۱۳۹۴ خرداد ۳۰, شنبه

سي خرداد پاسخ به يك ضرورت انقلابي

وظيفه انقلابيون و جنبشهاي انقلابي پاسخ به ضرورتهاي انقلابي و تاريخي است. يك جنبش انقلابي چنانچه در  پاسخ درست و اصولي به اين ضرورت ها درنگ  و تعلل داشته باشد  و يا از پاسخ گويي سرباز بزند، سرنوشت يك جنبش و يك خلق و يك تاريخ را به مخاطره مي اندازد.
در تاريخ مبارزاتي ميهن ما كودتاي بيست و هشت مرداد نمونه بارزي از اين ضرورتهاي انقلابي و تاريخي است كه حزب سياسي وقت (حزب توده)  به رغم برخورداري از  نيروهاي تشكيلاتي مكفي به دليل وابستگي  از پاسخ به آن سر باز مي زند و مُهرخيانت بر پيشاني آن تا ابد حك ميشود. خلقي بي دفاع به زير چكمه استبداد و استعمار مي رود و شالوده سياسي و اجتماعي يك جامعه تخريب مي گردد. به رغم تولد سازمانهاي انقلابي پيشاهنگ و مبارز خطري كه مولود اين جامعه استبداد  و استعمار زده است و زير برق مبارزه انقلابي پس رانده شده با ضرباتي كه ساواك و خائنين درون جنبش به جنبش انقلابي مي زنند  و آن را در مقطعه اي حساس تضعيف  مي نمايند ، از كمينگاه ضد تاريخي خود بسيار زود رس بيرون مي جهد و به قافله انقلاب يك خلق دستبرد مي زند و ضد انقلابي ترين و ارتجاعي ترين آخوند به نام خميني در جهل و ناآگاهي توده هاي استبداد و استعمار زده نسبت به ماهيت وي ” انقلابي ترين مرد جهان” نام مي گيرد!
مسعود رجوي خطر ارتجاع و بنيادگرايي را در همان زندانهاي شاه گوشزد مي كند و تاكيد مي كند اگر چه سازمان ما از جانب اپورتونيست هاي مدعي ماركسيسم ضربه خورده است، اما تهديد و خطر اصلي از جانب راست و ارتجاع است.                     با اين انديشه ضرورت نجات انقلاب وظيفه ومسئوليت اصلي نيروي انقلابي ميشود و در يك زور آزمايي سياسي و مسالمت آميز از يك سو و سركوب و چماقداري از سوي ديگر دو سال و نيم با هشياري طي طريق مي كند تا به سرفصل سي خرداد مي رسد. 
 در بهار سال‌1360 همه‌ی تلاشها و فداکاریها و جان‌فشانی‌های مجاهدین برای استمرار یک زندگی سیاسی مسالمت‌آمیز توأم با دفاع از حداقل شرایط و فضای دموکراتیک در جامعه، توسط خمینی دجال به بن‌بست رسیده بود. خمینی برای استقرار سلطنت مطلقه و ضد‌بشری‌اش، با گسترش سرکوب و تشدید وحشیگریهایش ـ به‌خصوص علیه مجاهدین ـ به هر ‌تلاشی برای یک زندگی سیاسی مسالمت‌آمیز پاسخ منفی داد.
او در آستانه‌ی حذف جناح مغلوب درونی خود و یکپایه‌کردن حاکمیت ارتجاعی‌اش بود. مجاهدین به یمن سیاستهای هوشیارانه و انقلابی، در جهت افشا و منزوی‌کردن ارتجاع حاکم و شقه‌کردن رژیم، خمینی را در نزد توده‌های مردم، افشا و از نظر سیاسی ناگزیر از تن‌دادن به بزرگترین جراحی رژیمش کردند.

در مسیر تشدید سرکوب و اختناق، نخست روزنامه‌های جناح مغلوب تعطیل شد. فقط روزنامه‌های تحت سیطره‌ی حزب چماقداران خمینی باقی ماندند. چماقداران و قداره‌بندان ارتجاع از همه شهرها به‌سوی تهران فراخوانده شدند. فضای رعب و وحشت در پایتخت روزبه‌روز شدیدتر می‌شد.
در این میان یک مانع بزرگ و جدی در برابر ارتجاع حاکم وجود داشت که اجازه نمی‌داد خمینی جنایتهایش را به اسم مردم انجام دهد، پاسداران و چماقدارانش را مردم بنآمد و از این طریق هدف پلیدش را محقق کند. این مانع بزرگ، مجاهدین، میلیشیای مجاهد خلق و تشکیلات سراسری قدرتمند آنها بود.
مجاهدین در آن روزهای پرالتهاب ـ که همه‌ی چشم‌ها به‌سویشان خیره شده بود ـ یک رویارویی سیاسی‌ـ اجتماعی را در برابر ارتجاع غدار به پیش می‌بردند. میلیشیا در آخرین لحظات حیات آزادی، فداکارانه از آرمانهای مردم دفاع می‌کرد. نشریه مجاهد در واپسین روزهای انتشارش خورشید آگاهی را در سراسر میهن پرتوافکن می‌نمود.
خمینی دجال و خون‌آشام برای آن‌که بتواند نقشه‌های پلید خود را در فضایی از رعب و وحشت به‌اجرا درآورد، مصمم بود جهت از بین ‌بردن آخرین قطره‌های آزادی، پرچمداران و مدافعان آن را سرکوب کند تا به هیچ‌کس امکان نفس‌کشیدن و حرکت ندهد. در این روزها هدف دسته‌های چماقدار و پاسدار نیز سرکوب و دستگیری مجاهدین و میلیشیای مجاهد خلق و ایجاد اختناق و وحشت در سراسر جامعه بود تا از هر گونه تظاهرات و حرکتهای اعتراضی علیه ارتجاع حاکم جلوگیری کنند.

سرانجام روزها و لحظه‌های پایانی خرداد ماه فرا می‌رسد. مسیر حوادث نشان می‌دهد تا آنجا که به خمینی و رژیمش مربوط می‌شود، همه‌چیز تعیین‌تکلیف شده است. اختناق حاکم است. دستگیری و زندان علنی شده، خمینی شمشیر سرکوب را تا به آخر از غلاف بیرون کشیده و می‌خواهد در لحظه مناسب فرود آورد. مجاهدین برای اتمام‌حجت سیاسی‌ـ‌اجتماعی ـ تاریخی با خمینی، به آخرین تیر سیاسی در مبارزه مسالمت‌آمیز می‌اندیشند. تیری که نه یک روز زودتر، نه یک روز دیرتر، بلکه درست در لحظه‌ی مناسب باید هدف‌گیری و شلیک شود. اما این چه بود؟ و چگونه؟ 
برای پاسخ به این سؤال، بی‌هیچ تردید سازمان مجاهدین خلق ایران ـ محبوب‌ترین، گسترده‌ترین و فراگیرترین سازمان سیاسی ایران ـ در معرض یک تصمیم‌گیری خطیر قرار می‌گیرد. در معرض جدی‌ترین آزمایش، سخت‌ترین فراز و نشیب‌ها و حتی در معرض نابودی تمام‌عیار. پاسخ مجاهدین به این جدی‌ترین و سخت‌ترین آزمایش، پاسخ به ضرورت تاریخ و پاسخ به‌ سرنوشت یک خلق و یک میهن، در کشاکش بود و نبود برابر دشمنی چون خمینی ‌است. در چنین شرایطی‌ست که برای پاسخ به این مسأله‌ی سرنوشت‌ساز و چگونگی آفرینش تابلو خیره ‌کننده‌ی مقاومت، نقش مسعود رجوی بارز می‌شود. او هم‌چون نقّاشی چیره‌دست، طراحی خطوط و نقش‌های این اثر جاودانه را بر‌عهده می‌گیرد.
در چنین لحظه‌ی حساس تاریخی، تظاهرات نیم میلیون تن از مردم تهران شکل می‌گیرد. این بود پاسخ به ضرورت تاریخ.