۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

سي و يكم خرداد روز شها دت كاپيتان حبيب خبيري گرامي باد

هرمشت خاك وطن ، غرقهٌ دليرى هاست

زين خيل يل كه در او خفته چون خبيرى هاست

وه ! كو چو ميهن من جنگلى دلاور خيز

كزبيشه بيشه او، چون حبيب ، شيرى خاست
اريك فروم در كتاب هنر عشق ورزيدن مي گويد: «نثار كردن برترين مظهر توان انسانى است» فرووم به بياني ساده اين گونه شرح مي دهد:
نثاركردن چيست؟ ممكن است اين پرسشى ساده به نظر برسد، اما در واقع پر از ابهام و پيچيدگى است. معمولترين اشتباه مردم اين است كه «نثاركردن» را با «ترك» چيزها، محروم شدن و قرباني گشتن يكى مي دانند. كسانى كه هنوز منشهاى آنان به اندازهٌ كافى رشد نيافته و از مرحلهٌ گرفتن، سود بردن و اندوختن فراتر نرفته اند، از كلمهٌ نثاركردن دركى همانند مفهوم فوق دارند. شخص تاجر مسلك هميشه حاضر است چيزى بدهد، ولى فقط در صورتى كه بتواند متقابلاً چيزى بگيرد؛ دادن بدون گرفتن براى او به منزلهٌ فريب خوردن است. مردمى كه جهت گيرى اصلى آنان بارور نيست، احساس مي كنند كه نثاركردن فقر مي آورد. به همين علت اكثراين افراد از نثار كردن پرهيز مي كنند…
براى كسى كه داراى منشى بار آور و سازنده است، نثاركردن مفهوم كاملاً متفاوتى دارد. نثاركردن برترين مظهر توان انسانى است. درحين نثاركردن است كه من قدرت، ثروت و توانايى خويش را احساس مي كنم. درك نيروى حياتى و قدرت دروني، كه بدينوسيله به حد اعلاى خود مي رسد، مرا غرق در شادى مي كند. من خود را لبريز، فياض، زنده و در نتيجه شاد احساس مي كنم. نثاركردن از دريافت كردن شيرين تر است. نه به سبب آن كه ما به محروميتى تن در مي دهيم، بلكه به اين دليل كه شخص در عمل نثاركردن زنده بودن خود را احساس مي كند…
اما بخشيدن چيزهاى مادى چندان اهميتى ندارد. بخشيدنى كه واقعاً ارزنده است، اختصاصاً در قلمرو حيات انسان است. يك انسان چه چيز را به ديگرى نثار مي كند؟ او از خودش يعنى گرانبهاترين چيزى كه دارد و از حياتش نثار مي كند. اين بدان معنا نيست كه وى ضرورتاً خودش را فداى ديگرى مي كند، بلكه او از آن چه در وجود خودش زنده است، به ديگرى مي بخشد. از شاديش، علائقش، ادراكش، داناييش… و از تمام مظاهر زندگيش مي بخشد. او، با چنين بخششى از زندگى و حيات خويش، فرد ديگرى را احيا مي كند و در ضمن افزودن احساس زندگى در خويش، احساس زنده بودن در ديگرى را بارورتر مي سازد. او به اميد دريافت كردن نمي دهد، نثاركردن به خودى خود شادمانى باشكوهى است.
حبيب يكي از اين مظاهر انساني بود كه مسعود رجوي در پيام تسليتي به مردم ايران در هنگام شهادتش در باره اش چنين مي گويد: نام و ياد او بر خلق قهرمان ايران و بر همه پهلوانان و قهرمانان شهيد، اسير يا آواره وطنمان و عموم ورزشکاران پرافتخار و مقاوم ايران گرامي‌باد. از آن ستارگان و اختران فروزاني است که سنت رادمردي و روح مردمي ورزش ايران را با تمام هستي خود دربرابر جوخه‌هاي اعدام خميني به‌آزمايش گذاشتند. سنتي را که در دوران معاصر از جهان‌پهلوان تختي به ‌ارث برده بودند.‌آنان چه شهيد يا اسير، تماماً به‌ مبرم‌ترين وظيفه ملي و مردمي خود قيام نموده و با ترک ميدانهاي بازي خميني، براي به‌دست‌آوردن کاپ خونين آزادي و پيروزي خلقشان به‌ميدانهاي شهادت و شرف شتافتند».
مجاهد قهرمان حبيب خبيري که به‌هنگام شهادت 29سال داشت در يکي از محلات فقيرنشين جنوب تهران به‌دنيا آمد و از همان‌آغاز، خلق و خوي مردمي‌اش را از توده‌هاي محرومي آموخت که با آنها زيست، براي آنها توپ زد و با عشق آنها جان باخت.
حبيب قهرمان از سال۱۳۵۵ با سازمان‌مجاهدين و آرمانهاي توحيدي ومردمي آن آشنا گرديد.‌به موازات درخشش در ميدانهاي ورزشي، به‌فعاليتهاي سياسي نيز ادامه داد و همراه با سيل خروشان خلق در قيام ضدسلطنتي شرکت نمود و بارها تا مرز شهادت پيش رفت.‌پس‌از پيروزي قيام در ارتباط مستقيم با سازمان قرار گرفت و به ‌جرگه هواداران مجاهدين پيوست و ازآن‌پس، هيچ‌گاه از هواداري و کمک به‌مجاهدين دريغ نورزيد. ‌رژيم ضدمردمي خميني که از مواضع انقلابي او و فعاليتهاي سياسيش در ارتباط با مجاهدين خلق آگاهي يافته بود، سرانجام در سال59 او را از تيم ملي فوتبال ايران حذف نمود.
پس‌از شروع مقاومت مسلحانه انقلابي مجاهدين با رژيم‌خميني، حبيب قهرمان به‌زندگي مخفي روي‌آورد. وي تا قبل‌از دستگيري، رابطه‌فعالي با سازمان داشت. برخي از نامه‌ها و گزارشهاي ارساليش درآرشيو اسناد سازمان نگهداري مي‌شود. ‌در يکي از نامه‌هايش، او در رابطه با مقاومت انقلابي رزمندگان مجاهدخلق مي‌نويسد:
«جنبش مسلحانه، به‌عينيت دربرابر مردم شهرنشين چهره گشود و در هر کوچه و برزني، خلق ايران شاهد عمليات باشکوه انقلابيون بود. هم‌اکنون براي توده مردم، مسأله انقلاب و ضدانقلاب و جنبش و ضدجنبش به‌خوبي جا افتاده است».
آغاز مقاومت انقلابي عليه رژيم‌خميني، حبيب را درراه و آرمان خود استوارتر کرد. آن‌گاه که در سال62 توسط جلادان خميني اسير شد، در اوجي درخشان‌تر، جوهر مردمي و انقلابي خود را به‌نمايش گذاشت. کاپيتان محبوب تيم ملي فوتبال ايران با گشاده‌رويي و صبر انقلابي، شکنجه‌ها و توهينهاي دشمن را تحمل کرد و در پاسخ همه رذيلتهاي آنان بر عزم خود در ادامه راهش پاي فشرد. تا آن‌که عاقبت در 31خرداد سال63، به‌دستور پيرکفتار جماران و به‌همراه چهل تن ديگر از خواهران و برادران مجاهدش، به‌جوخه‌هاي تيرباران سپرده شد.
حبيب، تنها يک قهرمان نام‌آور دنياي ورزش نبود. راه و رسم مردمي او، که ميراثي از سنت جوانمردي و مردم‌دوستي امثال جهان‌پهلوان تختي بود، از او قهرماني فروتن، صميمي و فداکار ساخته بود. با همين روحيه بود که حبيب قهرمان پس‌ازعبور پيروز و سرفرازاز ميدانهاي ورزشي از پله‌هاي افتخار و شرف خلق بالا رفت و در اوج اوج، به‌خاطر دفاع از آرمانهاي توحيدي سازمان‌مجاهدين خلق ايران، بر بالاترين قله شرف و افتخار ورزشکاران ملي ايران جاودانه شد. در سالگرد شهادت اين قهرمان سرفراز ملي، ياد او را گرامي مي‌داريم و بر ادامه راهش پاي مي‌فشريم.
اينک، زيباترين صدا، در ميهن من
آواز مغرور مرداني ا‌ست بي‌شکست
که از دروازه مرگ مي‌گذرند.
مرداني که پيش‌از مرگ، آينده را زيسته‌اند