۱۳۹۳ مرداد ۲, پنجشنبه

براي نجات جان زنداني سياسي ارژنگ داوودي بكوشيم و بساط دجالگري و تفرقه افكني رژيم و ايادي رنگارنگش را جمع كنيم.


رژيم جهل و جنايت آخوندها،روز یکشنبه ۲۹ تیرماه  به آقای وحید مشکانی فراهانی وکیل زندانی سیاسی ارژنگ داودی اطلاع داد که  وي ( ارژنگ داوودي) توسط آصف حسینی رئیس شعبه ۱ دادگاه انقلاب کرج با پرونده سازی جدید به اتهام محاربه از طریق عضویت، هواداری و فعالیت موثر در پیشبرد اهداف سازمان مجاهدین خلق ایران به اعدام محکوم گرديده است.
در اين رابطه   شوراي ملي مقاومت ايران «  به جامعه جهانی به تلاش برای لغو حکم اعدام زندانی سیاسی ارژنگ داوودی » فراخوان داد و« محکوم کردن یک زندانی سیاسی به خاطر فعالیتهای سیاسی وی در زندان، سقف جدیدی در دیکتاتوری و سرکوب » ناميد «که فقط از فاشیستهای حاکم بر ایران ساخته است. 
مقاومت ایران کمیسر عالی حقوق بشر و شورای حقوق بشر ملل متحد و دیگر ارگانهای ذیربط بین المللی و عموم سازمانهای مدافع حقوق بشر در سراسر جهان را به محکوم کردن، حکم جنایتکارانه اعدام ارژنگ داوودی و تلاش برای لغو این حکم »فرا خواند.
همچنين در پي اين حكم ضد انساني و غير قانوني و غير عادلانه، فعالين سياسي و حقوق بشري و همبندان سابق اين زنداني سياسي كوشش نموده و مي نمايند تا  جان اين زنداني سياسي را نجات دهند، اما رژيم جلادان  تلاش مي كند با ترفندي دجالگرانه صورت مسئله را عوض نموده و با تفرقه افكني و تغيير جاي دوست به دشمن اين تلاشها  و حمايت و همبستگي زنداني مقاوم ارژنگ داوودي با جنبش مقاومت ايران را خنثي نمايد.
ارژنگ داودی، زندانی سیاسی مقاوم، معلم، شاعر و نویسنده ارجمند میهنمان، در بخشی از پیامش در خرداد ۱۳۹۳ که بر روی اینترنت منتشر شده است، «از درون سیاهچالهای تبعیدگاه مخوف بندر عباس»، به حضور معنادار در همایش «همه برای آزادی» فراخوان داده و خطاب به هموطنانمان چنین می نویسد: 
هم میهنان، 
به رغم خطراتی که در معرضشان هستیم، امید به فرا رسیدن بهار آزادی، امید موجهی است. از آنجا که در جای جای پیکره تاریخ به کرات تجربه شده که تحت سیطره استبداد، حق همواره گرفتنی بوده نه دادنی. بر یکایک ماست که برای به پیروزی رساندن انقلاب دموکراتیک ایرانیان با دل و جان، چنان کوشا باشیم که سال ۹۳ هم پایانی گردد بر نقض گسترده حقوق انسانی و آزادیهای مدنی و هم سرآغازی باشد بر نهادینه سازی اهداف آزادیخواهانه و عدالت طلبانه مبارزان و جان نثاران راه آزادی میهن به ویژه در یکصد و دو سال گذشته. 
بدین منظور به ویژه در مرحله حساس جاری، برای تهاجمی شدن جنبش ۲۰۰ ساله آزادیخواهی، جامعه ایرانی نیاز به رسیدن به نوعی تفاهم اصولی و همه جانبه دارد تا با معرفی نوعی جمهوری ایرانی که همه ما را به حساب بیاورد و حقوق همه ما را تضمین نماید، باری دیگر دست در دست هم بپاخیزیم و یک بار برای همیشه حقوق حقة خود را محقق سازیم. در این راه کاستن از تعصبات نابه جای ملی و تقویت هر چه بیشتر گرایشات جهانی از التزامات اولیه برای دنیای امروز است. 
با ابراز صمیمانه ترین احترامات قلبی ، از درون سیاهچال های تبعیدگاه مخوف بندر عباس، دستان امیدوار خود را دراز می کنم به سوی تمامی آزادیخواهان جهان به ویژه آزادیخواهان ایرانی در هر جای این کره خاکی که باشند و خالصانه از همگان می خواهم تا در صورت امکان با حضور معنادار در همایش موسوم به «همه برای آزادی» انزجار خود از استبداد مطلقه حاکم بر میهن اهورایی را هر چه رساتر فریاد کنند.»
بركسي پوشيده نبوده و نيست كه آقاي ارژنگ داوودي نه يك هوادار مجاهدين بلكه يك زنداني سياسي آزاديخواه و مقاوم است كه به رغم اختلاف ديدگاه با مجاهدين در درون سياهچالهاي رژيم به وظيفه ملي و ميهني خود قيام نموده و همبستگي خود را با جنبش آزاديخواهانه مردم ايران و مجاهدين خلق ايران اعلام نموده است. و اين  نه يك جرم بلكه حق طبيعي و يك تعهد و مسئوليت براي هر انسان آزاديخواه و مبارز در شرايط كنوني ميهنمان است.  
بنا به آخرين نامه خطاب به دبير كل سازمان ملل و كميسر عالي ملل متحد بعد از اطلاع از حكم اعدام خود مي نويسد:
«به اطلاع ميرسانم كه در اواخر دوره حبس و نيز پس از اتمام دوره حبس بويژه در مدت 5 ماهي كه بصورت انفرادي در سويت شماره 5  زندان بندرعباس نگهداري ميشدم .بارها توسط نيروهاي امنيتي سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات بازديد و مورد اين پرسش قرار گرفتم كه آيا حاضرم پس از استخراج از زندان به خارج از كشور بروم؟
ولي چون هر بار با جواب منفي من روبرو شدند ترتيباتي اتخاذ نمودند تا اين آراي ظالمان بر عليه اينجانب صادر گردد.
اينك  نيز به صراحت اعلام ميدارم كه هر سه پرونده فوق كه منتهي به صدور حكم ظالمانه شده اند در تضاد آشكار با منشور سازمان ملل متحد، مغاير با عرف رايج جهاني و حتي برخلاف اصول قانون اساسي رژيم و قوانين موضوعه كشور است.لذا انتظار دارم كه بعنوان مشتي نمونه خروار از سوي حقوقدانان بي طرف بين المللي مورد رسيدگي دقيق قرار گيرد تا باري ديگر عمق رفتار غير انساني و نيز تناقضهاي فاحش در كردار و گفتار باند بربر منش حاكم بر تهران به وضوح تمام اثبات گردد.»
بساط  دجالگري رژيم توطئه چين و تفرقه انداز و ايادي رنگارنگش را جمع كنيم و در همبستگي ملي و مبارزاتي براي نجات جان زنداني سياسي ارژنگ داوودي بكوشيم و اجازه ندهيم رژيم با تعويض صورت مسئله كه نجات جان اين زنداني سياسي است ما را به جنگ حيدري نعمتي بكشاند.  داشتن اختلاف نظر امري كاملا طبيعي است و اختلاف ديدگاه مانع از همكاري و اتحاد بر عليه دشمن مشترك مردم ايران كه رژيم جمهوري اسلامي است نميشود.
و ارژنگ نمونه بارزي از انسانهاي آزاديخواهي است كه به رغم اختلاف نظر با مجاهدين در اتحاد و همبستگي با آنها بر عليه رژيم فرا خوان داده و تلاش نموده است.
به قول يك كاربر هوادار مجاهدين در فيس بوك«هيچ اشكالي ندارد اگر كسي يا كساني نظر و ديدگاهشان صد در صد مخالف مجاهدين باشد. عيب و ايراد آنجا است كه اين تفاوت ديدگاه و نظر به ضديت تبديل شود و به جاي دشمني و ضديت با رژيم دشمني و ضديت با مجاهدين وظيفه و ماموريت اصلي شود. ارژنگ داوودي يك زنداني سياسي مقاوم و آزاديخواه است كه در زندان و زير شكنجه و فشار جلادان از مقاومت و مبارزه مجاهدين به رغم اختلاف نظر حمايت كرده و اينك مي بينيم به همين خاطر رژيم حكم اعدام او را صادر مي كند. در اين شرايط بايد براي نجات جان اين زنداني سياسي تلاش كرد نه اينكه سعي نمود جاي دوست و دشمن را عوضي نشان داد.»
كاربر ديگري مي نويسد:«گروهی مزور سیاسی به نوشتاری مختلف اما با مضمونی یگانه،رژیم ضد بشری و تروریستی آخوندها را در قبال «مجاهدین»تبلیغ و تایید میکنند واین دستجات بر اساس تجربه سالیان بند نافشان مستقیم و غیر مستقیم به سیستم ولایت فقیه وصل می باشد.».

۱۳۹۳ خرداد ۲۸, چهارشنبه

”ﺩﺍﻋﺶ” ﻳﺎﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻣﺮﺩﻣﻲ



ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﮊﻳﻢ ﺍﺯ ﻣﻮﺿﻊ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﻴﺎﻡﻣﺮﺩﻡﻋﺮﺍﻕ ﺭﺍ ﺑﻪ ”ﺩﺍﻋﺶ ”ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﻮﮔﻠﻲ ﺍﺵ ﻣﺎﻟﻜﻲ، ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭﻋﺮﺍﻕ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ  ﮔﺮﻳﺒﺎﻧﮕﻴﺮ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺭﮊﻳﻢ ﻣﻼﻫﺎ ﺣﻴﺎﺕ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻘﺎﻱ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﻭ ﺍﺳﺪ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﺪ، ﺳﻘﻮﻁ ﻫﺮﻛﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ  ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻫﺎ، ﺭﮊﻳﻢ ﺁﺧﻮﻧﺪﻱ ﺭﺍ ﻳﻚ ﮔﺎﻡ ﺟﺪﻱ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻴﻜﻨﺪ. ﺭﮊﻳﻢ ﺍﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﻋﻠﻨﻲ ﺍﻳﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﻫﻢ ﺍﺑﺎﻳﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻣﻬﺪﻱ ﻃﺎﺋﺐ ﺑﺮﺍﺩﺭﺣﺴﻴﻦ ﻃﺎﺋﺐ ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪ ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﺳﭙﺎﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺳﻮﺭﻳﻪ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﺳﻲ ﻭﭘﻨﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ . ﺍﮔﺮﺑﻴﻦ 
ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺳﻮﺭﻳﻪ ﻣﺨﻴﺮ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻳﻜﻲ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺯﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﻴﻢ. ﺍﺯﻧﻈﺮ ﺍﺳﺘﺮﺍﺗﮋﻳﻚ ﻭ  ﺳﻴﺎﺳﻲ، ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺴﺎ ﺑﺴﺎ ﺍﻫﻤﻴﺖ  ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺍﺯﺳﻮﺭﻳﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﮊﻳﻢ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﺩﺍﺭﺩ. ﺭﮊﻳﻢ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺭﻓﺘﻨﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭﻫﻴﭻ ﺷﺎﻧﺴﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﻘﺎء ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺍﻭ ﻣﺴﺒﺐ ﻫﻤﻪ ﺑﺪ ﺑﺨﺘﻲ ﻫﺎ ﻭ ﻗﻴﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺮﺍﻕ ﺩﺭﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﻨﻲ ﻧﺸﻴﻦ ﺍﺳﺖ. ﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﺗﺎﺛﻴﺮﺍﺕ ﺑﺴﺎ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺗﺮﻱ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﺸﺎﺭ ﺍﺳﺪ ﺑﺮﺭﻭﻱ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭﺳﻘﻮﻁ ﺑﺸﺎﺭ ﺍﺳﺪ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﻴﺒﺨﺸﺪ.  
ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ،ﺟﻨﺒﺸﻲ ﻛﻪ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺩﺭﻋﺮﺍﻕ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭﺭﺷﺪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻳﻚ ﺷﺒﻪ ﻭﺧﻠﻖ ﺍﻟﺴﺎﻋﻪ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ،  ﺟﻨﺒﺸﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﻛﻤﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻃﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻛﻴﻔﻲ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﺳﻨﻲ ﻫﺎﻱ ﻋﺮﺍﻕ ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﺳﻜﻮﻻﺭ ﺑﺎ ﺗﺤﺼﻦ ﺧﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻫﻬﺎﻱ ﻣﺴﺎﻟﻤﺖ ﺁﻣﻴﺰ ﺭﺍ ﻃﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺴﻴﺮ ﻣﺴﺎﻟﻤﺖ ﺁﻣﻴﺰ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻬﺎﻳﻤﺎﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻧﻜﻨﺪ، ﺭﺍﻩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﺮﺩ. ﺩﺭﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﺴﻴﺮﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﻭ ﺭﮊﻳﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺮﺍﻕ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.. 
ﺟﻨﺒﺶ ﻛﻨﻮﻧﻲ ﻋﺮﺍﻕ ﺟﻨﺒﺸﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺷﺒﻪ ﻭ ﺁﻧﻬﻢ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻛﻮﺩﺗﺎﻳﻲ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ”ﺩﺍﻋﺶ” ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ  ﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﺻﻞ ﺷﺮﻭﻉ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻦ ﺟﻨﺒﺶ ﻣﺎهها ﻗﺒﻞ ﺩﺭ ﻓﻠﻮﺟﻪ ﻭ ﺭﻣﺎﺩﻱ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻣﺎﻟﻜﻲ ﻭ ﺭﮊﻳﻢ ﺩﺭ ﺍﻭﺍﻳﻞ  ﺷﺮﻭﻉ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺭﻣﺎﺩﻱ ﻭ ﻓﻠﻮﺟﻪ ﻫﻢ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﻋﺶ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺪﻫﻨﺪ ، ﻭﻟﻲ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﺬﺷﺖ  ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻓﻬﻤﻴﺪ ، ﺍﻳﻦ ﻳﻚ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻣﺮﺩﻣﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ”ﺩﺍﻋﺶ” ﻧﻴﺴﺖ ، ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ، ﮔﺮﻭﻫﻬﺎﻱ ﻛﻮﭼﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﺍﻋﺶ ﻫﻢ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. 
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺟﻨﺒﺶ ﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪ ﺩﺭﻓﻠﻮﺟﻪ ﻭ ﺭﻣﺎﺩﻱ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺖ، ﻳﺎ ﺭﮊﻳﻢ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﺴﺮﻋﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﻭﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺑﻄﻮﺭ ﻗﺎﻧﻮﻧﻤﻨﺪ، ﺍﻳﻦ ﺟﻨﺒﺶ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺍﻭﺝ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ. ﻣﺎﻩ ﻫﺎﻱ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﻜﻲ، ﻗﺪﺭﺕ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﺍﻳﻦ ﺟﻨﺒﺶ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻦ ﺟﻨﺒﺶ ﺭﻭﺯ ﺑﺮﻭﺯ ﻗﺪﺭ ﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺍﺯﻣﻮﺻﻞ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ، ﺩﺭﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭﺝ ﮔﻴﺮﻱ ﺟﻨﺒﺶ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺟﻨﺒﺸﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻱ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻳﻚ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻓﺮﻗﻪ ﮔﺮﺍ،  ﺣﺬﻑ ﻭﻛﻨﺎﺭﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺳﻨﻲ ﻫﺎ ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﺳﻜﻮﻻﺭ ﺭﺍ ﺩﺭﭘﻴﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻓﺮﺍﺭ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﺩﺭﻣﻘﺎﺑﻞ ﻋﺸﺎﻳﺮ ﻣﺮﺩﻣﻲ  ﻭﺍﻧﻘﻼﺑﻲ ﺍﺯﻣﻮﺻﻞ ﺷﺮﻭﻉ ﻧﺸﺪﻩ ، ﺑﻠﻜﻪ ﺍﺯ ﻓﻠﻮﺟﻪ ﻭﺍﻻﻧﺒﺎﺭ ﺁﻋﺎﺯﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﻛﻨﻮﻥ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.  
ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ  ۶۰۰۰۰ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﻛﻪ ﻣﺪﺍﻓﻊ ﻣﻮﺻﻞ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﻓﻘﻂ ﻃﻲ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﺘﻼﺷﻲ ﻭﺗﺎﺭﻭﻣﺎﺭ ﻣﻴﺸﻮﺩ، ﻧﺸﺎﻧﺪﻫﻨﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺣﺮﻛﺖ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﻱ ﺩﺭ ﻣﻮﺻﻞ ﻛﻪ ﺳﻮﻣﻴﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﺑﺮﻭ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻛﻤﻲ  ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ”ﺩﺍﻋﺶ”. ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺟﻨﮕﻲ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﺑﻪ ﮔﻞ ﻣﻲ ﻧﺸﻴﻨﺪ . ﺍﺭﺗﺶ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ  ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﻭ ﻳﺎ ﺭﮊﻳﻢ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻣﺴﺘﻤﺮﺍ ﺑﺎﺩ ﺯﺩﻩ ﻣﻴﺸﺪ ﺗﺎ ﺳﺮ ﭘﺎ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﻓﺎﻗﺪ ﭘﺎﻳﮕﺎﻩ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﻱ ﺍﺳﺖ. ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﻧﻴﺮﻭﻳﻲ، ﺑﺮﻕ ﺁﺳﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩﻫﺎﻱ ﺑﻐﺪﺍﺩﻣﻴﺮﺳﺎﻧﺪ ، ﻳﻚ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻧﻤﻴﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﻚ ﺟﻨﺒﺶ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺴﻴﺞ ﺗﻮﺩﻩﻫﺎﻭﻋﺸﺎﻳﺮﺭﺍﺩﺍﺭﺩ . 
ﺣﺎﻝ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺳﻌﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ، ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺗﻮﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﻣﺮﺩﻡﻋﺮﺍﻕ ﺭﺍ ”ﺩﺍﻋﺶ” ﺑﻨﺎﻣﻨﺪ ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﻠﻤﻪ ﻣﻘﺪﺱ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺮﺍﻕ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺧﻠﻘﻬﺎ ﻱ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺮﻋﻠﻴﻪ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻳﻬﺎ ﻣﻴﻨﻤﺎﻳﻨﺪ. ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻭﭼﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ، ﭼﻪ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻭﭼﻪ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ، ﭼﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﭼﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻫﺮ ﺑﺎﻧﺪﺭﻭﻟﻲ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ،ﺩﺭﻛﻨﺎﺭ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻫﺎﻳﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺎﻟﻜﻲ ﻭ ﺭﮊﻳﻢ ﺁﺧﻮﻧﺪﻱ ﻭﺣﺎﻓﻆ ﺍﺳﺪ ﻗﺮﺍﺭﻣﻴﮕﻴﺮﻧﺪ .  
ﻳﻚ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻭ ﻓﻌﺎﻝ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ!!؟ ﺩﺭﻓﻴﺲ ﺑﻮﻙ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﭼﺎﭖ ﻳﻚ ﺳﺮﻱ ﻋﻜﺲ (ﻛﻪ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺧﺒﺮﮔﺰﺍﺭﻳﻬﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪﻛﻪ ﺍﺯ  ﻣﻨﺒﻊ ﻣﺴﻘﻞ ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ) ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣﺪﺍﺩ ﺭﺳﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎ ، ﻣﺪﻋﻲ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﻭﺿﻌﻴﺘﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ”ﺩﺍﻋﺶ ”ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ . ﻳﺎ ﻟﻠﻌﺠﺐ، ﺍﺯﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﺷﻴﺦ ﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ.... 
ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻟﺪﻩ ﺁﻗﺎ ﻣﺼﻄﻔﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﮕﻮﻳﻢ، ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﺑﺤﻖ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺩﺭﻣﻘﺎﺑﻞ ﻭﺣﺸﻴﮕﺮﻱ ﮔﺮﻭﻩ ”ﺩﺍﻋﺶ”، ﺭﮒ ﻏﻴﺮﺗﺖ ﺑﺠﻮﺵ ﺁﻣﺪﻩ، ﭼﻄﻮﺭﺷﺪ ﻛﻪ ﻓﻲ ﺍﻟﺒﺪﺍﻫﻪ ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺩﻫﺎﻧﺘﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﻛﻒ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ؟
ﺁﻳﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﺁﻣﺪﻥ ﻏﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺪﺭﺟﺪ ”ﺩﺍﻋﺶ ” ﺑﻌﻨﻲ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﻱ (ﻛﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎﺭﺗﺮ ﻭ ﻭﺣﺸﻲ ﺗﺮ ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﺳﺎﻳﺮ 
ﻛﺸﻮﺭﻫﺎ ﻋﻤﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ) ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭﺧﻮﺩﺕ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻱ ؟ 
ﻧﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﺰﻋﺒﻼﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ”ﺩﺍﻋﺶ ”ﺣﺎﻛﻢ ﺑﺮ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻛﻪ 
ﺍﺳﻤﺶ ﻭﻟﻲ ﻓﻘﻴﻪ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺒﺮﻳﺪ ؟  ﻧﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻄﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻱ ؟ 
ﻗﺒﻞ ﺍ ﺯﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻳﻚ ﺷﺎﻋﺮ ﺑﻲ ﺑﺘﻪ ، ﺑﻪ ﺭﮊﻳﻢ ﺍﻧﺰﺍﺭ ﻣﻴﺪﻫﺪ ﻛﻪ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭﻋﺮﺍﻕ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻧﻜﻨﻲ ﻛﻪ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺧﻄﺮﻧﺎﻙ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ . ﻣﻌﻨﻲ ﺣﺮﻑ ﺍﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ : ﺁﻗﺎﻳﺎﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﻭ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﻲ، ﺣﻮﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺑﺸﻮﻳﺪ، ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻫﻴﺪ، ﺷﻤﺎ ﻣﺎﻫﻴﺪ، ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻤﺎﻧﻴﺪ ﺗﺎ ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺧﻮﻥ ﺑﺮﻳﺰﻳﺪ ﻭ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﻘﺮ ﺑﻨﺸﺎﻧﻴﺪ، ﺩﺯﺩﻳﻬﺎﻱ ﻣﻴﻠﻴﺎﺭﺩﻱ ﻛﻨﻴﺪ، ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ ﺩﺭ ﺩﺑﻲ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺮﺳﻨﺪ، ﻣﺮﺩﻡ ﻛﻠﻴﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﻨﺪ ﻭ ...ﺯﻳﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ، ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ”ﺗﺮﻭﺭﻳﺴﺘﻲ” 
”ﺳﻜﺖ ﻭ ﻓﺮﻗﻪ” !!؟ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﻭﺳﺎﻳﺮ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻱ ﺍﻧﻘﻼﺑﻲ ... ﺳﺮ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺪ.   ﻧﻨﮓ ﻭ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺳﻨﮕﺪﻻﻥ ﺑﺎﺩ 
ﺩﺍﻋﺶ ﻣﻌﻤﻮﻻﺑﻪ ﻗﺴﺎﻭﺕ ﻭ ﺑﻲ ﺭﺣﻤﻲ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺁﻳﺎ ﻗﺴﻲ ﺍﻟﻘﻠﺐ ﺗﺮ ﻭ ﺑﻲ ﺭﺣﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﻭﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎﻱ  ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎﺭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺤﻤﺪﻱ ﮔﻴﻼﻧﻲ ﻭ ﭘﻮﺭﻣﺤﻤﺪﻱ ﻭ ...ﺣﺪﺍ ﻗﻞ ﻃﻲ ۵۰ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺭﺟﺎﻳﻲ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺍﺭﻳﺪ؟ 
ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺯﻧﺎﻥ  ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﻭﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ۱۳ ﺳﺎﻝ ﻭﺗﻤﺎﻡ ﻛﺶ ﻛﺮﺩﻥ ﺯﺧﻤﻲ ﻫﺎ ﻭﻣﺤﺎﻛﻤﻪ ﻫﺎﻱ ۲  ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺍﻱ ﺟﺰﻭ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﺍﺗﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﻭﻫﺴﺖ.    
ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻝ ﺭﺣﻢ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲ ﻫﺴﺘﻴﺪ، ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﺼﺎﻭﻳﺮ ﺯﻳﺮ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ، ﺑﻌﺪ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻣﻴﻚ  ﻭﺣﺸﻲ ﺗﺮ ﻭ ﻛﺜﻴﻒ ﺗﺮ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﺩﺍﻋﺶ ﻋﺮﺍﻕ ﻭ ﺳﻮﺭﻳﻪ ﻭ ﻳﺎ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﻛﻪ ﺁﻣﻮﺯﮔﺎﺭ ﻭ ﺧﻂ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻭ ﺷﺎﺭﮊ ﻛﻨﻨﺪﻩ  ﺍﻳﺪﺋﻮﻟﻮﮊﻳﻚ ”ﺩﺍﻋﺶ” ﺩﺭﺳﺮﺍﺳﺮ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻭﺣﺸﻲ ﮔﺮﻳﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺍﻋﺶ ﺩﺭﺳﻮﺭﻳﻪ ﻭ ﺩﺭﻋﺮﺍﻕ ﺍﺯ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ  ﻛﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺳﭙﺎﻩ ﻗﺪﺱ ﻭ ﺷﻜﻨﺠﻪ ﮔﺮﺍﻥ ﺭﮊﻳﻢ ،ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻻﺟﻮﺭﻱ ﻭ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﺣﻠﻮﺍﻳﻲ ﻭ ﻋﻠﻮﻱ ﻭ ﭘﻮﺭﻣﺤﻤﺪﻱ ﻭ....،ﻳﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ . 
ﺭﺍﺳﺘﻲ ﻛﺪﺍﻡ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﻲ ، ﭘﺪﺭﺟﺪ ﺩﺍﻋﺶ ﻳﻌﻨﻲ ”ﻭﻻﻳﺖ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﻱ” ﺭﺍ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﻓﺸﺎ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻗﻴﻤﺖ  ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎﻩ ﺑﻪ ﺗﻪ ﭼﺎﻩ ﺩﺭﺍﻓﻜﺎﺭ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﺸﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﻭ ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺩﺭﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻋﺶ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ؟ 
ﺑﻪ ﺗﺼﺎﻭﻳﺮ ﺯﻳﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ، ﺍﮔﺮﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﺩﺭ ﺷﻤﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻤﻲ ﺷﺮﻡ ﻛﻨﻴﺪ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺼﺎﻭﻳﺮ ﺑﺨﺶ ﻛﻮﭼﻜﻲ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﺗﺼﺎﻭﻳﺮ ﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ، ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻴﺪ، ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ  ۳۰۰ ﻭ۴۰۰ ﻣﺒﺎﺭﺯ ﻭ ﻣﺠﺎﻫﺪ ﺭﺍ ﺩﺭﺩﻫﻪ ۶۰ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻛﻨﻴﺪ . ﺍﺟﺴﺎﺩ ﭘﺎﻙ ﺗﻠﻨﺒﺎﺭﺷﺪﻩ ﺩﺭﺗﺮﻳﻠﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻳﻦ ﺗﺎ ﺧﺎﻭﺭﺍﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻓﻦ ﺩﺭﮔﻮﺭﻫﺎﻱ ﺟﻤﻌﻲ ﺣﻤﻞ  ﻣﻴﺸﺪ، ﺩﺭﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﻧﻬﺎﻱ ﭘﺎﻙ ﺷﻬﺪﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻜﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ. ﺯﻧﺪﺍﻧﻴﺎﻥ ﺩﻫﻪ ۶۰ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺗﻴﺮﻫﺎﻱ ﺧﻼﺹ ، ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺍﻋﺪﺍﻣﻴﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺷﻤﺮﺩﻧﺪ.   
ﻣﻦ ﺍﺯﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﻭ ﻧﻘﺎﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﺍﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﻲ ﮔﻮﻳﺎ، ﻧﻘﺎﺷﻲ ﻛﻨﻨﺪ ، ﺗﺎﺷﺎﻳﺪ ﻛﻤﻲ  ﻋﺮﻕ ﺷﺮﻡ ﺑﺮ ﭘﻴﺸﺎﻧﻲ ﺑﺮﺧﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻭ ﻓﻌﺎﻝ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺟﺎ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ ، ﺑﻨﺸﻴﻨﺪ. 
ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﻗﺘﻞ ﻋﺎﻡ ﻭﺟﻨﺎﻳﺖ ﻋﻠﻴﻪ ﺑﺸﺮﻳﺖ  ۳۳۷۰۰ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﻓﺮﻭﻉ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۶۷ ﺭﺍ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ ﻭ  ... ﺍﻱ ﻛﺎﺵ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﺎﻱ ﻣﻮﺑﺎﻳﻞ ﻣﻲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻳﺎ ﻳﻚ ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﻗﻮﻱ، ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎﻱ ﺟﻨﺎﻳﺖ ﻋﻜﺲ ﮔﺮﻓﺘﻪ 
ﻣﻴﺸﺪ، ﺗﺎ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﻣﺪﺍﻓﻌﻴﻦ ﻗﻼﺑﻲ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ، ﺑﻪ ﺳﺒﻚ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﻗﺮﺑﺎﻧﺎﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭﮊﻳﻢ ﺁﺧﻮﻧﺪﻱ ﻭ... ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ، ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﭘيشتاﺯﺵ ،ﻛﻪ ﺍﺻﻠﻲ ﺗﺮﻳﻦ ﻫﻤﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺍﻓﺸﺎ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﭘﺪﺭﺟﺪ ﺩﺍﻋﺶ ﻳﻌﻨﻲ ”ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ” ﺩﺭﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺿﻪ ﺟﻨﺎﻳﺎﺕ ”ﺩﺍﻋﺶ” ﺩﺭﺳﻮﺭﻳﻪ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ. 
ﻭﻟﻲ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻨﺎﻱ ﻣﺰﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﻧﮕﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﺭﺩﻧﻴﺎﻱ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﻭ ﺳﺮﺳﺨﺖ ﻫﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﻒ ﻫﺎ ﺑﺴﺮﻋﺖ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻴﺮﻭﺩ ﻭﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻭﺍﻗﻌﻴﺖ ﺍﺯ ﺯﻳﺮ ﺍﺑﺮﻫﺎﻱ ﺩﺭﻭﻍ ﻭﺧﻴﺎﻧﺖ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ. 
ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭﺑﻲ ﺣﻴﺎﻳﻲ ﻭ ﺷﻘﺎﻭﺕ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮﻳﻲ ﻭ ﻣﺘﻬﻢ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﻭﺿﻌﻴﺘﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ، ﺟﺰ ﺗﻼﺵ ﺑﻲ ﺣﺎﺻﻞ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺪﺩﺭﺳﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺁﺧﻮﻧﺪﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻣﻮﺝ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﺮﺯﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻨﺪ ،ﻫﻴﭻ ﻫﺪﻑ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﺪﺍﺭﺩ . ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻳﺮﺍﻥ ، ﺑﺮﺍﻳﻦ ﻣﻮﺝ ﺁﺯﺍﺩﻳﺒﺨﺶ ﺳﻼﻡ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ. 
ﺳﺎﺳﺎﻥ ﺻﻤﺪﻱ
براي ديدن تصاوير به لينك اصلي مقاله در پي دي اف مراجعه  كنيد:
http://www.aftabkaran.com/pdf/Daesh.pdf

۱۳۹۳ خرداد ۲۰, سه‌شنبه

آزادي را با بانگي بلند و پر طنين بايد فرياد كرد.



آزادي  گوهري گرانبها ست. خواستي حقيقي و واقعيتي كه خواست مردم ميهن ما و همه ملل استبداد زده دنياست. خواست و واقعيتي كه  در تضاد  واقعي  و نه صوري و تصنعي  با ديكتاتوري و استبداد و اختناق است.   آن را نمي توان يواشكي و در پستوهاي پنهان و بدون پرداخت بهاء بدست آورد.  بلكه  مي توان با چنين ترفندي خام خيالانه يا خوش خيالانه  و بسيار ابلهانه، تلاش كرد كه  خواست آزاديخواهي  مردم  را  كه ضرورتي غير قابل انكار و مهار ناشدني است از محتوا  تهي و به كجراهه و به انحراف برد و به ابتذال كشاند تا بتوان آن را ولو براي مدتي مهار كرد . 
آزاديخواهي حركتي است كه در جامعه استبداد زده  در زير پوست شب وجود دارد و خود را به اشكال مختلف نشان ميدهد و بيان مي كند.  به همين خاطر جريانهاي ضد آزادي به مقابله و سركوب آن روي مي آورند. زيرا اين حركت وجود دارد و  بنابه سنت و قوانين حاكم بر پديده ها  اين حركت به تدريج  تغيير مي يابد و بالغ مي شود  و در نقطه رشد و بلوغ خود پوسته و مانعي كه استبداد است و سد راهش شده را مي شكند و  شرايط را دگرگون مي كند.  
همه اشكال اعتراضي و آزاديخواهانه خوب و مثبت و مفيد است. اما همواره يك شكل اصلي و  واقعي وجود دارد كه ساير اشكال از آن تاثير مي پذيرند.
اصلي ترين شكل مبارزه در ميهن استبداد زده ما كه رژيمي قرون وسطايي  و تاريك انديش بر آن حاكم است، مبارزه براي تغيير و سرنگوني اين رژيم است. اين اصلي ترين و واقعي ترين شكل ممكن در مبارزه براي آزادي است كه در مقاومتي سازمانيافته تجلي يافته است. .
براي آزادي بايد حركت كرد و جنبش داشت و حركت اصل اول در قانون تغيير و  تحول و تكامل پديده هاست.   يك جامعه زنده و در حال  حركت  كه در آن تغييرات تدريجي صورت مي گيرد و تاثير ميگذارد و تاثير مي پذيرد، به تضاد و مانع بر ميخورد و در نقطه بلوغ خود پوسته شكني و جهش مي كند و تحول و تكامل مي يابد. جامعه اي است پويا و رو به جلو ، به سمت رهايي نه اسارت  و قهقرا، دليل اصلي اختناق و سركوب مطلق و زندان و شكنجه و اعدام مقابله با همين حركت و پويايي است كه وجود دارد و بارها در قيامها و اعتراضات اجتماعي و كارگري و دانشجويي خود را نشان داده است. بارزترين نمونه آن قيام 88 بود كه ترك خوردن پوست شب همانا و فوران آزاديخواهي همان  پس چگونه مي توان براي دست يابي به آزادي آن را به پستويي برد و قايم كرد؟!
نه، نمي توان و نبايد چنين كاري كرد. اين لوث كردن آزادي و به سُخره گرفتن آزادي  كه مقدس ترين چيز براي هر انساني است مي باشد.  به سُخره گرفتن مطالبات برحق و آزاديخواهانه و عدالت جويانه مردم بويژه زناني كه در يك رژيم زن ستيز و بنيادگرا تحت ستم و سركوب مضاعف در همه زمينه ها خصوصا در زمينه پوشش اجباري هستند مي باشد.  طبيعي است زنان ميهن ما به اين اجبار تن ندهند و به آن اعتراض بكنند و اين اعتراض را مي توان ديد اما خواست مردم ميهن ما و زنان ميهن ما صرفا يك دهن كجي يا لج بازي كودكانه نيست. خواست اصلي نه گفتن به اين رژيم و مخالفت با سركوب و اختناق و دفاع از آزادي است. به اين دليل  آزادي را بايد با بانگ بلند و پر طنين در همه جا فرياد كرد.  
در هر شهر و هر روستا. در هر مدرسه و دانشگاه. در هر كوچه و خيابان. در هر كارخانه و كارگاه .  در اعتصاب و اعتراض و خيزش و قيام  عليه استبداد است كه آزادي طنين انداز مي شود و  با فرو ريختن ديوارهاي قطور اختناق است كه محقق مي گردد. 
آزادي هزينه دارد و كم يا زيادش را شرايطي كه حركت آزاديخواهانه در آن وجود دارد تعيين مي كند. اگر زمين استبداد سخت و لم يزرع باشد، هزينه آزادي هم كار وتلاش و مبارزه اي سنگين و طاقت فرسا خواهد بود و  براي تحقق آن بايد جنگيد و  جان داد. اي كاش نرخ و قيمت آزادي ارزان بود، اي كاش! امّا وقتي مي گوئيم «آزادي  گوهري گرانبهاست» پس نرخ و قيمت و بدست آوردنش هم بسيار بالاست.   آزادي بدون برخورداري از رهبري تحققش دشوار و چه بسا محال است.  اين رهبري البته گاه بدليل سركوب  و خفقان و ديكتاتوري و خيانت  مي تواند راهزني چون خميني باشد و يا كسي چون مصدق و گاندي و ... هر چه يك جنبش آزاديخواهانه اصيل  و مردمي و با گذشته و سابقه اي روشن باشد ، هر چه مبارزه آزاديخواهانه عميق و داراي هدف و برنامه و محتواي انقلابي و مردمي   باشد، رهبري آن قابل اتكا و اعتماد خواهد بود و در سر فصلهاي تاريخي  با سياست و استراتژي و تاكتيك درست  محك مي خورد و درجه اعتماد و شايستگي و اصالت خود را بالا مي برد.  براي اينكه يك جنبش آزاديخواهانه در يك سرزمين به سرمنزل مقصود برسد، رهبري جنبش است كه نقش اصلي را در حفظ ، هدايت و سلامت و تضمين سلامتي آن و محقق كردن  اهداف آزاديخواهانه اي  كه دارد بازي مي كند. پس  دست يابي به چنين گوهري كه سهل و  آسان نيست و خواب و خيال و رويا هم نيست و واقعي است ، جديت و تعهد  ومسئوليت پذيري  مي خواهد ،نمي توان آن  را در خفا و در پستويي برگزار كرد، يا دنبال هر بي سروپايي كه به دروغ مدعي آزاديخواهي است افتاد و خود و جريان آزاديخواهي را مسخره و مضحكه كرد!
آن هم در شرايطي كه زندانيان اسير و در چنگال جلادان به دژخيمان بيا بيا مي گويند و با قامتي استوار و  خلل ناپذير پاي چوبه دار مي روند و فرياد پر طنين آزادي يك خلق را در سرتاسر گيتي با ياري خانواده ها و ديگر همرزمان آزاديخواهشان گوش فلك را كر مي كند. در شرايطي كه  رژيم در راند آخر بقاي خود قرار دارد و زهر عقب نشيني از پروژه اتمي اش تا كنون آن را دچار تشتت و تزلزل و بحران سقط شدن كرده  و  تلاش براي ارجاء پرونده نقض حقوق بشر رژيم يك خواست و تلاش جدي و موثر است و شرط هر گونه ديدار و مذاكره با رژيم دفاع از حقوق زندانيان سياسي و محكوم كردن نقض فاحش روزانه حقوق بشر توسط رژيم است.
شرطي واقعي  كه به ترك خوردن ديوار اختناق رژيم كمك مي كند.
در چنين شرايطي، ادعا  و شعار آزادي يواشكي يك ادعاي انحرافي و مبتذل  و البته يك حيله مكارانه است كه  مي خواهد هم رژيم را  از زير تيغ   محكوميت شكنجه و اعدام و  شعار  آزادي زندانيان سياسي در ببرد ، هم از توجه به مبارزه اصلي كه همانا قيام براي سرنگوني است  و پيوستن به آن منحرف بكند.  اين ايده ارتجاعي استعماري كه به شدت نگران سرنوشت رژيم است  چنين،  القاء   مي نمايد  كه با اين رژيم  خشن وخشونت طلب نمي شود در افتاد و خشونت ، خشونت مي آورد! پس  بايد با شعارهاي يواشكي زير علم مدره نمايي آخوند روحاني  يواشكي پُز آزاديخواهي دروغين  و بي هزينه داد و مردم را سركار گذاشت! اينجاست كه  با دفاع از آزاديهاي علني اين ابتذال را بايد افشا كرد و گفت  آزادي حقيقتي است واقعي كه پنهان كردني نيست. تلاش براي پنهان كردن آزادي تلاشي بيهوده ولي گمراه كننده است كه حمايت از باند روحاني رفسنجاني را مد نظر دارد و صرفا يك شعار توخالي و بي محتواست.

۱۳۹۳ خرداد ۱۷, شنبه

واپسين پيام قهرمان طلايه دار خلق مجاهد شهيد غلامرضا خسروي


واپسين پيام قهرمان طلايه دار خلق مجاهد شهيد غلامرضا خسروي ،
گفتگوي كوتاه امّا كامل و عميق و بي شكاف
 از اين گُرد گردنفراز ايران زمين است
 كه شكوه و غظمت يك مجاهد اشرف نشان را نشان ميدهد كه با ايماني خلل تاپذير، انديشه اي ژرف ،نگاهي اميدوار به آينده و قامتي استوار به دشمن «بيا، بيا» مي گويد و با شهادت انقلابي خود حقانيت يك استراتژي، يك انديشه و يك آرمان كه حنيف نژاد بذر آن را كاشته و مسعود رحوي آن را بارور نموده است به نيكوترين صور ممكن توصيف و اثبات مي كند.
  اين گفتگو قبل از اعدام غلامرضا خسروي در زندان اوین توسط همبند ان وی صورت گرفته و پاسخ غلامرضا به سوالات به صورت مكتوب و با دست خط خودش مي باشد. سندي تاريخي و ماندگار از زندگي، شهادت و انديشه و آرمان يك مجاهد، بیوگرافی: پدرم قصاب و مادرم خانه دار، محل زندگی تا 15 سالگی در آبادان ( تا شروع جنگ ایران و عراق) و بعد نور آباد ممسنی تا سال 67 و تا آخرین محل زندگی اصفهان. تحصیلات؛ قبل از دستگیری دیپلم تجربی و هم اکنون ترم ششم رشته شیمی محض دانشگاه پیام نور مرکز- شغل؛ متخصص عملیات کنترل کیفی جوشو نصب تجهیزات صنعتی استاتیک و دینامیک (روتاری) با 17 سال سابقه کار در پروژه های مختلف صنعتی فولاد ، شیمیایی، صنایع نفت، گاز، پتروشیمی، فلات قاره، چوب و کاغذ و صنایع مس. قبل از صدور حکم: در گذشته آیا از اعدام چیزی شنیده بودی؟ من در سن 13 سالگی با وقوع انقلاب ضد سلطنتی مردم ایران با فعالیتهای سیاسی آشنا شدم که بخشی از آن اطلاع از وقایع تاریخ انقلاب و منجمله اعلام انقلابیون توسط رژیم پهلوی بود و بعد از آن نیز با توجه به اینکه به خیل هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران پیوستم به طور مستمر در جریان شهادت هواداران سازمان در کوچه و خیابانهای شهرهای مختلف کشور و بعد از آن هم با توجه به تجربه زندانی شدنم طی سالهای 60 تا 65 شهادت و اعلام بسیاری از دوستان مجاهد و مبارز و هم رزمانم را از نزدیک تجربه کرده، حجم عظیم اعدامهای دهه ی 60، قتل عام سال 67 زندانیان سیاسی، اعدامهای دهه 70 و 80 و این اواخر اعدام 5 تن از فعالان سیاسی کرد (فرهاد وکیلی، فرزند کمانگر، علی حیدریان، مهدی اسلامیان، شیرین علم هولی) در اردیبهشت 89 که در سلول انفرادی بند 240 بودم و متوجه این جنایت شدم یا اعدام و شهادت علی صارمی ( زندانی سیاسی هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران در 7 دیماه 89) و بعد از آن اعدام مجاهدان شهید جعفر کاظمی و حاج محمد حاج آقایی و 4 بهمن 89 و نمونه های دیگر ، در کل این موضوع، موضوعی نیست که یک فعال سیاسی و مبارز راه آزادی نشنیده باشد یا از نزدیک تجربه و لمس نکرده باشد. چه احساسی داشتی وقتی که در اخبار می شنیدی یک نفر (به هر دلیلی) اعدام شده است؟ بایستی انسانا بخاطر اعتقاداتشان و حق طلبی به جوخه های تیرباران یا چوبه های دار سپرده شوند یا بر روی تختهای شکنجه به شهادت برسند. و از سوی دیگر احساس غرور و سربلندی بعنوان یک انسان که همنوعانی دارم که بخاطر دفاع از شرف و آزادگی تا پای جان بر عهد و پیمان خود محکم و استوار ایستاده اند و می باید که از آنها بیاموزم و توشه راه سازم . آیا فکرش را می کردی که روزی خودت محکوم به اعدام شوی؟ بله فکرش را می کردم، چرا که جنایتکاران حاکم بر این مرز و بوم را بخوبی شناخته بودم، کسانی که حتا به نویسندگان ، روزنامه نگاران، شخصیتهای مذهبی و کسانی مثل زهرا کاظمی ها که تنها به وظیفه ی رسانه ای خود عمل می کرد رحم نکردند و آن طور ددمنشانه و رذیلانه آنها را به شهادت می رساندند، با ما چه خواهند کرد؟ و قبلا نیز با پوست و گوشت و استخوان خود آن را لمس کرده و شناخته بودم. قتلهای سیاسی و زنجیره ای دهه های 60 و 70 را فراموش نکرده ایم، که توسط همین جانیان و آدمکشان صورت گرفت. روزی که دستگیر شدم (5/12/86) در هنگام انتقالم از رفسنجان به بازداشتگاه وزارت اطلاعات رژیم در کرمان، در اتومبیل به شدت مورد ضرب و شتم و توهین و تحقیر و تهدید قرار گرفتم، مسئول آن تیم عملیاتی گفت؛ که همانطور که توی این سالها نگذاشتیم خودت به دانشگاه بروی نمی ذاریم پسرت هم به دانشگاه برود، زنت و پسرت را هم خواهیم آورد و کاری می کنیم که به خواری و ذلت بیفتی، در آن وضعیت و فضا، یک لحظه به یاد پسرم حسام افتادم و پیش خودم گفتم که دیگه حسام بجای اینکه با پدرش زندگی کند باید با یاد و خاطرات او و با عکسها و تصویر پدرش زندگی کند، ( که تازه اون هم به شرایط فکری، روحی، اعتقادی و شخصیتی او بستگی دارد که چه برداشتی از منش، عملکرد و فعالیتهای پدرش خواهد داشت) در هر صورت می خواستم بگویم که بله فکرش را کرده بودم و می دانستم که با چه دشمن جلاد و خون ریز و جنایتکاری روبرو هستیم و وصیت هم کرده بودم. به هنگام دریافت حکم: مرگ را چگونه می بینی؟ نگاه من به مرگ، نگاه منفی نیست، چرا که آنرا پایان راه نمی بینم و آن را به عنوان یک واقعیت به معنای واقعی کلمه شناخته ام و حتا بارها و بارها در زندگی شخصی، سیاسی و شغلی ام تا چند قدمی آن رفته ام، چشم انداز مرگ با هدف باعث می شود که قدر زندگی را بهتر شناخته و با عشق زندگی کنم عشق به همه پدیده ها و انسانها و جامعه، به هر حال با نگاهی به اطراف خودمان خواهیم دید که هر روز انسانهای بی شماری به انحای مختلف جام مرگ را سر می کشند و اجتناب ناپذیر است و این امر در گوشه گوشه های زندگی انسانها نمودهای فراوانی دارد، در ادبیات ( داستانها، قصه ها، رمانها، اشعار، ضرب المثل ها و... در فرهنگ جامعه، اقتصاد، سیاست، مذهب، همه جا و حتا عامه ی مردم می گویند؛ مرگ شتریست که در خانه همه خوابیده و یا طبق آموزه های ایدئولوژیک "اینما تکونوا یدرکم الموت و لو کنتم فی البروج المشیر" هر کجا که باشید مرگ شما را فرا خواهد گرفت و لو اینکه در کاخ های سر بفلک کشیده باشید ، یاکل من علیم فان" همه موجودات فانی هستند" کل نفس ذائقه الموت" همه انسانها طعم مرگ را خواهند چشید. آیات بسیار دیگر قران و روایات و احادیث ائمه، مرگ واقعیتی انکار ناپذیر می باشد و حتا اگر ما از آن بگریزیم او به سراغ ما خواهد آمد. مرگ شاید پایان زندگی جسمانی و مادی ما باشد ولی ما با مرگ افتخار آمیز همواره جاری و ساری خواهیم بود و البته بعضی از زندگی ها در واقع ذلت و خفت و خواری و مرگ حقیقی است ( الموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاه فی موتکم قاهرین) و نهایتا باید بگویم که مرگ در راه آرمانهای والای توحیدی و انسانی ، تاسف بار که نیست هیچ، بلکه آنرا اساسا مرگ نمی دانم و آنرا حیات واقعی و جاودان دانسته و بسیار شیرین، پر افتخار و ستودنی می دانم، و چنین انسانهایی همواره زنده و جاوید و ماندگار و اثر گذارند. هرگز از مرگ نهراسیده ام اگر چه دستانش از ابتذال شکننده تر بود. هراس من – باری- همه از مردن در سرزمینی ست که مزد گورکن از بهای آزادی آدمی افزون باشد ..... چه احساسی نسبت به زندگی پیدا کردی، در لحظه ای که فهمیدی محکوم به اعدام شدی؟ ( آری، آری زندگی زیباست، زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست، گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست) احساس کردم که تا آنجا که در خدمت رهایی مردم تلاش کرده ام زندگی ام بیهوده نبوده و احساس سبکبالی کردم و اکنون هم، همان وظایفی را که قبلا بر دوشهای خود احساس می کردم، بعد از ابلاغ حکم اعدام نیز همان احساس را داشته ام ( که می بایستی زندگی ام در جهت احقاق حقوق ستمدیده گان و نیل به جامعه ای آزاد و رها و سعادت مند باشد و الان وظیفه ام سنگین تر هم شده و باید این فدا کردن را هر چه پربارتر و سودمند تر سازم) و نباید در مقابل این حکم ظالمانه و جنایتکارانه کمر خم کنم، چرا که دشمن، ما را خوار و ذلیل و زبون و در مانده می خواهد. آخرین آرزویت چه بود؟ همیشه آرزویم سعادت و خوش بختی مردممان در سایه یک سیستم دموکراتیک واقعی و کشور حقوق بشری و مبتنی بر اراده ی مردم با عالی ترین مناسبات انسانی و عدالت اقتصادی و اجتماعی، برابری های مذهبی، قومی و جنسیتی که از هر گونه استبداد و بهره کشی انسان از انسان بری بوده و عاری از فقر و بیکاری و فساد و تباهی انسانا باشد. فکر می کردی اگر دوباره به زندگی عادی برگردی چه کارهایی را دوست داشتی که انجام دهی؟ محکمتر و استوارتر در راه تحقق همان آرزوها و آرمانهای توحیدی، انقلابی و رهایی بخش گام بر خواهم داشت. از زندگی چه فهمیدی؟ فکر می کنم پاسخ این سئوال در توضیحات قبلی ام نهفته باشد. علی ایحال آنچه را که از زندگی فهمیده ام شاید بتوان در یک جمله خلاصه کرد؛ صداقت و تلاش و بردباری در سختی ها، ایثار و گذشت برای آسایش و رفاه دیگران، سختکوشی و استفاده بهینه از امکانات در جای خود، بوده . دوست داشتی که مردم چه کاری برای تو انجام دهند؟ هیچ انتظار و توقع شخصی از کسی نداشته و ندارم، فقط دوست دارم که مردم وظیفه و رسالت های ملی و میهنی خود را به خوبی شناخته و در بزنگاه های تاریخی و تعیین کننده در سرنوشتشان حضور فعال و مستمر داشته باشند و از فرزندان مبارز و مجاهد خویش حمایت کرده و تا رسیدن به آزادی فارغ از تفاوتهای قومی، مذهبی، متحد و یک پارچه در میدان عمل انقلابی و آزادیبخش حاضر باشند. آیا در زندگی چیزی هست که بخواهی جانت را در راه آن تقدیم کنی؟ البته : آزادی، رهایی مردم از چنگ موانع و جبرهای اسارت بار و نبیل به کمال های مطلوب یگانه ساز، والا، ارزش از دیدگاه من می باشدکه در راه آن می توان جان باخت. آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود زجان شستم از برای آزادی تا مگر به دست آرم دامن وصالش را میدوم به پای سر در قفای آزادی در آن لحظه دوست داشتی چه جمله ای به پسر، مادر، نامزد و یا .... بگویی؟ تا آخرین لحظه و تا آخرین نفس دوستتان خواهم داشت، هیچگاه مرعوب و مغلوب ظلم و ستم جباران و ستمگران نشوید. به هنگام آزادی: اگر آزاد شوی اولیم کاری که انجام می دهی چیست؟ این سئوال بسیار کلی و مبهم است ولی در مجموع اگر منظور از کار، کار سیاسی باشد، با در نظر گرفتن جمیع شرایط، صحیح ترین کاری که می بایست در آن شرایط انجام داد، انجام خواهم داد، ( در راه تحقق همان آرمانهای والای رهایی بخش و توحیدی و ملی و میهنی) دوست داری اولین نفری که ملاقات می کنی چه کسی باشد؟ دیدن مردمی که از قید و بند ظلم و ستم و استبداد و فاشیزم مذهبی، رهایی پیدا کرده اند و شاد و سرزنده هستند خیلی لذت بخش و شیرین می باشد و دوست دارم اولین صحنه ای را که می بینم، صحنه پایکوبی و رقص و شادی مردم در سرنگونی این حکومت شیطانی باشد و بعد از آن دیدن خواهران و برادران مبارزو مجاهدم می باشد. آیا ممکن است در زمینه تلاش در جهت لغو حکم اعدام کاری انجام دهی؟ قطعا این چنین است چرا که قبلا هم برای لغو حکم اعدام دیگر مبارزان خیلی تلاشها کرده بودم، هر چند که کار و تلاش اصلی ما فعالیت در جهت .. که باعث و بانی و عامل تمام این احکام جنایت بار می باشد، است و تلاش در جهت لغو احکام اعدام در واقع از نظر من مبارزه با این رژیم می باشد، چرا که آنگاه یکی از ابزارهای بقایش را از او گرفته ایم و او را مجبور به عقب نشینی کرده ایم. یک جمله در مورد اعدام: اعدام بسیار نفرت انگیز است و مذموم و در ایران آزاد و آباد فردا نبایستی جایی برای آن وجود داشته باشد و میهن عزیزمان در زمره کشورهای بدون حکم اعدام باشد

۱۳۹۲ اسفند ۲۲, پنجشنبه

پيش به سوي برپايي جشن سوري در سرتاسر ميهن


« شعائر و آيينها، بسته به هدفی که دارند با خودشان آداب و مراسمی را ايجاد می کنند. مثلاً مراسم چهارشنبه سوری که آخوندها با آن مخا لفند، از سنتهای ايرانی است. مجاهدين و رزمندگان ارتش هم، اين مراسم را دارند. يک بار شنيدم که آخوندها در اين باره گفته بودند مجاهدين، آتش پرست شده اند. اما همه می دانيم که اين برای ما علامتی از جنگ و آتشباران ارتجاع و علامت سرخی شما و زردی دشمن خلق و ميهن ماست. پس هر ملت و مذهبی محتوا و هدف مورد نظرش را با آيينهايش بازتاب و نشان دار می کند. چرا اين کار را می کند؟ چون هدفش بارز کردن محتواست. اين موضوع برای مجاهدان، مبارزان و فعالان مقاومت و به خصوص کسانی که در ارتش آزاديبخش هستند، خيلی خيلی قابل فهمتر است تا يک فرد غيرمسئول که نمی خواهد جهان را تغيير بدهد و حداکثر می خواهد آن را تفسير کند جشن سوری ( سوريک ) به قدمت نوروز است و مورخان آلمانی معتقدند، قديمی تر از نوروز است و به تمامی آرينها تعلق دارد. برخی، مبدأ ”چهارشنبه سوري” را به زمانی که زرتشت، گاه شمار جديدی خلق کرد و در آن با ايجاد سالهای کبيسه، تاريخهای گذشته را منظم نمود، مرتبط می کنند. برخی ديگر قدمت چهارشنبه سوری را چندهزارسال پيشتر می دانند. ازآنجاکه در روزگار باستان، آتش يکی از مهمترين عناصر کمکی انسان برای زندگی روزمره اش بوده، ايرانيان به آتش، احترام زيادی می گذاشتند و در جشنهای خود آتش روشن می کردند. ”چهارشنبه سوري” جشنی است که در آن روحيه صفا و صميميت و شادی در بين مردم اوج می گيرد. بعداز گسترش اسلام در ايران، اين سنت ملی همچنان طی 1400سال گذشته در بين مردم حفظ شده است. اما رژيم ارتجاعی و ضد ايرانی آخوندی، همه ساله با برگزاری اين جشن ملی مخالفت ورزيده و به آزار وسرکوب مردم و بخصوص جوانان به خاطر برگـزاری آن پرداخته است. متقابلا مردم و مقاومت ايران و بخصوص جوانان آزاده ايرانی، با برگزاری مراسم چهارشنبه سوری، به مقابله با رژيم آخوندی برمی خيزند. درسالهای اخير به ويژه پيرو فراخوان سازمان مجاهدين، مردم ايران درشهرهای مختلف ميهن، جشن چهارشنبه سوری را به کارزاری عليه تماميت رژيم پليد تبديل کردند. چهارشنبه سوری، روز مردم ايران،و روزهمبستگی ملی عليه اين رژيم ضد بشری است و طی اين بسيج ملی و ميهنی بايستی آنچنان آتشی عليه آخوندهای آدمکش و جنايت پيشه برپا کرد که ريش و ريشه نظام آخوندی را بسوزاند. ».