شهادت شاعر آزاده خسرو گلسرخي و همرزم شهيدش كرامت الله دانشيان بدست دژخيمان شاه خائن
در سال 1352 دژخیمان حكومت شاه، شاعر و نویسنده آزاده و مبارز خسرو گلسرخی و همرزم دلیرش كرامت دانشیان را به جرم آزادگی به جوخههای تیرباران سپردند. به این ترتیب دو تن از فرزندان دلیر خلق، پس از گذر سرفرازانه از یك دورهٌ پررنج زندان و شكنجه و اسارت، در روز29 بهمن 1352، سربرقدوم آزادی گذاشتند و دامن محبت را به خون سرخ خود رنگین كردند. چندی بعد شاه و حكومتش به زباله دان تاریخ سپرده شدند، ولی نام و یاد این فرزندان رشید و دلاور خلق برای همیشه در تاریخ ایران زمین و قلوب مردم آن جاودانه شد. انتشار گسترده و بازتاب وسیع مردمی حماسهٌ گلسرخی و همرزمش دانشیان در سال های تاریك اختناق بسیار چشمگیر بود. این بازتاب گسترده به این دلیل بود كه گلسرخی و دانشیان با استفاده از فرصتی كه بهدست آورده بودند در بیدادگاه نظامی شاه بهمسئولیت تاریخی خود پاسخ مثبت دادند و با وفاداری و پایمردی تمام،به افشای ماهیت ضدمردمی نظام حاكم پرداختند و با پاكبازی و دلاوری تحسینبرانگیزی از حقانیت خلق و میهنشان دفاع نمودند. پیش از آن جلادان ساواك دادگاهی پوشالی ترتیب داده بودند تا با نمایش عناصر واداده، چهرهٌ انقلابیون واقعی و پاكباز را بیالایند. اما در چنین شرایط حساسی كه دادگاه علنی اعلام شده بود،دفاعیات پرشور و افشاگرانهٌگلسرخی و دانشیان میز توطئه را بههم ریخت و مشت دسیسهبازان را باز كرد.
آنها مرزبندی قاطعی با عناصر واداده كردند و به این وسیله دادگاه را به صحنه رویارویی آشكار انقلاب و ضدانقلاب تبدیل نمودند. همهٌمردم ایران در آن روزها از تلویزیون رژیم شاهد خروش بیامان خسرو خوبان بودند كه چون شیر میغرید و خطاب به جلادان میگفت:من برای جانم چانه نمیزنم، چرا كه فرزند خلقی مبارز و دلاور هستم .و در ادامهٌ این فریاد تاریخی، آزادگی خود را به اوج رساند و بانگ برداشت:زندگی مولا حسین نمودار زندگی كنونی ماست كه جان بركف برای خلق های محروم میهن خود در این دادگاه محاكمه میشویم.او در اقلیت بود ویزید،بارگاه،قشون،حكومت و قدرت داشت.او ایستاد و شهید شد،هر چند یزید گوشهیی از تاریخ را اشغال كرد. ولی آنچه خلق ها تكرار كردند و میكنند راه مولا حسین است . و بهراستی هم كه آنچه تداوم یافت را ه مبارزه تا آخرین نفس بود كه نهایتاً به سرنگونی رژیم ضدخلقی شاه منجر گردید.
دادگاه گلسرخی و دانشیان جلوهیی از پایداری و استواری قهرمانانی بود كه ننگ سازش و ذلت را پذیرا نشدند و در نقطهٌ انتخاب به خلق و تاریخ خود خیانت نكردند. از این رو در قلب تودهها جای گرفته، احترام عمیق و قدرشناسی آنان را برانگیختند.هر چند كه پس از پیروزی قیام57و روی كارآمدن خمینی دجال، رژیم آخوندی، تاب تحمل نامگذاری حتی یك پارك به نام گلسرخی شهید را هم نیاورد و با حقد و انحصارطلبی مرتجعانهٌ خود آن را تغییرداد. اما بیگمان، در فردای پیروزی و سرنگونی محتوم رژیم خمینی،مردم ایران باز هم نام و یاد قهرمانان خود را بزرگ خواهند داشت.
نام تو را، این عابران ژنده نمیدانندو این دریغ هست،اماروزی كه خلق بداندهر قطره خون تو محراب میشود
شعر بىنام
خسرو گلسرخى
بر سينهات نشست
در سال 1352 دژخیمان حكومت شاه، شاعر و نویسنده آزاده و مبارز خسرو گلسرخی و همرزم دلیرش كرامت دانشیان را به جرم آزادگی به جوخههای تیرباران سپردند. به این ترتیب دو تن از فرزندان دلیر خلق، پس از گذر سرفرازانه از یك دورهٌ پررنج زندان و شكنجه و اسارت، در روز29 بهمن 1352، سربرقدوم آزادی گذاشتند و دامن محبت را به خون سرخ خود رنگین كردند. چندی بعد شاه و حكومتش به زباله دان تاریخ سپرده شدند، ولی نام و یاد این فرزندان رشید و دلاور خلق برای همیشه در تاریخ ایران زمین و قلوب مردم آن جاودانه شد. انتشار گسترده و بازتاب وسیع مردمی حماسهٌ گلسرخی و همرزمش دانشیان در سال های تاریك اختناق بسیار چشمگیر بود. این بازتاب گسترده به این دلیل بود كه گلسرخی و دانشیان با استفاده از فرصتی كه بهدست آورده بودند در بیدادگاه نظامی شاه بهمسئولیت تاریخی خود پاسخ مثبت دادند و با وفاداری و پایمردی تمام،به افشای ماهیت ضدمردمی نظام حاكم پرداختند و با پاكبازی و دلاوری تحسینبرانگیزی از حقانیت خلق و میهنشان دفاع نمودند. پیش از آن جلادان ساواك دادگاهی پوشالی ترتیب داده بودند تا با نمایش عناصر واداده، چهرهٌ انقلابیون واقعی و پاكباز را بیالایند. اما در چنین شرایط حساسی كه دادگاه علنی اعلام شده بود،دفاعیات پرشور و افشاگرانهٌگلسرخی و دانشیان میز توطئه را بههم ریخت و مشت دسیسهبازان را باز كرد.
آنها مرزبندی قاطعی با عناصر واداده كردند و به این وسیله دادگاه را به صحنه رویارویی آشكار انقلاب و ضدانقلاب تبدیل نمودند. همهٌمردم ایران در آن روزها از تلویزیون رژیم شاهد خروش بیامان خسرو خوبان بودند كه چون شیر میغرید و خطاب به جلادان میگفت:من برای جانم چانه نمیزنم، چرا كه فرزند خلقی مبارز و دلاور هستم .و در ادامهٌ این فریاد تاریخی، آزادگی خود را به اوج رساند و بانگ برداشت:زندگی مولا حسین نمودار زندگی كنونی ماست كه جان بركف برای خلق های محروم میهن خود در این دادگاه محاكمه میشویم.او در اقلیت بود ویزید،بارگاه،قشون،حكومت و قدرت داشت.او ایستاد و شهید شد،هر چند یزید گوشهیی از تاریخ را اشغال كرد. ولی آنچه خلق ها تكرار كردند و میكنند راه مولا حسین است . و بهراستی هم كه آنچه تداوم یافت را ه مبارزه تا آخرین نفس بود كه نهایتاً به سرنگونی رژیم ضدخلقی شاه منجر گردید.
دادگاه گلسرخی و دانشیان جلوهیی از پایداری و استواری قهرمانانی بود كه ننگ سازش و ذلت را پذیرا نشدند و در نقطهٌ انتخاب به خلق و تاریخ خود خیانت نكردند. از این رو در قلب تودهها جای گرفته، احترام عمیق و قدرشناسی آنان را برانگیختند.هر چند كه پس از پیروزی قیام57و روی كارآمدن خمینی دجال، رژیم آخوندی، تاب تحمل نامگذاری حتی یك پارك به نام گلسرخی شهید را هم نیاورد و با حقد و انحصارطلبی مرتجعانهٌ خود آن را تغییرداد. اما بیگمان، در فردای پیروزی و سرنگونی محتوم رژیم خمینی،مردم ایران باز هم نام و یاد قهرمانان خود را بزرگ خواهند داشت.
نام تو را، این عابران ژنده نمیدانندو این دریغ هست،اماروزی كه خلق بداندهر قطره خون تو محراب میشود
شعر بىنام
خسرو گلسرخى
بر سينهات نشست
زخم عميق کاری دشمن
اماای سرو ايستاده نيفتادی
اين رسم توست که ايستاده بميری.
در توترانههای خنجر و خون
در تو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
اين گونه چشمهای تو روشن هرگز نبوده است.
با خون تو،
ميدان «توپخانه»در خشم خلق بيدار ميشود
مردم زآن سوی «توپخانه» بدين سوسرريز مي کنند
نان و گرسنگی به تساوی تقسيم ميشود
ای سرو ايستاده!
اين مرگ توست که ميسازد،دشمن ديوار ميکشد.
اين عابران خوب و ستم برنام تو را،
اين عابران ژنده نميدانندو اين دريغ هست،
اماروزی که خلق بداندهر قطره خون تو محراب ميشود
اين خلق نام بزرگ تو رادر هر سرود ميهنياش آواز ميدهد
نام تو، پرچم ايران خزر به نام تو زنده ست!
بهاران خجسته باد
جاودانه سروده كرامت دانشيان
هوا دلپذير شد , گل از خاک بردميد, پرستو به بازگشت زد نغمه اميد
بهاران خجسته باد
جاودانه سروده كرامت دانشيان
هوا دلپذير شد , گل از خاک بردميد, پرستو به بازگشت زد نغمه اميد
به جوش آمده است خون درون رگ گياه بهار خجسته باز خرامان رسد ز راه
به خويشان، به دوستان, به ياران آشنا به مردان تيزخشم که پيکار مي کنند
به آنان که با قلم تباهي دهر را به چشم جهانيان پديدار ميکنند
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد
و اين بند بندگي و اين بار فقر و درد به سرتاسر جهان به هرصورتي که هست
نگون و گسسته باد, نگون و گسسته باد