به محض آن که طرح پيشنهادي آقاي استيونسون (پارلمان اروپا) به طور رسمي اعلام شد، يک طرح ديگر، عينا مثل قاشق نشسته ايي که وسط يک سفره تميز بيندازند، به طور نيمه علني پيشنهاد شد که خبرگزاريها گفتند از طرف آمريکاييهاست، منتها منبعش نميخواهد هويتش فاش شود. اين طرح ، که از همان ابتدا روشن بود براي کنار زدن طرح استيونسون اختراع و به وسط معرکه پرتاب شده است ، دو خصوصيت اساسي دارد. اول اين که از پيش شرطهاي طرح استيونسون ـ که باعث جلب نظر موافق مقاومت با اين طرح شده ـ هيچ حرفي به هيچ شکلي به ميان نياورده است . دوم اين که به جاي آن پيش شرطها، به عنوان گام اول براي انتقال ساکنان اشرف به کشورهاي ثالث، جا به جا کردن آنها در خاک عراق را پيشنهاد کرده است . همين دو ويژگي البته براي شناساندن ماهيت ” طرح آمريکاييها” کافي است . با اين همه وقتي از آنها پرسيده ميشود آيا حاضرند خودشان حفاظت افراد منتقل شده به محل جديد را به عهده بگيرند ، با صراحتي که با وقاحت ـ و بنابراين با فقاهت ـ مرز دقيقي ندارد، جواب مي دهند نه ، اين امر به عهده دولت عراق است . بدين ترتيب بر هيچ کس ـ حتي اگر به خوش خيالي و ساده انگاري من باشد ـ پوشيده نمي ماند که طرح مزبور فقط يک هدف عقلاني ميتواند داشته باشد و آن صاف کردن جاده براي ”حل نهايي” مسأله اشرف و اشرفيان (با هم ) به دست اوباش مسلح تحت امر مالکي است که تا به حال دو بار هم اجراي آن را به طور نسبي ، جلو چشم همه ، تمرين کرده اند . اين يک سناريو براي ” حل مسأله اشرف ” است.
يک سناريو دوم هم هست که دست پخت خدمتگزاران اسلام عزيز است و مژده اش را دب اصغر در شرفيابي هفته گذشته اش به ام القرا داد . طبق اين سناريو دوم ، قرار است خدمتگزاران ايراني و عراقي ولايت با نماينده صليب سرخ (به عنوان کلاه شرعي) بنشيند و به نحوي خداپسندانه ترتيب اشرف را بدهند . خوشبختانه صليب سرخ ، براي حفظ آبرويش ، بلافاصله اعلام کرد که در اين ”کميسيون سه جانبه ” شرکت نميکند. ولي به هر حال نحوه سازماندهي کميته مزبور (با شرکت نمايندگان دو دولت و نماينده صليب سرخ) چنين القا ميکند که موضوع مورد بحث ، از نوع مبادله اسيران جنگي بين دو دولت سابقا متخاصم است . يعني تدارک ديدن استرداد به هر بهانه.
اين که آيا سناريو اول، به عنوان” امداد غيبي” در شکل گيري سناريو دوم نقش داشته است يا نه، بحث زائدي است، زيرا نه خامنه اي ، که از طريق ميراث ولايت پيامبر به عالم غيب وصل است، و نه احمدي نژاد ، که گويا اخيرا به کمک جن و رمال همين رابطه را به وجود آورده و هاله نور دور سرش الان تشعشع اتمي هم پيدا کرده است ، حاضر به افشاي اسرار نخواهند شد. ولي اين هم سر نا گفته يي نيست که ”اسلام عزيز” و ”شيطان بزرگ” جنبش مقاومت را دشمن اصلي (اولي ) يا دست کم مزاحم طرحهاي وصله پينه يي خود (دومي) مي دانند. اگر رئيس جمهور کنوني عراق را هم داراي نژادي دو سويه بدانيم، آن وقت ديگر نيازي هم به افشاگري بازيگران نداريم .
سناريو اول روي ”حاکميت ملي عراق” تکيه ميکند تا مسئوليت دولت آمريکا را در اجرا نکردن قرارداد ژنو لوث کند. سناريو دوم زير اصل پناهندگي مي زند تا مبارزان جنبش مقاومت را به عنوان اسير جنگي يا مجرمان صاحب پرونده جنايي (و بنابراين مشمول قرارداد استرداد مجرمين ) قلمداد کند.
خوب ، اينها دسيسه چيني هاي آنهاست ، حالا تکليف ما در اين ميان چيست ؟
تکليف ما ، اتفاقا ، اصلا پيچيدگي ندارد: بايد طرح اول را روي سرخود آمريکاييها و طرح دوم را روي سر ولي فقيه و خدمتگزاران عراقيش خراب کنيم . و السلام.