ژان كلود موريس كه شخصا شاهد گفتگوى دومينيك دو ويلپن و كمال خرازى وزيرخارجه رژيم در تهران بوده، سخنان رد و بدل شده بين طرفين براى انجام عمليات عليه مقاومت ايران در اورسوراواز را بازگو ميكند. بخشي از پيش گفتار و همچنين فصل مربوط به دو ويلپن در كتاب جديد ژان كلود موريس سردبير سابق ژورنال دو ديمانش كه 5 مارس منتشر شده است.
ژان كلود موريس
اگر تكرار كنيد, تكذيب خواهم كرد ....
شيراك
ساركوزي
ويلپن
انتشارات پلون
پيشگفتار
مواظب ديوارها و لامپها باشيد در ابتدا مي خواستم خودم را تعريف كنم. خيلي زود فهميدم كه كسان زيادي علاقمند به آن نيستند. در نتيجه تصميم گرفتم بقيه را تعريف كنم. بيراهه بيهوده اي است. چرا مثل اين مي ماند كه خودت را تعريف كني, در نهايت از قبل جمع. اصل آن ساده است : يك خبر امروز خاطره اي را به همراه دارد, دلتنگي را , پيشماني را , تفسيري را. طبيعي است كه زمان در هم تداخل مي كند و نه فقط در صرف و نحو.
در برسي (وزارت دارايي) در 1993 , نيكولا در زير پويش ساركوزي مي شكافد. او عضو گيري مي كند و مي خواهد كه مرا در نمايش خود بكشاند. در كاخ اليزه , ده سال بعد , شيراك مي گويد : «يك سري را به شما مي گويم, اما اگر آن را تكرار كنيد , تكذيب خواهم كرد. ». و ويلپن را مي بينم و رعد هاي طلب شده اش. گاهي درخشان, آزار دهنده يا تأثير كننده, او در ماجراي كلرستيم فرو ميرود, انگار تبلور تيتر يكي از كتابهايش شده است : خورشيد سياه قدرت. و نوبت ژان لوك لاگاردر مي رسد, يك صاحب صنايع بزرگ كه گفته مي شود به قدرت نزديك است. پدرانه به من هشدار مي دهد : «شيراك ميگويد كه دوست من است, او را باور نكنيد!». در اين حين , همسر يك وزير ميتران درب را به روي سيلويو برلوسكوني باز ميكند : او نيمه برهنه است. يك زن ديگر اين يكي ايراني, خود را در مقابل د اس ت به آتش مي كشد. آنها چهار نفرند كه فتيله را زدند : شيراك, ساركوزي, ويلپن و قاضي بروگير.
مصلحت حكومتي.مجموعه از پرت و پلا است ؟ اگر همه چيز درهم بنظر ميرسد, هيچ ربطي مجاني نيست. ميشل فيلد صحبت از «تصحيح فنا با در چشم انداز قرار دادن آن» خواهد كرد. چيز ساده تري به شما پيشنهاد ميكند, يك تصادف ديوانه وار كه همه چيز با هم تصادم مي كند و به هم پاسخ ميدهد. و همه اينها را من زندگي كردم, مشاهده كردم و بسياري مواقع يادداشت كردم. وقتي كه حافظه كم مي آورد, بعضي يادداشتها آنهارا بيادم مي آورد. يك سوال بزرگ باقي مي ماند : كليد اين جعبه تداخل كننده كجا است؟
بعضي در اين شرح حال ها , كه در آن همه نقل قولهاي در گيومه واقعاً بيان شدند , تأييديه اي خواهند ديد در اين كه همه چيز بازي است و فريب. اين است زندگي. فكر مي كنيم بناپارت را برگزيديم. با بدنگه مواجه مي شويم. از زمان شاتوبريان كه مي گفت سهميشه در سياست , نتيجه خلاف آنچيزي است كه پيش بيني مي كند» هيچ تغييري نكرده. در مقابل اين شخصيتها كه مرا بدرجاتي مجذوب كردند, تلاش كردن اصل يك هوسار از آسمان آمده را بكار ببندم يعني ژان رونه هوگونن كه ميگفت : «هيچ چيزي از آنجه كه فتح ميكنم بر من غالب نيست. فقط كنجكاوم. تست ميكنم, بررسي ميكنم. » براي كشف اينكه وقتي كه فكر ميكني ميداني هيچوقت همه چيز را نمي داني, و زمان براي تشخيص سايه از انعكاس , زمان لازم است. ژان كوكتو كه در زمينه تشابه و عبورهاي ديگر از آينه ها وارد بود ميگفت «مواظب ديوارها و لامبها باشيد». پس عبور كنيم!
فصل دوم: ويلپن و رعدهاي بسيار مطلوب در تهران,
فصل دوم: ويلپن و رعدهاي بسيار مطلوب در تهران,
اسرار يك ديدار ديپلماتيك. خودسوزي يك زن پناهنده ايراني, قرباني رئال پليتيك فرانسه در قبال رژيم ملاها. بهتر از سخنراني سازمان ملل, درس ريو برانكو. به دوستش كالين پاول وزير ميگويد :«شما متحديني هستيد كه ياري كردنتان سخت است». مسري ماراتوني ضد هر ج و مرج كه توسط سنگ (ماجراي) كلرستريم زنجير شده است. « اِه تو اينجا چكار ميكني؟ تو همه چيز را شنيدي ؟ باور كردني نيست ! اميدوارم كه همه چيز را فراموش كني. اعتبار ما به اين بستگي دارد. » دمينيك دو ويلپن از سالن كنفرانسي كه به مدت نود دقيقه , ديپلماتهاي ايراني و فرانسوي مسئله داغ آن موقع ( عراق, هسته اي, مجاهدين) را مورد بررسي قرار داده بودند بيرون مي آمد. او حضور مرا كشف ميكند. من همه چيز را ديدم, همه چيز را شنيدم و يادداشت برداشتم, به آرامي در يك متري پشت سر او نشسته بودم. «چطور گذاشتند تو وارد بشوي؟ » چون حرفهاي غافلگير كننده اي زده شد! بعضي ها را در يك مقاله در بازگشت از پاريس نوشتم. (ژورنال دو ديمانش 27 مارس 2003). يكي را نگفتم كه دو ماه بعد منجر به يك موج دستگيري عظيم در فرانسه و خودسوزي چند زن ايراني پناهنده شد !
اما از اول شروع كنيم. شما ”نظامي” را نمي شناسيد ؟ ويلپن خبرنگاران را دعوت به شام ميكند. او با تحسين راجع به ايران صحبت ميكند. ابلته نه از رژيم ملاها ولي از پارس, يكي از قديمي ترين تمدنهاي جهان. در دره گرگان شهرهاي باستاني حاكي از وجود كشاورزي در هفت هزار سال پيش است. در جيرفت, پنج هزار سال پيش شهر ميساخته اند. خيلي قبل از تمدنهاي مصر و يونان. شعر او راجع به ادبيات محلي قطع نمي شود. آه شعر پارسي!«خيلي معروف است و در انواع خود اعم از اسطوره اي, تاريخي , فلسفي يا عاشقانه. براي شناخت خلقي بايد شناخت كه چي مي نويسد, چي مي خواند , چي فكر مي كند و بخصوص چگونه روًيا ميبيند. نويسندگان و شعرا اين را به ما مي گويند.»سپس سوالي طرح ميكند كه ترسناك است : «چطور شما ”نظامي” را نمي شناسيد؟»ما همه متأسف هستيم ولي نمي شناسيم. «اگر بخواهيد ايران را بشناسيد, غرور و روابطش با جهان را بايد به” نظامي” گوش بدهيد : ايران قلب و جهان جسم است ” از اين كلام شاعر نه احساس تواضع ميكند و نه پيشماني.»اين مرد (دو ويلپن, كه گفته ميشود عكس العملي و شكاك است تنها وقتي كه شعري مي خواند يا از نويسنده اي تعريف مي كند خود را افشا مي كند. در سر كلمات و اشعار بنظر مي رسد كه به دنياي ديگري سير مي كند و در مسير شما را فراموش مي كند. ادبيات براي او يك پادزهر در مقابل دوندگي هايش نيست و يا تنفسي در دو ديوانه وارش. در آن موقع , واقعاً خودش است, در جستجوي حقيقتي كه ديپلماسي و قدرت هر گز به او پديدار نمي كنند, در جستجوي اين «تمايل ديگري» كه در اين منظره او را عجيب و در نهايت جذاب ميكند. آدم دلش ميخواهد از شور او براي اين دزدان آتش كه نامشان را سلسله وار مي گويد, ميداشت : « و فردوسي را , مي شناسيد ؟ »و هجوم اين جن هايي كه حتي از وجودشان بي خبر بوديم به سر و رويمان ميريزد. دروناً داد ميزنيم كه خلاصمان كن. او متوجه مي شود و به سر كار بر مي گردد.
ملاهايي «پرهيزكار و با فرهنگ»
ايران امروز با 80 ميليون نفر يك كشور جوان , بسيار تحصيلكرده است كه چه ملا چه غير ملا مغرورانه ريشه خود را برسميت مي شناسند, كوروش كبير, و پارتها. خود را توسط تاريخ مسئول تمامي يك منطقه ميدانند و آن را علني مي گويد و مي خواهد آنرا به بقيه تحميل كند. سلاح هايش عبارتند از : نفت, تهديد هسته اي و تبليغ مذهبي. چه بخواهيم, چه نخواهيم, نقطه عبوري براي حل و فصل هر درگيري است. «فراموش نكنيم كه ايران ملاها يك دمكراسي است – قبول دارم خاص و كنترل شده است, اما مردم رأي ميدهند. نمي توان هم استبداد صدام حسين را افشا كرد و هم وكنش دمكراتيك متأسفانه كنترل شده مردمي را محترم نشمرد.» (جملات داخل گيومه حرفهايي است كه در هواپيما به سمت ايران دو ويلپن به خبرنگاران ميگويد- م).
خوب احساس مي شود كه اين كشور برايش راحت نيست اما يك ديپلمات مخاطبينش را انتخاب نمي كند. در اين موقع به اين فكر ميكند كه موقع نشستن هواپيما در تهران دو ويلپن به چي فكر مي كند. پايتخت كشوري كه به سوريه كمك كرد كه سفير ما در بيروت , لويي دلامار را بقتل برساند....هر چقدر هم كه دردناك باشد نبايد در آينه رو به عقب ماشين نگاه كرد. «هيچ چيز را نبايد فراموش كرد. روي مقطع متمركز شد, مأموريت را انجام داد و جلوي خلاء را گرفت.»به او يادآوري ميكنم كه دمكراسي ايران واقعا خاص است و براي يك فرانسوي معمولي درك آن سخت است. پاسخ ميدهد «شك دارم كه فرانسوي معمولي به كاركرد رژيم ايران توجهي داشته باشد. از جانب او بي توجهي محسوب نمي شود بلكه ناشي از ناداني است. اين هم قابل تأسف است.»
ديپلماتها , بهتر است كه زير و بم هاي يك سيستم كه حكومتش آنچه كه تصور ميشود نيست را خوب بشناسند. ديدار با رئيس جمهور اسلامي ايران هيچوقت بي ثمر نيست, اما براي حل دعواهاي بين المللي ضروري نيست! او تنها نفر سوم مملكت است. ميتواند يك شبه عزل شود. پس كي فرماندهي ميكند؟ اينجا است كه در دو ورودي «شرق پيچيده» هستيم, بسا پيچيده تر كه مذهب هم دخيل شده است. ايران دو ويژگي يكتا در جهان دارد : تنها كشوري است كه رسماً در دنيا شيعه است, و جمهوري اش يك تئوكراسي است. نتيجه : قدرت , كه قرار است از خدا بر آمده باشد به روحانيت تفويض شده است. با اين وجود قانون اساسي 1979 انتخابات همگاني را بر قرار كرده است كه هم پيش رفته است ( از سن 15 سالگي ميتوان رأي داد)و هم كنترل شده. مهم ترين شخصيت مجريه رهبر عالي انقلاب يا ولي فقيه است. او براي مدت تعيين نشده اي توسط مجلس خبرگان انتخاب ميشود (كه ميتواند او را عزل كند). او ارتش را فرماندهي ميكند, سرويسهاي اطلاعاتي را هدايت ميكند, تنها كسي است كه مجاز است اعلام جنگ كند, ميتواند رئيس جمهور را تحت شرايطي عزل كند. ولي فقيه تنها عضو مجريه است كه بايد حتما از روحانيت باشد. رئيس جمهور نيز مسئول اجراي قانون اساسي و اعمال بخشي از قوه مجريه است بجز آنچه كه مسئوليت ولي فقيه است. او تنها بعد از اجازه شوراي نگهبان و مجلسي مركب از دوازده حقوقدان كه نصف آنها را ... ولي فقيه مشخص ميكند, ميتواند خود را معرفي كند. همين شوراي نگهبان است كه مشخص ميكند كه كانديداهاي مجلس و كاندياهاي بسيار مهم شوراي خبرگان چه كساني هستند. مجلس خبرگان تنها يك بار در سال جلسه دارد. مركب از 86 عضو روحاني است كه معروف هستند به اينكه «پرهيزكار و با فرهنگ » هستند. اين اينجا باعث نمي شود كه رشوه نگيرند. آنها به مدت هشت سال با انتخابات همگاني برگزيده ميشوند, اعضايش ميتواند توسط ولي فقيه بركنار شوند, اين امر تاكنون پيش نيامده است. «شوراي تشخصي مصلحت نظام » را فراموش نكنيم كه شامل شش عضو روحاني شوراي نگهبان انقلاب و حدود ده شخصيت است. اين شوراي مهم مشورتي ولي فقيه محسوب ميشود. متوجه ميشويم كه در اين رژيم تو در تو و همخون مذهبي, حكومت تحت كنترل ملاها است كه همه كانديداها را كنترل ميكنند.
اما اين انتخابات همگاني كه بطور جد در بالا علامت گذاري شده است باعث نمي شود كه ايرانيها رأي ندهند و يا يك صف بندي وجود نداشته باشد, صف بندي كه اسلامگراهاي سرسخت را از ملاهاي مدره تميز ميدهد. اين بازي ترازويي بين دو جريان است كه وزارتخارجه هاي ان را با ذره بين زير نظر دارند. در هواپيماي كه او را به تهران مي برد, دومينيك دو ويلپن در مورد هجوم آمريكا به عراق تحليل مي كند, نه تنها به ملاهاي مدره ايراني كمك نمي كند , بلكه باعث توقف ليبراليزاسيون خجلي ميشود كه از سه سال پيش در ايران جريان داشته است. ايران كه واشنگتن آن را در رده سه كشورهاي شرور بعد از عراق و كره شمالي قرار داده است خود را در معرض تهديد ميبيند. پاسخ ان نيز تنها ميتواند راديكال باشد. قبل از هر چيز از نظر داخلي. با بازي روي واكنش ملي و با تغيير ترازو به سمت سخت سران. اين امر باعث ميشود كه در نهايت در انتخابات محمود احمدي نژاد به رياست جمهوري برسد. و سپس از نظر خارجي. براي چرخاندن توجهات, ايران منافع دارد كه آتش را دور كند, بقيه در گيرهاي منطقه اي را دامن بزند: به شعيان عراق كه ميخواهند از سني هاي مورد حمايت صدام حسين انتقام بگيرند سلاح بدهد, چراغ سبز داده شده به حزب الله لبنان و حماس فلسطين و غيره. از نظر دو ويلپن اين خطر بزرگي است كه باعث شود منطقه گر بگيرد و هرج و مرج جايگزين شود.
دوويلپن چند ساعت ديگر به رهبران ايران – وزير خارجه خرازي, رئيس جمهور خاتمي (سرسخت) و رئيس جمهور سابق, رفسنجاني با نفوذ (مدره) – رويكردي پيشنهاد خواهد كرد كه بدون ما به ازاء نخواهد بود. او در آن موقع نمي داند كه اين ما به ازاء نتايج وخيمي در فرانسه به بار خواهد آورد. تهران در شب فرو رفته است. استقلال گراند هتل مدل پنج ستاره هتل ايراني است, با يك هال بزرگ الهام گرفته از سبك شوروي. فيشي كه مشتري پر ميكند رويش نوشته شده كه در «شاميلان گروسرود» وقع است , اين نشان ميدهد كه غرب شيطان بزرگ كاملاً طرد نشده است. اگر يك جي آيز آمريكاي يك روز به اينجا بيايد, گم نخواهد شد : آدرسهاي مكانهاي مهم پايتخت هم به فارسي و هم به انگليسي نوشته شده است. فرصت آن نيست كه از حضور در استقلال شاميلان كروسرود هتل استفاده كنم. ساعت 2 صبح رسيديم, و سحر بيرون ميزنيم. خنكي لطيف صبحگاهي زمستان ايران. يك آفتاب رنگ پريده برفهاي كوههاي البرز را كه با خروج از هتل متوجه ميشويم, مي درخشاند. ساعت 0830 در وزارت خارجه منتظر ما هستند.
ورونيك, وابسته مطبوعاتي دو ويلپن, روي سرش يك روسري گذاشته مثل دهاتي هاي منطقه بري فرانسه. مقامات زنان خارجي بدون حجاب را تحمل نمي كنند, آنها بايد سر پوشيده باشند ( مو را يك نشان جنسي مي دانند). آنها بايد لباس سنگين, بلند بپوشند, بهتر است تيره باشد, دكولته نباشد , پايي نبايد پديدار شود, خلاصه هيچ چيزي كه يادآوري كند كه يك زن , زن است, و حواس مردي را از تلاشش , مأموريتش و از الله منحرف نكند. ورونيك اخم كرده است. از اينكه مجبور است يك شلوار سفيد بپوشد كه او را مثل يك سوئدي در آفريقا كرده است عصباني است.
دو هيئت خود را قرباني سكانس عكس رسمي مي كنند. عكس كه تمام شد, از ما خواسته مي شود كه سالن را ترك كنيم. جلسه مي خواهد شروع شود. من كيفم را روي صندلي فراموش كردم. وارد مي شوم, آنرا بر مي دارم مي خواهند به همكاران خبرنگارم بپيوندم. ديگر دير شده است. دربها بسته شده. دو ريشو راه مرا مي بندند. آنها يك صندلي آزاد در پشت سر هيئت فرانسوي را نشانم مي دهند. شكي نيست آنها مرا با يك ديپلمات عوضي گرفتند. قطعاً يك ديپلمات درجه دوم ميدانند ولي تصور ميكنند كه بهر حال ديپلمات هستم. در نتيجه حرف گوش كن مي نشينم و دفتر يادداشتم را در مي آورم.
شكار مجاهدين
شكار مجاهدين
دو هيئت بدور يك ميز دراز چوبي كه بر روي آن دو پرچم ايران و فرانسه قرار دارد در مقابل يك ديگر نشسته اند. هجده نفر در سكوت به هم نگاه ميكنند. فقط سه نفر حرف ميزنند. كمال خرازي, وزير خارجه , دمينيك دو ويلپن و مترجم. در نوك ميز برونو لومر مشاور ويژه دو ويلپن هنوز چهره تپلي اش را دارد كه بزودي حضور در نخست وزيري لاغر خواهد ساخت. راجع به آن صحبت خواهيم كرد. در ورود, كمال خرازي دعوت از ژاك شيراك براي يك سفر رسمي از ايران را در آينده اي زود تكرار ميكند. ويلپن از او تشكر ميكند و منتقل خواهد كرد. بعيد است كه اين بازديد صورت گيرد.
از زمان سوء قصدها در پاريس و ماجراي گرجي و نقاش, روابط با ايران عادي شده است و روابط از سر گرفته شده اند, و معاملات دوباره سر گرفته و پر رونغ است, اما شيراك هيچ چيزي را فراموش نمي كند. هيچ احتمالي وجود ندارد كه چنين ژستي را انجام بدهد كه معني اش تقديم يك برگه افتخار به رژيم ملاها خواهد بود. در مقابل ميخواهد به ايران كمك كند كه از انزوايش خارج شود تا آنجا كه دولتش نشان بدهد كه مسئول است و مدره و از نفوذش براي برقراري ثبات در منطقه پر طنش استفاده كند.
نوبت خرازي است كه تشكر كند. «مايلم به شما رضايت دولت خودمان را از كالاهاي رسيده اخير ابراز كنم. اما ما نياز به تجهيزات بيشتري داريم.» هواس جمع ميشود. كدام تحويلي؟ كدام تجهيزات؟ سلاح؟ اكثر آن سلاح هاي كنوانسيونل است و تجهيزات ديده باني. «دولت ما , ميدانيد , به مبارزه سر سخت عليه قاچاق ترياك ادامه ميدهد. مرز ما با افغانستان , كوهستاني و وسيع است و مشكلات زيادي در تحت نظر گرفتن آن داريم. ما نياز به تجهيزات بيشتر داريم. ما حاضريم از نيكولا ساركوزي در تهران استقبال كنيم. »قرنها است كه ايران توليد كننده و مصرف كننده مواد مخدر است (صد تن در بازار داخلي و خارجي در 1920). از زمان انقلاب مجدداً رژيم يك سياست سركوب اتخاذ كرد كه باعث حذف قاجاق نشد ولي نتايجي داشته است : 25 درصد كشف ترياك در جهان در ايران صورت ميگيرد. با وجود اين تلاشهاي كه توسط جامعه بين المللي برسميت شناخته شده است, جاده ترياك افغاني همواره از تهران ميگذرد. پايتخت فقط يك مرحله قبل از تركيه و كشورهاي بالكان نيست, بلكه يك مكان استعمال و قاچاق است. سپس وزير ايراني به فرانسه درس مي دهد : « فرانسه كه خودش را به عنوان كشور حقوق بشر معرفي مي كند, در خاك خودش حضور و فعاليت يك سازمان تروريستي را قبول مي كند. اين غير قابل قبول و غير قابل فهم و بسيار در رابطه با روابط دو كشورمان نگران كننده است. بخصوص كه اين تروريستها كه در ايران ضربه زده اند بنظر ميرسد كه در اور سور اوآز يك استاتو مصونيت سرزميني برخوردارند. مبارزه عليه تروريسم بايد بدون تبعيض باشد. ريشه كن كردن اين پديده ضد بشري نمي تواند بدون همكاري جامعه بين المللي تضمين پيدا كند. »
اين جمله آخر روز بعد در سايت انترنت سفارت ايران در پاريس تكرار شده است. اما آنچه را كه سايت نمي گويد و قابل فهم است كه سري باقي مي ماند پاسخ غافلگير كننده اي است كه ويلپن به خرازي ميدهد : «ميتوانم به شما اعلام كنم كه نيكولا ساركوزي يك عمليات در اين رابطه را دارد تدارك مي بيند. » بروشني , هيئت فرانسوي انتظار اين درخواست دخالت از جانب ملاها عليه مخالفين رژيم تهران را داشت. خرازي تأكيد مي كند : «ما مايليم كه سفيرمان در پاريس با آقاي ساركوزي براي پيشبرد اين پرونده ديدار كند.»براي ويلپن, در اين موقع, مقاومت ايران يك اشتغال خاطر اول نيست. بعلاوه , سازمان مجاهدين خلق ايران , كه خيلي هم در خاك فرانسه آرام است, بر روي ليست سازمانهاي تروريستي قرار دارد. چه اهميتي دارد كه اين نام نويسي توسط يك تحقيق شوراي اروپا كه بزودي آن را غير مشروع اعلام خواهد كرد, غير منصفانه تلقي شود. فعلاً , هيچ چيزي در مقابل درخواست دولت ايران عليه اين اعضاي مقاومت در خارج نيست. برعكس همه چيز تشويق ميكند : منافع نفتي توتال, ولي بخصوص ضرورت تقويت ايران در رويكرد مدره اش در حالي كه هرج و مرج تهديد مي كند. جلب رضايت ملاها با يك عمليات ساده پليسي كه با دلايل حقوقي توجيه شده باشد ضرر كمتري است كه وضعيت اضطراري به آن حكم ميكند. آنچه را كه ويلپن نمي داند, نتايج اين «عمليات» است.
اين عمليات دو ماه ديگر واقع ميشود وقتي كه از طريق ساركوزي , قاضي ژان لويي بروگير, د اس ت را نه براي يك كنترل معمولي سازمان مجاهدين بلكه براي يك موج دستگيري خشن كه نتايج فاجعه باري از نظر حقوق... و اسف بار براي يك زن پناهنده كه دست به خودسوزي زده بود, بهمراه خواهد آورد. بعد از صحبت خرازي در مورد ضرورت اتحاد دمكراسي ها عليه تروريسم – دفاعيه سورئاليستي از جانب تهران! – نوبت دو ويلپن است كه «پيام روشني حول هشياري جامعه بين المللي , منجمله فرانسه , در مورد عدم غني سازي هسته اي و ضرورت امضاي پروتوكل الحافي آژانس بين المللي اتمي» بدهد. خرازي مي خواهد كه اطمينان بخش باشد. «همه سايت هاي ما سيف گارد Safe card دارند, مهر امنيت از سوي آژان سازمان ملل تحت هدايت آقاي برادعي ثبت شده است. ايران متعهد مي شود كه آژانس بين المللي انرژي اتمي را براي يافتن هر ساختمان جديد مطلع كند.» ويلپن يادداشت مي كند, توضيح مي دهد كه كافي نيست آژانس را از ساختمانهاي جديد مطلع كند, لازم است كه بازرسي از همه سايتهاي قديمي و جديد توسط متخصصين آژانس را اجازه دهند. خرازي : «ايران يك كشور حاكم است». هسته اي يك سوژه «حساس» براي همه ايرانيها , ملا و غير ملا است. يك سوژه كه بر سرش توافق است. همه جريانات, در هسته اي نه تنها يك وسيله براي تنوع منشا انرژي مي بينند, براي تدارك دوران بعد از نفت, بلكه آن را وسيله قدرتي مي بينند كه اجازه ميدهد كه ايران نقش بيش از پيش در ميان ملتها و بخصوص در منطقه ايفا كند. براي اكثريت ايرانيان, بحث هسته اي غير نظامي است. ولي حتي اگر بحث نظامي باشد, چرا ايران احساس بي عدالتي نكند وقتي كه مي بيند كشورهاي ديگر- اسرائيل, هند , پاكستان- نه تنها سانترال هاي هسته اي ساده دارند بلكه سلاح هسته اي دارند آنهم در كادر خارج از توافق ان تي پي؟ چرا چنين تبعيضي ؟ در حاليكه ايران در سال 1970 ان تي پي را امضاء كرده است؟ امري كه او را متعهد ميسازد كه بمب نسازد و تلاش نكند آنرا كسب كند؟ چرا چنين عدم تعادل آشكاري در نيروهاي خاورميانه به نفع اسرائيل كه تنها دارنده سلاح هسته اي در منطقه است؟ البته , هيچكس باور ندارد كه ايران ملاها دنبال تهيه بمب نيستند. همه چيز حاكي از عكس آن است. . از نظر ويلپن ايران نفعي ندارد بازي تحريك آميز كند. بايد از سازمان ملل گذشت, اجازه داد كه بازرسي هاي آژانس صورت بگيرد, همه بهانه هاي دخالت ايالات متحده را گرفت و ذهنيت ها را برطرف كرد. در اين ايران كه رژيم با شعار «مرگ بر اسرائيل» تظاهرات راه مي اندازد, وزير فرانسوي روي ضرورت «برسميت شناختن اسرائيل در كادر مرزهاي امن, در قلب يك منطقه آرام , در كنار كشور فلسطين » تأكيد مي كند. او همچنين از حقوق بشر دفاع ميكند. با اعتبار بيشتري نسبت به همكارش. او: « رسماً , بنام دولت فرانسه نسبت به سرنوشت ده يهودي كه در ژوئيه 2000 دستگير شده اند » ابراز تأسف مي كند. »
آنها كه متهم به جاسوسي براي اسرائيل هستند در دادگاه در بسته اي محاكمه و به حكم هاي سنگين محكوم شدند : بين چهار تا 13 سال زندان. ايرانيها مي دانستند كه فرانسه از اين پرونده دفاع خواهند كرد. آنها يك ژست تدارك ديدند كه به عنوان كادو براي ويلپن اعلام ميكنند. خرازي : «آنهايي كه از ميان هموطنان يهودي مان در زندان شيراز بودند از اين پس آزاد هستند.»
ويلپن : «ما از شما بخاطر اين خبر خوش تشكر مي كنيم.»در دفتر يادداشتم , تأكيد كرده ام روي دو كلمه - «هموطنان مان»- در مورد يهودي هاي ايراني. پارس گذشته و ايران امروز يك كشور ضد يهودي نيست. بهيچ وجه در تاريخش خبري از سركوب و قتل عام نيست. و هيچ توهيني به قبرهاي يهودي مثل آنچه كه در قبرستانهاي فرانسه اتفاق مي افتد وجود ندارد. اينجا دشمن سامي ها نيستند بلكه اسرائيل است. كشور اسرائيل كه فلسطين را سركوب ميكند. با افراد در خيبان صحبت كنيد در تهران و خواهيد ديد كه هيچ احساس ضد يهودي وجود ندارد. بالعكس احساس ضد عرب هست.!
...زمان آن رسيده كه به بحث عراق بپردازيم. ويلپن تأكيد ميكند روي مسئوليت ايران, قدرت بزرگ منطقه اي , و او را تشويق به مدراسيون مي كند و اينكه پاسخ به تحريكات دونالد رامزفلد كه گفته است ايالات متحده هر گز از طريق شيعه يك رژيم ايراني در عراق را نخواهد پذيرفت , ندهد. لبخند خرازي. « ايران كه اين روزها نشان داد چقدر رسيده و بالغ است, قصد ندارد دخالت كند.» ميداند كه آمريكايي ها در ناداني شان با سرنگون كردن صدام , به هم مذهبيون شيعه آنها در عراق خدمت كرده اند. او ادامه ميدهد : « در شهرهاي مختلف عراق, مقامات روحاني ميتوانند خودشان را هدايت كنند. ما اميدواريم كه ايالات متحده كه نحوه عملش شرايط سختي را ايجاد كرده است به مشورت دوستان ما گوش فرا دهند : عراق را به سازمان ملل بسپارند.»ويلپن متوجه شد : ايران , بطور بديهي , برادران شعيه عراقي اش را رها نخواهد كرد , اما چيزي اضافه نخواهد كرد. اظهارات خرازي بسيار مدره است. همانطور كه فرانسه ايران را دعوت مي كند به سمت عقب نگاه نگاه نمي كند. هيچوقت كلمه «اشغال» توسط خرازي در مورد عراق بكار برده نشد. او صحبت از «شرايط سخت» ايجاد شده از سوي نيروهاي ائتلاف مي كند. «شرايط سخت»؟ از اين كنتر نميشود راجع به جنگ و شرايط اشغال گفت! ايران پراگماتيك است, «جنگ بوش» را برده است...چرا كه شيعيان سني ها را در بغداد جايگزين خواهند كرد. پس به فكر «بعد» به «نقش محوري» كه سازمان ملل بايد داشته باشد فكر كنيم. سازمان ملل شعار ديپلماسي فرانسه است. و باي ملاها يك وسيله براي كسب زمان.
همين ديدگاه مشترك با دو مخاطب ديگر , رئيس جمهور رفرميست خاتمي و رئيس جمهور سابق رفسنجاني كه غير قابل دور زدن است وجود دارد. دو ملاقاتي كه بدون شاهد برگزار شد.... نهايتاً اين مرحله سوم, كه سخت ترين اعلام شده بود, مثبت از آب در آمد. ايران هدف برنامه ريزي شده يك ماجراجويي جديد آمريكا خودش را حساب شده و عاقل نشان ميدهد و حتي آماده همكاري با استناد به سازمان ملل و آزادي «هموطنان يهودي» زنداني. وقت زيادي در مقابل هرج و مرج خريداري شد. اين خيلي زيادي زيبا بنظر ميرسد؟ بهر حال واقع گرا است : پاريس كه قول ضربه زدن به اپوزيسيون ايران را داده است ميتواند قراردادهاي نفتي در جريان را به نهايت برساند.
در خروج از سالن, ويلپن, برون لو مر و فرانسوا نيكولو فوق العاده, سفير فرانسه در تهران , مدير دفتر سابق پير ژوكس در وزارت كشور و سپس دفاع متوجه حضور من ميشوند. آنها با هم نگاه متعجبي رد و بدل مي كنند. ويلپن گفت «چطور, تو اينجا بودي! خوب آنچه كه پيش آمده, آمده است , اما هيچي نديدي و هيچي نشنيدي.» همين «توصيه » را به دانيل روندو كه در كنار من نشسته بود و تبادلات را دنبال كرد نمي كند. دانيل بايستي از استاتوي شاهد مجاز برخوردار باشد.
چند روز بعد , در مقاله اي خلاصه اي از ديدار را مي نويسم, فقط قسمت تدارك عمليات ضد مجاهدي را كه علني كردن آن به اعتبار ديپلماسي فرانسه ضربه ميزد نگفتم. در مورد بقيه همه چيز را وفادارانه گزارش كردم, كه حاكي از وضعيت روابط فرانسه ايران دارد كه هر يك در اين لحظات حساس , نياز به ديگري دارد و حاكي از تئوري ويلپن مبني بر اينكه «تاريخ سكانس به سكانس پيشرفت ميكند.»سكانس فعلي, نه نفت است و نه تبادلات تجارتي – حتي يك بار در «ديدارهاي رسمي» از آن صحبت نشد – اما مسابقه در مقابل زمان براي «بردن صلح» , محدود كردن اتش سوزي. از اين نظر , قرارداد پر شده است. فرانسه عليرغم خنده هاي بازها براي يك اقدام «خط ربط خود اعلام شده » مأموريتش را ادامه ميدهد. ويلپن كه براي يك بار روشن است در هواپيهايي كه او را به پاريس باز ميگرداند چنين تفسير ميكند : «مؤثر بودن در جايي كه ميتوان مؤثر بود و جايي كه به ما گوش داده, ميشود.» يك تلكس. ايالات متحده خواستار برداشته شدن محدوديتها عليه عراق فتح شده ( يا آزاد شده بسته به اين كه كي باشي) شد. بهر حال اين درخواست نفي مشروعيت بخشيدن به دخالت امريكا بعد از واقعه است. يك توافق ضمني بعد از وقوع. حال آنكه توقف يك تحريم تنها توسط ارگاني كه ان را اتخاذ كرده است ميتواند گرفته شود : سازمان ملل. فرانسه قدمي بر ميدارد و نظر به نه برداشتن بلافاصله محدوديت بلكه «معلق» كردن آن ميدهد. اين تصميم باعث خبر يك بريكنيگ نيوز سي ان ان ميشود. ويلپن خوشحال است كه از نظر رسانه هاي آمريكايي اقدام فرانسه در نظر گرفته شده است و – بالاخره – از موضع مثبت ابراز شده است. در كاخ سفيد بازها خلع سلاح نمي شوند. يك تلكس از واشنگتن ميگويد «يك ژست ناكافي » است. بلافاصله يك تلفن از وي كالين پاول كه «دمينيك» را از نظر عكس آن مطمئن ميسازد : «اين يك علامت مثبت از سوي فرانسه است. » پاسخ ويلپن : « شما متحدين سختي براي كمك كردن هستيد.»
دستگيريهاي جمعي اورسوراوآز 22 مه 2003. دو ماه پس از ملاقات بين دومينيك دوويلپن و كمال خرازي در تهران، نيكلا ساركوزي، وزير كشور، سفير جمهوري اسلامي ايران را در مقر وزارت كشور به حضور مي پذيرد. اسم او نيز خرازي است. درست به مانند مرواني ها در حرفه نمايش در فرانسه، نام خانوادگي خرازي هم در ايران خيلي معمول است: هر كشويي را باز كنيد، ده تا از آن خارج مي شود. سفير از وزير فرانسوي در مورد تاريخ عمليات عليه OMPI جوياي اطلاعات مي شود. او با خاطري آسوده آنجا را ترك مي كند و به تهران تلكس مي زند: “عمليات در طول ماه ژوئن پيش بيني شده است“. همه چيز از يك سال پيش آماده است، از همان زماني كه سرويس هاي ايراني ليست مخالفاني را كه مايلند آنها را در پشت ميله هاي زندان ببينند، به DST داده اند. ولي هنوز بايد به اين عمليات “پوشش“ قانوني داد. چند روز پس از گفتگوي ساركوزي- خرازي، وكيلي از سوي تهران، شكايتي بر عليه مخالفين ايراني مقيم فرانسه ارائه مي دهد. او آنها را متهم مي كند كه سه سال قبل (فوريه 2000)، در حمله يي به دو ساختمان رسمي رژيم شركت كرده اند. قاضي بروگير هدايت كار را بر عهده دارد. ديگر هيچ چيز بر سر راه انجام اين دستگيريهاي جمعي كه گروهي از وكيل هاي فرانسوي از جمله ماريو استازي و هانري لكلر، رئيس سابق ليگ حقوق بشر، پير شامپتيه دوريب، ويليام بوردون، برنارد دارتُول آن را بي درنگ محكوم مي كنند، قرار ندارد. اوايل ژوئن 2003، مقر وزارت كشور. در پايان يك مصاحبه حول سياست داخلي فرانسه با روزنامه ژورنال دو ديمانش، نيكلا ساركوزي مانند معمول از صحبتهايش راضي مي باشد. او بازوي مرا مي گيرد و مي گويد: “با اين [مصاحبه.م] فروش خوبي خواهي كرد. من مشتري خوبي هستم، هان؟“ در پاسخ، من آهسته سوالي را مي پرسم كه در طول مصاحبه مطرح نشده بود: “عمليات شما عليه مجاهدين خلق براي چه زماني است؟“. - “از كجا مي داني؟“ او به نظر مي رسد كه مطمئن است خبر از كاخ اليزه درز پيدا كرده است. اما اينطور نيست، اين از نتايج سفر من به تهران است، ولي من او را از اشتباه در نمي آورم. هر چند آنطوري كه وي مي گويد من “دوستش“ هستم، ولي با اينحال تاريخ اين دستگيريهاي دسته جمعي را به من نمي دهد. به علاوه او در نظر ندارد كه از رسانه ها دعوت كند كه در هنگام آن حضور داشته باشند. اين يك راز است، او فقط اجراكننده يك «پرونده دولتي» affaire d'Etat مي باشد. وانگهي، چه كسي در بين عامه فرانسويان مجاهدين برايش جالب است؟ او تا بالاي راه پله، جايي كه از هم جدا مي شويم، ساكت باقي مي ماند. به عنوان خداحافظي، فقط اين جمله را مي گويد: “بزودي انجام مي شود“.
دستگيريهاي جمعي اورسوراوآز 22 مه 2003. دو ماه پس از ملاقات بين دومينيك دوويلپن و كمال خرازي در تهران، نيكلا ساركوزي، وزير كشور، سفير جمهوري اسلامي ايران را در مقر وزارت كشور به حضور مي پذيرد. اسم او نيز خرازي است. درست به مانند مرواني ها در حرفه نمايش در فرانسه، نام خانوادگي خرازي هم در ايران خيلي معمول است: هر كشويي را باز كنيد، ده تا از آن خارج مي شود. سفير از وزير فرانسوي در مورد تاريخ عمليات عليه OMPI جوياي اطلاعات مي شود. او با خاطري آسوده آنجا را ترك مي كند و به تهران تلكس مي زند: “عمليات در طول ماه ژوئن پيش بيني شده است“. همه چيز از يك سال پيش آماده است، از همان زماني كه سرويس هاي ايراني ليست مخالفاني را كه مايلند آنها را در پشت ميله هاي زندان ببينند، به DST داده اند. ولي هنوز بايد به اين عمليات “پوشش“ قانوني داد. چند روز پس از گفتگوي ساركوزي- خرازي، وكيلي از سوي تهران، شكايتي بر عليه مخالفين ايراني مقيم فرانسه ارائه مي دهد. او آنها را متهم مي كند كه سه سال قبل (فوريه 2000)، در حمله يي به دو ساختمان رسمي رژيم شركت كرده اند. قاضي بروگير هدايت كار را بر عهده دارد. ديگر هيچ چيز بر سر راه انجام اين دستگيريهاي جمعي كه گروهي از وكيل هاي فرانسوي از جمله ماريو استازي و هانري لكلر، رئيس سابق ليگ حقوق بشر، پير شامپتيه دوريب، ويليام بوردون، برنارد دارتُول آن را بي درنگ محكوم مي كنند، قرار ندارد. اوايل ژوئن 2003، مقر وزارت كشور. در پايان يك مصاحبه حول سياست داخلي فرانسه با روزنامه ژورنال دو ديمانش، نيكلا ساركوزي مانند معمول از صحبتهايش راضي مي باشد. او بازوي مرا مي گيرد و مي گويد: “با اين [مصاحبه.م] فروش خوبي خواهي كرد. من مشتري خوبي هستم، هان؟“ در پاسخ، من آهسته سوالي را مي پرسم كه در طول مصاحبه مطرح نشده بود: “عمليات شما عليه مجاهدين خلق براي چه زماني است؟“. - “از كجا مي داني؟“ او به نظر مي رسد كه مطمئن است خبر از كاخ اليزه درز پيدا كرده است. اما اينطور نيست، اين از نتايج سفر من به تهران است، ولي من او را از اشتباه در نمي آورم. هر چند آنطوري كه وي مي گويد من “دوستش“ هستم، ولي با اينحال تاريخ اين دستگيريهاي دسته جمعي را به من نمي دهد. به علاوه او در نظر ندارد كه از رسانه ها دعوت كند كه در هنگام آن حضور داشته باشند. اين يك راز است، او فقط اجراكننده يك «پرونده دولتي» affaire d'Etat مي باشد. وانگهي، چه كسي در بين عامه فرانسويان مجاهدين برايش جالب است؟ او تا بالاي راه پله، جايي كه از هم جدا مي شويم، ساكت باقي مي ماند. به عنوان خداحافظي، فقط اين جمله را مي گويد: “بزودي انجام مي شود“.
چهار روز بعد در صبح زود 17 ژوئن 2003، عمليات چشمگير برعليه مقر شوراي مقاومت ايران و سيزده محل سكونت پناهندگان سياسي ايراني در استانهاي والدوآز و ايولين آغاز مي شود: صد و شصت چهار نفر در پي اين گستردگي استثنايي نيرو كه ايو بونه، رئيس سابق DST ( در كتاب هسته اي ايران , يك دورويي بين المللي ) آن را “نامتناسب“ توصيف ميكند، دستگير شدند. نزديك به هزار و سيصد پليس و ژاندارم كه “برخي در دستگيري خطرناك ترين جانيان تبحر داشتند”، بسيج شده بودند. در تقبيح اين دستگيريها، گروه وكلا “خشونت به كار برده شده در اشغال اين اماكن” را افشاء مي كند. “اماكني كه از بيش از بيست سال پيش اشخاصي در آرامش در آنها زندگي مي كنند كه مجبور شده اند از كشورشان ايران، جايي كه يك رژيم خونخوار و مستبد آنها را سركوب مي كرده، بگريزند. آنها نه تنها بر طبق كنوانسيون ژنو، بلكه بر اساس آنچه كه مقدمه قانون اساسي فرانسه ميگويد، هر كسي كه به خاطر اقدامش به نفع آزادي مورد سركوب قرار ميگيرد، حق دارد كه در سرزمين جمهوري پناهنده شود، به اينجا پناه آورده بودند.
در اور ابتدا فعالين مجاهدين خلق ايران (OMPI) سكونت داشتند و سپس از سال 1994، به طور خيلي رسمي، شوراي مقاومت ايران (CNRI)“. عليرغم تفتيش دقيق و خشونت بار (آنتن هاي راديو و تلويزيون تخريب شدند و كامپيوترها ضبط شدند)، هيچ سلاح و هيچ سند قانع كننده يي كه نشان دهد اين يك سازمان تروريستي است، يافت نشد. ايو بونه ( در همان كتاب) ميگويد: “دستگيرشدگان را در ميني بوس هاي پر به دفاتر DST در پاريس هدايت كردند. قاضي بروگير اين بخش از پليس را مامور تشكيل پرونده كرده بود. هيچگاه اين اداره ضد جاسوسي در تاريخ خود، حتي در سياه ترين لحظات جنگ الجزاير، چنين سناريويي را به خود نديده بود”. او از طرف ديگر خاطرنشان مي سازد كه پيربوسكه دوفلوريان رئيس د اس ت در شركت الف كار مي كرده است و همان وظايفي را در نزد ژاك شيراك به عهده دارد كه در گذشته يي نه چندان دور، ژيل مِناژ در نزد فرانسوآ ميتران بر عهده داشت. “بنابراين قابل تصور نيست كه رئيس جمهور موافقت خودش را” با اين عمليات “نداده باشد”. براي خوشامد تهران. مصلحت حكومتي. تحقيقگران DST كه بازجويي ها را انجام مي دهند، صد و سي و يك نفر از دستگيرشدگان را آزاد مي كنند. هفده نفر ديگر تحت پيگرد قضايي قرار مي گيرند. نام شانزده تن از آنها در ليست مخالفيني قرار دارد كه تهران براي سرويس فرانسوي “سيبل” كرده بود. و يازده نفر تحت بازداشت قرار مي گيرند. اينجاست كه فاجعه آغاز مي شود.
در بين افراد زنداني شده، مريم رجوي، پرزيدنت منتخب شوراي ملي مقاومت ايران، چهره نمادين اپوزيسيون رژيم ملاها قرار دارد. محبوبيت او در نزد پناهندگان، تبعيديان و مقاومين ايراني عظيم است. از نظر همه ايرانيهاي اروپا – بيش از 40 هزار نفر براي حمايت و تشويق او در ژوئن 2007 به ويلپنت آمدند – زنداني كردن مريم رجوي علامت اين است كه موضوع فقط به يك عمليات ساده پليسي محدود نمي شود بلكه حاكي از اراده يي است براي سر بريدن اپوزيسيون ايران. به درخواست فوري ملاها. متدهاي گاوچراني قاضي بروگِر بر كينه ها مي افزايند. اين قاضي مريم رجوي را مجبور ميكند كه “بدون روسري در مقابل او كه در دفتر كارش ميان دو محافظ (نقل از كتاب ايو بونه) نشسته است، حاضر شود!“
طوفاني از اعتراضات، از ليگ حقوق بشر گرفته تا آبه پير بر مي خيزد. فعالين و تبعيديها را نااميدي فرا مي گيرد. صديقه مجاوري، يك زن جوان ايراني در مقابل مقر DST خود را به آتش مي كشد. او در فرداي آن روز، در 19 ژوئن 2003، دو روز پس از دستگيريهاي جمعي، جانسپرد. دو زن ديگر نيز همان كار را مي كنند ولي در آخرين لحظات نجات مي يابند. مانند محمد و مرضيه. بروگر وحشت مي كند. “پيروزي افتخار اميز” او در اور ، مثل آب نبات ذوب ميشود و دولت را كه در ابتدا اين خودكشي ها را به عنوان رفتار فرقه گرايانه ميخواند، به زحمت مي اندازد. مدرك [رفتار فرقه گرايانه.م]؟ دو هوادار ايراني OMPI را به اتهام “ترغيب به خودكشي“ سه نفر از هموطنانشان تحت تعقيب قرار مي دهند. آتش متقابلي كه تبديل به شكستي مضاعف خواهد شد. ابتدا بدين دليل كه عبارت سكت، كه قبل از آن عليه OMPI به راه انداخته شده بود، شكست خورد.
آلن ويويَن، يكي از بهترين آشنايان به پرونده و عضو كميسيون ضد سكت، در شمار مدافعين مقاومين ايراني قرار دارد. ثانيا به اين خاطر كه محاكمه دو “ترغيب كننده“ كه تنها در.... اكتبر 2007 در مقابل شعبه شانزدهم دادگاه تاديبي پاريس گشوده مي شود، متهم كنندگان را در محظوريت قرار مي دهد.رئيس شعبه شانزدهم دادگاه به شاهد مي گويد: “من به شما اجاز مي دهم كه كلاه خودتان را بر سر نگه داريد“. اسم او محمد است. اگر او اجازه مي يابد كه در مقابل دادگاه كلاه خود را برندارد – امري نادر و نشانه يي از همدردي- بدين خاطر است كه آثار درد و رنجي كه كشيده است را با خود دارد. پوستي كاغذي شده, تكه هاي از انگشت, حفره هاي بيني كه بدون تناسب بزرگ شده اند و لبخندي بدون لب. در فرداي آن دستگيريهاي دسته جمعي، او داوطلبانه بر روي خود بنزين ريخت و خود را به آتش كشيد. هيچكس او را مجبور نساخت. چرا اين اقدام؟ براي اعتراض عليه رژيم بنيادگراي تهران، از ترس تهديد استرداد كه توسط DST در مقابل مخالفين ايراني علم شده بود. استرداد به گابن، مسيري بود كه قبلا تجربه شده بود... او زير لب ميگويد: “من تمام زندگي ام را به مقاومت كردن سپري كرده ام“. آيا محمد پيرو يك سكت؟ پاسخ او وقتي از اين دهان بدون لب خارج ميشود, متأثر ميكند:“من عاشق زندگي هستم”. بدنبال او، مرضيه در مقابل دادگاه قرار ميگيرد. او اولين نفري بود كه در برابر مقر DST خودسوزي كرد. دوستش صديقه، جان سپرد. ولي او از مرگ گريخت. وي كه 47 درصد بدنش سوخته، حدودا ده بار تحت عمل جراحي قرار گرفته است. او به حمايت از آن دو عضو OMPI برخواسته است كه گرچه “مدره“ توصيف شده اند، ولي متهم هستند كه يك گالن بنزين در آن نزديكي محل فاجعه خريده اند و بعد او را به سمت خودكشي سوق داده اند. او به دادگاه ميگويد: “ من احساس مي كنم كه از طريق محاكمه آنها، اين من هستم كه دارند محاكمه مي كنند. براي من حق انتخاب سرنوشت خودم را به رسميت نمي شناسند. حال آنكه اين تصميم به من تعلق دارد“. خودسوزي او پاسخي به رژيم ملاهاست. او خاطراتش را كه در عين حال اتهام هم است، تعريف ميكند، “قتل برادران ايرانيم”، “شكنجه هايي كه بر روي دوستان همكلاسي ام اعمال شد“. همچنين فريادي است براي افشاي بي عدالتي كه در حق همه مخالفين روا شده است. “براي صحبت كردن، فقط وجود خودم برايم باقي مانده بود”. براي اين دو “ترغيب كننده“، دادستان جمهوري درخواست مجازات تعليقي مي كند. احساس مي شود كه اين فقط براي حفظ ظاهر است. او ميگويد: “توصيه ساده تنها براي يك خودكشي نمي تواند كافي باشد... ما در اينجا در كيس آلت دست قرار دادن رواني نيستيم كه قرباني را از هرگونه تشخيص محروم كرده باشد“. دو جمله از يك دادخواست دادستاني كه حاكي از حكم تبرئه يي است كه بزودي اعلام خواهد شد.
در 19 ژوئن 2003، دو روز پس از دستگيريهاي دسته جمعي، فوريت براي دولت فرانسه متوقف كردن كشتار “شهدا“ مي باشد و اينكه بر اين خودسوزيها كه كشور حقوق بشر را لكه دار ساخته، نقطه پاياني بگذارد. بايد مريم رجوي را آزاد كرد. مصيبت قاضي بروگير شروع مي شود. چند روز بعد، شعبه اتهام دادگاه استيناف پاريس در مخالفت با نظر قاضي بروگير، دستور آزادي افراد زنداني شده را صادر مي كند. در نبود هيچ سند و مدرك مشخصي، قضات فقط اتهام عضويت در مجاهدين، سازماني كه در ليست اروپايي سازمانهاي تروريستي قرار دارد، را بر عليه آنها حفظ كردند. در حاليكه اين افراد عضو شوراي ملي مقاومت ايران هستند كه در اين ليست قرار ندارد. به عقيده گروه وكلا، “بسيار عجيب است كه مقامات فرانسوي وانمود مي كنند كه اين قضيه را [به تازگي.م] كشف كرده اند در حالي كه از بيش از بيست و دو سال پيش، آنها كاملا در جريان حضور، تعهدات و فعاليتهاي ساكنان اورسوراوآز قرار داشتند، جايي كه هزاران ايراني تبعيدي، پناهندگان، شخصيتهاي سياسي از همه كشورها و روزنامه نگار ها به آنجا تردد داشتند. بعلاوه، سرويسهاي پليس، از جمله DST همواره حفاظت اشخاصي را كه دراور زندگي مي كنند، در برابر تهديداتي كه سرويس هاي ايراني عليه آنها اعمال مي كنند، تامين كرده اند”. يك مشاهده ظنز آميز: “اين حفاظت از سوي سرويس هاي فرانسوي البته امكان يك نظارت دائم را هم فراهم مي كرد. ولي هيچگاه كمترين فعاليت غيرقانوني مشاهده نشد... هيچ كسي از اين امر بي اطلاع نبود كه اين پناهندگان سياسي تسليم بشو نبودند و مي خواستند كه عليه رژيمي كه دركشورشان ترور را حاكم كرده و در عين حال صلح جهاني را به خطر انداخته ، به مقاومت ادامه دهند».
از همان شروع، دادگستري اداري فرانسه، “كه مماشات كمتري نسبت به دادگستري ضد تروريستي از خود نشان مي داد (از كتاب ايو بونه)“، به خالي بودن پرونده پي مي برد: هيچ سلاحي به جز كامپيوترها كه در فايل هاي آنها هيچ سند قانع كننده اي يافت نمي شود، در اور ضبط نشد. هيچ مدرك مخفي هم پيدا نشد. احكام اوليه اخراج لغو شدند.
در طي چند ماه، بادكنك تور ضد تروريستي بادش خالي مي شود و تصميم هاي تبرئه از سوي دادگاه ها يكي پس از ديگري صادر مي شوند. بايد واقعيت را پذيرفت: هيچ مدركي در رابطه با دو اتهام – شركت در يك اقدام تروريستي و تامين مالي تروريسم- ثابت نشد. كاري كه مانده، حفظ ظاهر پس از اين برزينا مي باشد [شكست معروف ناپولئون (برزينا نام رودخانه يي است در روسيه كه شمار زيادي از قواي ناپلئون هنگام عقب نشيني از آنجا، در آن غرق شدند.م] در اور، مبلغ قابل توجهي – نه ميليون يورو – ضبط شد. از آنجا كه قادر نبودند نشان دهند كه اين پول براي تامين مالي اقدامات تروريستي مي باشد – شوراي ملي مقاومت ايران ميگويد كه اين پول عمدتا صرف حمايت از چهار هزار پناهنده ايراني در اردوگاه عراقي اشرف مي شود، اردوگاهي كه تحت كنترل آمريكا مي باشد! – در نظر دارند كه اتهام را به موارد جرائم عادي تغيير دهند. دو اتهام اصلي بادش خالي شد. يك اتهام سومي كه آن هم سرنوشتش به همان اندازه قبلي ها نامشخص است. ولي تنها “فايده“ اش براي تهران اين است كه مقاومت را از پول و كامپيوترهايش باز هم براي ماه هاي طولاني باز محروم مي كند. به عقيده گروه وكلا، “چاره ديگري به جز بستن پرونده كه به اين پروسدور كه شبيه يك سركوب واقعي است، پايان دهد، باقي نمانده است. مشروعيت و اعتبار دادگستري فرانسه در گرو آن است”.
پنج سال بعد از آن، دادگاه عدالت اروپا نامگذاري OMPI در ليست سازمانهاي تروريستي اروپا را لغو كرد. انگلستان كه در منشأ اين نامگذاري بود، توسط دادگاه استيناف لندن مجبور شد كه OMPI را از ليست خود خارج سازد. ولي فرانسه مقاومت مي كند. نيكلا ساركوزي به عنوان رئيس دوره يي اتحاديه اروپا در نيمه دوم سال 2008 هيچ كاري براي اينكه تصميم دادگاه عدالت اروپا در فرانسه اجرا شود، انجام نداد. او تهران را به خاطر برنامه هسته يي اش سرزنش ميكند ولي با تعقيب مخالفانش، رژيم ملاها را خشنود مي سازد. قراردادهاي زيباي توتال چه اين پرونده بسته شود يا نشود، دستگيريهاي دسته جمعي اور اجازه داد كه دارايي هاي مخالفين ايراني از پنج سال پيش توقيف شود و از امكانات خود محروم شوند – پنج سال بعد، عليرغم خالي بودن پرونده، عليرغم حكم دادگاه اداري پونتوآز مبني بر اينكه هيچ چيز نشان نمي دهد كه اين اعضاي مقاومت رفتاري در كشور داشته باشند كه حاكي از نقض امنيت كشور و امنيت عمومي باشد – كامپيوترها كه ديسك سخت آنها را بيهوده آناليز كرده اند، هنوز پس داده نشده اند.
حالا اين سوال مطرح است: علت طرد اپوزيسيون ايران از سوي دولت فرانسه چيست؟ دليل اين تغيير رفتار ناگهاني در اوايل سال 2003 در قبال مقاومت بر عليه رژيم ملاها چيست؟ شوراي ملي مقاومت ايران اطمينان ميدهد كه به دلايل اقتصادي مي باشد. و يك كرونولوژي از سير وقايع كه ظاهرا مطابقت هم ميكند، ارائه مي دهد. از سال 2002، مبادلات اقتصادي بين فرانسه و ايران رشد قابل توجهي داشته اند (افزايش 28 درصدي صادرات). فرانسه پس از آلمان و امارات، سومين كشور صادركننده به ايران مي باشد. فوريه 2003: افتتاح ميدان گازي آف شار پارس جنوبي با شراكت گروه فرانسوي توتال، پتروناس مالزي و گازپروم روسيه. در ماه مي 2003، يك ماه قبل از دستگيريهاي دسته جمعي، يك پروتكل موافقت نامه اقتصادي بين فرانسه و ايران به امضا رسيد. فرانسوآ لوس، وزير مشاور در امور تجارت خارجي يك توافقنامه “حمايت از سرمايه گذاريها“ به نفع شركت هاي فرانسوي، در تهران امضا مي كند. طبق ماده 4، فرانسه در همه فعاليتهاي اقتصادي و تجاري در ايران از الويت مطلق برخوردار است. 12 ژوئن 2003: نامزدي كمپاني هاي نفتي توتال (فرانسه) و بي.پي. (انگلستان) براي انعقاد قرارداد مربوط به حوزه بنگستان به ارزش 2 ميليارد دلار پذيرفته شد. در 22 ژوئن 2003، پنج روز بعد از دستگيريهاي دسته جمعي اور، با اينكه گروه بريتانيايي بي.پي. در وضعيت بهتري در رابطه با فاز 12 ميدان گازي پارس قرار داشت، اين شركت توتال بود كه در مناقصه برنده اعلام شد.
اعضاي مقاومت ايران به نحو بسيار خوبي مطلع هستند. اول از همه نيز، در مورد آنچه در كشورشان مي گذرد. و اين نه تنها به لطف پناهندگاني كه در سر راه خود به تبعيد، در اور هم توقف مي كنند، بلكه همينطور به لطف همدستي هايي كه در دستگاه دولتي ايران از آن برخوردارند. و ظاهرا در بالاترين سطح. شاهد آن هم اسنادي است كه آنها در پشتيباني از گفته هايشان سخاوتمندانه در اختيار خبرنگاران مي گذارند. اعضاي اين مقاومت شگفت انگيز هستند و به صورت دو نفري كار مي كنند: يكي از آنها كه به نحو بسيار خوبي فرانسه صحبت مي كند و پيام را مي رساند و ديگري نفر “سياسي“ كه بر روي پيامي كه بايد انتقال يابد، تاكيد مي گذارد. آنها خوشپوش و بي اندازه مودب هستند و از قبل با دفاتر سردبيري روزنامه هاي بزرگ سراسري قرار مي گيرند. در پايان ملاقات هم، كوهي از مدارك به شما مي دهند كه نمي دانيد از كجايش شروع به خواندن كنيد.
يك تلكس محرمانه وزارت امور خارجه، يك كتاب سفيد در مورد مجاهدين و ظلم هايي كه بر شوراي ملي مقاومت آنها روا شده است (آنها تاكيد ميكنند كه اين عنواني است كه “از شوراي ملي مقاومت ژان مولن گرفته شده است”)، نسخه هايي از نشريه پارلماني در فرانسه كه از مبارزه آنها سخن ميگويد و حمايت هاي سياسي شان در ميان سياستمداران را بر مي شمرد. و البته سخنراني هاي “بسيار مهم” رهبر و سمبلشان، مريم رجوي.
هر بار آنها در موقع خداحافظي بر روي ظلمي كه بر جنبش آنها روا شده، تاكيد مي ورزند و “توطئه“ كشورهاي بزرگ اروپايي را كه به خاطر منافع يا پراگماتيسم، بيشتر كارت تهران را بازي ميكنند تا كارت مقاومت را، و حاضر نيستند آن را به عنوان آلترناتيو دمكراتيك رژيم ملاها به رسميت بشناسند، افشا مي كنند. براي توضيح علت اين توطئه، مجاهدين مهربانانه جزوه يي ارائه مي دهند (“آن روي مخفي قراردادها”) كه جدول زماني قراردادهاي امضا شده بين توتال و رژيم ايران را از سال 1997 در بر دارد.
از شما خواسته مي شود كه از آن نتيجه گيري كنيد كه همه تصميم هاي اخذ شده توسط پاريس مستقيما با گسترش اين توافقات اقتصادي رابطه دارند. هر چند اين توضيح از جذابيت برخوردار است، ولي كاملا قانع كننده به نظر نمي رسد. اين امر كه از سال 1997، فرانسه كه تا آن موقع بسيار ساده لوحانه رفتار كرده بود، پيوندهاي تجاري خود با رژيم ملاها را گسترش داده است، قابل انكار نيست. در اين زمينه عقب افتادگي هايي، لااقل در مقايسه با ايتاليا، وجود داشت. چرا بايستي ميدان را به نفع انگليس، روسيه، چين و حتي ظاهر تغيير داده هاي ايالات متحده آمريكا رها كرد درحاليكه تهران به دنبال آن است كه با يك سنگ دو هدف را بزند: خروج از ايزولاسيون اش با امضاي قراردادها با گروه هاي خارجي؟
تحت هدايت كريستوف دو مارژري، رئيس آينده توتال، اين كمپاني فرانسوي با موفقيتي كه هنوز مورد حسادت رقبايش است، اين فرصت را در هوا قاپيد. به عنوان آب سرد بر سر كساني كه در پيشرفت توتال در ايران نشاني از شيراكيسم نفتي را مي بينند، بايد بگوييم كه اولين توافق بزرگ در سال 1997، در زمان رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني ميانه رو به امضا رسيد. ارزش آن 2.4 ميليارد دلار بود و به گفته مقاومت ايران با فساد مالي همراه بوده است. چنين قراردادي كه كه در يك پريود حساس – يعني در زماني كه كشورهاي اروپايي به دنبال حكم دادگاه برلن در قضيه سوء قصد عليه رستوران كردي ميكونوس (1) سفراي خود را فرا ميخوانند- بسته شده، تنها مي تواند توسط نخست وزير، كه در آن زمان ليونل ژوسپن بود، اجازه داده شده باشد.
چشم در چشم معامله شيريني است. با همراهي شركت روسي گازپروم و شركت مالزيايي پتروناس, توتال (كه 40% سهم كنسرسيوم را در دست دارد) بهره برداري از ميدان گاز پارس جنوبي را بدست مي آورد. در فوريه 2004, باز هم در معيت پتروناس, توتال با شركت ملي نفت ايران در بهره برداري از يك كارخانه گاز مايع طبيعي در پارس جنوبي شريك مي شود (مبلغ قرارداد دو ميليارد دلار). آيا مبارزه با مقاومت ايران شرط غير قابل اجتناب امضاي قراردادها بوده است؟ واقعيت موزون تر از اين است. اينكه فرانسه ظرف بيست سال مراقب گسترش تجارت خود با ايران وحفاظت از تغذيه نفتي خود باشد يك چيز است, ولي اظهار اينكه دولتهاي متوالي سياست خارجي خود را صرفا بر اساس حفاظت و پي گيري قراردادهاي سودآور متكي كرده باشند مبالغه آميز است. تصميم ”همراهي” ايران قبل از هر چيز سياسي و حاصل يك برآورد ژئواستراتژيك مي باشد. از نظر ديپلماسي فرانسه, ايران يك بازيگر اصلي در منطقه اي قابل انفجار مي باشد. تاريخش, ثروتهايش, سطح بالاي فرهنگي مردمش, اراده اش براي برسميت شناخته شدن همه از آن معبري غير قابل اجتناب براي حل و فصل هر درگيري – و در صورت فراموش كردنش يا دستكم گرفتنش – نقطه شروع براي هر فتنه اي مي باشد. روشن است كه رژيم آخوندها الگو مناسبي نيست, ولي در عين حال زماني كه به شاه رضا پهلوي هم براي برنامه هسته اي اش كمك مي كرديم زياد از خودمان سئوال نمي كرديم, حتي در مقابل نقض حقوق بشر توسط ساواك. توجه داريم كه واواك آخوندها, وارث بحق ساواك, نه چارچوب كار و نه روشهاي خود را چندان تغيير نداده است!آخوند يا غير آخوند, ايران كشوري نيست كه بتوان بحال خود رهايش كرد. برعكس, بايد هر كاري مي شود انجام داد تا آن را به دامان جامعه بين المللي باز گرداند, و وادارش كرد به قواعد آن احترام بگذارد. اين مدتهاست كه سياست فرانسه را تشكيل مي دهد. در نقطه شروع, اين سياست كه نقطه تلاقي تاريخ, ژئوپليتيك و تعادل قواي فعلي است, حاصل ملاحظات تجاري نبوده است. ولي مي شود گفت تناقضي با تجارت نداشته و وقتي روابط مطلوب بر قرار شود, قطعا نفت و گاز ايران مكمل ساير دستآوردها خواهد بود. اين تصميم به همراهي و هم نوايي با ايران بخصوص مديون اراده ژاك شيراك است. رئيس جمهور فرانسه, با دقتي كه فقط كساني كه نسبت به وي قضاوت منفي دارند را متعجب مي كند, عمق مسائل ايران, و خطراتي كه يك رژيم منزوي و جزامي مي تواند نه تنها متوجه منطقه بلكه متوجه جهان بكند را مي شناسد. اين تحليل البته براي توجيه تصميم وي كافي نيست. مثل هميشه در مورد او, بايد پراگماتيسم وي را در نظر گرفت. او بهاي سنگيني براي ”آشنايي” خود با ايران تروريست پرداخته است. زماني كه نخست وزير ميتران بود, ناچار بود وضعيت مشكلي با ايران را حل و فصل كند. بطور مشخص ”جنگ سفارتها” را كه در دسامبر 1987 , با اخراج وحيد گرجي (كارمند بالاي وزارت خارجه ايران) و پل توري, كنسول فرانسه در تهران, بعد از يك محاكمه ساختگي, پايان پذيرفت. بشكلي غريب, يك ماه بعد از اين مشكل گشايي, خبر آزادي پنج گروگان فرانسوي كه در لبنان دربند بودند رسيد. اين نشان مي داد شيراك طرف حسابهاي درستي پيدا كرده است. وي بشكل سر بسته اين موضوع را, با اقرار به اينكه آزادي گروگانها اجازه خواهد داد روابط با ايران عادي شود, اعلام كرد. وي بهاي اين آزادي را زماني پرداخت كه ماه بعد, شارل پاسكوا پانزده مخالف ايراني را به گابن اخراج كرد. امري كه منجر به يك تودهني علني از جانب فرانسوا ميتران بخاطر نقض حقوق پناهندگان شد. انعكاس اين معاملات فرانسه و ايران در كارزار رياست جمهوري سال 1988 از طريق تلويزيون در مقابل ديدگان مردم قرار گرفت. مباحثه ميتران-شيراك زماني اوج گرفت كه نخست وزير مي خواست رئيس جمهور را وادار كند – در پخش مستقيم و ”چشم در چشم” – كه وي در جريان شرايط گذاشته شده توسط ايران براي حل مسئله انيس نقاش (محكوم به حبس ابد بخاطر تلاش براي ترور شاپور بختيار, نخست وزير شاه ايران) در مقابل آزادي گروگانها قرار داشته است. چيزي كه ميتران عالي به آن پاسخ داد:«چشم در چشم, من اين را رد مي كنم.» شيراك با دروغگو تر از خود روبرو شده بود. او ضربه ماكياوليستي طرف مقابل را دريافت كرد, ولي در عين حال اصل موضوع را به جيب زد: آزادي گروگانها و عادي كردن روابط با ايران. همه چيز آماده است كه ديپلماسي فرانسه بعنوان طرف حساب مرجح, حداقل مسموع, وارد صحنه شود و امور رو به حل برود. شيراك عجيب و غريب است. در جايي كه سايرين بدنبال انتقام گيري مي بودند, و اينكه بشكل قهر آميز به رفتار زشت آيت الله ها پاسخ داده شود, او ”قدم بعدي” را بر مي دارد كه دستآوردي هم بهمراه دارد. بدون اينكه چيزي را فراموش كرده باشد. اگر بعد از تسويه حسابهاي ديپلماتيك امور از سر گرفته شده اند, اين امتيازي است كه ايران همچنان بعد از بيست سال از آن كوتاه نيامده است: محكوم كردن اپوزيسيون تبعيدي ايران و مانع توانايي آسيب رساندن آن شدن. در سال 2004, اين موضوع مشكل زيادي ايجاد نمي كرد زيرا از سال 2001, در يك پاسكاري و بدون هيچ مبناي حقوقي, انگلستان كه خود نيز به نفت ايران علاقمند بود, اتحاديه اروپا را قانع كرده بود مجاهدين خلق ايران را در ليست سازمان هاي تروريستي قرار بدهد. چهار سال بعد, در سال 2008, شاهد بوديم كه اين نام گذاري – كه از جانب بلند پايه ترين مقامات قضايي انگلستان ”شرم آور” خوانده شده بود – باطل شد. در اين ميان, كشورهاي دمكراتيك اروپايي با دست باز به ارضاي آخوندها از طريق تحت تعقيب قرار دادن مخالفانشان ادامه مي دادند! و اين بايد اساسا فرانسه مي بود كه به اين امر اهتمام ورزد چون اپوزيسيون تبعيدي ايران مقر خود را در اوور سور اواز مستقر كرده بود. كمترين چيزي كه مي شود گفت اين است كه با تكيه بر يك طبقه بندي اروپايي كه امروزه مردود شده, فرانسه نه تنها اين كار را وجه همت خود ساخته بلكه در آن سنگ تمام گذاشته است.
ترويكا و زدو بندچرا پرداختني چنين طولاني به ايران و سرنوشت كه بر سر مقاومت ايران وارد آمده است (در اين كتاب –م)؟ بي شك به اين خاطر كه در اينجا در قلب مصلحت حكومتي هستيم, همان كه رهبران را وادار ميسازد كه مسير را ترسيم كنند, وقتي كه تصميمي ميتواند منجر به يك خطا شود, كم ضرر ترين راه را انتخاب كنند, گفته ميشود كه مصلحت حكومتي, چهره ندارد. براي من ولي چهره يك قرباني را دارد, صديقه مجاوري, زن جوان ايراني كه در فرانسه به خاطر اينكه تصور ميكرد او را به گابن اخراج خواهند كرد خودسوزي كرد. همچنين هر گز چهره بدون لب محمد كه اينهمه «عاشق زندگي» است را فراموش نخواهم كرد. مدتها تصور كردم كه اين جمله دو ويلپن - «نيكولا ساركوزي مشغول تدارك عمليات در اين رابطه است»- بدون اين كه بخواهد سرنوشت آنها را مهر زده بود. اما همه چيز را يكجا نمي دانيم. منجمله اينكه «موج دستگيري اور سور اواز» بسيار قبل تر از ديدار خرازي – ويلپن تدارك ديده شده بود. شاهد امر بولتن محرمانه وزارت اطلاعات ايران مورخ ژوئيه 2003 , يك ماه بعد از موج دستگيري است. «توزيع محددو- 5. عمليات مزبور , كه در نوع خود بي سابقه است , دو سال و نيم پيش توسط سرويهاس فرانسوي د اس ت برنامه ريزي شده ست و مراحل قضايي به مرور پيشرفت كرده است. جزئيات توسط سرويسهايمزبور طي جلسات تبادل ميان د اس ت و وزارت اطلاعات بررسي شد. بر اساس آنچه كه برنامه ريزي شد , 16 تن از اعضاي منافقين ( كلمه اي كه معني اش «تروريست» و «دورو» ميباشد و تهران با آن مجاهدين را كه معني اش «رزمنده » است نام ميبرد.) در فرانسه بخاطر دست داشتن در عمليات تروريستي مورد محاكمه قرار خواهند گرفت.»در نتيجه همه چيز از خيلي وقت پيش نوشته شده بود, بجز رويكرد وسترن گونه قاضي بروگير, خشونت حمله , بي حرمتي به مريم رجوي كه از روسريش اش محروم گرديد. همه چيز نوشته شده بود تا شكست قضايي با نون ليو هايي كه مثل باراني كه در منطقه گراولوت ميريزد باريد, تا جايي كه در بخش ضد تروريستي, امروز در قبال «دريادار» بروگير, اين پيشاهنگ عدالت ضد تروريستي درخشان, تبديل شده است به رئيس فردي كار. بعضي از همكاران, كه زياد نسبت به تقويم هاي سياسي نفوذ پذير نبودند, از رفتن او ناراحت نشدند. در 2007 او كت انتخابات مجلس را به تن كرد و با ماشين ضد گلوله «در نزد رأي دهندگان فخر ميفروخت كه بسياري سو ء قصدها را كه هيچكس صداي آن را نشنيده است خنثي كرده است.»عمليات ضد مجاهدين در تقويم بين المللي ثبت شده بود. تقويم ترويكا (فرانسه, آلمان و انگلستان), كه توسط اتحاديه اروپا مسئول كسب توافق ايران براي توقف فعاليتهاي غني سازي اورانيومش شده بود. اگر ايران بعد از «توافق قابل قبول در طولاني مدت» را قبول ميكرد, اروپا در نه ماده همانگونه كه پروتوكل وين در 2004 فاش ساخت متعهد ميگرديد.در ميان نه تعهد (حق ايران براي هسته اي صلح آميز, همكاري روسيه و ايران در زمينه رئاكتور, حمايت براي كسب رذاكت تحقيقاتي اب سبك و غيره...) يكي هست, شماره شش, كه هيچ ربطي به پراكندگي هسته اي و يا غني سازي اورانيوم ربطي ندارد : «اتحاديه به قلمداد كردن مجاهدين خلق به عنوان سازمان تروريستي ادامه خواهد داد.» به اين ترتيب , سه كشوري كه از سوي اتحاديه اروپا مأموريت داشتند, به درخواست ايران حق ميدادند, شعاري خسته كننده كه هدفش خلاص شدن از هر گونه اپوزيسيون در خارج است. تنها ساده لوحان از چنين زدوبندي تعجب خواهند كرد. چه وزني اعضاي مقاومت در تبعيد در مقابل كشوري دارند كه در ترازو در زمينه صلح جهاني ما به اضاء همكاري اش قرنطينه كردن آنها را مطالبه ميكند؟
چشم در چشم معامله شيريني است. با همراهي شركت روسي گازپروم و شركت مالزيايي پتروناس, توتال (كه 40% سهم كنسرسيوم را در دست دارد) بهره برداري از ميدان گاز پارس جنوبي را بدست مي آورد. در فوريه 2004, باز هم در معيت پتروناس, توتال با شركت ملي نفت ايران در بهره برداري از يك كارخانه گاز مايع طبيعي در پارس جنوبي شريك مي شود (مبلغ قرارداد دو ميليارد دلار). آيا مبارزه با مقاومت ايران شرط غير قابل اجتناب امضاي قراردادها بوده است؟ واقعيت موزون تر از اين است. اينكه فرانسه ظرف بيست سال مراقب گسترش تجارت خود با ايران وحفاظت از تغذيه نفتي خود باشد يك چيز است, ولي اظهار اينكه دولتهاي متوالي سياست خارجي خود را صرفا بر اساس حفاظت و پي گيري قراردادهاي سودآور متكي كرده باشند مبالغه آميز است. تصميم ”همراهي” ايران قبل از هر چيز سياسي و حاصل يك برآورد ژئواستراتژيك مي باشد. از نظر ديپلماسي فرانسه, ايران يك بازيگر اصلي در منطقه اي قابل انفجار مي باشد. تاريخش, ثروتهايش, سطح بالاي فرهنگي مردمش, اراده اش براي برسميت شناخته شدن همه از آن معبري غير قابل اجتناب براي حل و فصل هر درگيري – و در صورت فراموش كردنش يا دستكم گرفتنش – نقطه شروع براي هر فتنه اي مي باشد. روشن است كه رژيم آخوندها الگو مناسبي نيست, ولي در عين حال زماني كه به شاه رضا پهلوي هم براي برنامه هسته اي اش كمك مي كرديم زياد از خودمان سئوال نمي كرديم, حتي در مقابل نقض حقوق بشر توسط ساواك. توجه داريم كه واواك آخوندها, وارث بحق ساواك, نه چارچوب كار و نه روشهاي خود را چندان تغيير نداده است!آخوند يا غير آخوند, ايران كشوري نيست كه بتوان بحال خود رهايش كرد. برعكس, بايد هر كاري مي شود انجام داد تا آن را به دامان جامعه بين المللي باز گرداند, و وادارش كرد به قواعد آن احترام بگذارد. اين مدتهاست كه سياست فرانسه را تشكيل مي دهد. در نقطه شروع, اين سياست كه نقطه تلاقي تاريخ, ژئوپليتيك و تعادل قواي فعلي است, حاصل ملاحظات تجاري نبوده است. ولي مي شود گفت تناقضي با تجارت نداشته و وقتي روابط مطلوب بر قرار شود, قطعا نفت و گاز ايران مكمل ساير دستآوردها خواهد بود. اين تصميم به همراهي و هم نوايي با ايران بخصوص مديون اراده ژاك شيراك است. رئيس جمهور فرانسه, با دقتي كه فقط كساني كه نسبت به وي قضاوت منفي دارند را متعجب مي كند, عمق مسائل ايران, و خطراتي كه يك رژيم منزوي و جزامي مي تواند نه تنها متوجه منطقه بلكه متوجه جهان بكند را مي شناسد. اين تحليل البته براي توجيه تصميم وي كافي نيست. مثل هميشه در مورد او, بايد پراگماتيسم وي را در نظر گرفت. او بهاي سنگيني براي ”آشنايي” خود با ايران تروريست پرداخته است. زماني كه نخست وزير ميتران بود, ناچار بود وضعيت مشكلي با ايران را حل و فصل كند. بطور مشخص ”جنگ سفارتها” را كه در دسامبر 1987 , با اخراج وحيد گرجي (كارمند بالاي وزارت خارجه ايران) و پل توري, كنسول فرانسه در تهران, بعد از يك محاكمه ساختگي, پايان پذيرفت. بشكلي غريب, يك ماه بعد از اين مشكل گشايي, خبر آزادي پنج گروگان فرانسوي كه در لبنان دربند بودند رسيد. اين نشان مي داد شيراك طرف حسابهاي درستي پيدا كرده است. وي بشكل سر بسته اين موضوع را, با اقرار به اينكه آزادي گروگانها اجازه خواهد داد روابط با ايران عادي شود, اعلام كرد. وي بهاي اين آزادي را زماني پرداخت كه ماه بعد, شارل پاسكوا پانزده مخالف ايراني را به گابن اخراج كرد. امري كه منجر به يك تودهني علني از جانب فرانسوا ميتران بخاطر نقض حقوق پناهندگان شد. انعكاس اين معاملات فرانسه و ايران در كارزار رياست جمهوري سال 1988 از طريق تلويزيون در مقابل ديدگان مردم قرار گرفت. مباحثه ميتران-شيراك زماني اوج گرفت كه نخست وزير مي خواست رئيس جمهور را وادار كند – در پخش مستقيم و ”چشم در چشم” – كه وي در جريان شرايط گذاشته شده توسط ايران براي حل مسئله انيس نقاش (محكوم به حبس ابد بخاطر تلاش براي ترور شاپور بختيار, نخست وزير شاه ايران) در مقابل آزادي گروگانها قرار داشته است. چيزي كه ميتران عالي به آن پاسخ داد:«چشم در چشم, من اين را رد مي كنم.» شيراك با دروغگو تر از خود روبرو شده بود. او ضربه ماكياوليستي طرف مقابل را دريافت كرد, ولي در عين حال اصل موضوع را به جيب زد: آزادي گروگانها و عادي كردن روابط با ايران. همه چيز آماده است كه ديپلماسي فرانسه بعنوان طرف حساب مرجح, حداقل مسموع, وارد صحنه شود و امور رو به حل برود. شيراك عجيب و غريب است. در جايي كه سايرين بدنبال انتقام گيري مي بودند, و اينكه بشكل قهر آميز به رفتار زشت آيت الله ها پاسخ داده شود, او ”قدم بعدي” را بر مي دارد كه دستآوردي هم بهمراه دارد. بدون اينكه چيزي را فراموش كرده باشد. اگر بعد از تسويه حسابهاي ديپلماتيك امور از سر گرفته شده اند, اين امتيازي است كه ايران همچنان بعد از بيست سال از آن كوتاه نيامده است: محكوم كردن اپوزيسيون تبعيدي ايران و مانع توانايي آسيب رساندن آن شدن. در سال 2004, اين موضوع مشكل زيادي ايجاد نمي كرد زيرا از سال 2001, در يك پاسكاري و بدون هيچ مبناي حقوقي, انگلستان كه خود نيز به نفت ايران علاقمند بود, اتحاديه اروپا را قانع كرده بود مجاهدين خلق ايران را در ليست سازمان هاي تروريستي قرار بدهد. چهار سال بعد, در سال 2008, شاهد بوديم كه اين نام گذاري – كه از جانب بلند پايه ترين مقامات قضايي انگلستان ”شرم آور” خوانده شده بود – باطل شد. در اين ميان, كشورهاي دمكراتيك اروپايي با دست باز به ارضاي آخوندها از طريق تحت تعقيب قرار دادن مخالفانشان ادامه مي دادند! و اين بايد اساسا فرانسه مي بود كه به اين امر اهتمام ورزد چون اپوزيسيون تبعيدي ايران مقر خود را در اوور سور اواز مستقر كرده بود. كمترين چيزي كه مي شود گفت اين است كه با تكيه بر يك طبقه بندي اروپايي كه امروزه مردود شده, فرانسه نه تنها اين كار را وجه همت خود ساخته بلكه در آن سنگ تمام گذاشته است.
ترويكا و زدو بندچرا پرداختني چنين طولاني به ايران و سرنوشت كه بر سر مقاومت ايران وارد آمده است (در اين كتاب –م)؟ بي شك به اين خاطر كه در اينجا در قلب مصلحت حكومتي هستيم, همان كه رهبران را وادار ميسازد كه مسير را ترسيم كنند, وقتي كه تصميمي ميتواند منجر به يك خطا شود, كم ضرر ترين راه را انتخاب كنند, گفته ميشود كه مصلحت حكومتي, چهره ندارد. براي من ولي چهره يك قرباني را دارد, صديقه مجاوري, زن جوان ايراني كه در فرانسه به خاطر اينكه تصور ميكرد او را به گابن اخراج خواهند كرد خودسوزي كرد. همچنين هر گز چهره بدون لب محمد كه اينهمه «عاشق زندگي» است را فراموش نخواهم كرد. مدتها تصور كردم كه اين جمله دو ويلپن - «نيكولا ساركوزي مشغول تدارك عمليات در اين رابطه است»- بدون اين كه بخواهد سرنوشت آنها را مهر زده بود. اما همه چيز را يكجا نمي دانيم. منجمله اينكه «موج دستگيري اور سور اواز» بسيار قبل تر از ديدار خرازي – ويلپن تدارك ديده شده بود. شاهد امر بولتن محرمانه وزارت اطلاعات ايران مورخ ژوئيه 2003 , يك ماه بعد از موج دستگيري است. «توزيع محددو- 5. عمليات مزبور , كه در نوع خود بي سابقه است , دو سال و نيم پيش توسط سرويهاس فرانسوي د اس ت برنامه ريزي شده ست و مراحل قضايي به مرور پيشرفت كرده است. جزئيات توسط سرويسهايمزبور طي جلسات تبادل ميان د اس ت و وزارت اطلاعات بررسي شد. بر اساس آنچه كه برنامه ريزي شد , 16 تن از اعضاي منافقين ( كلمه اي كه معني اش «تروريست» و «دورو» ميباشد و تهران با آن مجاهدين را كه معني اش «رزمنده » است نام ميبرد.) در فرانسه بخاطر دست داشتن در عمليات تروريستي مورد محاكمه قرار خواهند گرفت.»در نتيجه همه چيز از خيلي وقت پيش نوشته شده بود, بجز رويكرد وسترن گونه قاضي بروگير, خشونت حمله , بي حرمتي به مريم رجوي كه از روسريش اش محروم گرديد. همه چيز نوشته شده بود تا شكست قضايي با نون ليو هايي كه مثل باراني كه در منطقه گراولوت ميريزد باريد, تا جايي كه در بخش ضد تروريستي, امروز در قبال «دريادار» بروگير, اين پيشاهنگ عدالت ضد تروريستي درخشان, تبديل شده است به رئيس فردي كار. بعضي از همكاران, كه زياد نسبت به تقويم هاي سياسي نفوذ پذير نبودند, از رفتن او ناراحت نشدند. در 2007 او كت انتخابات مجلس را به تن كرد و با ماشين ضد گلوله «در نزد رأي دهندگان فخر ميفروخت كه بسياري سو ء قصدها را كه هيچكس صداي آن را نشنيده است خنثي كرده است.»عمليات ضد مجاهدين در تقويم بين المللي ثبت شده بود. تقويم ترويكا (فرانسه, آلمان و انگلستان), كه توسط اتحاديه اروپا مسئول كسب توافق ايران براي توقف فعاليتهاي غني سازي اورانيومش شده بود. اگر ايران بعد از «توافق قابل قبول در طولاني مدت» را قبول ميكرد, اروپا در نه ماده همانگونه كه پروتوكل وين در 2004 فاش ساخت متعهد ميگرديد.در ميان نه تعهد (حق ايران براي هسته اي صلح آميز, همكاري روسيه و ايران در زمينه رئاكتور, حمايت براي كسب رذاكت تحقيقاتي اب سبك و غيره...) يكي هست, شماره شش, كه هيچ ربطي به پراكندگي هسته اي و يا غني سازي اورانيوم ربطي ندارد : «اتحاديه به قلمداد كردن مجاهدين خلق به عنوان سازمان تروريستي ادامه خواهد داد.» به اين ترتيب , سه كشوري كه از سوي اتحاديه اروپا مأموريت داشتند, به درخواست ايران حق ميدادند, شعاري خسته كننده كه هدفش خلاص شدن از هر گونه اپوزيسيون در خارج است. تنها ساده لوحان از چنين زدوبندي تعجب خواهند كرد. چه وزني اعضاي مقاومت در تبعيد در مقابل كشوري دارند كه در ترازو در زمينه صلح جهاني ما به اضاء همكاري اش قرنطينه كردن آنها را مطالبه ميكند؟