تحولات تاريخي صرفاً معلول شرايط عيني و مادي جامعه(اقتصاد) نيست, بلكه هر دو عنصر ”اقتصادي”, و ” ايدئولوژيك” به عنوان شرايط ”لازم” و ” كافي” براي تحقق هر انقلاب ضروري است. هر چه ابزار پيچيده تر و متكامل تر باشد و در كنار آن هر چه ”روابط اجتماعي” به برابري و نفي استثمار نزديك تر باشد, جامعه تكامل يافته تر (مترقي تر) و پيشرفته تر بوده در غير اين صورت عقب مانده و ارتجاعي – يا ارتجاعي تر است. هر چيز كه تكاملي و در مسير حركت جهان رو به صعود و اعتلاء باشد, مترقي و انقلابي است, و در غير اين صورت ارتجاعي و كهنه مي باشد.
ارتجاع يا واپسگرايي عبارت است از بازگشت به گذشته و دفاع از ارزشها و معيارها و مناسبات ضد تكاملي, پوسيده, و زوال يافته كه عمر تاريخي آن به سر آمده است.
اصولاً واژه ي ارتجاع بيشترين كاربرد در فرهنگ و زمينه سياسي دارد. و وقتي صحبت از يك نيروي ارتجاعي مي شود منظور جرياني است كه رفتار و مواضع ارتجاعي و واپسگرايانه دارد و ماهيت نيروها بي ارتباط با مواضع سياسي آنها نيست, و در عمل و موضعگيريهاي سياسي هر نيرو و جريان سياسي, خواه مرتجع و خواه ترقيخواه, نمود پيدا مي كند. نيروهايي كه مترقي ترند و به نيروهاي بالنده جامعه متكي هستند در صحنه سياست اصولي تر و انقلابي تر عمل مي كنند و وقتي يك نيروي مترقي و نافي استثمار آلودگيهاي طبقاتي داشته باشد در عملكرد سياسي اش بارز مي شود كه با توجه به ماهيت ضد استثماريي اش قابل اصلاح مي باشد. امّا در مورد نيروهاي عقب مانده و ارتجاعي و مدافع ستم و استثمار رفتار و كردار و عملكرد سياسي و اجتماعي آنها از ماهيت ارتجاعيشان نشات مي گيرد و گريزي از بروز خصايص ارتجاعي خود ندارند. هر نيرويي كه به هر ميزان از نظر ايدئولوژيك و طبقاتي ارتجاعي باشد به همان ميزان در عملكرد سياسي اش مرتجع و واپسگراست.
در مسير تحّول و تكامل اجتماعي همواره در هر مقطع و شرايط زماني و مكاني انواع تضادها و موانع وجود دارند و نيروهاي مدافع تكامل در نبرد و مبارزه با اين تضادها و نهايتا غلبه بر آنهاست كه تكامل را عينيت مي بخشند. در يك كلام مكانيسم تكامل درگيري و مبارزه اين دو جبهه است. جبهه ترقي و پيشرفت و جبهه ارتجاع و واپسگرايي, امّا در هر زمان و شرايطي در ميان انبوه موانع و مشكلات يكي از آنها نقش محوري را دارد كه عامل اصلي توقف و انحطاط جامعه است و تكامل و پيشرفت جامعه هم در گرو حل اين تضاد و برداشتن اين مانع و سد اصلي است . به عبارتي حل ديگر تضادها و مسائل جامعه منوط به حل تضاد اصلي است.
مثلا در ايران اين تماميت رژيم ولايت فقيه و نيروهاي وابسته و مدافع آن است كه سد و عامل اصلي انحطاط و توقف جامعه است . لذا رشد و تكامل و پيشرفت جامعه در گرو حل اين تضاد و برداشتن اين مانع است. اگر قبول كنيم كه اصولاً روند كلي مبارزات رهايي بخش تاريخ حركت به سمت برابري و عدالت و محو بهره كشي انسان از انسان است و با نگاهي به سير تكامل اجتماعي از آغاز تا كنون هر دوره اي به نسبت دوره قبل از خود تكامل يافته تر است و در مقايسه با نظام قبل از خود فاصله كمتري با جامعه ايده آل بشري دارد. بويژه امروزه كه به عصر كبير آگاهي توده ها و عصر تكنولوژي و ارتباطات شناخته مي شود شتاب و سرعت تحولات قابل قياس با دورانهاي پيشين نيست, معني ارتجاع و نيروهاي ارتجاعي را دقيق تر درك مي كنيم.
ارتجاع در شرايط حاضر كشور ما حكومتي است با تمامي جناحها و دسته بنديهاي آن كه به رژيم ولايت فقيه(سلطنت مطلقه فقيه) شناخته مي شود و پايگاه طبقاتي آن اساس خرده بورژوازي (متمايل به فئوداليزم ) است و به لحاظ سياسي داراي بيشترين و شديد ترين خصايص ارتجاعي است كه علاوه بر تجربه بيش از سي سال حاكميت ننگين خود كه نتيجه اي جز عقب ماندگي و انحطاط و ويراني و تباهي نداشته است و در ستم و استثمار مضاعف و سركوب مطلق جامعه ماهيت ضد تكاملي خود را در هر زمينه اي اعم از سياسي, فرهنگي اجتماعي و اقتصادي, به عريانترين و خشن تر ين شكل ممكن به نمايش گذاشته و مي گذارد. اگر چه بورژوازي غارتگر برخاسته از اين رژيم كه بخشي از اين حاكميت است نيز قابل توجه و مورد نظر نيز مي باشد.
يكي از ويژگيهاي ارتجاع انحصار طلبي است. زيرا استيصال تاريخي و بالفعل ” ارتجاع” , خصيصه ي ” انحصار طلبي” را از اجزاء جدانشدني اين جريان به دليل تهي بودن از هر گونه ترقيخواهي و تنگ بودن ميدان مانور براي آن كرده است. آنقدر محدود و تنگ كه قادر نيست هيچ روزنه اي را براي ديگر نيروها باز بگذارد, و وقتي در تعادل قوا دست بالا را مي گيرد, در مسير سركوب و بستن فضاي فعاليت براي ساير نيروهاي جامعه, از هيچ چيز فروگذار نمي كند. چرا كه ارتجاع به خوبي مي داند, هر سنگري را كه از دست بدهد, ديگر برايش قابل جبران نيست. لذا اين واقعيت انكار ناپذير ارتجاع را بر آن مي دارد كه همه چيز را در انحصار خود بگيرد. انحصار طلبي ارتجاع بيش از همه عليه انقلابيون و نيروهاي انقلابي بروز و ظهور دارد, و به همين دليل بيشترين مشغله و مشغوليت ارتجاع به رغم همه مشكلات و بحرانهاي دروني و بيروني كه با آن دست به گريبان است فشار و تصييقات و توطئه و سركوب عيله نيروهاي انقلابي است و بيشترين نيرويش را هم صرف سركوب آنان ميكند.
ما در طول حيات ارتجاع حاكم شاهد اين سركوب بي وقفه و مستمر از حمله به كتابفروشيها و جشن كتاب سوزان , تفتيش عقايد و ضرب و جرح و زندان و شكنجه و كشتار و قتل عام در داخل و خارج ايران عيله نيروهاي انقلابي و مردمي بوده ايم, و آخرين نمونه آن در اوج بحرانهاي دروني و اعتراضات اجتماعي تحريمهاي بين المللي در دو بار حمله به « اشرف » محل استقرار نيروهاي سازمان مجاهدين خلق ايران بوده ايم.
ارتجاع دشمن آزادي است و با به خدمت گرفتن همه ي تريبونهاي عمومي براي لجن پراكني , و ايجاد تفرقه و تشتت در بين مردم و به ضرر انقلاب و انقلابيون , با راه اندازي چماقداري در سطح وسيع و گسترده و گشتهاي گوناگون سركوب و اختناق با سانسور و ممنوع كردن آزادي بيان تا آنجا كه قدرتش رسيده و مي رسد عدم سازگاري خود با قطره اي آزادي و بيان حقايق را به اثبات رسانده است. بر اساس منطق انحصارطلبانه و آزادي ستيزانه ارتجاع بيان هر حقيقتي كه منافعش را تهديد كند يك توطئه محسوب مي شود! ! لذا اشتهاي سيري ناپذيري در سركوب مطبوعات و آزاديهاي فردي و اجتماعي و در جنگ افروزي و كشت و كشتار عليه مردم و نيروهاي انقلابي دارد.
لجن مال كردن همه معيارها و ارزشهاي انقلابي , از جمله ” ضد انقلابي ” معرفي كردن انقلابيون و نيروهاي آزاديخواه و جنگ رواني و عيله آنان با شيطان سازي و لجن پراكني از روشهاي ارتجاع است كه به سادگي قابل فهم و بيانگر ماهيت ارتجاع است. همچنين در قلب تفكر ايدئولوژي ارتجاع حاكم زن ستيزي است كه زن را موجودي درجه دو و شيطان مجسم مي داند كه يك تلقي غير انساني است.
ارتجاع و ترقيخواهي در هر زمينه با معيار تكامل قابل تشخيص است و يكي از شاخصهاي شناخت نيروها و جريانات مرتجع و ترقيخواه نگرش آنها به زن و حقوق زنان و پذيرش برابري زن و مرد بويژه
مشاركت زنان در رهبري سياسي است.
ارتجاع در تمام زمينه هاي سياسي , اجتماعي فرهنگي جامعه را دچار سكون و قهقرا مي سازد.
در مطبوعات و در شبكه هاي اجتماعي زبان فرهنگ و رفتار ارتجاع و عواملش كه با لجن مال كردن ارزشهاي و معيارهاي انساني و انقلابي به آلوده كردن فضا و مناسبات نيروهاي مبادرت مي كنند را بخوبي مي توان شناخت و با ترويج فرهنگ ترقي خواهي و آرمانگرايي طرد و افشا كرد.
طلايه داران: اين مقاله برگرفته از يكي از جزوات آموزشي سازمان مجاهدين خلق ايران است.
كاريكاتور: اين كاريكاتورها از فكاهي نامه "ملا نصرالدين" است و تقابل مشروعه (نگاه بسته به دين) و مشروطه را مي نماياند: همانطور كه مي بينيم، مار و عقربهاي عمامه به سر (نمادي از روحانيت ارتجاع) به جان فرشته مشروطه افتاده اند.کاريکاتور "تبريز مجاهدلري" (مجاهدين تبري) – وبلاگ سبز بر انداز