۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

زنده با د ارتش آزاديبخش , شعله هاي خشم خلق عليه ولايت يزيدي- مسعود رجوي 8 دي 88


خلق قهرمان و جوانان اشرف نشان قيام سرخ حسينى را پس از 30سال از چنگ خمينى وخامنه اى آزاد كردند.


پيام ساده و روشن بود:

-محرم، ماه خون!

خامنها ى، سرنگون!

-تحجر و جنايت،

دو پايه ولايت

-مرگ بر اين ولايت يزيدى

خوشا كه خلق قهرمان و جوانان اشرف نشان در سراسر ايران، قيام سرخ حسينى و آيينهاى پيامبر جاودان آزادى را پس از 30سال از چنگ خمينى وخامنها ى آزاد و سرور شهيدان را دلشاد كردند. سلام برحسين و شهيدانى كه در اين ايام به‌سوى او بال و پر كشيدند و در آستان او فرود آمدند.
ولا تحسبنّ الّذين قتلوا فى سبيلاللّه أمواتًا بل أحياء عند ربّهم يرزقون

آنان را كه در راه خدا و خلق كشته شدند مرده مپنداريد. زندگانند و نزد خدا روزى داده مى‌شوند.
ندا و سهراب وترانه و اشكان، على و امير و شهرام و رحمان، مهدى و محمد على و جهانبخت و ارسلان و كيانوش و ديگر شهيدان ما نمردهاند. ، ولايت ارتجاع و جاهليت است كه مرده، و غلتان و شتابان، به زباله دان تاريخ مى‌رود وسيعلم الّذين ظلموا أيّ منقلبٍ ينقلبون. به‌زودى ستمگران خواهند دانست كه به كدامين جايگاه روانند…
اين بارخصوصيت ويژه قيام، شعله‌هاى قهر و خشم مقدس خلق، عليه ولايت يزيدى بود. اكنون دنيا به چشم مى‌بيند كه از جرقه حريق برخاسته و ريش و ريشه ديكتاتورى آخوندى و قباى ولايت سفيانى را در ايران فراگرفته است. جنگى بود كه همه دنيا به آن گواهى داد. جنگى كه سر بازايستادن ندارد و تا آزادى ميهن اشغال شده و خلق اسير ادامه مى‌يابد. با نقش ستايشانگيز زنان در صفوف اول نبرد. فرزندان دلير ملت ايران، مزدوران را گوشمالى دادند، خلع سلاح كردند، خودروها و مراكز آنها را درهم كوبيدند، تجهيزاتشان را به غنيمت گرفتند، لباسهاى جرم و جنايت را به آتش كشيدند و عهد بستند كه: «مى‌كشم، مى‌كشم، آن‌كه برادرم كشت». «بسيجى يزيدى خشم ما رو نديدى» ! دست مريزاد! كه دفتر حساب و كتابهاى رژيم را در هم پيچيديد. فراتر از همه تمهيدات و تشبثات ولىفقيه ارتجاع، فرسايش و ريزش و موارد متعدد تسليم را در نيروهاى انتظامى به او تحميل كرديد.
زنده باد ارتش آزادى! زنده باد انقلاب دموكراتيك مردم ايران! زنده باد ارتش بزرگ آزادى مردم ايران! ارتشى كه در سراسر ميهن براى آزادى به‌پاخاسته، هرچند كه مانند مجاهدان اشرف بىسلاح است. اما با دست خالى هم نشان داد كه تا كجا مى‌توان و بايد بر فرق رژيم كوبيد. در همين‌جا پرسنل وطن پرست ارتش به‌ويژه سربازان و افسران جزء را به پيوستن به خيزش ظفرنمون مردم ايران فرامى‌خوانم. گرد و خاك آخر راه و تبليغات مسخره رژيم ولايت را بنگريد كه قبل از هرچيز يادآور واپسين مراحل رژيم شاه است. با همان فرهنگ ساواكي– اطلاعاتى. با همان كلمات راديو و تلويزيون شاهنشاهى درباره آشوب و اغتشاش و تخريب اموال عمومى. با همان خط و نشان كشيدنهاى بچه ترسان و ميان تهى، آن هم پس از 120هزار اعدام و قتلعام زندانيان سياسى…

-اگر معنى آشوب و اغتشاش و ساختارشكنى، قيام و مقاومت و انقلاب براى آزادى است، بله، ما همه آشوبگريم، اغتشاشگريم و ساختار ولايت يزيدى را به هرقيمت در هم مى‌شكنيم.

-اگرتعريف شما ازتروريسم ايستادگى در برابر سرقت حاكميت مردم ايران و رزم جانانه براى آزادى وهمان ارزشهاى جهانشمولى است كه امروز رئيسجمهور آمريكا هم مى‌گويد رژيم ايران ملزم به رعايت آن است، بله، تا مى‌توانيد عمامه زمين بزنيد و ما را تروريست بخوانيد. آن‌قدركه گلويتان پاره شود…

-اگر كسى به‌خاطر درهم كوبيدن خودروها و سوزاندن موتورها و تجهيزات و اماكن جنايتكارانى كه به‌روى مردم بى‌دفاع آتش گشودند، به اسم هدر شدن اموال عمومى مردم ايران اشك تمساح مى‌ريزد، بهتر است ابتدا حساب 68ميليارد دلار پول ناپديد شده از 300ميليارد دلار درآمدهاى نفتى 4سال گذشته را پس بدهد. «پول نفت چى شده خرج بسيجى شده» ! «بسيجى بىغيرت، تشنه به خون ملت». «حكومت زور نمى‌خواهيم پليس مزدور نمى‌خواهيم»
-اگر كسى در فكر حرمت عاشورا و ايام عزادارى است، سوگند به‌خون شهيدانى كه در آستان سيدالشهدا فرود آمدند و سوگند به درد و رنج مجروحانى كه سر به پيشگاه او ساييدند، پس از 30سال، نخستين سالى است كه حرمت عاشورا و تاسوعا، حرمت «خون خدا» و ابوالفضل علمدار، به‌پاداشته مى‌شود. «ابوالفضل علمدار، خامنها ى رو بردار» همان سوگند وفا كه برتارك ضريحش نوشته شده است: فضل الله المجاهدين على القاعدين اجراً عظيما چه كسى نمى‌داند كه درد خامنه ا ى و تيغ كشان و عربده كشان او، نه خدا و نه آيين خداست و نه امام حسين و انبيا و اوليا

- «تجاوز توى زندان، اين‌هم بود توى قران؟»

- «سكوت هر مسلمان، خيانت است به قرآن» - «بيعت با ظالمان، حرام است حرام است»
مزدوران و آخوندهاى خمينى صفت در روزگار يزيد او را «اميرالمومنين يزيد» مى‌خواندند! اما امام حسين به آنان مىگفت، حتى اگر ايدئولوژى و مرام و دين و اصولى نداريد، آزادگى پيشه كنيد. همان چيزى كه تابعان ولايت خامنه اى بويى از آن نبردهاند.

- «خامنهاى يزيد دورا ن شده، وطن از او يكسره ويران شده»

- «خامنهاى مرگت باد، تا به ابد ننگت باد»

درد خامنه اى و گماشته در محاق رفته او (احمدىنژاد را مى‌گويم) و سه رأس لاريجانى كه اكنون شقه ديگرى را در باند خامنهاى نمايندگى مى‌كنند، يك چيز بيشتر نيست. 20سال حاكميت بادآورده انحصارى بعد از خمينى، در سايه جنگ كويت و جنگ افغانستان و جنگ عراق در همسايگى ايران امر را برآنها مشتبه كرده و هوا برشان داشته است. اما اكنون به‌شدت از دور زمان و زمانه عقب افتاده اند. نمى‌خواهند و نمى‌توانند بپذيرند كه آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت. هم‌چون غريق به هر خس و خاشاك چنگ مى‌زنند. فرجام كار اما از پيش روشن است. سرنگونى محتوم!
«به‌روشنى مىتوان ديد كه اين رژيم در بن بست است. به آخرخط رسيده و راه پس و پيش ندارد». (پيام 30خرداد 1388)

به‌نظر مى‌رسد ديكتاتور عمامه دار نيز مانند سلف تاجدار خود «صداى انقلاب مردم» را شنيده باشد. استمرار و سرعت پيشروى و درجه تعميق و گسترش نيروهاى قيام در شش ماه گذشته و مخصوصا انبار باروتى كه در ايام تاسوعا و عاشورا در ايران سر باز كرد، به همگان نشان داد كه آن‌چه مقاومت ايران درباره وضعيت جامعه ايران و درباره رژيم مى‌گفت، حقيقت داشته و در آن مبالغه يى نبوده است. امروز ديگر از آن همه حرف و حديث درباره ماندگارى و تثبيت و اصلاح و استحاله رژيم خبرى نيست. به محض اين‌كه در انتخابات رژيم روزنى باز شد، شكافى عميق هويدا شد كه به شقهيى درمانناپذير منجر گرديد. اكنون با قيامى شعله ور مواجه يم كه همه دنيا را به پايان كار اين رژيم متقاعد كرده است. اكنون بسيار مى‌گويند و مى‌نويسند كه راه حل، همان راه حل سوم و تغيير دموكراتيك به‌دست مردم ايران است كه رئيس جمهور برگزيده اين مقاومت از سالها پيش عنوان كرد. گفته بوديم كه: «ما به جامعه بين المللى و به آمريكا و اروپا راه حل مريم را پيشنهاد مى‌كنيم. اين راه حل نه فقط مطلوب ما و ملت ما بلكه نياز مبرم خود آنها و ملت هاى آنها هم هست. زيرا كه صلح و امنيت و دموكراسى و حقوق بشر و ثبات و سازندگى و دوستى و يك ايران غيراتمى و همكارى و توسعه اقتصادى را در اين منطقه از جهان پيشنهاد مى‌كند و به قوانين و كنوانسيونهاى بين المللى احترام مى‌گذارد» (پيام 3دى ماه 1385)
سه نكته را هم كه در نوروز سال گذشته (1387) به استحضار رساندم، يادآورى مى‌كنم:

«اول-اوج آمادگى و جوشش شرايط عينى براى تغيير و براى خيز برداشتن انقلاب دموكراتيك مردم ايران» را همه به چشم مى‌بينند.

دوم-مرحله ريزش و سرنگونى، محصول محتوم تك پايگى و انقباض درمانناپذير رژيم ولايتفقيه

سوم-اين‌كه رژيم آخوندى هماوردى جز مجاهدين خلق ايران و جايگزينى جز شوراى ملى مقاومت ايران نمىيابد و با تمام توان و شدّت و حدّتى جنون آميز در پى نابود كردن آنهاست» زيرا صورت مساله، سرنگونى تام وتمام اين رژيم است كه باپيشتازى يك نيروى انقلابى سازمانيافته كه معتقد به سرنگونى اين رژيم است ميسر مىباشد.

در پى قيام عاشورا، اكنون سه روز است كه سران و سركردگان رژيم به خط و نشان كشيدن براى اعدام و انهدام مجاهدين روى آورده اند. مثل هميشه گمان مى‌كنند كه به اين ترتيب، ديگران هم برجاى خود خواهند نشست. به‌دستور خامنه اى آخوندهاى قد و نيم قد و چندين دوجين دادستان و حاكم شرع و وزيران سابق و لاحق اطلاعات به قمه كشى پرداخته اند و ما و ملت ما و قيام آفرينان عاشورا را از سربريده و «مشت آهنين» مى‌ترسانند!
راديو و تلويزيون ولايت فقيه هم افسار پاره كرده است: سردژخيم جديد قضائيه خامنه اى (آخوند لاريجانى) از راه نرسيده به تهديد و تيغكشى پرداخته است:

- «حامى هرچى جانيه… . صادق لاريجانيه»

پاسدار على لاريجانى امروز در مجلس ارتجاع خط و نشان مى‌كشيد و «اشد مجازات بدون هيچ ملاحظه» را به كسانى كه به گفته او «نسبت به ساحت دين» و «ولايت فقيه» هتاكى كرده اند وعده مى‌داد. در عين حال با حمله بىدنده و ترمز به آمريكا و اروپا و حتى عربستان سعودى، عاجزانه از رقباى داخلى درخواست مى‌كرد كه دوباره بر سر سفره با برادران پيشين گردهم آيند و «همسفر يك عده ضدانقلاب ضد دين نشوند». باز هم با باد و بلوف و ژستهاى روحوضى مى‌گفت «تا پاى جان ايستاده ايم» !
ما ايستادگى چريكهاى فدايى و مجاهدين خلق را در زمان شاه، در شكنجه گاهها و در برابر جوخه هاى اعدام ديده بوديم. ايستادگى مجاهدين و اشرفيان را در زمان شيخ هم ديده ايم و معنى و بهاى آن را خوب مىدانيم. آنچه را نمىدانيم اين است كه باند خامنه اى و شركا چرا در زمان شاه آن‌قدر واداده و دريوزه و سپاسگوى شاهنشاه بودند. بنابراين بهتر است اين شكلكها را براى كسانى ذخيره كنند كه آنها را نمى‌شناسند. بيچاره خامنهاى كه اواخر دوران شاه و حكومت نظامى ازهارى را به‌ياد دارد، خوب مى‌داند كه آتش گشودن و سركوب گسترده چه ضررها و خطراتى به‌دنبال دارد. در يك كلام سرنگونى را قوياً تسريع مى‌كند. بنابراين هم‌چنان‌كه امسال در 30خرداد به عرض رساندم بايد تكرار نمود كه:

«اگرناپرهيزى نموديد و هوا برتان داشت و در مدلهاى پاسدار نشان احمدىنژادى پيش رفتيد، اگر هم‌چنانكه در سر داريد، به تصفيه هاى بزرگ و به سركوب هر چه بيشتر و به كشتار براى جلوگيرى از قيام روى آورديد، وعده نهايى ارتش آزادى با شما، در تهران». خبرگزارى رسمى رژيم به‌نقل از يك عضو كميسيون امنيت و سياست خارجى در مجلس ارتجاع گزارش كرده‌است «موسوى از سمپاتهاى منافقين در اوايل انقلاب بود» و هم اكنون هم راهى را كه مجاهدين رفته اند مى‌رود. سمپاتى نسبت به مجاهدين در اوايل انقلاب و در زمان شاه منحصر به آقاى موسوى نبوده و هيچ كشف جديدى نيست. رفسنجانى نيز به تفصيل داستانهاى خود را با مجاهدين در خاطراتش نوشته و كسانى كه او را در آن سالها پس از آزادى از زندان ديدهاند به‌خوبى مى‌دانند كه صراحتاً مىگفت خدا تنها نمازهايى را از او قبول خواهد كرد كه در قزل قلعه پشت سر مجاهدين خوانده است. رفسنجانى تا قبل از متلاشى شدن سازمان مجاهدين توسط اپورتونيستهاى چپ نما در سال 1354 صريحاً مى‌گفت كه خمينى بدون مجاهدين آب هم نمى‌تواند بخورد.
خامنهاى هم داستانهاى پر طول و تفصيل با مجاهدين دارد و خودش در تهران يك شب با من از خاطرات ديدارهاى نو به يىاش با حنيف بنيانگذار مى‌گفت و از كتابهاى مجاهدين به ويژه كتاب امام حسين تعريف مىكرد. حتى درسال 57 و 58 در زمانى‌كه عضو شوراى ارتجاع خمينى بود، هر شب جمعه از برادرمان ابوالقاسم رضايى به اصرار مى‌خواست كه نزد او برود و او را به لحاظ سياسى توجيه كند. جرم اغلب روحانيان و آخوندهايى كه در زمان شاه به زندان مىافتادند سمپاتى نسبت به مجاهدين يا كمك مالى بود. اگر بخواهم اسامى آنها را رديف كنم، مثنوى هفتادمن مىشود و فرصت ديگرى مى‌خواهد. فقط اين را مى‌گويم و در مى‌گذرم كه تنها كسى كه در آن روزگار با مجاهدين عناد داشت شخص خمينى بود كه او هم سرانجام در اواخر سال 1350 تحت فشار پدر طالقانى و آقاى منتظرى براى حمايت از مجاهدين فتوا داد كه يك سوم سهم امام را مى‌توان به جوانان مسلمان و مبارز داد. در آن روزگار، افرادى مانند احمدىنژاد يا لاريجانى يا خاتمى مطلقاً موجوديت و حيات سياسى نداشتند. بنابراين متهم كردن آقاى موسوى به اين‌كه مانند بسيارى ديگر از سران رژيم سى و اندى سال پيش به مجاهدين سمپاتى داشته است فقط يك تله و بهانه جويى براى به‌دام انداختن اوست. ضمن اين‌كه همه مى‌دانند كه موسوى در زمان نخست وزيرى طابق النعل بالنعل مجرى دستورات خمينى عليه مجاهدين بود.
مهمتر اين‌كه، متهم كردن آقاى موسوى به اين‌كه راه مجاهدين را مى‌رود كذب محض و زمينه سازى براى ارعاب و اسكات و يا دستگيرى است. اگر درست به‌يادم مانده باشد موسوى دريكى از بيانيه‌هاى خود بعد از انتخابات گفت كه هدف او از شركت در انتخابات بازگرداندن «عقلانيت دينى به فضاى مديريت کشور» بوده اما در ميانه مسير به هدفهاى بسيار بلندترى هدايت شده است. طبعاً ما آرزومنديم كه آقاى موسوى در مسير هدايت، روزى به آن‌جا برسد كه مرحوم منتظرى رسيد و به‌طور نسبى هم كه شده امالفساد ديكتاتورى دينى ولايت فقيه را دريافت. همان جرثومه يزيدى را كه سنگ بناى قانون اساسى اين رژيم است. هر كس كه به حاكميت و راى آزاد جمهور مردم ايران پاى‌بند است، با ماست و ما با او هستيم.
در مصاف تاريخى مردم ايران با نظام پليد ولايت و شخص ولىفقيه ارتجاع، گفته ايم و تكرار مى‌كنيم كه، به‌رغم هر آنچه موسوى يا ديگران عليه مجاهدين و مقاومت ايران گفته باشند يا بگويند، هر گونه تعرض به آنها و خانواده و اطرافيانشان را قوياً محكوم مى‌كنيم و به ولىفقيه ارتجاع اخطار مى‌كنيم كه مسئوليت دستگيرى و محاكمه و مجازات موسوى و هر گونه اقدام تروريستى مشخصاً و مستقيماً برعهده شخص خامنه اى است. علاوه بر اين، در پى صدور پنجاه و ششمين قطعنامه ملل متحد درباره نقض وحشتناك حقوق بشر در ايران، از دبيركل ملل متحد و كميسر عالى حقوقبشر باز هم مى‌خواهيم كه در همين خصوص يك هيأت ثابت نظارت بين المللى براى نگهبانى از حقوق بشر و به‌ويژه آزادى بيان و اجتماعات در تهران مستقر كند.
واضح است كه باند خامنه اى و شركا به غايت تلاش مى‌كنند كروبى و موسوى و اطرافيان و نظاير آنها را متقاعد كنند كه به شرط تاييد يا شراكت در سركوب مجاهدين و مقاومت ايران و موضعگيرى عليه آنها، از تيغ آخته ولايت در امان خواهند بود. تلاش مىكنند مانند لاريجانى، رئيس مجلس ارتجاع، آنها را قدم به قدم به همسفرى و هم سفرگى مجدد در همين راستا بكشانند. اما واقعيت اين‌ است كه كار از اين چيزها گذشته و مواضع و برچسبهاى پيشين به مجاهدين ديگر اثر ندارد و مشكلى حل نمى‌كند. چرا كه ولايت يزيدى فقط انقياد و تسليم مطلق مى‌طلبد و حالا ديگر در سراشيب سرنگونى، صرف لفاظى عليه مجاهدين و مقاومت ايران دردى را از او دوا نمى‌كند. خامنه اى و خبرگان دستنشانده او فرصت جايگزين كردن منتظرى براى فراهم كردن مقدمات يك انتخابات آزاد را كه به آنان اندرز داده بوديم، از دست دادند. انحلال خبرگان ارتجاع را هم بگوش نگرفتند و زيانكار شدند. باشد تا در قدمهاى بعد مانند آتش بس تحميلى، انهدام آن را به‌دست پرتوان مردم ايران به‌چشم ببينند.
هموطنان نيروهاى انقلاب دموكراتيك مردم ايران و ارتش بزرگ آزادى

از دود و دم ارتجاع رو به زوال نبايد واهمه داشت. مرعوب تنوره كشيدن ديو ولايت نشويد. مانند مجاهدان اشرف، درمنتهاى شجاعت و دلاورى، «بيا بيا» بگوييد. يعنى كه اگر رژيم و نيروهاى سركوبگر آن قصد تهاجم و وحشيگرى بيشترى دارند، بيا بيا، تا نشانت بدهيم.
كليد پيروزى و اصل طلايى، دراين شرايط، حداكثرتهاجم است. هم‌چنان‌كه در قيام كبير عاشورا ديديم، رژيم ولايت حالا ديگر گرگ كاغذى است. به‌شرط اين‌كه در هر آرايش و حركتى اصالت را به جمع بدهيد. جمع، توان كوه دارد و فرد را حفظ و حراست مى‌كند و با خود بالا مىبرد. اقشار مختلف مردم به‌ويژه كارگران و دهقانان را بيش از پيش به اعتراض و اعتصاب و مقاومت و به صفوف قيام و ارتش آزادى فرا بخوانيد.
آهاى بچه هاى اشرف نشان در تهران و شهرهاى شعله ور ايران، اى كسانى‌كه شعار مى‌دهيد «يا حجة بن الحسن! ريشهٴ ظلمو بكن!»، گوش كنيد: زمان آن رسيده است كه اسم خيابان مصدق را هم برگردانيد. همان نام بزرگى كه مردم در جريان انقلاب ضدسلطنتى گذاشته بودند. خمينى با دجاليت بر خيابان مصدق، نام ولى عصرگذاشت تا كسى نتواند خرده بگيرد. راهش اينست كه هر كجا را خمينى به‌نام خودش نامگذارى كرده، ولىعصر بخوانيد تا هم قائم منتظر عنايت كند و لكه ننگ خمينى از دامن ايران و اسلام پاك شود، و هم، به‌رغم خمينى، راه و رسم پيشواى فقيد نهضت ملى الگو و درس و شاخصى براى همه افراد و جريانهاى سياسى شود؛ الگوى دموكراسى و حاكميت مردم، درس سازش ناپذيرى، و شاخص ايستادگى بر سر حقوق ملت ايران.

رود خروشان خون شهيدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادى ايران ضامن پيروزى محتوم خلق ماست
مسعود رجوى8دى‌ماه 1388هلا اي هموطن

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

قيام 16 آذر,جهش در انقلاب دمكراتيك مردم ايران - مسعود رجوي

امروز دانشجويان انقلابي قفل 30سالة ولايت سياه بر دانشگاه را درهم شكستند. در را از جاكندند و در خيابانها جاري شدند. همچون گدازههاي آتشفشان . اين چنين از جرقههاي شانزده آذر، حريق برخاست و قباي مُندرس حاكميت ارتجاعي را فرا گرفت.
اين صداي رساي ملت ايران است كه اكنون عالمگير شده است : «مرگ بر اصل ولايت فقيه».
تصاوير منحوس خميني و خامنه اي و احمدي نژاد را به آتش كشيدند يا پاره و لگد مال كردند و به زباله دان ريختند و گفتند : «برادر رفتگر، محمودو بردار ببر».
آرم خرچنگ نشاني را كه خميني تحت نام اسلام به پرچم ايران تحميل كرده بود، زدودند و در مورد پرچم ضِرار (به سياق مسجد ضِرار)گفتند: «پرچم خرچنگ نميخوايم ، رهبر الدنگ نميخوايم».
چكيده و كارنامة و فرجام رژيم ولايت فقيه از نظر مردم ايران به بهترين صورت در اين شعار فراگير خلاصه شد :
«تجاوز، جنايت، مرگ بر اين ولايت»
اين نقطه عطفي در تاريخچة شش ماهة قيام بود كه از تعميق انقلاب دموكراتيك و جهش به جانب ارتش بزرگِ آزادي مردم ايران خبر ميدهد. همان راهي كه مقاومت ايران و مجاهدان اشرف، بيش از 28سال است آن را كوبيده و درنورديده اند. اكنون چشم انداز آن هم بسيار روشن است: «ديكتاتور بدونه، بزودي سرنگونه».
ديگر شعبده جايي ندارد و سخن از انتخابات قلابي در چارچوب يك رژيم سراپا نامشروع در ميان نيست. انتخابات در سلطنت مطلقة فقيه هيچگاه چيزي جز يك كاريكاتور و يك نمايش فيلتر شده از سوي شوراي نگهبان ارتجاع بيشتر نبوده است. اكنون شعار اينست: «جنتي لعنتي، تو دشمن ملتي».
آري، مردم و دانشجويان انقلابي، در همه جا اصل نظام را نشانه رفتند.
راديكاليسم و سرسختي همراه با ايستادگي اشرف نشان، خصلت ويژة قيام 16آذر است.
من گزارشهاي خلاصه شده قيام را از 33شهر خواندم . در همه جا همين ويژگي موج ميزند: تهران، تبريز، مشهد، رشت، اصفهان، شيراز، بندرعباس، اهواز، كرمان، يزد،زاهدان، اروميه،كرمانشاه، سنندج، همدان، اراك، قزوين، زنجان،سمنان،شاهرود، دزفول، مراغه، مريوان، سقز،شهركرد،بروجرد، ياسوج، ايلام، بابل،كرج،رودهن ،نجفآبادوخرمآباد..
رمز پيروزي قيام كيفي و عظيم 16 آذر، در همين سرسختي و استواري و ريشه داري درخت تناور قيام رهايبخش بود. هرچند كه از روزها و مناسبتهاي اعلام شدة رژيم مثل روز دجالانة قدس يا روز به اصطلاح استكبار ستيزي نبود، هرچند هيچ مجوز رسمي براي هيچ جرياني در كار نبود، و هرچند كه قيام، اين بار ميبايد براساس «كس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» صرفاً با اتكا به خود و بر روي پاي خود حركت ميكرد، اما نتيجه بسا بيشتر و بالاتر بود. فراتر از همة آماده سازيها و ترفندها و تشبثات ولي فقيه ارتجاع و قواي سركوبگرش.
شگفتا كه ارتجاع حاكم بيپرده و بيتعارف، همه وسايل و تجهيزات ارتباطي را كه ميتوانست از كار انداخت، مدارس را تعطيل، دانشجويان را محبوس و خبرنگاران را هم چند روز از دفاترشان ممنوع الخروج و «گزارش ممنوع» كرد. مزدوران و سگهاي زنجيري نظام را هم براي تاخت و تاز و تيغ كشي به دانشگاهها فرستاد. اما دانشجويان مجاهد و مبارز غلبه كردند. آنها در همه جا خروشيدند كه :
«بسيجي برو گمشو، امروز غذا نميدن»
«بسيجي دروغگو، كارت دانشجوييت كو؟»
«چي شده چي شده، بسيجي وحشي شده».
«دانشجويان پيشتاز عزم جزم كرده بودند كه نترسند و فاشيسم ديني را برجاي خود متوقف و ميخكوب كنند:
ما همه با هم هستيم، دانشجوي نترسيم»
«اين دولت فاشسيته، يك جا بايد بايسته»
16 آذر براستي اعلام جنگ آشكار مردم ايران با ديكتاتوري عمامه پيچ شاخ شكسته بود و بر اركان آن لرزه انداخت.
«ايران جنگه،خاموشي ننگه»
«دانشجو ميرزمد، ديكتاتور ميلرزد»
بار ديگر ثابت شد كه طلسم هيولاي ولايت به نحوي التيام ناپذير درهم شكسته است. ثابت شد كه قيام سرِ بازايستادن ندارد. ثابت شد كه ترفندها و انواع فريب و دجاليت ديگر اثر ندارد. آنقدر كه رفسنجاني هشدار داد كه « جامعه اي که سه چهار ميليون دانشجو دارد را نمي شود با فريب اداره کرد».
وحشيگري و خشونت با زنان دلير و مقاوم براي خارج كردن آنان از ميدان نبرد اثر معكوس داشته است. آنقدر كه رفسنجاني «با اشاره به حضور چشمگير زنان در دانشگاهها گفت: در تجمعها و تظاهرات نميشود با خشونت با زنان برخوردکرد و ترس من اين است که اين تجمعها به جمع خانمها هم سرايت کند».
همچنين ثابت شد كه دامنه و عمق پيدا كردن قيام، فراتر از آن است كه گاز اشك آور و گاز فلفل و باتون و شليك هوايي مؤثر باشد. بهعكس، حالا ديگر تعرّض و تهاجم، دانشجويان انقلابي و تودة مردم را بر مي انگيزد. در بسياري نقاط مردم با بسيجيان و نيروهاي سركوبگر انتظامي و مزدوران اطلاعات و حراست درگير ميشوند و آنها را گوشمالي ميدهند و خودروهاي آنها را به آتش مي كشند.مخصوصاً وقتي كه دختران و خواهرانمان مورد اهانت و تعدّي قرار ميگيرند، مردم بي محابا به جانب مزدوران هجوم ميبرند. جوانان غيور سنگ و چوب برميدارند و به مقابله با مزدوران مي شتابند.
همچنانكه در پيام مريم شنيديم بهراستي كه «زنان و دختران شجاع به صورت گسترده در قيام شركت كردند و در بسياري ازصحنهها پيشتاز و راهگشا بودند».
به هستهها و نيروهاي انقلاب دموكراتيك تاكيد ميكنم كه هيچگونه زبان درازي و دست درازي مزدوران و عوامل ارتجاع به نواميس ملّت و مقاومت مردم ايران در هيچكجا، به لحاظ اخلاقي و فرهنگي و مبارزاتي و آرماني قابل قبول و قابل تحمل نيست و با تمام قوا بايد با آن مقابله كرد.
خوشا كه همچون روزگار انقلاب ضدسلطنتي و انقلاب مشروطه و قيام تبريز، اين بار هم در جريان انقلاب دموكراتيك، همياري و روحية همبستگي ملي پيوسته افزايش مييابد. انقلاب، درخودرفتگي و از خود بيگانگي را كه مستقيماً ناشي از رخوت و تيرگي حاكميت آخونديست، مي زدايد. رشتهها و عواطف انساني را مستحكم و بيدار ميكند. قلبها و رابطههاي اجتماعي را پاكيزه و با يكديگر شفاف و مهربان ميسازد. گذشت و تحمل را در روابط فيمابين، بالا ميبرد و ما را همچون تن واحد در رنجها و شاديهايمان، سهيم و شريك يكديگر ميكند.« بني آدم اعضاي يك پيكرند». .
معاون وزارت علوم آخوندها امروز ادعا كرد : « تجمعات سالهاي گذشته دانشگاه تهران که در آستانهي 16 آذر برگزار مي شد از خاک عراق (يعني از اشرف) رهبري ميشد. سپاه پاسداران و اطلاعات آخوندها هم در اين ايام آنقدر هوا را پس ديده است كه برخلاف تبليغات هميشگي مبني بر نيست و نابود شدن مجاهدين، هر روز سرنخ تازه اي از ارتباط قيام دانشجويان و رهبران جنبش دانشجويي با مجاهدين عرضه مي كند. خبرگزاري پاسداران امروز از « ارسال پيامكهاي دروغ سبز در آستانه 16 آذر از سيستمهاي منافقين» خبر داد و افزود : « از سوي ديگر قابل توجه است در نقاط غربي كشور نيز كه اين سيستم ارسال پيامك پيش از اين در اختيار پادگان اشرف بوده است بهتازگي در حال ارسال اين پيامكها كه در جهت خواستههاي سران جريان موسوم به سبز است، عمل ميكند».
يك كشف مضحك ديگر از سوي سپاه پاسداران و اطلاعات تازه تاسيس آن اين است كه « عناصر ضدانقلاب ... با برنامهريزي خطرناكي براي روز 16 آذر امسال، نوعي 'آمپول سمي ' را به كشور وارد كردهاند تا با كشتهسازي از ميان گروه حامي مهندس موسوي يك سناريو جديد را آغاز كنند. اين آمپولها طوري ساخته شده كه به محض تزريق به بدن، آسيب جدي از فلج اندام گرفته تا حد مرگ به فرد هدف وارد كند».
كيهان ولي فقيه هم تحت عنوان «نقشه راه عملياتي اعلام شده از سوي شبكه برانداز» نوشت : «در دستور العملهاي گروه هاي مسلح خارج از كشور، براي روز 16 آذر از دانشجويان و جريانهاي هوادار اين گروهكها خواسته شده است تا از روزهاي قبل به تحصن و اعتراضات صنفي پرداخته شده و جو دانشگاهها با صدور بيانيههاي متعدد ملتهب گردد. .... همچنين آنان به هواداران خويش توصيههاي مؤكدي مبني بر بيرون كشيدن اعتراضات از سطح دانشگاهها به خيابانها، حمله به تجمعات نيروهاي ارزشي در دانشگاهها، توزيع تصاوير جعلي موسوم به كشته شدگان حوادث اخير، توهين به مقامات عاليرتبة نظام، تهيه كوكتل مولوتف و راديكال كردن فضاي عمومي دانشگاهها داشته اند. در اين بين، بر ظرفيتهاي دانشگاه آزاد براي تداوم خط آشوب تأكيد ويژه يي صورت گرفته است».
-درهمين اثناء قائم مقام راديو تلويزيون رژيم هم اقرار كرد كه « مردم دو برابر سال گذشته به ماهواره روي آورده اند» و «با اشاره به اينكه 40درصد مردم به ماهواره روي آورده اند گفت: روند گسترش ماهواره در جامعه بسيار نگران کننده است» او خاطرنشان كرد كه انواع شبكه هاي تلويزيوني « و سيماي آزادي که مربوط به فعاليت منافقان است از جمله رسانههايي هستند که متأسفانه به بيشتر خانههاي ايراني نفوذ کرده و بعضا دچار فروپاشي خانوادهها ميشوند »(23آبان 88).
ترس و وحشت سپاه و اطلاعات آخوندها از مجاهدين و جوانان و دانشجويان اشرف نشان و خط مشي شناخته شده و اعلام شدة آنان براي سرنگوني رژيم ولايت و «سلطنت مطلقه فقيه» و نيل به آزادي و حاكميت مردم ايران، تعجبي بر نمي انگيزد. آنقدر كه حافظه دروغگويان مختل شده و فراموش كرده اند كه تا ديروز در جريان محاكمات و اعترافات ساختگي در دادگاه 100 نفره، به صراحت ادعا ميكردند كه«در آشوبهاي اخير، اتاق هدايت عمليات (مجاهدين) در انگلستان، اغتشاشات را طراحي و ساماندهي ميكند».
در 30 خرداد گذشته، سركرده نيروي انتظامي در تهران (همان لومپن پاسدار اردوگاه مرگ كهريزك بنام رادان) به صحنه آمد و در تلويزيون به تشريح همين«سازماندهي هاي خط تخريب» پرداخت و آمار مبسوطي در مورد «700 مورد تخريب و آتش سوزي در اماكن»، «بالغ بر 200 موردتخريب و آتش سوزي در بانكها»،« بيش از 300مورد تخريب و آتش سوزي در اموال عمومي» و «200 مورد خسارت كلي و جزيي» به خودروهاي حكومتي را ارائه داد. سپس افرادي را تحت عنوان اعضاي «سازمان تروريستي منافقين» به صحنه آوردند تا در بارة« گذراندن دورههاي خرابكاري و اغتشاشگري» در اشرف براي« انجام عمليات تروريستي در داخل ايران» و« جنگ مسلحانه» و «بهم زدن خيابانها و به آتش كشيدنها» داستان سرايي كنند و سرانجام نتيجه بگيرند كه «اتاق عمليات در انگلستان اغتشاشات را طراحي و ساماندهي ميكند»!
اگر روايتهاي مجعول اطلاعات و سپاه پاسداران ولي فقيه ارتجاع را باور كنيم، قاتل ندا، شهيد ملي قيام مردم ايران هم در انگلستان است و دژخيمان رژيم بيجهت مورد افترا و تهمت واقع شده اند!
چه كسي نميداند كه شاه و شيخ بنا بر اعتياد هميشگي سياسي، تا روز سرنگوني قيام مردم ايران و مقاومت فرزندان رشيد اين ميهن را به خارجي و خارج از مرزهاي ايران نسبت داده اند. اما چنين بهانههايي براي سركوب مجاهدان اشرف و دانشجويان و جوانان اشرف نشان در داخل ميهن اشغال شده، ديگر اثر ندارد و بهشدت رنگ باخته است.
يزيد هم به امام حسين، نسبت «خارجي» ميداد. 29 سال پيش خميني در سال 1359 تظاهرات امجديه و اعتراض ما به چماقداري را به آمريكا نسبت ميداد و ميگفت: « مسأله، آمريكاست. مسأله اين است كه (ميخواهند) آمريكا بيايد اينجا و مقدرات كشور ما را بهدست بگيرد».
خميني كودتاي سياه ارتجاعي خود عليه دانشگاهها را هم با وقاحت و دجاليتي فوق تصور، كاري ضد استعماري جلوه ميداد و در 4تير 1359 در موضعگيري بغايت كين توزانة خود عليه مجاهدين گفت: «ميخواستند كه دانشگاههايي كه در خدمت استعمار بود و جزء مهمات اين مملكت است كه بايد دانشگاهش اصلاح بشود، همين كه طرح اصلاح دانشگاه شد، سنگربندي شد در دانشگاه كه نگذارند اين كار بشود».
واقعيت ،همچنانكه در 30سال گذشته بارها تكرار كرده ايم، اين بود كه خميني در همان سال اول ،حق حاكميت مردم را بالا كشيد. خبرگان ارتجاع را بهجاي مجلس مؤسسان تحميل كرد و از طريق آن ولايتفقيه را رسميت داد و لباس قانون پوشاند. خميني بهصراحت مي گفت اگر تمام ملت هم رأي و نظري بدهند كه برخلاف حرف او باشد، مخالفت ميكند و حرف او بايد بهكرسي بنشيند. دربارة ولايت و سلطنت مطلقة فقيه، خميني نوشت «حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي كه خود با مردم بسته است را يك جانبه لغو كند». آذري قمي (دادستان ارتجاع در تهران و مؤسس روزنامة رسالت)در تشريح اين ولايت مطلقه نوشت: «ولايتفقيه ولايتي است مطلقه…ولايت بردنياست و آنچه در دنياست اعم از موجودات زميني و آسماني و جمادات و نباتات و آنچه كه بهنحوي بهزندگي جمعي و انفرادي انسانها ارتباط دارد».
از آنجا كه چنين رژيمي هيچ حقي براي مردم ايران قائل نبوده و نيست، بهشدت نيازمند نسبت دادن هر حركت و هر مخالفتي به «خارجي» واستعمار و« استكبار» است . نعره هاي گوش خراش «مرگ بر ضد ولايت فقيه» بههمين خاطر ادامه دارد.در مقابل، شعار مردم و مقاومت ايران و قيامي كه در 16آذر از دانشگاه شعله ور شد اين است كه : «مرگ بر اصل ولايت فقيه» – «زنده باد آزادي وحاكميت مردم ايران».
از اينجا ميتوان علت تعارض آشتي ناپذير و ماهوي ديكتاتوري جهل و جنايت را با علم و دانش و با دانشجو و دانشگاه ، بهروشني دريافت.
-خميني در سال 1358 پس از آنكه نخستين انتخابات رياست جمهوري و نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي را با تغيير نام غيرقانوني آن به «مجلس شوراي اسلامي» براساس س اصل ولايت فقيه» شكل داد، تنها سنگري را كه در مقابل خود تسخير ناشده ميديد، دانشگاه بود.
-در 9فروردين 1359 لوموند كلاسهاي تبيين جهان در دانشگاه صنعتي شريف را گزارش كرد كه هر جمعه بعدازظهر در آن دههزار نفر با كارت شركت ميكردند و متعاقبا درسهاي فلسفه تطبيقي در اين كلاسها، بهصورت كتابهاي جيبي در صدهاهزار نسخه بهفروش ميرسيد و نوارهاي ويدئويي آن را هم حدود يك صدهزار دانشجو در 35شهر بزرگ ايران مي ديدند. لوموند نوشت مجاهدين بهصورت يك حزب مردمي يكي از متشكلترين سازمانهاي ايران هستند و اگر خميني نامزدي كانديداي آنها را در انتخابات رياست جمهوري با فتوا منتفي نميكرد «به گفته شخصيتهاي متفاوت» آنها ميليونها رأي را به خود اختصاص ميدادند و از حمايت اقليتهاي قومي و مذهبي و همچنين از حمايت قسمت مهمي از زنان و جوانان كشور كه قيموميت روحانيت ارتجاعي را نميخواستند، برخوردار بودند.
- خميني از اواخر فروردين و در ارديبهشت سال 1359 دانشگاهها و مدارس عالي را بهخاك و خون كشيد و تعطيل كرد و اسم آن كودتاي سياه ضدفرهنگي را «انقلاب فرهنگي» گذاشت!
-خميني در روز اول ارديبهشت گفت: «ما از حصر اقتصادي نميترسيم، ما از دخالت نظامي نميترسيم. ما از دانشگاه استعماري ميترسيم». «دانشگاههاي ما دانشگاههاي استعماري است… دانشگاههاي ما براي ملت ما مفيد نيست. من آن تصميمي را كه شوراي انقلاب و رئيس جمهور گرفتهاند راجع به تصفيه دانشگاه... ، پشتيباني ميكنم»
- باندهاي فاشيستي در روز اول ارديبهشت در اطلاعيه هاي خود به دستور خميني،اعلام كردند: «اصيلترين پايگاه فرهنگي امپرياليسم آمريكا، دانشگاه است و تا زماني كه اين پايگاه درهم كوبيده نشود، نميتوان به عدم حضور آمريكا در درون ايران مطمئن بود. لذا با تمامي توان سعي در انهدام اين پايگاه داخلي شيطان بزرگ خواهيم كرد».
-خميني سپس در23 خرداد 59، بهزبان اشهدش اقرار كرد كه «دانشگاه در قبضة منافقين بود» و افزود «هرچه برسر بشر ميآيد ازعلم ميآيد. علم بدون تهذيب».
-در 27 آذر59 در بيرون ريختن ماهيت فوق ارتجاعي خود، گام شگفت انگيز ديگري برداشت و گفت : «تمام اين مصيبتهايي که براي بشر پيش آمده از دانشگاه ها بوده است. ريشهاش از اين تخصصهاي دانشگاهي بوده است. و اين همه ابزار فناي انسان و اين همه پيشرفتهايي كه به خيال خودشان در ابزار جنگي دارند اساسش از دانشمنداني بوده كه از دانشگاهها بيرون آمدهاند. دانشگاهي كه در كنار او اخلاق نبوده است. در كنار او تهذيب نبوده است.. ....دنيا را دانشگاه به فساد كشانده و دنيا را دانشگاه مي تواند اصلاح كند».(ديدار با اعضاي دفتر تحکيم وحدت حوزه و دانشگاه – 27 آذر 1359)
-دو سال بعد، درپاييز سال 61 ،خميني بازهم نسبت به نفوذ مجاهدين در دانشگاهها هشدار ميداد وميگفت :
«انجمنهاي اسلامي بايد توجه كنند كه در بين اين انجمنها ازاين منحرفين نفوذ نكنند.شما مطمئن باشيد كه اين منحرفين ومنافقين و آنهايي كه دستشان ازاين كشور كوتاه شده است با هر حيله بي كه شده است ميخواهند در همه جاي كشورخصوصا در دانشگاه كه مركز علم و مركز همة جهات كمالي انساني است ميخواهند نفوذ كنند».
-حتي 5سال بعد از كودتاي سياه فرهنگي و قلع و قمع دانشجويان و استادان دانشگاه، خميني در 27فروردين 1364 باز هم از وضعيت دانشگاهها نالان بود و ميگفت:« همة دردهاي ايران از دانشگاهها شروع شده است. دانشگاه تلخيهايي داشت كه به اين زودي رفع نميشود.... دانشگاهي كه تمام گرفتاريهاي ما منشاءاش در آن بود»
- خميني حتي در وصيت خود نوشت : «در نيم قرن اخير آنچه به ايران و اسلام ضربة مهلك زده است قسمت عمدهاش از دانشگاهها بوده است».
بهراستي كه ابعاد خصومت و كين توزي سلطنت مطلقه ولايت با دانش و دانشگاه حيرت انگيز است.
جالب است بدانيد كه اين خميني همان است كه «در پيامي به زائران مكه در19بهمن49 با اشاره به رژيم شاه گفته بود: «با بهانههاي بياساس به دانشگاهها حمله ميكنند و جوانان ارجمند را از دانشگاه به زندان و سربازخانه ميكشانند. حوادث اخير دانشگاههاي ايران و يورش وحشيانه و بيرحمانه دستگاه جبّار به دانشجويان سخت ما را متأسف ساخت. اين روش غيرانساني، نمونه ديگري از نقشههاي استعمارگران براي سركوبي دانشگاهها و دانشجويان ميباشد. من اين اعمال چنگيزي و قرونوسطايي را شديداً تقبيح ميكنم و اطمينان دارم كه دانشجويان غيور وطنخواه هرگز عقب نشيني نكرده و تسليم نخواهند شد»،
خميني، با ورود به ايران و دردست گرفتن قدرت، از آنجايي كه نتوانست در يك سال اول انقلاب از طريق آراي دانشگاهيان، مقدّرات دانشگاهها را به دست گيرد و عمالش در دانشگاهها در اقليت محض قرار داشتند با توطئهيي عليه آموزشعالي و دانشگاهها زير عنوان به اصطلاح «انقلاب فرهنگي» دانشگاهها را به خاك وخون كشيد. دانشگاهيان اواخر فروردين و اوايل ارديبهشت59 بهخوبي به ياد دارند. در آن روزها دانشگاه عرصه تاخت و تاز اراذل و اوباش رژيم خميني قرار گرفته بود تا به قول بني صدر «رئيس جمهور منتخب»، «حاكميت دولت»را بر اين نهاد علمي «متولد كند». اين ولادت شوم تا روز دوم ارديبهشت59 از دانشگاهيان و دانشجويان 17كشته و2180 زخمي گرفت تا دانشگاه به دست اوباش رژيم «فتح» شود. آمار كشتهها و زخميها چنين بود: دانشگاههاي بابلسر 30زخمي، شيراز210زخمي، تربيت معلم تهران 100زخمي، مشهد 400زخمي و يك كشته، تهران 491زخمي و 3كشته، جنديشاپور 700زخمي و 5كشته، سيستان و بلوچستان 50زخمي و يك كشته، گيلان 7 كشته و صدها زخمي» (نقل از كتاب 20 سال جنايت عليه مردم ايران- شوراي ملي مقاومت ايران ،كميسيون دانشگاهها، كارنامهٌ بيستسالة
رژيم در دانشگاهها،دكتر محمد علي شيخي -بهمن 1377 (
-هدف اعلام شدة كودتاي سياه ضدفرهنگي در ارديبهشت 1359 آنچنانكه بعدا در نوارهاي صوتي حسن آيت، يك كانديداي حزب خميني (حزب جمهوري اسلامي) براي رياست جمهوري، در29 خرداد همان سال توسط مجاهدين فاش شد، دريك كلام تسلط حوزه و ولي فقيه ارتجاع بر دانشگاه بود.
- « بهدنبال غائلهٌ «انقلاب فرهنگي» و بسته شدن دانشگاهها و حاكم گرديدن«دانشجويان پيرو خط امام» و «جهاد دانشگاهي»، عده بسياري از دانشجويان و دانشگاهيان دستگير، زنداني و برخي از آنان نيز اعدام شدند و بسياري از استادان و ساير اقشار دانشگاهي اخراج يا مجبور به ترك دانشگاهها گرديدند. رژيم خميني كه نميتوانست به تسلط شبهنظاميش بر دانشگاهها ادامه دهد، از روي نياز و براي بهراه انداختن ماشين سركوب خويش دانشگاهها را به مدت سه سال بسته نگاه داشت و زماني كه توانست ارگانهاي جاسوسي، تفتيش عقايد، سركوب و به كار گيري روشهاي گزينش قرون وسطايي را در دانشگاهها و آموزش عالي برقرار كند و آخوندهاي حوزههاي جهل و جنايت را براي دستيابي به آرزوي دستنيافتنيش يعني تسلط حوزه بر دانشگاه، در رأس امور آموزش عالي بگمارد، به بازگشاييشان تنداد» (همانجا) . - نكتة جالب توجه ديگر اختصاص دادن چهل درصد سهميه گزينش دانشجو دردانشگاهها به عوامل بسيج و سپاه پاسداران و ديگر ارگانهاي متعلق به رژيم پس از بازگشايي دانشگاهها بود به اين منظور « مجلس رژيم “قانون ايجاد تسهيلات براي ورود رزمندگان به دانشگاهها” را از تصويب گذراند». بر اساس يكي از تبصرههاي اين قانون «5درصد ظرفيت دانشگاهها و موٌسسات آموزش عالي به فرزندان و همسران شهدا و جانبازان بالاي 50 درصد و همسران آزادگان با سنوات چهار سال به بالا اختصاص» يافت. به اين ترتيب، دانشگاهها موظّف شدند بهجاي 40درصد، تا 45درصد ظرفيت پذيرش را به اين افراد اختصاص دهند (همانجا) .
-اينكه در سالهاي بعد آخوندها چه بر سر دانشجويان و دانشگاهها و اساتيد و هيأتهاي علمي و سطح آموزش دانشگاهي آوردند، بحث طولاني و جداگانه اي مي طلبد و آن را به كميسيون دانشگاههاي شوراي ملي مقاومت ايران ارجاع ميدهم و تنها به ذكر چند نكتة ديگر از گزارش اين كميسيون اكتفا ميكنم:
- در29ارديبهشت 1375 يعني 16 سال پس از آن كودتاي ضدفرهنگي و آنهمه بگير و ببند و تصفيه و اخراج، خامنه اي باز هم ميگفت: «مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالي بايد كساني را كه در سمت استاد دانشگاه با مقدسات نظام اسلامي مبارزه ميكنند، كنار بگذارند». وي « وجود دفاتر نمايندگي وليفقيه در دانشگاهها را براي رشد و تعالي آموزش عالي ضروري خواند» و تأكيد كرد كه «دانشگاه امروز ما اسلامي نيست و بايد اسلامي شود»!
-يك ماه بعد در27خرداد 1375 آخوند يزدي، رئيس قوهٌ قضاييهٌ رژيم و معاون «شوراي عالي انقلاب فرهنگي» بااشاره به سخنان خامنهاي اعلام كرد: «اسلامي كردن دانشگاهها بايد وسيلهيي براي حاكميت هرچه بيشتر اسلام در محيطهاي دانشگاهي گردد» (راديو رژيم، 27خرداد75). - سپس وزير وقت فرهنگ و آموزش عالي رژيم اعلام كرد : «بهجاي استادان دانشگاهها كه تاكنون بهدلايلي تحمل ميشدند، بهزودي دانشجويان و خانوادههاي كشتهشدگان جنگ و انقلاب و همچنين معلولان بهتدريس خواهند پرداخت. ازاينپس اعضاي هيأت بسيجي در دانشگاهها خدمت خواهند كرد و ديگر نيازي نداريم استاداني را تحمل كنيم كه بهلحاظ اضطراري تاكنون در دانشگاهها كار ميكردند» (روزنامة رسالت، 4شهريور75). - بااينهمه باز هم در13 مهر 1377 سركرده بسيج سپاه پاسداران اعلام ميكند كه «ضروريترين تشكّلها، تشكّل بسيج دانشجو و طلبه است» . طرح بسيج دانشجويي مقرر ميكند «بسيج دانشجويي در كلية دانشگاهها و مراكز آموزش عالي بهمنظور جذب ، آموزش و سازماندهي دانشجويان و اساتيد دانشگاهها و مراكز آموزش عالي كشور و ايجاد روح همياري، مسئوليتپذيري و آمادگي دفاع همهجانبه از دستاوردهاي انقلاب اسلامي در عرصههاي گوناگون ... و بسط تفكر و فرهنگ بسيجي ....تشكيل ميگردد» (روزنامهٌ اطلاعات -14مهر73).
-در اين اثنا سران رژيم از غارت و چپاول هم دريغ نميكنند. درسال 1376 تنها يكي از دانشگاههاي غيردولتي از 650هزار دانشجوي ثبت نام شدة خود 60ميليارد تومان شهريه گرفته است.
بهروشني پيداست كه تاريخچه دانشگاهها دررژيم ولايت فقيه، دور تسلسلي از سركوب همه جانبه و فراگير است.كشتن و زدن و گرفتن و بستن و تصفيه و اخراج پايان ناپذير دانشجويان و استادان و كاركنان و دست اندركاران دانشگاهي و آموزش عالي، يكي پس از ديگري كه نزديك به 30 سال است ادامه دارد.بيش از 30 سال است كه حتي زمين دانشگاه تهران كه دانشگاه مادر است، دراشغال جمعه بازار و مزدوران سپاه و اطلاعات و بسيج آخوندي است. بهراستي سركوب و فشاري بيش از اين قابل تصور نيست.
شگفتي اما دراين است كه باز هم صورت مسئله بهقوت خود باقيست. باز هم دانشجويان دلير و انقلابي بهپا ميخيزند و قفل 30سالة ولايت سياه بر دانشگاه را درهم ميشكنند. در را از جاميكنند و در خيابانها جاري ميشوند. همچون سيل خروشان و گدازه هاي آتشفشان. اين چنين از جرقههاي شانزده آذر، حريق برميخيزد و قباي مُندرس حاكميت ارتجاعي را فرا ميگيرد. صداي رساي ملت ايران عالمگير ميشود كه : «مرگ بر اصل ولايت فقيه»
گيرم كه ميكشيد، گيرم كه ميزنيد
با رويش ناگزير جوانه چه ميكنيد....
راستي با مهر تابان مقاومت و آزادي مردم ايران چه ميكنيد؟
در مقابل، شعار مردم و مقاومت ايران : «مرگ بر اصل ولايت فقيه - زنده باد آزادي وحاكميت مردم ايران» چه ميكنيد؟
يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ...
ميخواهندنور خدا را با دهانهاي آلوده خود خاموش كنند و خدا اراده كرده است نور خود را به كمال برساند ولو كه مرتجعان حق ستيز را خوش نيايد و از آن كراهت داشته باشند.
درود بر دانشجويان انقلابي و اشرف نشان، صداي پرطنين مردم ايران و انقلاب دموكراتيك درقيام 16آذر 1388
همچنانكه رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران گفت:« اين صداي پرطنين، صداي انقلاب مردم ايران را، خامنهاي مدتهاست كه ميشنود اما از ترس شكنندگي فوقالعادة حكومت فرتوتش ياراي كمترين انعطاف و تغييري در سياست به بن بست رسيدة خود ندارد و جز سركوب فزاينده داخلي و تشديد مداخله درعراق وصدور تروريسم وبنيادگرايي در كشورهاي منطقه و ساختن بمب اتمي راهي براي بقاي فاشيسم منفور و مطرود مذهبي نمييابد، حال آن كه ديوار همين سياستها هم بر سر رژيمش خراب ميشود».
هموطنان،
جوانان و دانشجويان انقلابي،
هستهها و نيروهاي انقلاب دموكراتيك مردم ايران،
پيروان پيامبر جاودان آزادي، خون خدا، سيدالشهداء حسين بن علي در ايران اسير،
آخوندهاي عصر جاهليت و بربريتِ ولايت، ميهن ما را اشغال كرده اند، حاكميت خلق ما را غصب كرده اند و آن را بهسرقت برده اند.
درآستانة محرم و عاشوراي حسيني، يكبار ديگر ميخواهم به آنها كه شبانه بر فراز بامها عليه آخوندهاي حاكم بانگ «الله اكبر» سر ميدهند، تهنيت بگويم. شما اين شعار را كه در زمان پيامبر اكرم شعار و حربة انقلاب در برابر ارتجاع بود، پس از سه دهه اسارت از چنگ آخوندهاي دين فروش، آزاد كرديد، صيقل زديد و ديگر بار عليه ارتجاع و ديكتاتوري بهكار انداختيد......
از همين حالا براي استفاده از فرصتهاي محرم، براي آزاد كردن مساجد و مراسم و گردهماييها از ستم ولي فقيه ارتجاع، بت مجسم وحق ستيز زمانه، مظهر كفر وتجاوز و بيداد، مانع اصلي آزادي و حاكميت و حقوق خلق در زنجير، طراحي كنيد.. نبايد گذاشت رژيم پليد ولايت فقيه مسجد محرم حسيني را درخدمت كفر و ارتجاع و بيداد بگيرد . قيام آفرينان 16 آذر بدون شك ميتوانند و بايد به اين فريضة آرماني و مردمي و ميهني و انقلابي قيام كنند.
از دود و دم عملة جور و ستم نهراسيد. همچون مجاهدان پايدار و پاكباز اشرف دربرابر آزمايشها سينه سپر كنيد و به دشمن «بيا،بيا» بگوييد. قيمت آزادي را با همة رنجهايش جانانه و با آغوش باز بپذيريد و، به اين شايستگي، خدا را مانند قهرمانان پيشتاز اشرف شكر بگزاريد. در اينصورت، پيروزي بيگمان ازآن شماست.
رود خروشان خون شهيدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادي ايران ضامن پيروزي محتوم خلق ماست.
مسعود رجوي
16آذر 1388