سخنرانی خانم مریم رجوی در کنفرانس خاورمیانه در آتش افراطی گرای دینی - نقش مخرب رژیم ایران، ریشهها و راهحلها
نمایندگان محترم!
خواهران و برادران گرامی!
به همه شما خوشآمد میگویم و از طریق شما به همه ملتهای خاورمیانه و شمال آفریقا درود میفرستم؛ از فلسطین عزیز تا عربستان سعودی، مصر، تونس، یمن، لیبی، مراکش، اردن، الجزایر، سوریه، عراق و افغانستان و پاکستان.
در آستانه ماه رمضان، پیشاپیش به همه مسلمانان ماه تقوا و رهایی را تبریک میگویم و از خدای بزرگ میخواهم که صلح و برادری و آزادی را به این منطقه برگرداند و ملتها و کشورهای ما را از شرافراطیگری مذهبی و از شر ولایتفقیه حاکم بر ایران، نجات دهد.
دوستان عزیز!
در شرایطی این جلسه را برگزار میکنیم که از دردهای مردممان در ایران، عراق، سوریه، یمن و لبنان و در فلسطین برادر که 70سال است رنج میکشد، قلبمان جریحهدار و چشممان اشکبار است.
امروز، وحشیانهترین جنایتهای ضداسلامی، تحت نام اسلام که دین رحمت و رهایی است صورت میگیرد؛ بیش از سه دهه جنایت و اعدامهای روزمره در ایران، سیصد هزار شهید در سوریه و میلیون میلیون آواره در سوریه و عراق، سرکوب ایزدیها و مسیحیها و کشتار و پاکسازی قومی اهل سنت در عراق توسط رژیم ایران.
یاسر عرفات شهید در سال 1996 به من گفت: ما انتظار داشتیم سقوط رژیم شاه، باعث شتاب انقلاب فلسطین شود. اما آخوندهایی که انقلاب ایران را به سرقت بردند، از همان روز اول جدیترین عامل، علیه انقلاب فلسطین و تضعیف آن شدند و بالاخره هم این انقسام شوم را به ملت و انقلاب فلسطین تحمیل کردند. امروز هم یکی از نتایج جنایاتی که آخوندها در سوریه و عراق و یمن میکنند، تحت الشعاع قرار دادن انقلاب فلسطین و طولانیتر کردن رنج و درد مردم فلسطین است.
همه آنچه که بر ملتهایمان میگذرد، هر روز قلب ما را از درد و غم لبریز میکند. اما این غم و دردها را باید به انگیزهیی برای مبارزه هرچه بیشتر برای دستیابی به صلح و برادری در منطقه تبدیل کرد.
دوستان عزیز!
ما نیاز داریم که درسهای وقایع سالهای اخیر را کشف و به یک راهحل درست دست پیدا کنیم. در همین رابطه من تلاش میکنم حرفهایم را در 5 محور خلاصه کنم:
۱. بینتیجه ماندن ائتلاف بینالمللی در عراق و سوریه
واقعیت این است که استراتژی آمریکا در عراق و سوریه در مقابله با گروه داعش، پس از 10ماه بمباران و تشکیل یک ائتلاف گسترده به نتیجهیی نرسیده است. زیرا آمریکا منشأ اصلی بنیادگرایی یعنی رژیم ایران را نادیده گرفته است. یعنی بر دخالتش در عراق و سوریه چشم بسته یا با آن همراهی کرده است.
و در برابر نسلکشی اهل سنت توسط شبهنظامیان و ایادی این رژیم سکوت کرده است.
همچنین آمریکا و ائتلاف بینالمللی نیرویی را که میتواند و باید در مقابل داعش بایستد یعنی اهل سنت عراق را بهرسمیت نشناختهاند. به عکس با یک سیاست مخرب درصدد بهخدمت گرفتن شبهنظامیان شیعه علیه سنیها است.
واقعیت این است که رژیم حاکم بر ایران، مسلح شدن و قدرت گرفتن نیروهای ملی و عشایر عراقی را برای خودش صدبار خطرناکتر از داعش میداند و به هر ترتیبی از این کار جلوگیری میکند. رژیم ایران و داعش هر دو خواهان استقرار خلافت اسلامی هستند و اختلافات آنها نسبت به این نقطه اشتراک بسا فرعی است. در حالیکه تفاوت بنیادینی بین افراطیگری شیعه و سنی وجود ندارد اما بنیادگرایان شیعه چون به یک قدرت منطقهیی یعنی رژیم ایران متکی هستند، بسیار خطرناکترند. همچنانکه امروز شبهنظامیان بهاصطلاح شیعه، تهدید بزرگتری برای موجودیت عراق و برای صلح، امنیت و ثبات در کل منطقه هستند. زیرا ابزار رژیمی هستند که وسیعاً در کشورهای منطقه در حال جنایت و تروریسم است.
۲- فرو رفتن رژیم ولایتفقیه در گرداب سه جنگ تجاوزکارانه در منطقه
دیکتاتوری حاکم بر ایران، بهرغم قدرتنمایی ظاهری بهشدت ضعیف است. این واقعیت در یک سال اخیر بهصورت برجستهیی خود را نشان داد و همه شاهدند که رژیم در مردابی از سه جنگ تجاوزکارانه در سوریه و عراق و یمن فرو رفته که بههیچوجه ظرفیتهای اقتصادی و اجتماعی و نظامی لازم برای آن را ندارد. قدرت رژیم ایران در واقع در سیاستهای ضعیف آمریکا و کشورهای غربی و کشورهای منطقه است. آمریکا با اشغال عراق و تحویل تدریجی آن به رژیم ایران، درهای منطقه را بر روی رژیم باز کرد.
از جمله:
ـ با خلعسلاح و حصر اعضای مجاهدین یعنی اپوزیسیون اصلی رژیم آخوندی و تنها جنبش سازمانیافته مسلمان ضد بنیادگرا در عراق
ـ تحویل آنها به دولت مالکی
ـ بیعملی در مقابل کشتارهای مکرر اعضای مجاهدین
تا آنجا هم که به کشورهای منطقه برمیگردد، دو محاسبه اشتباه آنها بیشترین کمک را به حکام تهران کرد. اولاً اینکه گویا با مدارا با این رژیم میتوان از دخالتهای آن جلوگیری کرد بر همین اساس باید از هر اقدام تحریکآمیزی مانند دوستی با مردم و مقاومت ایران پرهیز کرد و ثانیاً این تصور که گویا ابتکار عمل مقابله با رژیم ایران باید در دست آمریکا باشد.
این دو اشتباه از یک طرف منطقه را از یک اتحاد عمل ضروری و واقعی با مقاومت ایران محروم کرده، و از طرف دیگر تواناییها و ظرفیتهای منطقه را در مقابله با تاخت و تازهای تجاوزکارانه رژیم ایران خنثی کرده است. و این چیزی است که باید با همبستگی و ائتلاف همه کشورهای منطقه علیه این رژیم جبران شود
۳- تشکیل ائتلاف کشورهای عربی برای مقابله با اشغال یمن توسط رژیم ایران و مزدورانش
در ربع قرن گذشته و بهخصوص پس از سال 2003، رژیم ایران، در دستاندازی به کشورهای منطقه با هیچ مانعی از سوی قدرتهای جهانی یا منطقهیی مواجه نبود.
ابتکار عمل کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی، در تشکیل ائتلاف و مقابله با اشغال یمن، اولین مانع در مقابل رژیم و مزدورانش در این کشور بود.
این بار کشورهای عرب بهجای چشم دوختن به آمریکا، خود سررشته امور را به دست گرفتند و به مقابله با خطری برخاستند که میتوانست تمام منطقه را به سرنوشتی مشابه سوریه و عراق دچار کند. این تجربه اثبات کرد که راهحل بحران منطقه، قاطعیت در برابر این رژیم است.
این سیاست البته باید به همه منطقه تعمیم پیدا کند و تا بیرون راندن کامل رژیم و دستنشاندگانش ادامه یابد. زیرا اگر این رژیم به درون مرزهای ایران بازگردانده شود، روند سرنگونیاش کیفاً تسریع خواهد شد.
۴- ضرورت وجود یک آلترتانیو فرهنگی برای مقابله با بنیادگرایی
مقابله با افراطیگری علاوه بر جنبههای نظامی و اطلاعاتی و سیاسی، نیازمند یک پادزهر دینی و فرهنگی است. از این رو باید مرزهای اسلام حقیقی را روشن کرد و سوء استفاده بنیادگرایان بهویژه رژیم ایران، از اسلام را افشا کرد و زمینههای نفوذ آنها را خشکاند.
در ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران طی نیم قرن حیات خود بهنحو خستگیناپذیری توضیح داده که بنیادگرایان اصلیترین دشمنان اسلام هستند و عملکردها و نظرگاههای آنها هیچ ربطی به قرآن ندارد و باید اسلام را از بنیادگرایان بازپس گرفت.
ما رودرروی ولایتفقیه و خلافت اسلامی، به قرآن استناد میکنیم که لااکراه فیالدین. اسلام، چنانکه قرآن گفته است برای آزادی مردم از غل و زنجیر آمده است و آنچه بنیادگرایان تحت عنوان شریعت ارائه میدهند، هدفی جز کسب قدرت یا حفظ قدرت با توسل بهزور ندارند. مجاهدین خلق با همین اندیشه، نقش تعیینکننده در شکست فرهنگی و فکری رژیم ولایتفقیه و انزوای اجتماعی این رژیم، به مثابه سردمدار بنیادگرایی اسلامی در ایران داشتهاند. این بخشی از راهحل نهایی در برابر مشکل اصلی منطقه است.
۵- استراتژی غلبه بر افراطیگری
حرف ما این است که تا زمانیکه آخوندها در ایران بر سر کار هستند، افراطیگری اسلامی به اشکال مختلف ادامه خواهد داشت و کشورهای منطقه را تهدید میکند. راهحل نهایی اگرچه سرنگونی رژیم ایران توسط مردم و مقاومت ایران است. ولی برای رسیدن به این هدف سه گام در مقابل کشورهای منطقه است:
اول - ساقط کردن دیکتاتوری سوریه که امروز بیش از هر زمان دیگری در دسترس است.
در سوریه باید با تسلیح ارتش آزاد و ایجاد منطقه پروازممنوع یک ابتکار عمل، مشابه آن چه در یمن صورت گرفت انجام شود. اگر آمریکا به مرز سرخ اعلام شده خود در مورد کشتار شیمیایی در سوریه وفادار بود ابعاد خسارات انسانی و مادی جنگ در سوریه به این میزان نبود. حالا کشورهای عرب در موقعیتی هستند که میتوانند این ضایعه عظیم را جبران کنند.
دوم - خلعید از رژیم ایران در عراق، که بزرگترین ضربه به بنیادگرایی است.
باید نیروی قدس و شبهنظامیان شیعه و دیگر عوامل رژیم را که در حکومت مالکی در دستگاههای سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی عراق ریشه دواندهاند بیرون کرد و از رژیم ایران در آنجا، خلعید نمود.
سوم- حمایت از مقاومت ایران، اپوزیسیون اصلی رژیم آخوندی
یک حلقه بسیار مهم در این مؤلفه، تأمین حفاظت و حقوق مجاهدان لیبرتی است. آنچه در عراق، علیه اعضای سازمان مجاهدین خلق از سال 2003 به این طرف روی داده، تماماً در خدمت رژیم ایران و راهگشای نفوذ افراطیگری بوده است. همچنانکه 5،200،000تن از مردم عراق در بیانیه خود در سال 2006 گفتند و سه میلیون شیعه عراقی در سال 2008 اعلام کردند، مجاهدین خلق، مهمترین سد سیاسی و فرهنگی در مقابل رشد و نفوذ بنیادگرایی بودهاند و با همین رویکرد همگان را به تشکیل جبهه فراگیری علیه منشأ تروریسم و بنیادگرایی یعنی حکومت آخوندهای ایران فراخواندهاند.
خواهران و برادران عزیز!
من سال گذشته در همینجا به تشکیل یک جبهه متحد علیه رژیم ولایتفقیه و بنیادگرایی برای نجات منطقه از شر این پدیده شوم فراخوان دادم. امروز ضرورت این جبهه بسیار بیشتر است و ما بهعنوان نمایندگان ملتهای این منطقه، وظیفه سنگینی در تقویت و گسترش آن برعهده داریم.
ما نباید اجازه بدهیم توجهات از منشأ اصلی بحران در منطقه یعنی رژیم ایران منحرف شود. امروز رژیم آخوندی در بحران عمیقی بهسر میبرد. واقعیت این است که مردم ایران خواهان تغییر رژیم هستند. مدعیان «اعتدال و میانهروی» در درون رژیم، مانند آخوند روحانی در سرکوب و صدور تروریسم و حاکمیت ولیفقیه با سایر باندهای حاکمیت رژیم شریک هستند و در این رابطه اختلافی ندارند.
اما، نجات کشورها و ملتهای ما از این شرایط تاریک و هولناک متصور و ممکن است. زمان آن است که همه ملتها و کشورهای منطقه دست در دست ملت و مقاومت ایران، برای پایان دادن به فاجعهیی که دامنگیر سراسر خاورمیانه و ایران است، بپا خیزند.
پیروز باشید.
نمایندگان محترم!
خواهران و برادران گرامی!
به همه شما خوشآمد میگویم و از طریق شما به همه ملتهای خاورمیانه و شمال آفریقا درود میفرستم؛ از فلسطین عزیز تا عربستان سعودی، مصر، تونس، یمن، لیبی، مراکش، اردن، الجزایر، سوریه، عراق و افغانستان و پاکستان.
در آستانه ماه رمضان، پیشاپیش به همه مسلمانان ماه تقوا و رهایی را تبریک میگویم و از خدای بزرگ میخواهم که صلح و برادری و آزادی را به این منطقه برگرداند و ملتها و کشورهای ما را از شرافراطیگری مذهبی و از شر ولایتفقیه حاکم بر ایران، نجات دهد.
دوستان عزیز!
در شرایطی این جلسه را برگزار میکنیم که از دردهای مردممان در ایران، عراق، سوریه، یمن و لبنان و در فلسطین برادر که 70سال است رنج میکشد، قلبمان جریحهدار و چشممان اشکبار است.
امروز، وحشیانهترین جنایتهای ضداسلامی، تحت نام اسلام که دین رحمت و رهایی است صورت میگیرد؛ بیش از سه دهه جنایت و اعدامهای روزمره در ایران، سیصد هزار شهید در سوریه و میلیون میلیون آواره در سوریه و عراق، سرکوب ایزدیها و مسیحیها و کشتار و پاکسازی قومی اهل سنت در عراق توسط رژیم ایران.
یاسر عرفات شهید در سال 1996 به من گفت: ما انتظار داشتیم سقوط رژیم شاه، باعث شتاب انقلاب فلسطین شود. اما آخوندهایی که انقلاب ایران را به سرقت بردند، از همان روز اول جدیترین عامل، علیه انقلاب فلسطین و تضعیف آن شدند و بالاخره هم این انقسام شوم را به ملت و انقلاب فلسطین تحمیل کردند. امروز هم یکی از نتایج جنایاتی که آخوندها در سوریه و عراق و یمن میکنند، تحت الشعاع قرار دادن انقلاب فلسطین و طولانیتر کردن رنج و درد مردم فلسطین است.
همه آنچه که بر ملتهایمان میگذرد، هر روز قلب ما را از درد و غم لبریز میکند. اما این غم و دردها را باید به انگیزهیی برای مبارزه هرچه بیشتر برای دستیابی به صلح و برادری در منطقه تبدیل کرد.
دوستان عزیز!
ما نیاز داریم که درسهای وقایع سالهای اخیر را کشف و به یک راهحل درست دست پیدا کنیم. در همین رابطه من تلاش میکنم حرفهایم را در 5 محور خلاصه کنم:
۱. بینتیجه ماندن ائتلاف بینالمللی در عراق و سوریه
واقعیت این است که استراتژی آمریکا در عراق و سوریه در مقابله با گروه داعش، پس از 10ماه بمباران و تشکیل یک ائتلاف گسترده به نتیجهیی نرسیده است. زیرا آمریکا منشأ اصلی بنیادگرایی یعنی رژیم ایران را نادیده گرفته است. یعنی بر دخالتش در عراق و سوریه چشم بسته یا با آن همراهی کرده است.
و در برابر نسلکشی اهل سنت توسط شبهنظامیان و ایادی این رژیم سکوت کرده است.
همچنین آمریکا و ائتلاف بینالمللی نیرویی را که میتواند و باید در مقابل داعش بایستد یعنی اهل سنت عراق را بهرسمیت نشناختهاند. به عکس با یک سیاست مخرب درصدد بهخدمت گرفتن شبهنظامیان شیعه علیه سنیها است.
واقعیت این است که رژیم حاکم بر ایران، مسلح شدن و قدرت گرفتن نیروهای ملی و عشایر عراقی را برای خودش صدبار خطرناکتر از داعش میداند و به هر ترتیبی از این کار جلوگیری میکند. رژیم ایران و داعش هر دو خواهان استقرار خلافت اسلامی هستند و اختلافات آنها نسبت به این نقطه اشتراک بسا فرعی است. در حالیکه تفاوت بنیادینی بین افراطیگری شیعه و سنی وجود ندارد اما بنیادگرایان شیعه چون به یک قدرت منطقهیی یعنی رژیم ایران متکی هستند، بسیار خطرناکترند. همچنانکه امروز شبهنظامیان بهاصطلاح شیعه، تهدید بزرگتری برای موجودیت عراق و برای صلح، امنیت و ثبات در کل منطقه هستند. زیرا ابزار رژیمی هستند که وسیعاً در کشورهای منطقه در حال جنایت و تروریسم است.
۲- فرو رفتن رژیم ولایتفقیه در گرداب سه جنگ تجاوزکارانه در منطقه
دیکتاتوری حاکم بر ایران، بهرغم قدرتنمایی ظاهری بهشدت ضعیف است. این واقعیت در یک سال اخیر بهصورت برجستهیی خود را نشان داد و همه شاهدند که رژیم در مردابی از سه جنگ تجاوزکارانه در سوریه و عراق و یمن فرو رفته که بههیچوجه ظرفیتهای اقتصادی و اجتماعی و نظامی لازم برای آن را ندارد. قدرت رژیم ایران در واقع در سیاستهای ضعیف آمریکا و کشورهای غربی و کشورهای منطقه است. آمریکا با اشغال عراق و تحویل تدریجی آن به رژیم ایران، درهای منطقه را بر روی رژیم باز کرد.
از جمله:
ـ با خلعسلاح و حصر اعضای مجاهدین یعنی اپوزیسیون اصلی رژیم آخوندی و تنها جنبش سازمانیافته مسلمان ضد بنیادگرا در عراق
ـ تحویل آنها به دولت مالکی
ـ بیعملی در مقابل کشتارهای مکرر اعضای مجاهدین
تا آنجا هم که به کشورهای منطقه برمیگردد، دو محاسبه اشتباه آنها بیشترین کمک را به حکام تهران کرد. اولاً اینکه گویا با مدارا با این رژیم میتوان از دخالتهای آن جلوگیری کرد بر همین اساس باید از هر اقدام تحریکآمیزی مانند دوستی با مردم و مقاومت ایران پرهیز کرد و ثانیاً این تصور که گویا ابتکار عمل مقابله با رژیم ایران باید در دست آمریکا باشد.
این دو اشتباه از یک طرف منطقه را از یک اتحاد عمل ضروری و واقعی با مقاومت ایران محروم کرده، و از طرف دیگر تواناییها و ظرفیتهای منطقه را در مقابله با تاخت و تازهای تجاوزکارانه رژیم ایران خنثی کرده است. و این چیزی است که باید با همبستگی و ائتلاف همه کشورهای منطقه علیه این رژیم جبران شود
۳- تشکیل ائتلاف کشورهای عربی برای مقابله با اشغال یمن توسط رژیم ایران و مزدورانش
در ربع قرن گذشته و بهخصوص پس از سال 2003، رژیم ایران، در دستاندازی به کشورهای منطقه با هیچ مانعی از سوی قدرتهای جهانی یا منطقهیی مواجه نبود.
ابتکار عمل کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی، در تشکیل ائتلاف و مقابله با اشغال یمن، اولین مانع در مقابل رژیم و مزدورانش در این کشور بود.
این بار کشورهای عرب بهجای چشم دوختن به آمریکا، خود سررشته امور را به دست گرفتند و به مقابله با خطری برخاستند که میتوانست تمام منطقه را به سرنوشتی مشابه سوریه و عراق دچار کند. این تجربه اثبات کرد که راهحل بحران منطقه، قاطعیت در برابر این رژیم است.
این سیاست البته باید به همه منطقه تعمیم پیدا کند و تا بیرون راندن کامل رژیم و دستنشاندگانش ادامه یابد. زیرا اگر این رژیم به درون مرزهای ایران بازگردانده شود، روند سرنگونیاش کیفاً تسریع خواهد شد.
۴- ضرورت وجود یک آلترتانیو فرهنگی برای مقابله با بنیادگرایی
مقابله با افراطیگری علاوه بر جنبههای نظامی و اطلاعاتی و سیاسی، نیازمند یک پادزهر دینی و فرهنگی است. از این رو باید مرزهای اسلام حقیقی را روشن کرد و سوء استفاده بنیادگرایان بهویژه رژیم ایران، از اسلام را افشا کرد و زمینههای نفوذ آنها را خشکاند.
در ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران طی نیم قرن حیات خود بهنحو خستگیناپذیری توضیح داده که بنیادگرایان اصلیترین دشمنان اسلام هستند و عملکردها و نظرگاههای آنها هیچ ربطی به قرآن ندارد و باید اسلام را از بنیادگرایان بازپس گرفت.
ما رودرروی ولایتفقیه و خلافت اسلامی، به قرآن استناد میکنیم که لااکراه فیالدین. اسلام، چنانکه قرآن گفته است برای آزادی مردم از غل و زنجیر آمده است و آنچه بنیادگرایان تحت عنوان شریعت ارائه میدهند، هدفی جز کسب قدرت یا حفظ قدرت با توسل بهزور ندارند. مجاهدین خلق با همین اندیشه، نقش تعیینکننده در شکست فرهنگی و فکری رژیم ولایتفقیه و انزوای اجتماعی این رژیم، به مثابه سردمدار بنیادگرایی اسلامی در ایران داشتهاند. این بخشی از راهحل نهایی در برابر مشکل اصلی منطقه است.
۵- استراتژی غلبه بر افراطیگری
حرف ما این است که تا زمانیکه آخوندها در ایران بر سر کار هستند، افراطیگری اسلامی به اشکال مختلف ادامه خواهد داشت و کشورهای منطقه را تهدید میکند. راهحل نهایی اگرچه سرنگونی رژیم ایران توسط مردم و مقاومت ایران است. ولی برای رسیدن به این هدف سه گام در مقابل کشورهای منطقه است:
اول - ساقط کردن دیکتاتوری سوریه که امروز بیش از هر زمان دیگری در دسترس است.
در سوریه باید با تسلیح ارتش آزاد و ایجاد منطقه پروازممنوع یک ابتکار عمل، مشابه آن چه در یمن صورت گرفت انجام شود. اگر آمریکا به مرز سرخ اعلام شده خود در مورد کشتار شیمیایی در سوریه وفادار بود ابعاد خسارات انسانی و مادی جنگ در سوریه به این میزان نبود. حالا کشورهای عرب در موقعیتی هستند که میتوانند این ضایعه عظیم را جبران کنند.
دوم - خلعید از رژیم ایران در عراق، که بزرگترین ضربه به بنیادگرایی است.
باید نیروی قدس و شبهنظامیان شیعه و دیگر عوامل رژیم را که در حکومت مالکی در دستگاههای سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی عراق ریشه دواندهاند بیرون کرد و از رژیم ایران در آنجا، خلعید نمود.
سوم- حمایت از مقاومت ایران، اپوزیسیون اصلی رژیم آخوندی
یک حلقه بسیار مهم در این مؤلفه، تأمین حفاظت و حقوق مجاهدان لیبرتی است. آنچه در عراق، علیه اعضای سازمان مجاهدین خلق از سال 2003 به این طرف روی داده، تماماً در خدمت رژیم ایران و راهگشای نفوذ افراطیگری بوده است. همچنانکه 5،200،000تن از مردم عراق در بیانیه خود در سال 2006 گفتند و سه میلیون شیعه عراقی در سال 2008 اعلام کردند، مجاهدین خلق، مهمترین سد سیاسی و فرهنگی در مقابل رشد و نفوذ بنیادگرایی بودهاند و با همین رویکرد همگان را به تشکیل جبهه فراگیری علیه منشأ تروریسم و بنیادگرایی یعنی حکومت آخوندهای ایران فراخواندهاند.
خواهران و برادران عزیز!
من سال گذشته در همینجا به تشکیل یک جبهه متحد علیه رژیم ولایتفقیه و بنیادگرایی برای نجات منطقه از شر این پدیده شوم فراخوان دادم. امروز ضرورت این جبهه بسیار بیشتر است و ما بهعنوان نمایندگان ملتهای این منطقه، وظیفه سنگینی در تقویت و گسترش آن برعهده داریم.
ما نباید اجازه بدهیم توجهات از منشأ اصلی بحران در منطقه یعنی رژیم ایران منحرف شود. امروز رژیم آخوندی در بحران عمیقی بهسر میبرد. واقعیت این است که مردم ایران خواهان تغییر رژیم هستند. مدعیان «اعتدال و میانهروی» در درون رژیم، مانند آخوند روحانی در سرکوب و صدور تروریسم و حاکمیت ولیفقیه با سایر باندهای حاکمیت رژیم شریک هستند و در این رابطه اختلافی ندارند.
اما، نجات کشورها و ملتهای ما از این شرایط تاریک و هولناک متصور و ممکن است. زمان آن است که همه ملتها و کشورهای منطقه دست در دست ملت و مقاومت ایران، برای پایان دادن به فاجعهیی که دامنگیر سراسر خاورمیانه و ایران است، بپا خیزند.
پیروز باشید.