ‌نهال انقلاب را بارور ساخت.‌ امروز ما شاهد ورود رزمندگان استواري هستيم كه فداكارانه دست از همه علايق خود كشيده و در راه پرافتخار مبارزه قدم گذاشته‌اند. جنبش، امروز ديگر پا گرفته است و اميد فراوان داريم كه روزبه‌روز مصمم‌تر و قوي‌تر پيش برود».

مجاهد كبير رضا رضايي، درعين انقلابيگري حرفهيى، هنرمندي توانا بود. او شاعر، نقاش، طراح و دانشجوي دانشكده دندانپزشكي بود. رضا مهارت فراواني در كار با مواد مختلف قالبگيري كسب كرده بود و از اين طريق كمكهاي تاكتيكي شاياني به ‌پيشبرد امور سازمان كرد. بعد از فرار از زندان كه سازمان نياز شديدي به ‌تجارب تكنيكي و كارآييهاي نظامي داشت، او توانست طرحهاي ابتكاري متعددي نيز در همين زمينه ارايه دهد كه گاه در نوع خود بي‌نظير بود. اما گرانبهاترين و جاودانه‌ترين يادگار رضا، طراحي آرم سازمان مجاهدين است. رضا در اين طرح سرشار و بسيار غني با صرف انرژي و دقتي درخور تحسين توانست تمامي ارزشها و محتواي ايدئولوژيك و نقطه‌نظرهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي مجاهدين را به‌اختصار و با زبان علائم و سمبلهاي بسيار دقيق و زيبا مجسم سازد. آرم پرافتخاري كه هم‌اينك نيز در بلندترين قله‌هاي سرافرازي و پيروزي در دستان هزاران هزار مجاهد در اهتزاز است، يادگار جاودانه اوست.

رضاي قهرمان در گرماگرم روزهاي نبرد از هيچ امكاني براي رساندن پيام شور و اميد مجاهدين و ترويج مبارزه انقلابي و رهاييبخش سازمان و حقانيت آن غافل‌ نبود. ‌بعد از شهادت مجاهد قهرمان احمد رضايي، رضا در يكي از نامه‌هايش نوشت: ‌«شهادت احمد برخلاف تصور احمقهايي كه براي اثبات نظرات تسليم‌طلبانه‌شان از هر شكست، ‌نااميدي و از هر سوزوسرما،‌ زمستاني مي‌سازند،‌ نه‌تنها هيچ ناتواني را اثبات نمي‌كند، بلكه درست نشاندهنده اين است كه ما تا آن حد از ظرفيت فداكاري و جانبازي برخورداريم كه رنج نبردي سخت و طاقت‌فرسا را تا آن زمان كه خلق را به‌حركت درآوريم،‌ دلاورانه بر دوش كشيم... ‌محال است خونهايي كه ريخته شده است، هدر برود، اين خونها بدون ‌شك نهال انقلاب را بارور كرده است و ديگر اين نهال نخواهد خشكيد. ‌بگذار سازشكاران،‌ ترسوها و بزدلان از اين‌ همه شهادت هراسان شوند و بگويند نمي‌شود كار كرد.‌ اما مفهوم شهيد جز اين نيست كه هم‌چون چراغي باشد فراراه ديگران. اين جاپاهايي كه امروز شهدا مي‌سازند، فردا راه انقلاب را هموار خواهند ساخت».

در دوران كوتاهي كه رضا هدايت و رهبري سازمان را در بيرون زندان به‌عهده داشت، سازمان از سويي با استقبال گسترده‌يي از سوي جوانان مبارز و انقلابي مواجه شده بود كه خواهان ارتباط و عضويت در سازمان بودند و از سوي ديگر نيازمند فرصتي براي ساخت و سازهاي دروني و بدنه و تشكيلات خود پس از ضربه 50 بود. درچنين شرايطي رضا با تحليل درست از شرايط و موقعيت سازمان و بدون اين‌كه عنصر تعادل‌قوا بخواهد تأثيري در تصميم‌گيريهاي او بگذارد، اولويت كار سازمان را، پس از سروسامان دادن به ‌تشكيلات و متوقف‌كردن ضربه‌هاى ساواك، آموزش و تربيت كادرهاي موجود، كه اغلب هم جديد بوده و آموزشهاي سازمان را نگذرانده بودند، قرار داد. او هم‌چنين با كاربرد ابتكارهاى جالبي، به ‌انتشار كتابهاي دفاعيه‌هاى بنيانگذاران و اعضاي مركزيت و نيز تجربيه‌هاى تاكتيكي و ديگر جزوه‌هاى سازمان پرداخت تا در عين حال امكان تغذيه نيروها و هواداران سازمان را كه فعلاً امكان عضوگيري گسترده آنها وجود نداشت، فراهم سازد‌.

رضا هم‌چنين در برابر گرايش انحرافي ”عمل زدگي“ كه تهديد دروني سازمان در آن مقطع بود، هوشياري نشان داد و در سمت مهار‌كردن آن حركت كرد. همان تهديدي كه متأسفانه بعد از شهادت رضا و در فقدان او يكي از عوامل زمينه‌ساز سلطه جريان اپورتونيستي بر سازمان بود.رضاي قهرمان همواره تأكيد مي‌كرد: «اگر بنا باشد كه در جهان ‌ستم پيروز شود، اگر بنا باشد كه در جهان اين ‌همه شهامت و انسانيت پوچ باشد،‌ پس بايد فاتحه اين جهان را خواند، ولي حركت تاريخ درست عكس اين مسأله را نشان مي‌دهد. ‌نشان مي‌دهد كه پيروزي در لفاف سختيها و رنجها و فداكاريها و شهادتها پيچيده شده است. ‌ما هم از روز اول انتظار نداشتيم كه دشمن در يك صبح روشن با دست خودش تسليم شود و در مقابل اراده انقلابي خلق زانو بزند.‌ ما زماني انتظار پيروزي داريم و شاهد آن خواهيم بود كه همه سرزمين ما از خون پاك‌ترين و فداكارترين فرزندانش، سرخ و سيراب شود و البته تا آن روز راه زيادي داريم. فرياد رزم‌آوري انقلابيون، خروش مسلسلها و هم‌چنين زوزه دردناك دشمن،‌ همه نشانه‌ اين است كه "جنبش به ‌جاده اصلي خودش افتاده است" و سرانجام پيروزي حتمي از آن ماست».

در سالروز شهادت مجاهد كبير رضا رضايي، خاطره تابناك رزم و قهرمانيهاي او را گرامي مي‌داريم و ديگر‌بار با او و ديگر پيشتازان مجاهد و راهگشايان طريق انقلاب و آزادي تجديد عهد مي‌كنيم و پيمان مي‌بينديم كه راه و آرمانشان را ادامه دهيم.
شعري كه رضا پس از شهادت برادر كوچكش مهدي رضايي با صداي خودش ضبط و ارسال كرد:به ياد برادر مجاهدم مهدي شهيد
مادر
مادر بدان اميد كه گردم دوباره باز / / بر راه كوچه ديده گريان خود مدوزخورشيد زندگاني پرالتهاب من / / خواهد كند غروب به‌هنگام نيمروزايام كودكي كه به ‌لبهاي خرد من / / اول سخن ز آيه قرآن گذاشتيآن روز بذر مهر ضعيفان خلق را / / در جان من به ‌مزرع انديشه كاشتيگفتي به ‌من كه راه خدا راه مردم است / / در راه او به‌ مايه جانت جهاد كن مردان حق طليعه‌ٌ آزادمردي‌اند / / خود را رها ز سلطه هر انقياد كنزان پس به ‌گرد خويش نگه كرده يافتم / / انبوه كودكان گرفتار درد راپوشانده با غبار قدمهاي عابران / / از ديدگان رهگذران روي زرد راديدم چگونه كودك بيمار يك فقير / / بر روي دست مادر خود جان سپرد و مرد غلطيد اشك مادر و دندان خويش را / / از فرط اضطرار به‌ لبهاي خود فشردديدم كه اهرمن ز رهآورد مردمان / / پر مي‌كند دهان به ‌غارت گشوده رااز خون روستايي صحراي دوردست / / لبريز مي‌كند همه شب جام باده راديدم چگونه مردم محروم و بي اميد / / چشمان بي‌فروغ به ‌آينده بسته‌انددزد از ميان خانه به ‌تاراج مي‌برد / / ياران به ‌گوشه‌يى به‌ تماشا نشسته‌اندشب سرد بود و تيره و صحرا خموش و رام / / ابر سيه گرفته فروغ ستاره راانديشه‌هاي مردم آزاده وطن / / گم كرده در طريق هدف راه چاره راآن نغمه‌هاي پاك كه خواندي هزار بار / / در گوش جان خسته‌ام آغاز راز كردبا آيه‌هاي سوره فجر و حديد و صف / / بر روي من دريچه اميد باز كردناگاه در سپيده صبحي ز هم گسست / / بانگ گلوله‌هاي مجاهد سكوت راطوفان يك اراده پرشور همرهان / / از هم دريد لانه صد عنكبوت رامادر ببين كه بذر نخستين كه كاشتي / / در جان من شكفت و ز هر سو جوانه زدآن شعله‌يى كه در دل من برفروختي / / از لوله سلاح من اكنون زبانه زد مادر سپاس آخرم آخر قبول كن / / پاداش آن سرود نخستين كه خوانده‌ايآن آيه‌هاي پاك كه با رازهاي آن / / در جانم اشتياق شهادت نشانده‌اياي هموطن طريق تو تاريك بود و من / / با خون خود چراغ رهت برفروختمديدي كه راه و مي‌روي اكنون و با شتاب / / من نيز مفتخر كه در اين ‌راه سوختم

۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

مريم رجوي: خيزش مردم ايران مهر ابطال بر نمايش انتخابات و اراده مردم ايران براي ريشه كن كردن رژيم

هموطنان خانم مريم رجوي، رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران، قيام مردم به پاخاسته ايران را تبلور ديگري از تحريم گسترده‌ انتخابات آخوندها توصيف كرد و گفت : اين قيام سراسري و مقاومت شجاعانه جوانان در برابر سركوب وحشيانه نيروهاي سركوبگر و فريادهاي «ايراني ذلت نمي پذيرد» و «مرگ بر ديكتاتور» كه در سراسر جهان شنيده شد، مهر ابطال بر نمايش انتخابات آخوندها زد.
خانم رجوي با اشاره به اذعان مقامات رژيم كه اعتراضات ربطي به كانديداها ندارند، گفت: تظاهركنندگان مانند اكثريت عظيم مردم ايران با اساس موجوديت رژيم ولايت فقيه مخالفند و تظاهرات شجاعانة آنها، نمود بارز ديگري از آمادگي اجتماعي و عزم مردم ايران براي ريشه كن كردن استبداد ديني و برقراري آزادي و دموكراسي است.
خانم رجوي از جوانان سراسر كشور خواست به حمايت تظاهركنندگان برخيزند. وي جامعه جهاني و مجامع مدافع حقوق بشر را به محكوميت سركوب وحشيانه اعتراضات ضد حكومتي و اقدام فوري براي نجات جان صدها جواني كه روز گذشته دستگير شدند، فراخواند و گفت امروز ديگر مذاكره و مماشات و امتياز دادن به اين رژيم قرون وسطايي هيچ توجيهي ندارد و از نظر مردم ايران قويا محكوم است.
روز گذشته تهران و بيشتر شهرهاي كشور از جمله شيراز، اصفهان، مشهد، زاهدان، بابل، قزوين، ساري، كرج، تبريز، شهسوار، اروميه، بندرعباس، اراك، بيرجند، دزفول و... صحنه تظاهرات مردم و جوانان خشمگين عليه ديكتاتوري ديني حاكم بر ايران بود. آنها خواستار سرنگوني ديكتاتوري آخوندي و همه باندها و جناحهاي آن شدند.
در يورش پاسداران جنايتكار و مزدوران نيروي انتظامي و نيروهاي ضد شورش، شمار زيادي از آنان زخمي و صدها تن دستگير شدند.
دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران24خرداد 1388(14ژوئن 2009)

پيام رهبر مقاومت به جوانان دلير اشرف نشان و مردم بپاخاسته ميهن

رهبر مقاومت به جوانان دلير اشرف نشان و مردم بپاخاسته ميهن كه با خروش"مرگ برديكتاتور",برشعبده انتخاباتي ورژيم غاصب آخوندي مهر پايان زدند,درودفرستادوتمامي مخالفان رژيم ومعترضين به كلان تقلبات ولي فقيه ارتجاع را به برخاستن و ايستادگي درسراسر ميهن فراخواند. رهبرمقاومت افزود:بارديگر صحت سياستها وخطوط مقاومت ايران در برابررژيم خميني به اثبات رسيد و ثابت شد كه چشم دوختن بهرگونه تغيير و تحول و اصلاح,حتي به اندازه يك دانه ارزن,در رژيمي كه رسماً در قانون اساسي خود حاكميت مردم را با ولايت و حاكميت مطلقه آخوند جايگزين كرده است, سرابي بيش نيست.چنين رژيمي را فقط بايد سرنگون كرد و با راه حل دمكراتيك مريم, با حاكميت مردم جايگزين نمود.
در حالى كه مخاصمات باندهاى درونى رژيم آخوندى و جنگ و جدال آنها بر سر نمايش انتخابات بالا گرفته است، هزاران تن از مردم تهران به ويژه جوانان در اعتراض به انتخابات نامشروع و تقلبهاى كلان اين رژيم، در مناطق مختلف شهر از جمله خيابان فاطمى، خيابان و ميدان ولى عصر و ميدان ونك، خيابان شريعتى، خيابان تخت طاووس، سعادت آباد دست به تظاهرات زدند. تظاهر كنندگان با شعارهاى: «مرگ بر ديكتاتور»، «نصرمن اله و فتح قريب، مرگ بر اين دولت مردم فريب»، «اى ملت باغيرت حمايت حمايت»، «توپ، تانك، بسيجى ديگر اثر ندارد»… خواستار سرنگونى تماميت رژيم آخوندى با همه باندها و جناحهاى آن شدند.
مزدوران نيروى انتظامى و نيروهاى ويژه ضد شورش در نقاط مختلف شهر به مخالفان و معترضان به نظام آخوندى و كلان تقلبات آن، يورش برده و با چماق و باتون و گاز اشك آور و گاز فلفل آنان را مورد حمله قرار دادهاند جوانان نيز در بسيارى از نقاط با پرتاب سنگ به مقابله با مزدوران مىپردازند. در جريان درگيرى تظاهر كنندگان با نيروهاى سركوبگر، شمار زيادى از اتوبوسهاى دولتى و موتورسيكلتهاى نيروهاى سركوبگر و چندين بانك و ساختمان دولتى به آتش كشيده شد. شمارى از تظاهر كنندگان دستگير شدند.
صادق محصولى وزير داخله رژيم آخوندى در كنفرانس مطبوعاتى امروز خود گفت: «اين عده كه چنين تجمعاتى را به راه مى‌اندازند، طرفدار هيچ‌يك از اين كانديداها نيستند؛ بلكه مى‌خواهند از مواضع گروهكى خود استفاده كنند در نتيجه نبايد به آنها فرصتى داده شود».
خانم مريم رجوى رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران، جهش در سركوب مخالفان و تصفيه و جراحيهاى گسترده داخلى را از عوارض انتصاب مجدد احمدىنژاد به رياست جمهورى توصيف كرد و خواستار محكوم كردن اين سركوب وحشيانه از سوى مراجع بينالمللى مدافع حقوق بشر شد.
اين تظاهرات در حالى برگزار مىشود كه رژيم آخوندها به منظور ايجاد فضاى رعب و وحشت هزاران تن از مأموران سركوبگر نيروى انتظامى و نيروهاى ضدشورش را در مناطق مختلف كشور به ويژه خيابانهاى منتهى به وزارت كشور مستقر كرده اند.
پاسدار رادان، جانشين فرمانده نيروى انتظامى آخوندها، نيز صبح امروز آشكارا تهديد كرد كه «با هرگونه تجمع غيرمجاز و بدون مجوز… برخورد خواهد كرد». خبرگزارى فارس متعلق به سپاه پاسداران رژيم ضمن انتشار اين خبر، نوشته بود: «نيروى انتظامى با قدرت در ميدان حضور دارد.».
دبيرخانه شوراى ملى مقاومت ايران23خرداد1388 (13ژوئن2009)

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

مريم رجوي: سرفصل در بلوغ منازعات دروني رژيم ملايان

خانم مريم رجوى، رئيسجمهور برگزيده مقاومت ايران، مناظره احمدىنژاد وموسوى كانديداهاى انتخابات رژيم و برملا شدن اسرار داخلى نظام آخوندى را سرفصل جديدى در مخاصمات درونى رژيم ولايت فقيه و يك ضربه كارى به تماميت آن توصيف كرد كه هركس از صندوقها به عنوان رئيس جمهور ملايان بيرون كشيده شود، محكوم به آثار و تبعات فرساينده و فراگير آن است.
سر برداشتن و موضعگيرى بلادرنگ رفسنجانى پس از پايان مناظره و اينكه خواستار مقابله و جوابگويى در تلويزيون گرديد، آغاز همين فرايند است. خانم رجوى افزود: شعله ور شدن جنگ گرگها و برملا شدن اسرار داخلى رژيم، خامنهاى را به شدت نگران كرده است.او براى گرم كردن تنور نمايش تحريم شده انتخابات، با اشتباه محاسبه و تقليد ناشيانه از كشورهاى ديگر، مناظره تلويزيونىبين كانديداهاى تصويب شده از سوى خودش را به راه انداخت. اما چنين چيزى هرگز در ظرفيت رژيم قرون وسطايى نبود و مناظره قبل از اينكه راجع به اين يا آن كانديدا باشد بر سر تماميت رژيم خراب شد.
خامنه اى با برملا شدن شمه اى از فضيحت هاى رژيم سخت به وحشت افتاد و روز بعد از مناظره براى مهار كردن بحران به صحنه آمد و به سردمداران رژيم هشدار داد: «نگذاريد اين استخوانبندى محكم شكسته شود، كه اگر شكسته شد، هيچ زخمى هم ديگر درمان پيدا نخواهد كرد، هيچ گوشه خرابى هم ديگر ترميم نخواهد شد. استخوانبندى مستحكم نظام اسلامى كه امام آن را به ما ياد داده است، اين را بايد حفظ كنيم… . مبادا كار به مقابله، به مجادله، به درگيرى بيانجامد. مواظب باشيد. اگر كسى ديديد كه اصرار بر اغتشاش و درگيرى دارد، بدانيد او يا خائن است يا بسيار غافل است .»
خانم رجوى تأكيد كرد: مناظره موسوى و احمدىنژاد، گوشهاى از بحران، انحطاط، فساد و چپاول و تروريسم را در درون رژيم آخوندها به نمايش گذاشت. به گفته برخى از مهرههاى رژيم، در اين جنگ قدرت افسار گسيخته، طرفين مناظره دست به افشاگريهايى زدند كه تاكنون تنها مقاومت ايران به آن مبادرت مىكرد. از طرف ديگر تكامل يكپايگى در ديكتاتورى ولايت فقيه به جناحبندى و شقه باند خامنهاى در مجلس و تشكلهاى سنتى آن و ديگر ارگانهاى رژيم راه برده است.
تا كنون جامعه روحانيت و حتى عناصرى از قبيل لاريجانى و توكل و باهنر و حداد عادل از حمايت علنى از احمدىنژاد سر باز زده اند، هر چند كه مىدانند خامنهاى با تمام قوا و با مهندسى حداكثر تقلب، ميخواهد گماشته خود را از صندوق بيرون بكشد.
خانم رجوى به‌ويژه يادآورى كرد كه 22سال پيش مقاومت ايران طرح گسترده تروريستى رژيم ملايان براى انفجار در مكه و آتش زدن خانه خدا را با ذكر جزئيات و اسامى برملا كرد. همان جنايت نابخشودنى كه رژيم آخوندى پيوسته آن را به مجاهدين منتسب مي نمود. اما اكنون در جنگ گرگها، احمدىنژاد ناگزير به موسوى، كه به موشك فرستادن او به غزه خرده مىگرفت، گوشزد كرد كه در دولت موسوى بود كه مواد انفجارى و نفرات لازم با طرح و برنامه تروريستى از فرودگاه تهران به سعودى فرستاده شدند. دبيرخانه شوراى ملى مقاومت ايران15خرداد 1388 (5ژوئن 2009)

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

انسان, مسئوليت, آزادي

بي گمان هر انساني اگر هنوز رگه هايي از انسان بودن در او باشد كه به ندرت اينطور نيست, در برابر ظلم و تجاوز به حريم آزادي و حقوق مردم واكنش نشان ميدهد.چرا كه بقول شاعر:«بني آدم اعضاي يكديگرند .كه درآفرينش زيك گوهرند/. چو عضوي به درد آورد روز گار - دگر عضوها را نماند قرار,/ توكه از محنت ديگرا بي غمي, نشايد كه نامت نهند آدمي» .
سؤال , چه تعريفي از انسان داريم ؟
در باره انسان زياد شنيده ايم و تاريخ تصاوير متفاوتي از انسانها نشان داده است.تاريخ از كاوه آهنگر تا سلحشوران و قهرمانان تاريخ معاصر چون ستارخان و باقرخان, سردار جنگل , شيخ محمد خياباني, مدرس و مصدق و بنيانگذار كبير سازمان محمد حنيف, اشرف و موسي و جاودانه فروغها و در اين ساليان مشعلهاي فروزان آزادي صديقه مجاوري و نداحسني.اينها ستارگان پرفروغي بودند كه هرگز خاموش نشدند و تا ابد هم خواهند درخشيد و شعله هاي آتشي را كه برافروختند موانع و بن بستها را از سر راه انسانها برخواهد داشت. البته بودند انسان نماهايي كه همچون خميني كمر به نابودي حرث و نسل انسانها بسته اند ولو اندك اما بوده اند.
راستي كدام تصوير از انسان درست است .كدام انسان اصالت دارد؟
مستقل از هر فرهنگ و دين ومذهبي تا آنجا كه دانش ياري ميكند انسان را تعريف كرده تصويري هرچند كه كامل نيست اما در حد فهم امروز از انسان ارائه ميدهيم.
سؤال . جايگاه انسان درهستي كجا است ؟ چه ضرورتي دارد كه جايگاه انسان در هستي را بدانيم وچه مسئله اي از ما حل ميكند ؟
به اين دليل كه وقتي پديده اي را بشناسيم آنگاه مي توانيم درست بكار بگيريم و الا آن راضايع خواهيم كرد. حتي در رابطه با اشياء نيز بايد آنها را شناخت تا بتوان خوب استفاد كرد.براي مثال اگر كسي دوشاخ تلفن را را نشناسد و به پريز برق بزند دستگاه را ازبين ميبرد. قبل از آنكه بتواند مسئّله ارتباطش را حل كند.و اگر ميزان الحراره اي را درآب نزديك به جوش فرو بريم نه تنها حرارت آب را نشان نميدهد بلكه مخزن جيوه اش ميتركد و دستگاه از بين ميرود . خودتان مثالهاي زيادي داريد كه عدم شناخت پديده ميتواند به نابودي آن بيانجامد.باتوجه به اين مثالها آيا عنصري مهمتر ومؤثر تر در جهان جز انسان وجود دارد؟اگر انسان پيچيده ترين پديده هستي است بطريق اولي بايد آن را شناخت و الا نميتوانيم از اين عنصر ارزشمند استفاده كنيم. به همين دليل خواستيم براي پاسخ به مسؤليت و كاركرد انسان درجامعه ابتدا خود اين عنصر رابشناسيم و جايگاه و ارزشش رادر جهان بدانيم.در اين ترديد نيست كه انسان هم مانند همه پديده هاي هستي جزيي از همين هستي است كه در جريان تكامل جهان روزي وجود نداشته و در زماني نه چندان دور پا به عرصه جهان گذاشته است.
راستي ميدانيد كه جرياني كه هستي طي كرده چند سال بوده؟
برآوردي كه دانشمندان تا امروز دارند بيش از 15 ميليارد سال است كه از آغاز جهان ميگذرد ,جهان ساده و يك عنصري بصورت توده عظيمي از گاز هيدرژن كه به ابر اوليه مشهور است .ميلياردها سال ميگذرد و در اثر انقباض و انبساط اين توده عظيم و هزاران عامل ديگر سرانجام بخش كوچكي از جهان مداري بالاتر از هستي و متشكل از عناصر معدني را تشكيل دادند.اين عناصر كه بسادگي عنصر اوليه نبودند طبعا استعداد بيشتري براي تغيير داشتند حتما كه از برخوردهاي آنها باهم و يا تحت فشار حرارت و برودت و.... محصولات بيشتري بدست مي آمد تا اگر بصورت همان ابراوليه مي بودند.جهان در همين مدار متوقف نشد و طي ميلياردها سال تغييرا ت كوچك و بزرگ موادي متحرك تر و مستعد تر براي تغييرات بيشتر به وجود آمدند . بله در اين جريان باز هم بخش كوچكتري اين برتري را بخود اختصاص دادند . بخش مواد شيميايي.اينكه ميگويم بخش جديد فعالتر و پرتحركتر و تغيير پذيرتر از بخش مواد معدني است فكر ميكنم جاي شك نباشد.مواد شيمايي خيلي سريع تجزيه و تركيب ميشوند درحالي سنگ و آهن و مس طلا اينطور نيستند.اگر اين جريان متوقف شده بود كه امروز ما اينجا نبوديم بنابراين جريان حركت تكاملي ادامه يافت تا در مداري بسا عاليتر گياهان را به جهان تقديم كرد. گياهان برخلاف قبلي ها حيات داشتند.و از تحرك بسيار بالايي برخوردار شدند اولا كه برخلاف گذشته پديده هاي منفعل نبودند و انطباق با شرايط بقاي خويش را تضمين مي كردند و ثانيا با تكثير خود بقاي نوع خود را هم تضمين كردند .اين دسته اگر باز بخش بسيار كوچكتري از دنياي قبليها بودند اما قدرت تإثير گذاري و تإثير پذيريشان قابل قياس نبود . مثلا استعداد يك گل و يا يك درخت و ... را با يك تكه سنگ, آهن و آلومينيم نميشود مقايسه كرد.
داستان شكوهمند و زيباي هستي البته كه در حد گياهان هم متوقف نشد اگرچه خيلي بطول انجاميد و ميلياردها سال را به خود اختصاص داد اما اين مدت براي ارائه موجوداتي بس عجيب تر و مستعد تر لازم بود . پس از ميلياردها سال كم كم جانوران پا بعرصه وجودگذاشتند اما بهمان اندازه كه قسمت كمتري از هستي را اشغال كرده بودند ولي كيفيت عظيمتري از جوهر هستي كه همانا تحرك بيشتر , تإثير گذاري بيشتر وتإثير پذيري بيشتر را بخود اختصاص داده بودند.بطوري كه استعداد تغيير وحركت در جانوران قابل قياس با متحرك ترين و مستعد ترين گياه براي تغيير نيست.جانوراني كه براي تضمين بقائشان هزاران كيلومتر كوچ ميكنند تا آب و هواي مناسب خود را بدست آوردند.
كجا , گياهان ميخكوب شده در زمين كجا؟
بله دراين مرحله جانوران,موجودات رها تري بودند وحركت بيشتري را نسبت به ساير موجودات بخود اختصاص دادند. و هستي در اين مرحله از تكامل, زيباترين , عاليترين و متحرك ترين موجودات را تا آن دوره عرضه كرد.انواع و اقسام حيوانات جوراجور از موجودات آبزي تا دو زيستيان و تا خزندگان , پرندگان و درندگان تا عاليترين آنها كه استعدادشان براي تإثير گذاري وتإثير پذيري و تحرك خيلي نزديك به ما بودند اگرچه بصورت تقليد . و سرانجام بر كاكل همه اين ميلياردها سال حركت و تغيير و توفش,... انسان پا به عرصه وجود ميگذارد .موجودي محصول ميلياردسال حركت شتابان و پر پيچ وخم و قانونمند.گويي همه هستي وهمه قانونمنديها و همه فراز و نشيبها , تجزيه وتركيبها و همه شكوه و زيباييها همه و همه بخاطر ساخته و پرداخت شدن و ظهور آخرين و متكاملترين و بالا بلندترين پديده هستي يعني انسان بوده است.از اين پس اين انسان است كه ارابه تكامل جهان را بدست ميگيرد و خود به خالق تاريخ و جامعه انساني تبديل ميشود.
اين موجود ديگر مدار محدوديت را در نورديده و گويي تن به هيچ محدوديت وجبري نميدهد.بقول انسان شناس بنام اريك فرم زندگي جبري و غريزي انسان به صفر ميرسد و فقط بقايا و سايه روشنهايي از جبر بر حركت اين موجود سايه انداخته است.اين موجود سمبل رهايي و آزادي است , ضد جبر است .ضد انقياد است . البته خيلي واقعي است كه اينطور باشد زيرا وقتي به حركت هستي از ابتدا تا امروز بنگريم , تماما مسيري به سمت رهايي بيشتر و رهايي از قيد و بند بيشتر است.كافيست ميزان تحرك و قيد و بند مدارها را باهم مقايسه كنيد.مدار مواد معدني, مدار بعدي مواد شيميايي, و باز مداري ديگر گياهان و مدار بالاتر جانوران و درنهايت و در كاكل همه انسان است.
راستي آيا درست است كه مضمون و جوهر هستي را« سيرمداوم از جبر و محدوديت به آزادي و رهايي » بدانيم بنابراين انسان در كاكل هستي بايد تجسم آزادي و رهايي باشد,بايد خداي آزادي باشد.برادر مجاهد مسعودرجوي درسخنراني تاريخي اش در امجديه در يك رويارويي سخت باخميني, تجسم استبداد ديني, كه به قول پدر طالقاني بدترين نوع استبداد است, چه خوب گفت «آزادي , ضرورت دوام انسان » است .اجازه بديد آزادي را از خواهر مريم, جوهر بهار و تبلور و تجسم يك انسان آزاده, نيز بشنويم : «آزادي، گرانبهاترين جواهر دنيا و پرقيمت ترين الماس سرخرنگ در گنجينهٌ وجود و تاريخ ملتهاست. آزادي، جوهر تكامل و سيماي مميّزهٌ هويت انساني است، چرا كه مضمون و پيام تاريخ انسان، گذار آگاهانه و پركشاكش، از قلمرو اجبار و ضرورت، به قلمرو اختيار و آزادي است.امّا الماس سرخرنگ آزادي، برايگان به دست نمي آيد. بايد آنرا با رنجها و رزمها و با عشق و صدق و فدا به دست آورد».
با اين شناخت از گوهر وجود انسان مگر انسان ميتواند در مقابل جبرها و ديكتاتوري واستبداد بي تفاوت باشد؟ مگر آتش ميتواند نسوزاند, مگر خورشيد ميتواند نورا فشاني نكند, مگر نور حتي يك شمع توسط دنياي ظلماني ميتواند نور ندهد؟آري «تحمل ناپذيري ذره اي جبر و استبداد, در هرصورت, توسط انسان», اين است مسؤليت انسان.از شما ميخواهم هرم نمايش تكامل هستي را كه قاعده اش دنيايي متراكم از گاز ساده هيدروژن است و پس از آن مدارهاي مواد معدني در بالاي مدار اوليه , و مدار مواد شيميايي در بالاي مدار مواد معدني, و مدار گياهان و بعدهم مدار جانوران. و انسان در نوك هرم را ترسيم كنيد و بامقايسه ميزان آزادي و محدوديت عناصر هر مدار, جايگاه انسان را كه دركاكل هستي و در قله رهايي و آزادي از هر قيد و بند قرار دارد را ترسيم نماييد.
راستي ميتوانيد بگوييد كه چرا وقتي پس از ميلياردها سال, تكامل هستي به انسان رسيد خالق هستي به خود تبريك گفت؟ و او خود بخاطر چنين خلقتي بخود باليد وگفت: « تبارك الله احسن الخالقين» يعني «تبريك به خدايي كه بهترين آفريننده است».سؤال . چرا بالاترين مسؤليت انسان مبارزه با استبداد است ؟
اگر ارزش هر عنصر به كاركرد آن است ,كاركرد آزادي كه جوهره وجود انسان است مگر غير از باز كردن بندها و زنجيرهاو برداشتن موانع وگشودن راه است؟
تسلط بر جبر طبيعت و تسخير زمين و زمان و آسمانها بخش كوچكي از كاركرد انسان است آنچه شكوهمند تر و انگيزاننده تر است تسلط بر زنجيرهايي است كه طغيانگران زمين بر دست و پاي انسانها بسته ويا مي بندد و مانع بروز و ظهور ارزشمندترين استعدادها يعني هويت انسانها ميشوند..
آيا شنيده ايد كه مهمترين پيام راهنمايان بشريت چيست؟
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ {157سوره اعراف}.
يعني: آنانكه از فرستاده و پيام آوري كه از مردم عادي است و از كسي سوادي نيندوخته, آنكس كه نامش را نوشته دركتابهاي توراة و انجيل مي يابند, كسي كه به نيكي فرمان ميدهد و از زشتيها باز ميدارد, پاكيها را حلال و پليديها را حرام ميكند (قاعدتا بايد نيكيها و پاكيها در جهت حركت رهائيبخش هستي و زشتيها و پليديها در جهت محدود يتها و به بندكشيدن ها باشد زيرا در ادامه ميگويد)و بارها و زنجيرهاي گراني را كه بر آنها است برميدارد (ورهايشان ميكند).
پس آنانكه به او ايمان مي آورند و گراميش ميدارند و ياريش ميكنندو از روشنايي هدايتش كه همراهش است بهره ميگيرند مسلما رستگارند.فكر ميكنم تا اينجا توانسته باشم تصويري از انسان وگوهر وجود او هرچند ناقص به يمن دانش بشري داده باشم و اين تصوير را بكمك سخنان آقاي مسعود رجوي روشن و با پيام خالق هستي تصوير را هرچه بيشتر روشن روشن ارائه دهيم .كه مهمترين پيام اين تصويرمسؤليت ضد استبدادي وضد بندگي انسان است.
انسان كه آزادي ضرورت دوام اوست نميتواند درهرلحظه با استبداد و ديكتاتوري چنگ در چنگ نباشد.تصور ميكنم كه شما داستان خلقت آدم و گفتگوي خدا با فرشتگان برسر موقعيت بي نظير انسان درجهان هستي را شنيده باشيد چون داستاني است كه با كمي تفاوت در شكل بيان وفروع اما تماما در بيان واقعيت امر,در همه اديان وكتابهاي آسماني, مشترك هستند گرچه اين كتابها با فاصله زماني 1000 سال باهم و در قرنها و دوران جهالت انسان بوده اما در محتوا مشتركند و تفاوتها در شكل است كه متإثر از شرائطند مي باشد.داستان از اين قرار است كه خداوند پس از خلقت انسان فرشتگان را مورد خطاب قرار داد و گفت ميخواهم در روي زمين جانشين بگذارم.(حتما كه ميخواسته از اين پس ارابه تكامل را به دست انسان بسپرد .فرشتگاني كه فقط دوران كودكي انسان را ديده و ناتوان از تحليل و آينده نگري مؤدبانه لب به اعتراض گشوده و گفتند:«اين كه اهل فساد و خونريز است.توراچه حاجت به جانشيني آنهم مانند او درحاليكه ما در اين ميلياردها سال مگر كم درخدمت هستي و كمال آنها بسوي تو بوده ايم.اما خداوند دريك مناظره هستي شناسانه به فرشتگان تفهيم كرد كه بايد در مدار خودشان قرار گيرند چرا كه دراين مناظره آدم پيروز شد. و فرشتگان به فرمان خدا به او سجده كردند كه همان رمز و نشانه تن دادن به هژموني انسان است.وخداوند حتي از سجده نكردن يكي از ميليونها فرشته صرفنظر نكرد فرشته مزبور را از درگاهش براي هميشه اخراج نمود.(شيطان).و با اين داستان جايگاه انسان بمثابه جانشين خدا روي زمين» تثبيت و تفهيم گرديد . در سوره بقره آمده است:
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ {30} وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ {31} قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ {32} قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ {33} وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ {34}سؤال نهايي اينكه : اگر همه ارزشها و نه بخشي از ارزش انسان در گسستن بندهاي خود وجامعه و رسيدن به آزادي است دردوران كنوني انسان به معناي انسان در مقابل غل و زنجيرهايي كه رژيم آخوندي بر دست و پاي 70 ميليون انسان زده است چه وظيفه ومسئوليتي دارد؟ويا . مسؤليت انسان در برابر اين فجايع اجتماعي چيست؟
جواب.تنها وتنها عملي كه شايسته انسان است مبارزه براي باز كردن اين زنجيرهااست .بياد ميآوريم كه حضرت حسين ع. عاليترين الگوي انساني برغم سكوت شخصيتهاي نامدار در مقابل غل و زنجيرهاي يزيد بپاخاست و او حتي لشكريان يزيد را مورد خطاب قرار داد وگفت: «اگردين نداريد لا اقل آزاده باشيد». و امروز در دوران مستبدترين حكومتها بايد گفت :حتي اگر كسي دين ندارد به حكم آزادگي وظيفه اي داريم؟
مسؤليت هر انسان آزاده با هر مرام و هر جنسيت و هر شغل و هر سن وسال در برابر اين فجايع چيست ؟ و پاسخش به اين جنايتها چيست؟جز قيام براي نفي آنها ؟
اجازه بدهيد ابتدا به برخي از ارزشهاي فرهنگي اشاره كنم.پيامبرص صريحا شرط مسلماني را در پاسخگويي به اين دردها ميداند و ميگويد: «من اصبح و لم يهتم به امور المسلمين فليس بمسلم»يعني كسي كه بي توجه به مشكلات و دردهاي اجتماعي روزش را ميگذراند مسلمان نيست. و دركلام مولاي متقيان علي ع ميخوانيم كه فرمود: اگر كسي خبر ظلم شدن به زن يهودي را در حد سرقت گوشواره و دستبندو گلوبند بشنود و از فرط ناراحتي بميرد از نظر من سزاوار است .
در قرآن آيه 75 سوره نساء ميخوانيم: « وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً»
يعني چيست شما را كه بخاطر خدا و بخاطر مردان و زنان ستمديده وكودكاني كه جز فرياد حربه اي ندارند. فرياد ميكنند كه خدا وندا ما را از محيط ظلم و بيداد نجات ده با كسانيكه ما را راهنمايي و ياري كنند. همچنين در آيه 97 سوره نساء تمامي عذر و بهانه ها در مقابل مبارزه نكردن گرفته شده و امده است:
« } إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا فَأُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِيراً {97} إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً {98} فَأُوْلَـئِكَ عَسَى اللّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللّهُ عَفُوّاً غَفُوراً {99} وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَسَعَةً وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَّحِيماً {100}»
ملائكه ازكساني كه درحال فوت هستند مي پرسند كه چرا در وضع نابساماني بوديد . گويندماتحت ستم بوديم و چاره اي نداشتيم. به آنها گفته ميشود مگر زمين خدا وسيع نبود كه هجرت كنيد پس سزاي آنها جهنم و بدفرجامي است.فقط مردان و زنان و كودكاني كه واقعا كاري از دستشان ساخته نيست و راهي به نظرشان نميرسد استثناء هستند.شايد كه خدواند اين دسته واقعا ناتوان را ببخشايد چرا كه خداوند بخشنده و آمرزنده است.(99)
و هركس كه در راه خداوند (كه همان راه رهايي و آزاد سازي است , هجرت كند به دستآوردهاي بسيار زيادي خواهد رسيدو حال, اگر هجرت كننده اي در مسير فوت كند از آنجا كه هجرتش بخاطر خدا و رسولش كه همانا راه رهايي است, بوده است اجر و پاداش و آثارش در تاريخ انسان حتمي است و خدا آنرا تضمني كرده است چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است(100).
پس اين را باور كنيم كه زندگي عادي در شأن انسان نيست. حاكمان ضد بشر براي اينكه بتوانند بر مسند قدرت و حاكميت ادامه دهند بايد مستمرا با تمام توان و با تهديد و تطميع و تبليغ انسان ها را از ارزشهاي واقعيشان دور نگه دارند و الا كدام انسان است كه اجازه دهد چنين بلاهايي را ادمهاي ديگر برسرش و مردمش بياورند و سكوت كند؟!!!!
زندگي عادي كه در نفس كشيدن درچند دهه و صاحب خانه و فرزند شدن به هر قيمت حتي بدون هويت انساني, هرگز در شآن انسان نيست و مربوط به مدارهاي پائينتر در سلسله مدارهاي تكامل هستي است.اين را باور كنيد و از اين زندگي كه در شأن انسان نيست بايد فاصله گرفت و درمدار واقعي خود قرارگرفت ولو آخوندها خوش نداشته باشند.
بجا است به قسمتي از تصويري كه امام علي ع از انسان ارائه ميدهد توجه كنيد:
أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ ترجمه: « (7)
آيا قناعت مي كنم كه به من بگويند زمامدار و سردار مومنين در حالي به سختيهاي روزگار با آنان همدرد نبوده يا در تلخكامي جلو ايشان نباشم؟ پس آفريده نشدم كه خوردن طعامهاي نيكو (از نيكبختي جاويد) بازم داردمن را بخود مشغول كند مانند چهار پاي بسته شده كه انديشه اش علف آن است, يا مانند چهارپاي رها گشته كه خاكروبه ها را به هم زند تا چيزي يافته بخورد و شكم را از علفي كه به دست آورده پر مي كند! و از نقشه و برنامه هايي كه برايش در نظر دارند غفلت دارد (نمي داند كه صاحبش ميخواهد فربه شود تا به كشتارگاهش فرستد يا برايش باركشي نموده كارش را انجام دهد). يا مرا نيافريده اند كه بيكار مانده و بيهوده رها شوم, يا ريسمان گمراهي را كشيده بي انديشه در راه سرگرداني رهسپار گردم, و چنانست كه مي بينم گوينده اي از شما مي گويد اگر اين است خوراك پسر ابوطالب پس ضعف و سستي او را از جنگ با همسران و رو در رويي با گردنكشان باز مي دارد.
بدانيد درخت بياباني (كه آب كم به آن مي رسد) چوبش سخت تر (استوارتر) است, و درختهاي سبز و خرم (كه در باغهاي پر آب كاشته شده ) پوستشان نازكتر است, و گياههاي دشتي (كه جز آب باران آب ديگري نيابند) شعله ي آتش آنها افروخته تر و خاموشي آنها ديرتر است (آري انسان هر قدر كمتر در مدار عادي همچون مدار پايين تر زندگي كند شكننده و بي بته خواهد بود ) و (پيوند و همبستگي ) من با رسول خدا مانند (اتصال) نخلي است از نخل (كه هر دو از يك ريشه روئيده ) و مانند (اتصال) دست است به بازو (كه به هم پيوسته اند, بنابراين) سوگند به خدا اگر عرب بر جنگ من با هم همراه شوند از ايشان رو بر نگردانم, و اگر فرصتها بدست آيد به سويشان مي شتابم (و دربرابر همه ستمگران هر كه باشند ميايستم و دمار از روزگارشان در مي آورم ) و زود باشد كه كوشش نمايم در اينكه زمين را از اين شخص وارونه و كالبد سرنگون (معاويه ) پاك سازم مانند گلوله ي خاكي از بين دانه درو شده(هنگام پاك كردن عدس و لپه) بيرون آيد (دين فروشان حاكم به نام دين مردم را فريفته اند را از بين مردم وجامعه رانده و جامعه را پاك و پاكيزه ميكنم).
بنابراين شاخص انسان بودن و انسان زيستن واشرف مخلوقات بودن همانا ادامه دادن راه تكامل هستي است .معناي جانشين نيز همين است .تبريك خدا نيز به اين دليل است كه انسان ميتواند كار خداوند را انجام دهد.خدا به روشني و بوضوح تمام در رابطه با خلقت انسان ميگويد وقتي سازمان خلقتش در مسير كمال رشد كرد در آخرين مرحله از روح خودم در او دميدم (از جنس خودم در انسان نهادم) واين يعني قدرت بي انتها, يعني جاودانگي , يعني تسلط بر قوانين و ...اگر معناي زندگي و حيات انساني اين است و اگر ابر سياه ظلم وستم و جرم و جنايت آخوندها در ايران همه چيز را تباه كرده و ميرود كه ايران را به ويرانه اي تبديل كند.
عدم مبارزه براي سرنگوني و برداشتن اين سد بزرگ ضد تكامل چه معنا ميدهد؟ چنين انساني خود را در چه مداري ازهستي قرار ميدهد؟ چنين انساني با عزت و شرف و عظمت انسان چه ميكند؟ آيا چنين انسان قدر و شأن خود را فهميده است ؟
آيه 72 سوره احزاب در شأن انسان ميگويد: « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً {72} لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً {73}»
ما آن امانت را به آسمانها و زمين و كوهها ارائه كرديم اما نپذيرفتند و برايشان سنگين بود ولي انسان آن امانت را بدوش كشيدالبته كه انسان(بدليل فاصله گرفتن از اين جايگاه بزرگ) ستمگر و نادان است . (اين واقعيت است كه شاخص افول و عذاب و يا تصحيح و رشد ميباشد). تا دورويان و مشركان(همانها كه نامشان انسان و لي با ارزشهاي غير انسان زندگي ميكنند) بسزاي كردارشان برسند و باوردارندگان به ارزشهاي انساني با تصحيح مسيرشان شايسته بخشش و رحمت خداوند قرار گيرند.و سؤال اساسي . آيا با شاخص مبارزه با رژيم آخوندي بمنظور سرنگوني با فداي جان و فرزند وپدر و همسر و مال و خانه و كاشانه و شغل, ميتوانيد زندگي خود را تا امروز بخوانيد؟ در يك كلام دركدام مدار ؟و امروز اگر درك جديددرست تري كه از انسان بدست آورديد چه ميخواهيد بكنيد؟وآيا تفاوت آنچه بوديد و آنچه بايد باشيد را چگونه بيان ميكنيد؟
جواب نهايي: متأسفانه رژيم در اين 27 سال, انسانيت را در انسان ها كشته است و با تهديد و تطميع و دجالگري و وابستگيهاي به زندگي عادي ارزشهاي انساني را از ياد انسانها برده است . كاركرد چندين ساله آخوندها در وطن عزيزمان فقط وفقط بي هويت كردن انسانها از هويت اصلي خودشان ازبگير و ببندهاي خياباني تا اعدامهاي خياباني تا تحقير جوانان به نام خود ساخته اراذل و اوباش و آويزان كردن آفتابه به گردنشان و چرخاندن آنها در كوچه و خيابان تا فقر وبيكاري تا جايي كه براي درآوردن نان شب به خودفروشي و.. دست زدن تاوارد كردن مواد مخدر براي حس مبارز ه را در جوانان كور كردن و....همه وهمه بي هويت كردن انسان درحكومت پليد آخوندي زير پرده دين است .
راستي چرا تازمانيكه رژيم سر پا است و خون ميريزد و جنايت ميكند كسانيكه آگاهي لازم را براي ضرورت مبارزه با رژيم دارند بايد به زندگي عادي رو بياورند.؟
اگر از ديدگاه علي ع سزاوار است كه انسان از شنيدن سرقت طلاجات يك زن يهودي بميرد پس اين كدام زندگي است كه دركنار اينهمه فجايع اجتماعي كه بيداد ميكند ميتوان ادامه پيدا كند ؟دراين ساليان آيا رمقي مانده است كه نسبت به زندگي واقعي واكنشي وجود داشته باشد ؟ اگر هست كه هست بايد فرصت را مغتنم بشماريم و لحظه اي به زندگي در مدارهاي ديگر مجال ندهيم اگر به سرنوشت خود علاقمند هستيم و مسئوليت براي ما جدي ست .خوشا بحال كساني كه رژيم نتوانسته آخرين رمقها را هم از آنها بگيرد..
اين مهمترين واوليه ترين مسئله براي هر انسان اين است كه درچه مداري است؟؟؟ ووظيفه اش چيست و چه بايد بكند وبعد به وظيفه انساني اش قيام كند وپاسخگو باشدو دراين مسيربه چه كساني بايد ياري رساند.