۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

عزم و رزمت اي كارگر
در زمانه بالنده تر
اي مرهون تو هر بشر
به هر زمان به هر مكان
خون دل از زحمتكشان
آسايش از غارتگران
پرتوان عزمت شعله ور رزمت
تا در جهان از ظالمان ديگر نماند نام و نشان

فراخوان سازمان مجاهدين خلق ايران

همبستگى با زحمتكشان به پاخاسته ميهن به مناسبت روز جهانى كارگر
روزجهانى كارگر (اول ماه مه-- 11ارديبهشت) فرامى رسد. به مناسبت عيد جهانى كارگران، سازمان مجاهدين خلق ايران، به زحمتكشان شريف و به پاخاسته ميهنمان كه ديكتاتورى آخوندى و سياستهاى ضدكارگرى آن را برنمى تابند و درهرفرصتى فرياد حق طلبى و آزاديخواهى سرمى دهند، تبريك مىگويد و به تمامى شهيدان كارگر كه در مقاومت عليه فاشيسم مذهبى به خاك افتادهاند، درود مىفرستد.
ديكتاتورى آخوندى به رغم مستضعف پناهى‌هاى شيادانه خمينى، از همان آغاز، جز چپاول و جنگ و فقر و تشديد شكاف طبقاتى و سيه‌روزى، ارمغانى براى كارگران وزحمتكشان ايران نداشته است. حقوق رسمى اعلام شده براى كارگران در سال88، كمتر از يك سوم خط فقرى است كه منابع خود رژيم اعلام مىكنند، اما حتى همين دستمزد ناچيز را هم چند ماه به چندماه و گاه بيش از يك سال به كارگران نمىدهند.كارگران ايران كه باز بنابه گفته مقامهاى رسمى رژيم بيش از 75درصدشان پيمانى يا روزمزد هستند، رسماًًًًًًًًًًًًً از شمول همان قانون كار نيمبند و ضدكارگرى رژيم خارجند و از هرگونه حمايتى چه حمايت قانون و چه حمايت نهادهاى تأمين اجتماعى، در برابر بيمارى يا سوانح حين كار، يا بيكارى و از كارافتادگى محرومند.
برعكس دعاوى شيادانه احمدىنژاد كه مىگفت پول نفت را مىخواهد به سفره مردم بياورد، نان سفره و حقوق و دستمز كارگران بيش از هميشه به يغما رفته و باركمرشكن ويرانگريهاى اقتصادى و انهدام مبانى توليد كشور روى دوش كارگران و خانوادههاى آنها سنگينى كرده است. پيامدهاى هولناك ناشى ازبحران اقتصادى وكاهش قيمت نفت هم به خاطر اين حاكميت ضدمردمى، پيش از همه و بيش از همه روى زحمتكشان ومحرومان سرشكن شده و باز هم خواهد شد.
دراعتراض به همين ستم وچپاول فزاينده آخوندى است كه كارگران بهجان آمده و به پاخاسته ايران از نيشكر هفتتپه درخوزستان تا صنايع نساجى مازندران فرياد مىزنند: «گرانى، فشار اقتصادى، اى مرگ بر استثمار، اى مرگ بر استبداد» و مى‌خروشند كه «اخراج بىرويه محكوم است محكوم است ”و“ كارگر زندانى آزاد بايد گردد».و اين چنين است كه بهرغم موج فزاينده سركوب، اخراج، شلاق و زندان، كارگران و زحمتكشان ميهنمان در يك‌سال گذشته با بيش از 1200 حركت اعتراضى، برگ زرينى در مقاومت و ايستادگى عليه ستم آخوندى ورق زدند.
كارگران ايران فرياد «آزادى، آزادى، حق مسلم ماست» و خروش «تا حق خود نگيريم، آرام نمىنشينيم» را با شعارهاى اشرف نشان «ما زن و مرد جنگيم بجنگ تابجنگيم» و «هيهات من الذله» پيوند زدند.آنان نشان دادند كه حكومت آخوندى، بهرغم يورشها و شبيخونهاى شبانه و دستگيرى و به زندان انداختن كارگران بپاخاسته قادر نيست صداى آزاديخواهى و حركتهاى اعتراضى جنبش كارگرى ايران را كه به يك مقاومت پايدار مردمى متكى است، خاموش سازد.
سازمان مجاهدين خلق ايران، بهمناسبت روز جهانى كارگر، به تمامى زحمتكشان و كارگران به پاخاسته ميهن درود مى‌فرستد و عموم هموطنان، به‌ويژه جوانان ودانشجويان مجاهد و مبارز ايران را به همبستگى با جنبش كارگرى و همراهى با اعتراضهاى زحمتكشان در برابر چپاول و سركوب آخوندى فرامى‌خواند.
درود بركارگران وزحمتكشان به پاخاسته ايران
نابود باد رژيم ضدبشرى آخوندى
درود بر رجوىسازمان مجاهدين خلق ايران
7ارديبهشت1388

۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

افشاي شبكه ماًموران اطلاعات آخوندي در كشورهاي اروپايي به سركردگي يك مهره وزارت اطلاعات در سفارت رژيم آخوندي

شبكه مأموران اطلاعات آخوندي در كشورهاي اروپايي بويژه در فرانسه و آلمان و هلند به سركردگي
يك مهره وزارت اطلاعات در سفارت رژيم در فرانسه كه عليه مجاهدين جاسوسي و لجن پراكني ميكنند, افشا شد. افراد اين شبكه در ارتباط با اطلاعات آخوندها در بغداد تحت عنوان بنياد سحر به استخدام مزدور از خروجي تحت كنترل نيروهاي آمريكايي در جنب قرارگاه اشرف تحت عنوان اعضاي سابق مجاهدين مبادرت ميكردند.
علي پاك كه خود قبلا در تيف ( خروجي تحت كنترل نيروهاي آمريكايي) به سر برده است ، با ارسال گزارشي به دبيركل عفو بين الملل، وزيركشور فرانسه، وزيركشور آلمان، مراجع پارلماني و حقوق بشري, به تشريح جزئيات شبكه اطلاعات آخوندي در كشورهاي اروپايي و عملكرد آنها عليه مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران پرداخت .
طبق اين گزارش كه نسخه اي از آن براي شوراي ملي مقاومت ايران ارسال شده است , شبكه مزدوران توسط يك مهره اطلاعات آخوندها در سفارت رژيم در فرانسه اداره و تأمين مالي ميشود. طبق اين گزارش لجن پراكني و جنگ رواني عليه مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران نخستين اولويت ابلاغ شده از سوي وزارت اطلاعات آخوندهاست كه بر اساس آن بايستي با ايجاد يك تصوير ترسناك از اور سورواز, مردم ومقامات فرانسوي را ترساند.
علي پاك مي نويسد: «در اولين جلسه اي كه من هم به همراه چندنفر ديگر در آن شركت داشتم, احسان نراقي ضمن تشويق ما بخاطر جدا شدن ازمجاهدين گفت: در زمينه برگزاري جلسات عليه مجاهدين هميشه روي تإمين تداركات توسط ما مطمئن باشيد».
شايان ذكراست كه درباره برگزاري اين جلسه با شركت احسان نراقي مأمور شناخته شده وزارت اطلاعات، سازمان مجاهدين يكسال پيش،طي اطلاعيه افشاگرانه يي به تاريخ 23فروردين87 خاطرنشان كرده بود: سازمان مجاهدين خلق ايران با يادآوري مصوبه آوريل1997 شوراي وزيران اتحاديه اروپا كه ورود و حضور عوامل ‏اطلاعات رژيم ايران را در كشورهاي اروپايي ممنوع مي‌كند، خواستار دستگيري و محاكمه و اخراج مزدوران اطلاعات آخوندها در كشورهاي عضو اتحاديه اروپاست. مأموران گشتاپوي آخوندها نه تنها عليه اپوزيسيون رژيم آخوندي و عليه پناهندگان و پناهجويان ايراني بلكه عليه امنيت و آرامش ‏كشورهاي اروپايي عمل مي‌كنند و فاشيسم ديني در شرايط نياز آنها را مورداستفاده تروريستي قرار مي‌دهد.
علي پاك كه بدنبال قطع رابطه با مأموران اطلاعات آخوندها با تهديد ازسوي سرگردگان شبكه وزارت اطلاعات در فرانسه والمان مواجه شده، به عفوبين الملل مي نويسد: دردسامبر 2008 علي قشقاوي به من اطلاع داد كه براي ديدار و ملاقات با شخصي بايد به همراه او به پاريس بروم. وقتي به پاريس رسيديم او مرا به كافه اي خيابان واگرام (نزديك سفارت رژيم در پاريس) شماره پلاك 15 برد, وقتي به طبقه دوم اين كافه رفتيم متوجه شدم فردي كه قراراست او را ببينيم همان ”علي ” است كه قبلا خود را از افراد قديمي جدا شده از مجاهدين معرفي كرده بود . شايد اين هفتمين يا هشتمين باري بود كه علي را ميديدم كه البته به جز يكي دو ملاقات بقيه اش با علي قشقاوي بوديم. وقتي سه نفري نشستيم علي 4 پاكت پر از اسكناسهاي 500 يورويي از جيبش بيرون آورد و يكي ازپاكتها را به علي قشقاوي داد و گفت بقيه پاكتها مربوط به نفرات ديگر جداشده مي باشد و مجددا درجيبش گذاشت. او پس از مدت كوتاهي ازعلي قشقاوي خواست كه ما را تنها بگذارد تا با من صحبت كند. ... او ابتدا پرسيد كه آيا رشتي (منظورش قشقاوي بود كه او با اين لحن درموردش صحبت ميكرد) مخارجت را ميدهد؟ بعدهم گفت هر خرجي كه ميكني فاكتورش را نگه دار و پولش را ازعلي (قشقاوي) بگير. من با كمال تعحب متوجه شدم كه اينبار او بالحن متفاوتي نسبت به دفعات قبل با من صحبت ميكند و بخصوص زماني جا خوردم كه وقتي در ميان صحبت ها در مورد رژيم صحبت كردم او بلافاصله رو به من كرد و گفت : ”اينقدر رژيم رژيم نكن, كارهاي ما يه جورهايي به رژيم ربط دارد”. و بلافاصله به من گفت كه هدف از ديدن تو اين است كه تو را توجيه كنم تا از اين به بعد ماهيانه مبلغ 500 يورو حقوق از علي قشقاوي دريافت كني ...او گفت در دوماه آينده ميزان حقوق تو تا چند برابر افزايش پيدا خواهد كرد و هرچه بيشتر كار كني پول بيشتري هم دريافت ميكني. براي اولين بار بود كه كسي رو در رو ميخواست مرا براي مزدوري وزارت بدنام آخوندي استخدام كند. من جا خورده بودم و مانند برق گرفته ها لحظاتي او را نگاه كردم و سپس سراسيمه و ناراحت و بدون خداحافظي از پله هاي كافه پايين آمده و به نزد علي قشقاوي برگشتم...علي از برخورد من خيلي جا خورد و گفت تو نميتواني ازما جدا بشوي....من به تندي جوابش را دادم وهرچه اصراركرد حرفش را نپذيرفتم . وقتي كه مطمئن شد من به هيچ قيمتي حاضر نيستم به اين كاركثيف ادامه دهم به تهديد من پرداخت و گفت: رژيم دراروپا شبكه هاي وسيع دارد و اگربخواهي اعلام جدايي كني و يا برعليه ما حرفي بزني برايت گران تمام مي شود و هر كجا كه باشي پيدايت ميكنند وتو را به مجازات مي رسانند ولي من تصميم خودم را گرفته بودم و ديگر به هيچ قيمتي نميخواستم شريك جنايات آنها باشم .
در اين نامه افشاگرانه به عفو بين الملل ، وزارت كشور فرانسه ، وزارت كشور آلمان و مراجع ديگر اروپايي و بين المللي آمده است:«با ارسال اين نامه براي مقامات ذيربط اروپائي ميخواهم هشداردهم كه مراقب شبكه جهنمي وزارت اطلاعات آخوندي در كشورهاي خودشان باشند. چرا كه اين شبكه ,علاوه بر لجن پراكني عليه مقاومت ,به جاسوسي بر عليه پناهندگان ايراني و مجاهدين خلق ايران مشغول است . شبكه اي كه درگذشته هاي نه چندان دور نشان داده است كه بسرعت مي تواندپتانسيل كارهاي تروريستي را داشته باشد».
متن كامل اين نامه :
خانم آيرن خان دبير كل عفو بين الملل
محترما اينجانب علي پاك فرزند حيدر متولد 1353 درروستاي هفت چشمه ازتوابع استان ايلام در آذرماه سال 1382 به اشرف پيوستم ولي به دليل مشكلات فردي و سخت تر شدن شرايط مبارزه قادر به ادامه راه نبودم. بنابراين در بهمن ماه 1384 از اشرف به تيف (خروجي تحت كنترل نيروهاي آمريكايي ) رفتم و نزديك به دو سال در بدترين شرايط در آنجا بسر بردم.زماني كه در تيف بودم و بخصوص پس از آنكه از تيف بيرون آمدم شاهد و ناظر توطئه هاي وزارت بدنام اطلاعات رژيم آخوندي و عوامل وابسته به آن برعليه پناهندگان ايراني و اعضاي مقاومت ايران بودم كه لازم ديدم به اطلاع عموم هموطنانم برسانم.
من متأسفانه نزديك به يك سال ناخواسته در دامي كه وزارت اطلاعات وعوامل وابسته به آن برايم گسترده بودند افتادم و آنها از اين طريق توانستند مرا در توطئه هايشان عليه مجاهدين به خدمت بگيرند. وقتي فردي كه به مدت يكسال خود را به عنوان جداشده قديمي از مجاهدين به من معرفي كرده بود, پرده ها را كنار زد و فهميدم كه او يك مأمور بلند پايه وزارت اطلاعات رژيم آخوندي(مستقر درسفارت رژيم در فرانسه) مي باشد و خواست كه رسماً مرا به استخدام وزارت بدنام اطلاعات دربياورد ،شوكه شده و بخاطر همكاري ناخواسته با عوامل رژيم شديدا دچار عذاب وجدان شدم و تصميم گرفتم كه تمام ارتباطاتم را با شبكه جهنمي وزارت اطلاعات قطع كرده و با افشاي تاكتيك ها و توطئه عوامل رژيم ، تجربه تلخم را در اختيار هم ميهنانم قراردهم و مسئولين ذيربط دركشورهاي اروپائي را نسبت به ابعاد گسترده فعاليتهاي توط‌ئه گرانه رژيم آخوندي عليه پناهندگان و بويژه شوراي ملي مقاومت ايران ومجاهدين خلق ايران مطلع سازم .
من با پوزش از خلق قهرمان ايران و بخصوص سازمان مجاهدين خلق ايران كه هدف اصلي اين توطئه ها بوده است، در پاسخ به نداي وجدانم و شرمندگي در مقابل شهداي مقاومت ايران بخصوص شهداي هفت چشمه و بويژه دائي و خواهر زاده هاي قهرمانم مجاهدين شهيد عبادالله نادري, پهلوان خزعل و حجت زماني عهد مي بندم كه در افشاي دستگاه جهنمي وزارت اطلاعات از هيچ كوششي فرو گذار ننمايم.
1-فعاليت هاي وزارت اطلاعات و عوامل وابسته به آن درتيف :
از بدو ورود به تيف نقش رژيم و افراد وابسته به آن برايم كاملا محسوس و مشخص بود. افرادي كه در تيف به خدمت رژيم در آمده بودند، خطوط وزارت اطلاعات را ازطريق ملاقات حضوري ويا تماس تلفني دريافت كرده و به اجرا مي گذاشتند. كساني مانند نادرنادري , محمد رزاقي , محمد كرمي , مجيد روحي , جمشيد چارلنگ , حسن پيرانسر, حامد صرافپور, حميد سياه منصوري و.. ..شبكه اصلي وزارت اطلاعات درتيف راتشكيل ميدادند. آنها علاوه بر پيش بردن هماهنگ خط رژيم درتيف تلاش ميكردند تا درميان نفرات اختلاف ايجاد كنند و فضاي فشار و جنگ اعصاب بوجود بياورند تا بتوانند در اين اثنا خطوط وزارت اطلاعات كه همانا بازگشت به ايران تحت حاكميت ملا ها بود را بهتر به پيش ببرند . هنگاميكه آمريكائيها تيف را تعطيل كردند، آنها نفرات را تشويق به بازگشت به ايران ميكردند و از آنها ميخواستند تا با مراجعه به سفارتخانه و كنسولگري هاي رژيم دركردستان عراق و يا بغداد از كمك هاي رژيم و عواملش برخوردار شوند.
عده اي كه حاضر نبودند به سفارتخانه ها وكنسولگري هاي رژيم مراجعه كنند را تشويق مي كردند كه در خارج كشور با افرادي از قبيل فرشاد حسيني, محمد حسيبي, عليرضا نوري زاده و نياز سليمي كه مدعي كمك انساني و حقوقي ؟!! به افراد تيف بودند تماس بگيرند, در حاليكه اين افراد مدعي كمك انساني, النهايه حاضر نشدند حتي هزينه اعزام يك نفر را بپردازند, در عوض تا توانستند عليه مجاهدين لجن پراكني مي كردند ودر واقع به عنوان پشت جبهه تبليغاتي وزارت اطلاعات عمل ميكردند. بخصوص اينكه طبق خط رژيم در تماسهاي خود, مجاهدين را مقصر ماندن افراد در تيف معرفي مي كردند, در حالي كه تيف تماماً تحت كنترل نيروهاي آمريكايي بود و كوچكترين نقشي مجاهدين در اداره آن نداشتند.
2-فعاليت هاي رژيم روي نفرات بعدازخروج ازتيف تا ورود به كشورهاي اروپايي
پس از انحلال تيف ، رژيم تعدادي از مزدورانش را به سردمداري مسعود خدابنده تحت عنوان بنياد سحر به عراق اعزام كرد. هدف اصلي اين بنياد اين بود كه با سوء استفاده از مشكلات و نيازها مالي و حقوقي تيفي ها، آنها را شناسايي كرده و به استخدام وزارت اطلاعات دربياورند. نقش كنسولگري رژيم در اربيل:به اين منظور وزارت اطلاعات رژيم شعبه اي در جنب كنسولگري رژيم در اربيل دائر كرد و با استقرار مزدوران خود در اين شعبه تلاش مي كرد تا با وعده و وعيد و تهديد و تطميع نفرات بيشتري را بخدمت بگيرد. مسعودخدابنده و بتول سلطاني با كمك سفارت رژيم دربغداد و كنسولگري آن در اربيل وظيفه استخدام افراد جديد و اعزام آنها به اروپا بخصوص فرانسه از طريق جعل مدرك بشيوه غير قانوني را برعهده داشتند.
افراد استخدام شده جديد ابتدا براي چك و توجيه به ايران اعزام مي شدند و پس از دادن تعهدات ضروري به وزارت اطلاعات, مجددا با پاسپورت ايراني به تركيه و سپس به يونان اعزام مي شدند. در يونان پس تحويل دادن مدارك ايراني وتعويض آن با مدارك جعلي كشورهاي اروپايي از قبيل پاسپورتهاي بلغاري وايتاليائي و.......... به فرانسه و ساير كشورهاي اروپا اعزام مي شدند.
- ازآنجاكه مسعود خدابنده مهره بدنام ومنفوري بود و حضورش دربغداد و اربيل و رابطه تنگاتنگش با كنسولگري وسفارت جاي هيچ شكي در اينكه او يك مأمور وزارت اطلاعات است باقي نميگذاشت ، بجز كسانيكه در تيف, با وزارت اطلاعات رژيم همكاري ميكردند, بقيه از او دوري مي جستند. به همين جهت وزارت اطلاعات براي به دام انداختن نفرات تيفي تاكتيك ديگري را بكار ميگرفت وآنهم تماس افراد ناشناخته وزارت اطلاعات تحت عنوان جداشدگان قديمي مجاهدين با نفرات تيفي بود .مثلا فردي كه با من تماس گرفت و خودش را علي و يكي از اعضاي قديمي جداشده از مجاهدين معرفي كرد را من نمي شناختم, از تماس او تعجب كرده بودم. او اصرار داشت تا با من ملاقات كند و هدفش را كمك به افراد تيفي كه خيلي سختي كشيده اند عنوان ميكرد.
واقعيت اينست كه من تا آنموقع فقط با فردي به نام فرشاد حسيني در هلند كه خود را مسؤل امور پناهندگان در حزب كمونيست كارگري معرفي ميكرد تماس گرفته بودم و فقط او شماره من را ميدانست, من از او خواستم كه شماره تلفن يكي از اقوامم در هلند را برايم پيدا كرده و به من بدهد. ولي او پس از چند روز معطل كردن گفت اقوام من را نميشناسد و در عوض گفت شماره تلفن حبيب خرمي و محمدرضا اسكندري را ميتواند به من بدهد. من به دليل اينكه مي دانستم آنها از مأمورين وزارت اطلاعات هستند از گرفتن شماره تلفن آنها خودداري كردم . چند روز بعد در كمال تعجب ديدم بجاي فاميلم فرد فوق الذكر(علي) زنگ زد و بعد از معرفي خود گفت كه در فرانسه مقيم است
3- وصل به مأمور وزارت اطلاعات درفرانسه :
وقتي سر قرار علي رفتم من او را نمي شناختم , ولي او مستقيم به سراغ من آمد و بگونه اي برخورد كرد كه گويي از قبل مرا مي شناسد, خودش را مسلط به مواضع مجاهدين و كسي كه گويا سالها با مجاهدين بوده است نشان ميداد, مدعي بود كه ضد رژيم است ولي نسبت به مجاهدين انتقاداتي دارد. در همان اولين ملاقات از من سوال كرد به نظر تو آيا اين همان مجاهدين قبلي هستند يا مواضعشان نسبت به گذشته فرق كرده است؟ و در ادامه توضيح داد , مجاهدين ديگر آن سازمان قبلي نيستند و تبديل به يك فرقه شده اند. او بحث مبسوطي هم در مورد برخورد مجاهدين با منتقدين كرد و نتيجه گيري كرد كه هر كس از مجاهدين انتقاد ميكند , مجاهدين به او مأمور وزارت اطلاعات مي گويند, بعدها من متوجه شدم كه علت اين بحث با من چه بوده است.
علي پس از صحبت هاي مختلف شماره تلفن جواد فيروزمند در فرانسه و شماره تلفن علي قشقاوي در آلمان را به من داد و گفت كه اگر با آنها تماس بگيرم مرا در رسيدن به كشورهاي اروپايي راهنمائي خواهند كرد و براي پناهنده شدن به من كمك مي كنند.
وقتي چند روز بعد با جواد فيروزمند تماس تلفني گرفتم او شماره تلفن دفتر بني صدر را داد وگفت آنها ميتوانند كارهاي مربوط به اقامت و پناهندگي مرا در كشور فرانسه درست كنند. آن موقع من متوجه نبودم كه آنها چگونه در مسير نفرات تيف دام مي گذارند و چگونه با ترفند ها و توطئه هاي مختلف مرا به همديگر پاس مي دهند تا به سرپل هاي اصلي و عوامل اجرايي خود در كشورهاي اروپايي و مأموران شناخته شده اش از قبيل فيروزمند و قشقاوي و .... وصل كنند و بر عليه مجاهدين و به سود جمهوري اسلامي از من سوء استفاده نمايند.
4- خط وزارت اطلاعات براي پناهندگي درفرانسه:
نكته قابل توجه اينكه ازعلي گرفته تا ساير نفراتي كه تحت عنوان كمك به اعزام ما به اروپا و پناهنده كردن با ما تماس ميگرفتند همه اصرار داشتند كه ما به فرانسه برويم و در آنجا درخواست پناهندگي بدهيم,آنها مي گفتند براي گرفتن پناهندگي در فرانسه , بني صدر به ما كمك ميكند. البته بعدا متوجه شدم علت اصرار آنها براي دادن درخواست پناهندگي در فرانسه , نه بخاطر تسهيلات پناهندگي بلكه بخاطر توطئه هايي است كه عليه حضور خانم مريم رجوي و دفتر شوراي ملي مقاومت در اور سور اواز و مجاهدين در دستور كار دارند واصلا به همين خاطرتمركز كارآنها در فرانسه مي باشد.
وزارت اطلاعات تمام انرژي اش را روي دوچيز متمركز كرده بود, يكي توطئه عليه اشرف و ديگري فرانسه و اور به همين دليل به رغم اينكه من در آلمان درخواست پناهندگي داده بودم ولي علي قشقاوي و فيروزمند اصرار داشتند كه با تشكيلات فرانسه كار كنم و حتي بطور هفتگي بيايم و برگردم و فكر هزينه اش هم نباشم چونكه در اينجا كار بيشتري دارند.
در آلمان كه محل استقرار وپناهندگي من بود به علي قشقاوي وصل شدم .در مدتي كه در خانه علي قشقاوي مستقر بودم متوجه شدم كه او سرشبكه نفرات جدا شده از مجاهدين كه به خدمت رژيم درآمده اند , در آلمان است و كار اصلي اش تآمين مالي وحل و فصل مسائل در آلمان و نامه نگاري به ارگانهاي حقوق بشري عليه مجاهدين و نوشتن مقالات ضد مجاهدين ميباشد.
5-شبكه وزارت اطلاعات دركشورهاي اروپائي:
با ارتباطات نزديكي كه با علي قشقاوي داشتم بتدريج متوجه شدم تشكيلاتي از«جداشده ها» در كشورهاي مختلف بخصوص ، فرانسه ، آلمان ، هلند وجود دارد كه كار اصلي آنها ضديت با مجاهدين و شوراي ملي مقاومت است . در هر كشور يك يا چند سرشبكه وجود دارد كه به علي, نفر وزارت اطلاعات در سفارت رژيم در فرانسه وصل هستند. افراد اين شبكه ها در ظاهر مدعي اند كه هم ضد رژيم هستند و هم ضد مجاهدين!
ولي واقعيتش اين بود كه هيچ كاري عليه رژيم انجام نمي دادند و هيچ مقاله اي عليه رژيم در سايت هايشان به چشم نميخورد. در عوض تمامي فعاليت ها ونوشته ها واقداماتشان عليه مجاهدين مي باشد.
6-. شبكه رژيم در كشور آلمان :
همانطور كه دربالا اشاره كردم سرشبكه اصلي رژيم در آلمان علي قشقاوي ميباشد, او از مهره هاي مورد اعتماد وزارت اطلاعات و از افراد امتحان پس داده رژيم آخوندي است. او سايتي بنام «ايران سبز» دارد.كار اصلي او ضديت عليه مجاهدين است , علاوه بر آن به جاسوسي و قاچاق و جابجايي غيرقانوني نفرات جداشده و جابجايي پول به كشورهاي اروپايي براي پيشبرد مقاصد رژيم مشغول است. او در ارتباط مستقيم با عوامل اطلاعاتي در كنسولگري ها و سفارت خانه هاي رژيم در كشورهاي مختلف است. نامبرده براي اخذ دستورات وزارت اطلاعات چندين بار به صورت غيرقانوني از طريق كشور تركيه به ايران تردد داشته است. بنا به اعتراف خودش آخرين بار سال گذشته از طريق كشور تركيه به ايران رفته سپس بازگشته است, در حاليكه ظاهرا او يك پناهنده سياسي است و قانونا حق رفتن به ايران را ندارد و بايد پناهندگي اش لغوگردد.
قشقاوي درآخرين سفرش ترتيب اعزام تعدادي از تيفي هايي كه به ايران رفته بودند نظير نادر نادري و محمد رزاقي و محمد كرمي را به كشور فرانسه داده است . سيدامير موثقي, ادوارد ترموديان , جمشيد چارلنگ نيز به علي قشقاوي وصل هستند و در ارتباط با وي كار ميكنند. به روز كردن سايت ايران سبز و تايپ مقالات بعهده ادوارد ترموديان مي باشد .


بدليل اعتمادي كه رژيم به علي قشقاوي دارد ازاو براي جابجائي پولهاي كلان استفاده ميكند. او به خوبي تإمين مالي ميشود و با دست باز به عوامل رژيم پول ميدهد. هرگاه از او سئوال مي كردم كه اين پولها را از كجا مي آوري درجواب ميگفت كه ازطريق انجمن هاي خيريه اي كه كارشان كمك به پناهندگان است بدست مي آورم .


البته من بدليل زندگي مرفهي كه براي خودش ترتيب داده بود و داشتن دوخانه كه يكي در خيابان ”روتردامر ” و ديگري نزديك به آن بود و ولخرجي زياد و مسافرتهاي پرخرجي كه داشت گاهي دچار شك ميشدم كه او اين پولها را ازكجا مي آورد. كه او هربار طوري آنرا توجيه ميكرد.او يكبار براي حمل ونقل 50هزاريورو وجه نقد مرا با خود به برلين برد و آنرا به فردي كه درايستگاه قطار سراغ ما آمده بود تحويل داد وميگفت كه نامبرده درخريد و فروش فرش اشتغال دارد .


قشقاوي چون ازحقوق پناهندگي استفاده ميكرد پولهاي دريافتي از رژيم را در حساب بانكي خودش نگه نميداشت و آنرا نزد فرد مسني كه در شهر كلن سكونت داشت ميگذاشت و در واقع اين فرد بانك او بود . من دو بار براي دريافت پول ازاين فرد ويا دادن پول به او، همراه قشقاوي رفته بودم و اين فرد را ديده بودم.


روزي كه من متوجه شدم درچه دامي قرار گرفته ام و رابطه ام را بارژيم قطع كردم, قشقاوي براي متقاعد كردن من به ادامه رابطه با رژيم گفت كه خودش مدت 7 سال است كه با دستگاههاي اطلاعاتي رژيم كار ميكند و به استخدام آن درآمده است وهيچ بدي از آنها نديده است .


قشقاوي براي جذب نفرات جداشده در شبكه رژيم آنها را به صورت قاچاق از كشورهاي اروپايي براي مدتي به منزل شخصي اش مي آورد. درآنجا روي آنها كار ميكرد به طوري كه منزل او به صورت يك سرپل اطلاعاتي براي رژيم در آمده بود. اومي گفت ياسر عزتي مدت 6 ماه به صورت غير قانوني درمنزل او سكونت داشته است و بعد به كمك او به ايران رفته است والان يكسال است كه درايران مي باشد .
سرشبكه هاي ديگر وزارت اطلاعات در آلمان عبارتند از:
الف-محمدحسين سبحاني : اوگرداننده سايتي بنام ”ايران قلم” مي باشد و يكي ازعوامل رژيم به نام علي جهاني فرد به او وصل است .
ب-علي اكبر( بهمن) راستگو:
او گرداننده انجمني به نام ”آوا” و سايتي به همين نام مي باشد. ادهم طيبي و عليرضا نقاش زاده ومحسن عباسلو به او وصل هستند. ادهم طيبي(ميلاد آريايي) از اينكه تحت مسئوليت راستگو قراردارد اظهار ناراحتي كرده و نزد قشقاوي شكايت كرده بود . قشقاوي براي تخفيف دادن اختلافات طيبي و راستگو يك وبلاگ بنام ”هم آواز ” براي او درست كرد و سعي كرد به اين وسيله اختلافات آنها را كاهش بدهد.
همه سرشبكه ها مستقلا به علي ( مهره سفارت رژيم درفرانسه ) وصل هستند وتوسط او توجيه وتإمين مالي ميشوند. قشقاوي ميگفت درچند سال اخير عباس صادقي نژاد و كريم حقي مبالغ زيادي از پولهائي را كه جهت كمك به جدا شده ها دريافت كرده بودند را بالاكشيده اند و اين باعث شد كه رژيم اعتمادش را به آنها ازدست بدهد و نقل و انتقالهاي پول نقد و دادن جيره و مواجب مزدورانش را بيشتر به قشقاوي بسپارد .
همسر عباس صادقي نژاد دريكي ازمسافرتهايش به ايران به منظور تبرئه شوهرش با مامورين وزارت اطلاعات درايران صحبت ميكند ومي تواند نظر مساعد وزارت اطلاعات را براي بازگشت مجدد عباس صادقي نژاد به كار قبلي اش جلب كند. كريم حقي و عباس صادقي نژاد، جواد فيروزمند را عامل لو رفتن دزدي هايشان نزد رژيم ميدانستند و هردو سوگند خورده اند كه هر كاري بتوانند ميكنند تا جواد فيروزمند نتواند دربين جداشدگان وابسته به رژيم خودش را بالا بكشد.
7-شبكه وزارت اطلاعات درفرانسه:
مسؤليت عناصر وابسته به رژيم در فرانسه برعهده كريم حقي (مقيم هلند) و جواد فيروزمند(مقيم فرانسه) است كه هر دو آنها به همان مإمور وزارت اطلاعات رژيم درفرانسه به نام علي وصل هستند و علي خطوطي را كه بايد به پيش ببرند به آنها ابلاغ كرده و هزينه هاي ماهيانه آنها را مي پردازد.نفراتي كه به كريم حقي وصل هستند عبارتند از :عباس صادقي نژاد, حسن پيرانسر, حميدسياه منصوري, نادر نادري, محمد رزاقي, منصور نظري , حامد صرافپور , محمد بازيارپورو محمد كرمي كه دريك انجمن پوششي وزارت اطلاعات به نام ”ايران باستان – راه درخشان” فعاليت ميكنند.
بهزاد عليشاهي(مقيم هلند)نيز به كريم حقي وصل است ويكي ازوبلاگ هاي وزارت اطلاعات بنام حسن زبل را اداره ميكند. او به طور مستمر به فرانسه رفت و آمد داشته و با افراد فوق الذكر رابطه تنگاتنگ و نزديك دارد.
عباس صادقي نژاد مسئول كارهاي خدماتي نفرات است و به كريم حقي وصل است. جواد فيروزمند جدا ازكريم حقي, مستقيما به علي, نفر وزارت اطلاعات رژيم وصل است. او به همراه جهانگير شادانلو انجمني تحت عنوان” آريا” را اداره ميكنند.
طي مدتي كه با شبكه جدا شدگان در تماس بودم ازنفرات مختلف شنيدم كه براي وزارت اطلاعات ,كار و فعاليت درفرانسه برعليه مجاهدين وشوراي ملي مقاومت در اولويت قرار دارد وحاضراست هرهزينه اي را براي فعاليت در فرانسه بپذيرد ,به عنوان مثال مدتي همه توجيه شدند برعليه اور وخانم رجوي مقاله بنويسند, آنها تإكيد مي كردند كه ميتوانيم با ايجاد يك تصوير ترسناك از اور كه دفتر مركزي شوراست, مردم ومقامات فرانسوي را بترسانيم تا جلوي فعاليت مريم رجوي را بگيرند.
مسئله اصلي شبكه رژيم درفرانسه ترتيب دادن جلسات مختلف بر عليه مجاهدين مي باشد. ترتيب دهنده اين گونه جلسات شادانلو و فيروزمند هستند كه از حمايت هاي احسان نراقي و علي راستبين هم برخوردارند.تعداد نفرات شركت كننده وزمان برگزاري جلسات براي برگزاركنندگان مهم نيست بلكه مهم اين است كه بگويند جلسه اي داشتيم و بعد چند عكس بگيرند و روي سايت ها بگذارند. در اولين جلسه اي كه من هم به همراه چندنفر ديگر در آن شركت داشتم , احسان نراقي ضمن تشويق ما بخاطر جدا شدن ازمجاهدين گفت : در زمينه برگزاري جلسات عليه مجاهدين هميشه روي تإمين تداركات توسط ما مطمئن باشيد. البته حالا كاملا برايم مشخص است كه برگزاركننده تمامي اين جلسات وزارت اطلاعات است .
عوامل اجرايي رژيم هركدام داراي پرسنل و يكي دو سايت تبليغاتي هستند و هركدام بصورت جدا ازهم برنامه اجرا ميكنند و براي اين كه بتوانند خود را نزد اربابانشان بالا ببرند بايد اتهامات هرچه بزرگتر و دروغهاي هرچه بيشتري برعليه مجاهدين ترويج كنند. البته برعكس دروغ پردازيها و سرو صداهايي كه درسايت هايشان ميكنند برنامه هايشان خيلي خالي و بي محتوي است, چون حرف جديدي جز تكرار دروغها و لجن پراكني هاي آخوندها عليه مجاهدين ندارند. مدت زمان برنامه هاي آنها از 20 دقيقه تجاوز نميكند .شايان ذكر است كه دربرنامه هاي آنهاكسي بجز عوامل خودشان شركت نميكند.
در جلسه اي كه تحت عنوان پرطمطراق ”ازاشرف تا اور” درتاريخ 21 نوامبر 2008 برگزار كردند, مجموعا10 نفر شركت كرده بودند كه تازه اغلب نيز از كشورهاي ديگربه پاريس آمده بودند.پس از اين جلسه فيروزمند و شادانلو خواستند براي پخش كتاب به ايستگاه قطار سرژي بروند و براي اينكه افراد حاضر به شركت دراين برنامه بشوند ,شادانلوگفت: ما اينجا ازحمايت پليس برخورداريم . فيروزمند و شادانلو معمولا محل جلسات خود را اعلام نمي كنند چون ميدانند بشدت مورد تنفرايرانيان هستند.شادانلو (كه معمولا تهيه سالن را بايد او انجام دهد) براي اينكه به ساير مإموران وهمكاران وزارت اطلاعاتي اش كه ازكشورهاي ديگر به فرانسه مي آورد, اطمينان خاطر بدهد كه مإموريت ها و جلساتشان موجب حساسيت دولت فرانسه نخواهد بود و دردسري براي آنها بوجود نمي آورد صريحا به آنها ميگويد از حمايت يك سرويس مخفي فرانسه براي برگزاري اين جلسات برخوردارهستيم .
8 -هدف وزارت اطلاعات ازدروغ پراكني عليه مجاهدين:
همانطور كه گفته شد هدف اصلي وزارت اطلاعات و شبكه هاي آن ،لجن پراكني و دروغ پردازي برعليه مجاهدين , اشرف و اور است و ميخواهد با اين اعمال كثيف , چهره مقاومت را خدشه داركند.علي قشقاوي بارها ازمن خواست كه عليه مجاهدين مقاله بنويسم و تاكيد ميكرد كه دراين مقالات روي زندان و شكنجه در مجاهدين انگشت بگذارم ..هدف رژيم ازتكرار اتهامات بي پايه اين است كه شايد اين گونه دروغها را تعداد اندكي با ور نمايند و بعد رژيم ازخود اين افراد به عنوان مرجع اين گونه اخبار جعلي استفاده كند. زيرا مشكل اصلي رژيم عدم مشروعيت در تمام زمينه هاست و حرفهاي رژيم را كسي قبول نميكند.
من شاهد و ناظر بودم كه عوامل وزارت اطلاعات رژيم چگونه نفرات را وادار ميكردند كه به دروغ هم كه شده درسايتها و وبلاگهاي وابسته به خود اعلام كنند كه مجاهدين نفرات ناراضي را شكنجه ميكنند, دراشرف زندان دارند , ازديدارخانواه ها با فرزندانشان دراشرف جلوگيري ميكنند و دراين اواخر همين دروغ ها را درمورد دفتر مركزي شوراي ملي مقاومت در اور سور اواز درفرانسه نيز شروع كرده اندو.........آنها بخصوص بعد از خروج نام مجاهدين ازليست تروريستي كشور انگلستان نگران بسته شدن پرونده مجاهدين در فرانسه بودند به اين جهت خيلي تلاش ميكردند كه با دروغ پراكني عليه اور مانع بسته شدن اين پرونده شوند.
عوامل وابسته به رژيم تحت عنوان ”جداشدگان سابق مجاهدين ”برطبق نقشه و توجيهات وزارت اطلاعات طوري عمل ميكنند كه چهره مجاهدين را (بعنوان اپوزيسيون اصلي رژيم )خدشه دار كرده و به جنايات رژيم جمهوري اسلامي مشروعيت ببخشند. آنها چنين تبليغ ميكنند كه ديكتاتوري و ارتجاع ضد انساني حاكم برايران بهتر, مشروعتر و قابل تحمل تر از مجاهدين و شوراي ملي مقاومت هستند.
9--علت جدائي من از شبكه جداشدگان وابسته به رژيم :
همانطور كه دربالا گفتم بعدازخروج ازتيف فردي بنام علي كه خود را جدا شده قديمي مجاهدين معرفي ميكرد, جواد فيروزمند و علي قشقاوي را بمن معرفي كردتا در زمينه پناهندگي به من كمك كنند. من تا چند ماه پيش پي به ماهيت اين فرد نبرده بودم و هنوز بر اين باور بودم كه كارهاي اين قبيل افراد از موضع ”انسان دوستانه” و ”ياري رساندن به ديگر جداشده هاي مجاهدين” ميباشد . آنها درحرف مدعي بودند كه مخالف جمهوري اسلامي و منتقد سازمان مجاهدين هستند!! و از هيچ منبع و يا كانالي بخصوص ازجانب رژيم تأمين مالي نمي شوند!! و به صورت مستقل عمل مي نمايند!! تا اينكه دردسامبر 2008 علي قشقاوي به من اطلاع داد كه براي ديدار و ملاقات با شخصي بايد به همراه او به پاريس بروم .وقتي به پاريس رسيديم او مرا به كافه اي خيابان واگرام (نزديك سفارت رژيم در پاريس) وشماره پلاك 15 برد, وقتي به طبقه دوم اين كافه رفتيم متوجه شدم فردي كه قراراست او را ببينيم همان ”علي ” است كه قبلا خود را از افراد قديمي جدا شده از مجاهدين معرفي كرده بود . شايد اين هفتمين يا هشتمين باري بود كه علي را ميديدم كه البته به جز يكي دو ملاقات بقيه اش با علي قشقاوي بوديم. وقتي سه نفري نشستيم علي 4 پاكت پر از اسكناسهاي 500 يورويي از جيبش بيرون آورد و يكي ازپاكتها را به علي قشقاوي داد و گفت بقيه پاكتها مربوط به نفرات ديگر جداشده مي باشد و مجددا درجيبش گذاشت. او پس از مدت كوتاهي ازعلي قشقاوي خواست كه ما را تنها بگذارد تا با من صحبت كند. اين بار هم مثل دفعات گذشته كه او را ديده بودم كمي قيافه اش را عوض كرده بود. او هميشه تغييراتي در قيافه اش ميداد , درابتداي هر ديداري هم ازما ميخواست كه تلفنهايمان را خاموش كرده و خودش نيز موبايلش را خاموش ميكرد .
چون او را به عنوان يك فرد سياسي مي شناختم ازاين كارش تعجب نميكردم .وقتي كه علي قشقاوي ما را تنها گذاشت او ابتدا پرسيد كه آيا رشتي (منظورش قشقاوي بود كه او با اين لحن درموردش صحبت ميكرد) مخارجت را ميدهد؟ بعدهم گفت هر خرجي كه ميكني فاكتورش را نگه دار و پولش را ازعلي (قشقاوي) بگير. من با كمال تعحب متوجه شدم كه اينبار او بالحن متفاوتي نسبت به دفعات قبل با من صحبت ميكند و بخصوص زماني جا خوردم كه وقتي در ميان صحبت ها در مورد رژيم صحبت كردم او بلافاصله رو به من كرد و گفت : ”اينقدر رژيم رژيم نكن, كارهاي ما يه جورهايي به رژيم ربط دارد”. و بلافاصله به من گفت كه هدف از ديدن تو اين است كه تو را توجيه كنم تا از اين به بعد ماهيانه مبلغ 500 يورو حقوق از علي قشقاوي دريافت كني و پس از دريافت مبلغ مذكور به او رسيد بدهي و يك نمونه از رسيدي را كه دستش بود به من نشان داد كه نوشته شده بود ” اينجانب ..... مبلغ 500 يورو بعنوان كمك هزينه زندگي از علي قشقاوي دريافت كردم ” جلوم گذاشت تا ببينم . او گفت در دوماه آينده ميزان حقوق تو تا چند برابر افزايش پيدا خواهد كرد و هرچه بيشتر كار كني پول بيشتري هم دريافت ميكني.
براي اولين بار بود كه كسي رو در رو ميخواست مرا براي مزدوري وزارت بدنام آخوندي استخدام كند. من جا خورده بودم و مانند برق گرفته ها لحظاتي او را نگاه كردم و سپس سراسيمه و ناراحت و بدون خداحافظي از پله هاي كافه پايين آمده و به نزد علي قشقاوي برگشتم و جريان را برايش توضيح دادم و با عصبانيت و ناراحتي به او گفتم كه شما مرا فريب داده ايد و سرمن كلاه گذاشتيد. مگر شما به من نگفتيد كه ما به هيچ كسي وابسته نيستيم و به صورت مستقل عمل مي كنيم؟ چرا از اول به من نگفتيد كه كار ما مزدوري براي رژيم آخوندي است؟علي قشقاوي سعي كرد شيادانه مرا آرام كند وگفت كه حرف علي(مإمور وزارت اطلاعات مستقردر سفارت رژيم درفرانسه) را جدي نگير و هركاري كه داشتي به خود من بگو .من به او گفتم كه من ديگر هيچ كاري به شما ندارم و شما هم حق نداري كه سراغ من بيايي و با من تماس بگيري!
علي از برخورد من خيلي جا خورد و گفت تو نميتواني ازما جدا بشوي, توخودت را آلوده اين كاركردي و هيچ راه برگشتي نداري, ما روي تو حساب كرده ايم اگر ازما جدا بشوي زندگي بدي خواهي داشت ولي اگر با ما ادامه بدهي زندگي ات به مراتب چندين برابر بهتر خواهد شد. من به تندي جوابش را دادم وهرچه اصراركرد حرفش را نپذيرفتم . وقتي كه مطمئن شد من به هيچ قيمتي حاضر نيستم به اين كاركثيف ادامه دهم به تهديد من پرداخت و گفت: رژيم دراروپا شبكه هاي وسيع دارد و اگربخواهي اعلام جدايي كني و يا برعليه ما حرفي بزني برايت گران تمام مي شود و هر كجا كه باشي پيدايت ميكنند وتو را به مجازات مي رسانند ولي من تصميم خودم را گرفته بودم و ديگر به هيچ قيمتي نميخواستم شريك جنايات آنها باشم .
چون با ماشيني كه قشقاوي درشهركلن كرايه كرده بود به پاريس آمده بوديم , قشقاوي با اصرارازمن خواست كه باهم به كلن برگرديم .درطول مسير مرتب با من صحبت كرده و به اصرار ازمن ميخواست كه آينده ام را خراب نكنم و رابطه را قطع نكنم . وقتي كه به كلن رسيديم سه ساعت بصورت ايستاده در خيابان درحالي كه باران هم مي باريد به اصرارش براي همكاري ام با آنها ادامه داد كه البته گاهي اين اصرار همراه با تهديد نيز بود.درپايان به او گفتم كه اگر يك ذره انسانيت و شرافت داشته باشي توهم بايد جدا بشوي وگرنه باتوجه به مدارك و اسنادي كه از تو دارم ، برعليه تو و اربابانت شكايت خواهم كرد و اگر دراين جا عدالت و انصافي وجود داشته باشد تو را به پاي ميز محاكمه خواهم كشاند.
لازم است كه درهمين جا اين نكته ر اهم ياد آور شويم كه : درست دو ماه قبل ازاين برخورد و پيشنهاد علي به من ، زمانيكه هنوز دركمپ پناهندگي ”اوزنا بروك” آلمان بودم خانمي بنام پروين و آقائي بنام اكبر كه وانمود ميكردند هوادار مجاهدين هستند نزد من آمدند و با تهديد وتطميع از من خواستند كه فعاليتي برعليه مجاهدين نكنم. من بلافاصله اين موضوع را به علي قشقاوي اطلاع دادم و او مرا تشويق كردكه برعليه مجاهدين وتلاششان براي خاموش كردن من موضعگيري كرده و اطلاعيه بدهم كه من هم اين كار را كردم . اطلاعيه من خيلي مورداستقبال قرارگرفت و او علي(نفرسفارت) در ابتداي همين ملاقات و قبل از پيشنهادش در مورد استخدام به من گفت: تو با رد درخواست اين دونفر از آزمايش بزرگي عبور كردي. من آن موقع متوجه نشدم كه او منظورش ازآزمايش چيست ولي بعداز پايان آخرين ديدارم با علي كه برايم مسجل شد اويك ماموربلند پايه وزارت اطلاعات است وقتي دوباره داستان را مرور كردم متوجه شدم كه فرستادن اين دو نفر بعنوان هوادارمجاهدين, اقدامي ازطرف وزارت اطلاعات براي امتحان كردن من و اين كه آيا تمايل به همكاري با مجاهدين دارم ترتيب داده شده است . آنها ضمنا با فرستادن اين دو نفر ميخواستند به من اين طور وانمود كنند كه مجاهدين تلاش دارند مخالفانشان را با تطميع و تهديد خاموش كنند.
به هرحال قبولي دراين تست آنها را نسبت من دچار اشتباه محاسبه كرده و فكر كرده بودند زمان عضوگيري مستقيم من براي وزارت اطلاعات فرارسيده و به اين خاطر تصميم گرفته بودند كه پيشنهاد اين كار خائنانه را به من بدهند.
10 -هشدار به مقامات كشورهاي اروپائي نسبت به شبكه وزارت اطلاعات ملاها:
من طي مدتي كه در دام وزارت اطلاعات افتاده بودم خطاهاي زيادي مرتكب شده و مواضع ناجوانمردانه اي بر عليه مجاهدين اتخاذ كرده بودم . امروز كه آن موضعگيريها را مرور ميكنم جز احساس خيانت و شرمندگي ، چيزي براي گفتن ندارم . ولي اميدوارم با نوشتن اين نامه و افشاي كارهاي مإموران كثيف وزارت اطلاعات توانسته باشم بخشي از اين خطاي بزرگ را جبران كنم .من براي اثبات گفته هايم حاضرم نزد هر دادگاه يا هر مرجع بيطرفي توطئه هاي وزارت اطلاعات درخارج كشوررا افشاكرده و شهادت بدهمبا ارسال اين نامه براي مقامات ذيربط اروپائي ميخواهم هشداردهم كه مراقب شبكه جهنمي وزارت اطلاعات آخوندي در كشورهاي خودشان باشند. چرا كه اين شبكه ,علاوه بر لحن پراكني عليه مقاومت ,به جاسوسي بر عليه پناهندگان ايراني و مجاهدين خلق ايران مشغول است . شبكه اي كه درگذشته هاي نه چندان دور نشان داده است كه بسرعت مي تواندپتانسيل كارهاي تروريستي را داشته باشد.
با تقديم احترام علي پاك بيست وششم فروردين ماه سال هزارو سيصد و هشتا د هشت برابر با 15 آوريل سال دوهزار ونه

رو نوشت :- صليب سرخ جهاني
- كميسر حقوق بشر
-كميسارياي عالي حقوق پناهندگان
- فدراسيون بين المللي حقوق بشر
- كميته دوستان آزاد پارلمان انگلستان
- كميته بين المللي درجستجوي عدالت
- گروه دوستان ايران آزاد درپارلمان اروپا
- وزيركشور فرانسه
- وزيركشور آلمان
- سازمان مجاهدين خلق ايران
- شوراي ملي مقاومت ايران

ما راويان اين روايت ”شوم” ايم!

بگذار اگر تاريخ شرح روايت شمشير است و خاکستر ، ما نيز شارحان آن روايتي باشيم که به آينده گان مان گفته باشيم :"روزي روزگاري در ايران رژيمي بر سر کار بوده است که ذات اش از مرگ بود و کردارش مرگ آفريني . رژيمي که در نابهنگامي زيست اش از واپس ترين و انگلي ترين شيوه ي حيات بهره مي جست تا زالو وار پروار شود و ذائقه ي سيري ناپذيرش از خون ، حيات مرگ بارش را به صباحي به درازا بکشاند . "بگذار ما راويان وقايعي باشيم که سياهي و خاکستر کمترين نشانه هاي به جا مانده از آن است . وقايعي که مبداء و منشاء اش نظام جمهوري اسلامي در ايران است !
آنچه که هم اکنون در اردوگاه اشرف در عراق بر مجاهدين خلق ايران مي گذرد ، بي شک نماد تلاش زندگي و مرگِ دو جريان ، دو گونه و دو نوع نگاه به زندگي و مرگ است . در يکسو جلوه هاي زندگي متبلور است و اين که انسان هايي در تلاش ِ زيستن و بقاي خويش در کار نبرد با رژيم جمهوري اسلامي ، مرگ آفريني او را و مصيبت زايي ِ ـ " هست " اش را به مصاف مي کشند و در سوي ديگر اما تمامي دست هاي متجاوز به حقوق مردم ايران در کار است تا حق حيات ، زندگي و تمام آنچه را که دنياي متمدن به مثابه ي حقوق شهروندي و حقوق بشر و دفاع از خويش در برابر تجاوز و تعرض ، در کنوانسيون هاي بين المللي و مصوبات حقوقي خود پذيرفته است ، در گرو معامله اي شوم وجه المصالحه سازد تا رژيم ضد انساني حاکم بر ايران ، همچنان در کار مرگ آفريني و ويرانگري باشد !
فشار جمهوري اسلامي بر دولت عراق و نيز بوي نا خوشايند سازش معامله گرانه ميان امريکا و حاکمان تهران بر سر منافع مشترکشان در غارت منابع ملي ايران و منطقه ، قرار است به بهاي قرباني شدن فرزندان ايران و ساکنان مجاهد خلق در اردوگاه اشرف منجر شود !
بگذار ما راويان اين روايت شوم باشيم اگر که داس مرگ اين بار بي پرواتر به کشتار در آيد و فرزندان ايران را به خاک در غلتاند .
بر ما ست که از اين شهادت تاريخي رو گردان نباشيم .بر ما ست که اعتراض کنيم و از جان فرزندان ايران ، خواهران و برادران مان در اشرف حفاظت کنيم و دست هاي متعرض و خون آلود را در اين معامله ي کثيف در چشم جهان به نمايش بکشيم !بر ماست که از حرمت آزادي دفاع کنيم !
شهريار دادور ـ استکهلم 29 آپريل 2009

۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه

دكتر هاني يازرلو: اين ما هستيم كه بايد از سال 60 شاكي باشيم.

مصاحبه كميته گزارشگران حقوق بشر با دكتر هاني يازرلو
قصد مراجعه به سازمان ملل را دارم- اين ما هستيم که بايد از سال 60 شاکي باشيم
كميته گزارشگران حقوق بشر:دوم اسفندماه گذشته و در کشاکش بازداشت دانشجويان واعتراضات بدفن شهدادردانشگاهها،نيروهاي امنيت يبصورت هماهنگ بامراجعه به منازل برخي ازخانواده هاي سازمان مجاهدين خلق در ايران،اقدام به بازداشت حدود 10نفر نمودند. اين افراد که پس ازبازداشت به بند209زندان اوين انتقال يافتند،هنوزپس ازگذشت بيش ازدوماه امکان ملاقات وتماس باخانواده هاي خودرانيافته اند.
بازداشت افرادخانواده هاي سازمان مجاهدين خلق درايران درشرايطي صورت ميگيرد،که مطابق قانون"تنها شخص متهم مي بايست دربرابراعمال خودپاسخگوباشد،و اعمال فشار بر خانواده شخص ممنوع است." با اين وجود در سال هاي گذشته، شماري از افراد به اتهاماتب چون" سفر به شهر اشرف " مورد بازداشت قرار گرفته اند. در حالي که به گفته برخي از اين افراد، اين سفرها بصورت کاملا قانوني و تنها به قصد ديدار با برخي از اعضاي خانواده انجام شده است.به همين مناسبت و براي اطلاع بيشتر از چگونگي برخورد با اين خانواده ها، مصاحبه اي را با دکتر يازرلو، ترتيب داده ايم. که دو فرزندش(حامد و هود يازلو) در زندان به سر مي برند وهمسرش نيز از سوي دادگاه انقلاب محکوميت سنگين 3 سال حبس دريافت کرده است.
- آيا شما و خانواده تان در طول حاکميت سي ساله جمهوري اسلامي برخوردي با دستگاه قضايي داشته ايد ؟
اگر توضيحي در مورد آن بدهيد ممنون خواهيم شد .
بنام خداو بنام آزادي که جوهر تکامل وکلمه اصلي اسلام و فلسفه انقلاب است.بنده دراواخر مرداد ماه سال1360تقريبا 28مردادزماني که درمنزل پدري بودم و البته آن موقع در اداره بهداري گنبد کاووس کار مي کردم بازداشت شدم.مأموران سپاه، شبانه به خانه پدري در آزادشهر يا همان شاه پسند سابق مراجعه کردند. برادرم بزرگترم براي پاسخ دادن به درب منزل رفت و چون گفته بود که من در منزل نيستم، آنها هم ايشان را به جاي من آن شب بازداشت کردند که حدود يکسال و نيم اين بازداشت به طول انجاميد .خود بنده را هم سه روز بعد و زماني که به اداره بهداري ميرفتم چون در درمانگاه يکي از روستاهاي ترکمن صحرا( کُرند )کار مي کردم - در فروشگاه يکي از اقوام ، مأموران سپاه آنجا را محاصره کردند و بعد پرسيدند که فلاني کيست . من خودم را معرفي کردم و آنجا بازداشت شدم و به مقر سپاه پاسداران آزادشهر انتقال داده شدم و يک شب آنجا بودم . بعد به مرکز سپاه پاسداران گنبد کاووس منتقلم کردند. حدود يک ماه در سپاه بودم و يکسري بازجويي هاي اوليه انجام شد . بعد به زندان شهرباني گنبد کاووس انتقال داده شدم و يک بار دادگاه رفتم . بيش از يک ماه هم آنجا بودم که يک روز همسرم به اتفاق حامد که چهار ماه و نيم اش بود ، به ملاقاتم آمد.در حين ملاقات مأموران همسرم را با حامد بازداشت کردند و به محل دادگاه انقلاب بردند . بعد از دو روز من را هم از زندان شهرباني گنبد به اتفاق مأموران سپاه به اهواز فرستادند.چون من دانشجوي اهواز بودم و محل فعاليت سياسي زمان شاه ام هم اهواز بودو اوايل انقلاب هم در جنبش ملي مجاهدين براي چند ماه فعاليت داشتم ، دادگاه اهواز خواسته بود که من را به اهواز بفرستند. بعد به اتفاق همسرم و حامد انتقال داده شديم و در آنجا مدتي در بازداشت گاه دادگاه در حبس بوديم.بازجويي هاي مکرري انجام شد و سپس به زندان کارون انتقال يافتيم و طي محاکمات متعدد بنده را به حبس ابد و همسرم را هم به 5 سال حبس محکوم کردند . حدود 5 سال بعد در ارديبهشت ماه سال 1365 ما را از زندان آزاد کردند . اين اولين زنداني بنده . البته من و همسرم را با يک وثيقه آزاد کردند . البته لازم به ذکر است که در زمان دستگيري هيچگونه فعاليتي در سازمان نداشتم و اين نکته قابل تأمل است . نکته ديگر که بايد اينجا متذکر شوم اين است که در سال 60 برادر همسرم و در تابستان سال 67 خواهر همسرم اعدام شدند.
- پس از آزادي چه اتفاقاتي افتاد؟
بعد من آمدم و کار مي کردم تا اينکه براي ادامه تحصيلم اجازه دادند و رفتم پزشکي ام را گرفتم . البته در طول مدت تحصيل مجدد، دوباره مورد بازجويي هاي مکرر قرار گرفته و محروم از تحصيل هم شدم . اتهامات هم از قبيل فعاليت عليه شئونات اسلامي در محيط مقدس دانشگاه بود !
بالاخره سال 1373 بعد از 20 سال فارغ التحصيل شدم . در مطب کار مي کردم . براي تخصص هم که البته جاي ما نبود و اجازه آن را نداشتيم. تا اينکه سال 1377 براي بار دوم عده اي از مأموران اطلاعات سپاه هنگام ظهر به مطب آمدند و به من گفتند که براي 2 دقيقه کار داريم . در پاسخ من هم گفتم که فکر مي کنم از آن 2 دقيقه هايي است که رفتم و چند سال طول کشيد. گفتم و بالاخره با آنها رفتم و باز بازداشت شدم . 14روز در انفرادي يکي از مقرهاي سپاه اهواز در انفرادي بودم . بازجوييهاي مکرر شدم .در فرداي قتلهاي زنجيره اي که دوم آذر افشا شدو قتل مرحوم فروهر اين اتفاق روي داد.من راهم به زندان سپيداراهواز انتقال دادند.تا اينکه آنجاهم دو باردادگاه رفتيم و بر اساس ماده500به يکسال حبس محکوم شدم .
- به چه اتهامي ؟
به اتهام ارتباط و هواداري از سازمان مجاهدين . يک اتهام ساختگي . بعد از يک سال که آزاد شدم دوباره سال 1379 بود که ديگر ديدم نمي توانم در اهواز زندگي بکنم . به تهران آمدم . زندگي داشت مي گذشت تا اينکه دوباره آن اتفاق ارديبهشت 86 روي داد . روزي ديدم که اطلاعاتي هايي که در خانه مستقر بودند زنگ زدند و و گفتند ما خانه را بازرسي کرديم و کتابها و کامپيوتر را داريم مي بريم بعد هم به شما اطلاع مي دهيم، که من گفتم صبر کنيد تا من به منزل برسم . چون فقط همسرم در منزل بود . ايشان تنها بود که آنها ريخته بودند و خانه را کاملا بيش از سه ساعت هر گوشه و زاويه اش را گشته بودند که مدارکي جمع کنند و ببرند که کيس کامپيوتر با هاردش براي حامد و هود و يکسري عکسهاي خانوادگي ، کتابهايي که من از سي سال پيش داشتم به اضافه عکسهاي خانوادگي ، پاسپورتها و حتي برگه هاي درسي بچه ها را هم با خود برده بودند . 12 روز بعد تلفن شد از واحد پيگيري اطلاعات که نزديک چهارراه ولي عصر است . خواستند که آنجا برويم . روز اول خانمم با هود رفت . بازجويي شدند و بلافاصله همانجا بازداشت شدند و به انفرادي بند 209 اوين منتقل شدند .
- در مورد بازداشت همسرتان خانم دشتي (نازيلا دشتي) و فرزندتان هود گفتيد ، دليل اين بازداشت چه بود ؟ چگونه با آنها برخورد شد ؟
دليل بازداشت اين بود که عيد سال 86 تصميم گرفتيم که خانمم براي ديدار خواهرش بعد از 25 سال جدايي به شهر اشرف برود . چون من خودم بيمار بودم و چندين بار عمل قلب کرده ام ، نمي توانستم همراه ايشان بروم . خروج آنها از مرز غربي کشور بود . چون من نمي توانستم بروم و در آن مقطع پسر بزرگم پروژه فوق ليسانس داشت ، ايشان را هم که نمي توانستم بفرستم ، با وجود اينکه هود داشت براي کنکور آماده مي شد ، نهايتا تصميم گرفتيم که تنها رفتن ايشان (همسرم) صلاح نيست و من از هود خواهش کردم که به همراه مادرش باشد . هود و مادرش به عراق و شهر اشرف رفتند . تعطيلات عيد آنجا بودند و بعد برگشتند . حدود يک ماه و نيم بعد، در دهه آخر ارديبهشت ماه 86 بود که اطلاعات به خانه ريخت و به اصطلاح خودشان مدارکي را از خانه جمع آوري کردند و بردند .- آيا مي دانيد که برخورد بازجوها با ايشان چگونه بود ؟در برخورد اول که من حضور نداشتم . ولي در واحد پيگيري اطلاعات که خانمم و هود در روز اول يعني روز ماقبل من و حامد بازجويي شده بودند ، گويا در آنجا هود ناسازگاري داشته و بلافاصله به بند 209 اوين منتقل مي شود . در روز بعد هم که ما در واحد پيگيري اطلاعات رفتيم کاملا جو آرامي بود . و هيچ گونه درگيري يا توهيني در بازجويي هاي واحد اطلاعات انجام نشد .در حال حاضر فرزند شما هود يازرلو هنوز در زندان است . همسرتان خانم دشتي چه مدت در زندان بودند ؟هود بعد از 16 روز با وثيقه 200 ميليوني آزاد شد که بتواند در امتحان کنکورش شرکت کند و آنهم به اصرار . دادگاه در آن موقع که آقاي موسوي بازپرس آنجا بود و فردي به اسم يوسفي که مسئول دفترش بود ، واقعا کارهاي غير معقولي انجام مي دادند که ممکن بود هود در آن مقطع از امتحان کنکورش هم محروم شود ، ولي با اصراري که ما کرديم و پيگيري هايمان نهايتا با مداخله آقاي حداد بالاخره هود با وثيقه 200 ميليوني آزاد شد و سه هفته بعد از بازداشت هم خانمم با وثيقه 100 ميليوني آزادشد .
- در اين مدت در زندان انفرادي بودند ؟
بله در تمام طول اين مدت در انفرادي 209 بودند .
- چه حکمي براي اين پرونده صادر شد ؟
در آن مقطع حکمي صادر نشد . تا اينکه در ارديبهشت ماه سال 87 تلفني خواستند که همسرم و هود به دادگاه مراجعه کنند . ما گفتيم که دليلي ندارد که تلفني مراجعه بکنند و بايد احضاريه فرستاده شود . از طرف ديگر به وثيقه گذار که از دوستان ما بودند تلفن زدند و تهديد کردند که اگر مراجعه نکنيم، وثيقه را ضبط خواهند کرد. حرف ما اين بود که اين کار خلاف قانون است . دليلي ندارد که در يک مملکتي دادگاه انقلاب که ادعا مي کند قانوني و رسمي است ، با تلفن احضار کند ؟ اصلا از کجا معلوم است که اين کسي که تلفن کرده از طرف دادگاه است ؟ چه مدرکي دارد ؟ دليل ما اين بود که قانونا بايد احضاريه بيايد . اين طبق قوانين خودشان است . بالاخره وقتي ديديم وثيقه گذار نگران است . ناچار شديم، به دادگاه مراجعه کنيم. بنابراين هود و همسرم به دادگاه رفتند و در آنجا با فردي مواجه شدند که خلاف اخلاق معمولي دادستاني با پسرم به مجادله پرداخت و با ايجاد يک جو هيستريک، او را تهديد کرد که تو سال 60 را نديدي ! و شروع مي کند تهديد هاي اينگونه کردن و سال 60 را به رخ پسرو همسرم کشيدن . که سال 60 اين کار و ان کار را کرديم .
- روزي که هود به دادگاه انقلاب رفت آيا همسرتان هم بودند ؟
بله همسرم هم بودند . بعد از اين بي احترامي ها و بي ادبي هايي که در دادگاه صورت گرفته بود بلافاصله قاضي مي گويد که وثيقه بايد فک رهن شود . پسرم مي گويد که فک چيست ؟ قاضي هم فکر مي کند که پسرم قصد مسخره کردن او را دارد. به او مي گويد که حالا نشان مي دهم و ميبيني ! تا اينکه دستور بازداشت و انتقال پسرم را به انفرادي بند 209 به اتفاق مسئول شعبه که فردي به نام آقاي موسوي بود ، صادر مي کند . در مراجعات بعدي که من داشتم ، وقتي با ايشان صحبت مي کردم که آخر شما به چه دليل توهين مي کنيد و به چه دليل قلم و کاغذ پرتاب مي کنيد ؟ به من گفت: که من به ياد سال 60 افتادم ، حرفهاي او من را ياد سال 60 انداخت . گفتم چه سال شصتي ؟ اگر قرار است کسي از سال 60 شاکي باشد ، اين ما هستيم که بايد شاکي بشويم . سال 60 به چه دليل من و همسرم را بازداشت کرديد و 5 سال در زندان بوديم ؟ اين ماييم که متضرر شديم . بالاخره متضرر بايد شاکي باشد . اصلا چه لزومي داشته که از سال 60 با پسر من حرف بزنيد ؟ پسر من که اصلا آن موقع به دنيا نيامده بود . چون متولد سال 66 است . گفتم که همسرم گفته که شما در آنجا توهين آميز ، قلم-کاغذ پرتاب کرديد ، خانم بنده را -با ادعاهاي مشعشعي که خود آقايان در بخش اخلاقيات دارند -در بين آنهمه متهمين سالن دادگاه انقلاب ، با اسم کوچک و با آن حالت خاص خودش صدا و ايشان را ميخواهد که به داخل بيايد و ايشان داخل دفتر مي آيد و در آنجا با او هم يک مقدار مجادله مي کنند و بعد پسرم را بازداشت مي کنند. لازم به ياد آوري است در مورد آزاد کردن وثيقه هم، سه روز بعد ، تازه زماني که وثيقه گذار مراجعه کرده بود ، وثيقه را آزاد کردند . يعني در همان روز وثيقه آزاد نشده بود. اين نشان مي دهد که فقط براساس يک اراده شخصي، پسر من بايد بازداشت شود . انفرادي پسرم 38 روز طول کشيد . در اين 38 روز هم بازجويي هاي مکرر شد ، تا اينکه بعد از 38 روز به ما ملاقات دادند .
- اين پرونده ها منجر به حکمي شد يا هنوز در جريان است ؟
بله . حکم دادگاه هود .البته بماند که در انفرادي بر پسرم چه گذشت. دچار خلط خوني شد و با آن فضاي کثيف سلول که نه تميز مي کردند و نه وسايل در اختيارش مي گذاشتند که تميز بکند . 15 آبان ماه سال 87 دادگاه تشکيل شد و در اين دادگاه همسرم و هود(پسرم) به سه سال حبس تعزيري همراه با تبعيد به زندان گوهردشت محکوم شدند. .
- الان هود همچنان در حال گذراندن دوران محکوميتش هست ؟
بله- به زندان گوهردشت منتقل شده؟نه در زندان اوين است . چون دادگاه تجديد نظر هنوز تشکيل نشده است . ما از طريق وکيل اعتراض کرديم.-
وکيل پرونده تا چه حدي توانسته، اقدامات مؤثري روي پرونده انجام دهد؟
وکيل اين پرونده دکتر محمد شريف است.وکيل ، با توجه به فضاي سياسي که در کشور وجود دارد و انصافا نه دادگاه مستقلي هست و نه وکلا امکان دفاع قانوني دارند، قادر نيست– اين نظر بنده هست . وکلا ،وکلاي شريفي هستند – دفاع خاصي انجام دهد. چون پشت مسئله اصلا – اگر نظر بنده را بخواهيد – چيز ديگري است . چرا بايد حبس ؟ چرا بايد بازداشت ؟ چرا بايد کتک ؟ چرا زندان ؟ چرا زنداني سياسي در بين مجرمين عادي و بد سابقه نگهداري شود ؟
- هود در حال حاضر در کدام بند اوين است ؟
هود در اندرزگاه 8 سالن 9 ، با يکسري زندانيان عادي است . مدتها هم بود در همين بندهاي زندان اوين مورد بي حرمتي و اذيت و آزار قرار مي گرفت . با وجود اينکه من خودم در سال 60 زنداني کشيدم ، زندانيان سياسي جدا بودند . ولي الان اينطوري نيست . اين هم يکي ديگر از موارد خلاف قانوني است که در مورد زندانيان سياسي انجام مي شود. متاسفانه فضا کلا به فضاي سياسي بر مي گردد . هنوز نه جرم سياسي تعريف شده ، نه حقوق زندانيان سياسي به رسميت شناخته شده و نه اينکه وکلاي ما هم بهشان اجازه داده ميشود که بتوانند از آن چيزي که واقعا قانوني است ، دفاع کنند .
- براساس خبرها فرزند ديگرتان حامد يازرلو هم در بازداشت به سر مي برد . حامد کي و در چه شرايطي بازداشت شد ؟
و اما حامد . حامد در دوم اسفند ماه صبح ساعت 7:30 بازداشت شد .
- چگونگي بازداشت را بيان کنيد؟
ساعت 7:30 درب آپارتمان زده شد . من هم به خيال اينکه نگهبان است ، در را خواب آلود باز کردم و ديدم که مأموران اطلاعات پشت در هستند . وارد شدند و بلافاصله با وجودي که گفتم خواهرم وسط هال و خانمم در اتاق خوابيده ، به طبقه فوقاني آمدند و شروع به بازرسي هاشان کردند. گشتند و جمع کردند و بردند . از جمله کامپيوتر را دوباره و سي دي هايي که در اتاق بود به اضافه کتابهاي بنده – کتابهاي باقي مانده ام را که دفعه اول نبرده بودند – و عکسهاي ديگري را . ايندفعه شناسنامه و کارت معافيت سربازي پسرم را هم بردند .
- ميدانيد که حامددرحال حاضرکجاست ودر چه شرايطي به سر ميبرد؟ آيادر طول مدت بازداشت خبري از اوداريد ؟
زماني که حامد را بردند،گفتند که به بند209ميبريم.ميتوانيدشنبه چون روزجمعه بودکه به خانه ريخته بودند.اگر خواستيد بياييد .اگر تا غروب آمد که آمد ، اگر نيامد شنبه مي توانيد به دادگاه انقلاب مراجعه بکنيد . تا يک هفته دادگاه انقلاب به ما مي گفتند بي اطلاعيم . ما از در نگهباني دادگاه انقلاب زنگ مي زديم و شعبه دو مي گفتند که ما خبري نداريم تا اينکه بعد از اصرار هاي مکرر، به معاونت امنيت زنگ زدم و از آنجا گفته شد که شما با شعبه سه امنيت تماس بگيريد . تا اينکه شعبه سوم امنيت پذيرفت که ما حکم بازداشت را داديم . و تا اتمام بازجويي ها اجازه هيچ گونه ملاقات يا تلفني داده نخواهد شد .
- يعني هنوز هيچ گونه اطلاعي از وضعيت حامد نداريد ؟
بيش از دو ماه است که اصلا و ابدا حامد نه تلفن زده و نه به ما ملاقات داده اند.فقط هفته اي يکبار ، دو شنبه ها که ملاقات بند209است رجوع ميکنيم .پولي ميگذاريم .براي اينکه آنجا اگر نيازي داشت خريدي بکندويا اينکه شايد دري به تخته اي بخورد يا تخته اي به در بخورد و ملاقاتي بدهند .
- چون خانواده شما هم درگير اين مسئله بوده است ، موج بازداشتي در يکم و دوم اسفند 87 اتفاق افتاد . که همان صبح که به منزل شما ريختند به منزل بسياري از خانواده هم ريختند و فرزندانشان بازداشت شدند .
فکر مي کنيد چرا اين بازداشت ها انجام شد ؟ در واقع توقع داريد چه اتهامي را براي حامد يازرلو در نظر بگيرند ؟
با توجه به سوابق خانوادگي و با توجه به شناختي که از ساير بازداشت شدگان داريم ، تنها يک وجه مشترک بين همه وجود دارد . وجوه افتراقش را نمي دانم . ولي وجه مشترک تمام اين خانواده ها اين است که خانواده هاي سازمان مجاهدين خلق در ايران هستند . عرض کردم بنده 5 سال به اتفاق همسرم سال 60 به همين اتهام ، در سال 77 به همين اتهام و بعد هم رفتن به اشرف و برگشتن همسرم و فرزندم هود . بقيه افراد را هم که مي شناسيم ، همگي يک نقطه مشترک دارند که خانواده هاي سازمان مجاهدين خلق هستند و افرادي از اين خانواده ها در شهر اشرف هستند .
- آيا هود و حامد دانشجو هستند ؟
بله، هود مديريت صنعتي ، دانشگاه غير انتفاعي قزوين مي خواند.حامد کارشناس ارشد مهندسي هوا فضا از دانشگاه اميرکبير است . ايشان دو سال پي در پي دکتري مهندسي هوا-فضا قبول شد ، ولي در مصاحبه ها ردش کردند . تا اينکه آخرين بار مشخص شد که دقيقا در رشته مهندسي هوافضا به دليل سوابق خانوادگي -اين را کتبا چيزي نگفتند ولي در بازجويي ها مشخص بود و اظهار مي کردند – اجازه ندادند که دکترايش را بگيرد . با وجود اينکه ايشان از نظر رتبه علمي در امتحانات رتبه هاي مقبولي داشته است و حتي يکبار اولين نمره را آورده بود .
- آيا با خانواده هاي ديگري که بازداشت شده اند ارتباطي داريد ؟
بي ارتباط نيستيم . هر هفته همديگر را در زندان اوين مي بينيم و اين سعادت اجباري را داريم که همديگر را ملاقات کنيم . چون درد همدرد که داند جز همدرد . جوياي حال هم هستيم و اگر خانواده اي احيانا فرزندشان تلفني زده باشد ، اطلاع داده مي شود که تلفن زده يا ملاقات داشته است . همديگر را در دوشنبه هاي هر هفته مي بينيم .
- چه اقداماتي خودتان انجام داده ايد ؟
آيا جايي مراجعه کرده ايد که بفهميد بالاخره فرزندانتان کجا هستند و در چه وضعيتي به سر مي برند ؟ به طور خاص حامد و ديگر بازداشت شدگان اسفند گذشته ؟
روزهاي دو شنبه که بند 209 اوين ملاقات دارد ؛ مراجعه مي کنيم ، اين آقايي که مسئول پاسخ گويي به خانواده ها هستند ، هر هفته مي گويند که حالشان خوب است و اينجا هستند . هنوز هم اجازه ملاقات و اجازه تلفن ندارند . از مراجعاتمان به دادگاه هيچ نتيجه اي نگرفتيم . حتي اجازه ديدار با بازپرس را هم به ما ندادند .
- آيا در دادگاه دليل خاصي براي اين روند به شما مي گويند ؟
دليل دادگاه فقط اين است که در حال بازجويي هستند و هنوز کارشان تمام نشده است .
- آيا موارد اتهامي آنها را به شما گفته اند؟
نه . دادگاه مي گويد که فقط مجرم اند ، قبل از اثبات جرم مجرم اند و ما ميگوييم که شما دلايل و اماره و بينه را نمي گوييد، چرا بازداشت شدند و چرا اين مدت طولاني در انفرادي نگه داري مي شوند ؟ با حضور مأموران خودتان چرا ملاقات نمي دهيد ؟ با حضور مأموران خودتان چرا اجازه تماس نمي دهيد ؟ يعني شکل خاصي از بازداشت است . والا دليلي ندارد که نه تلفن و نه ملاقات و حتي اينکه بازپرس از مواجه شدن با ما پرهيز دارد . من همين ديروز بود که با تلفن صحبت مي کردم ، هر بار هم منشي شعبه سه امنيت به ما پاسخ مي دهد . اسمشان را البته نمي دانم . در آنجا بازپرس را ابتدا فردي به نام آقاي حسيني معرفي کردند . ولي نه منشي و نه بازپرس را نمي شناسيم و چهره شان را نديده ايم . چيز جالبي که هست اينکه ماموران وزارت اطلاعات اسمي از خودشان نمي دهند. فقط يک بار منشي شعبه 3 امنيت اسم بازپرس را گفت که فکر مي کنم آقاي حسيني باشد . چند روز پيش هم فردي که با من تلفني صحبت مي کرد.گفت: صبر کنيد تا بازجويي ها تمام بشود . هر چه گفتيم که دو ماه است و آخر تا کي ؟ آيا الي الابد بايد اينها در انفرادي باشند ؟ شما چند روز دستور بازداشت داده ايد ؟ جواب نمي دهند . چند ماه بايد باشد ؟ شما بايد امضا مي کرديد . گفت آري ولي من مدت زمان را نمي گويم که تا کي بايد اينها در چنين بازداشتي باشند .
- آيا اقدامي از سوي مراجع حقوق بشري يا ارتباطي از سوي شما با اين مراجعه صورت گرفته است ؟ اين سوال بيشتر در ارتباط با بازداشت خاص فرزند شما حامد يا ديگر بازداشت شدگان اسفند 87 پرسيده مي شود .
اقداماتي که ما بايد مي کرديم و با توجه به شرايط که من هم وکيل را در جريان گذاشته ام . البته تا موقعي که در بازجويي هستند به وکيل اجازه نخواهند داد،پرونده را مطالعه کند. چون قبلا هم در مورد هود و همسرم همين گونه بود . وکلا بعد از اينکه دادگاه اعلام موافقت با وکيل ميکند مي توانند مداخله کنند . کميته پيگيري بازداشت هاي خود سرانه را نيز در جريان قرار داديم . دفتر کانون مدافعان حقوق بشر خانم شيرين عبادي هم که بسته است . ولي از طريق افراد و شخصيت ها ، به همه اطلاع دادم که چنين چيزي تا کي قابل تحمل است ؟ چه طور مي شود تحمل کرد ؟ و هيچ کسي هم جواب مشخصي نمي دهد . محافل حقوق بشري هم خودشان تماسي تا به حال با ما نگرفته اند که بتوانيم با آنها مستقيما صحبت بکنيم . ولي قصد مراجعه دارم . قصد مراجعه به سازمان ملل را دارم . اگر بخواهد اين بازداشت ها به اين شيوه جلو برود و به اين شيوه غيرقانوني بخواهد ادامه پيدا بکند ، مسلما وقتي که اگر از داخل نتوانم نتيجه بگيرم اين حق خود بنده است که به همان سازماني رجوع بکنم که آقايان عضويت در آن سازمان را دارند . يعني سازمان ملل . اينها کنوانسيون ها و ميثاقهاي حقوق بشري و بين المللي را امضا کرده اند . پس اين امضاها براي چيست ؟ آيا حق من به عنوان پدر فرزندانم و يک همسر ، هست که اعتراض بکنم که اين چه حکمي است ؟ اين چه بازداشت هايي است ؟ اين کجايش اسلامي و شرعي و اخلاقي است ؟ اصلا کجاي اين کارها با منطق بشري سروکار دارد ؟ اصلا از اين کارها چه در مي آيد ؟ آيا رفتار انساني هست ؟ به چه دليل ؟ آيا حبس بصورت انفرادي آنهم با اين مدت طولاني ، مصداق عيني و آشکار شکنجه جسمي و رواني متهم است يا خير ؟
- تشکر مي کنم از اينکه وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد . اگر نکته اي باقي مانده است بفرمائيدو اما کلام آخر .
اميدوارم هرچه زودتر اين مسئله به يک شکل انساني ، اخلاقي و عاقلانه پايان پيدا بکند . و ما هم از اين همه فشار که در اين مدت به خاطر اين وضعيت بهمان وارد شد – با اين وضعيت بيماري – ان شاء الله اميدوارم که هر چه زودتر ختم به خير بشود . و يک چيزي که انساني است انجام شود . اميدوارم اينچنين شود . منتظرم که اين چنين شود . اگر نشد آن موقع بايد فکري کرد .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۴, جمعه

قعطنامه مهم پارلمان اروپا در باره تضمين حفاظت اشرف و حقوق اشرفيان

پارلمان اروپا در اجلاس رسمى خود در استراسبورگ قطعنامه فوقالعاده مهمى درباره تضمين حفاظت اشرف،ممنوعيت هرگونه جابجايى ساكنان اشرف و تضمين كليه حقوق آنان طبق كنوانسيون چهارم ژنو وكنوانسيون پناهندگى 1951تصويب كرد.
قطعنامه درپىيك بحث فشرده پارلمانى با 284 رأى مثبت در برابر42رأى منفى به تصويب رسيد.
درجريان تصويب اين قطعنامه دكترآلخوويدالكوادراس نايب رئيس پارلمان اروپا در رأس گروهى ازنمايندگان پارلمان اروپا ازكشورها وگروههاى مختلف پارلمانى كه به شهر اشرفسفركرده بودند، به گواهى دادن پيرامون حقايقى كه در اشرف ديده بودند، برخاستند و جانانه و قاطعانه به دفاع از حقوق ساكنان اشرف و مردم و مقاومت ايران قيام كردند و درظهر روز24آوريل چهارم ارديبهشت، دقيقا همزمان با ساعت و روز شهادت دكتركاظم رجوى شهيد بزرگ حقوقبشر در ژنو، صحنه اى تاريخى را دردفاع ازعدالت و مقاومت و حقوق بشر وحق آزاديخواهى مردم ايران رقم زدند.
رژيم آخوندى درجريان تصويب اين قطعنامه با تمام قوا و با طرح و برنامه و تبصره هايى كه به گفته پائولو كازاكا از سوى اين رژيم القاء شده بود، درصدد بود قطعنامه را عليه اشرف و مقاومت ايران تغيير جهت بدهد يا دست كم آن را مخدوش كند و از تاثير بيندازد. اما آراى قاطع نمايندگان پارلمان اروپا، اين تبصرهها را، يك به يك، در 7 نوبت رأى گيرى رد نمود و با شكست فاحش توطئه رژيم آخوندى، اشرف و مردم ايران به پيروزى مضاعف دست يافتند.
متن قطعنامه مصوب پارلمان اروپا كه با 284رأى مثبت در اجلاسيه رسمى استراسبورگ به تصويب رسيد .
پارلمان اروپا24-- آوريل- 2009
قطعنامه مشترك متعاقب ماده قانوني 115 از مقررات پروسدوري در مورد وضعيت انساني ساكنان قرارگاه اشرف
- با توجه به كنوانسيونهاي ژنو و بطور خاص ماده27 كنوانسيون چهارم ژنو در مورد موقعيت حقوقي افراد حفاظت شده,
- با توجه به كنوانسيون ژنو 1951 مربوط به موقعيت پناهندگي و پروتكل الحاقي 1967,
- با توجه به توافق نامه موقعيت نيروها (سوفا) كه بين دولتهاي آمريكا و عراق در نوامبر2008 به امضا رسيده است,
- با توجه به قطعنامه هاي خود در تاريخ 12 ژوئيه 2007 و 4 سپتامبر 2008 از جمله اينكه اشاراتي شده است كه ساكنان قرارگاه اشرف از موقعيت حقوقي افراد حفاظت شده تحت كنوانسيون چهارم ژنو برخوردار هستند,
- با توجه به ماده قانوني شماره115 از قوانين پروسدوري,
الف- در حاليكه قرارگاه اشرف در شمال عراق در طي دهه1980 بعنوان محل اقامت اعضاي گروه اپوزيسيون سازمان مجاهدين خلق ايران تشكيل شده است,
ب- در حاليكه در سال2003 نيروهاي آمريكايي در عراق ساكنان اشرف را خلع سلاح كردند و به آنها حفاظت دادند ضمن اينكه بعنوان “افراد حفاظت شده” تحت كنوانسيونهاي ژنو نامگذاري شدند,
پ- در حاليكه كميسارياي عالي حقوق بشر سازمان ملل در نامه مورخ 15 اكتبر 2008 از دولت عراق مصرا خواستار حفاظت ساكنان اشرف از اخراج اجباري, اخراج يا بازگردانيدن آنان كه ناقض اصل نان رفولمان ميباشد و خويشتنداري از هر اقدامي كه جان و امنيت آنان را به خطر مياندازد, شده بود,
ت- در حاليكه بعد از توافقنامه سوفا بين آمريكا و عراق قرارگاه اشرف به كنترل نيروهاي امنيتي عراقي از اول ژانويه2009 بازگشته است ,
ث- در حاليكه مطابق اظهارات اخيري كه گفته مي شود مشاور امنيت ملي عراق نموده و بر آن اساس مقامات قصد دارند به تدريج ادامه حضور ساكنان قرارگاه اشرف را “غيرقابل تحمل” كنند و در حاليكه گفته مي شود او همچنين به اخراج/ استرداد و/يا جابجايي اجباري آنها در داخل عراق اشاره كرده است,
1- از نخست وزير عراق مصرا ميخواهد تا تضمين كند كه هيچ اقدامي توسط مقامات عراقي صورت نگيرد كه حقوق بشر ساكنان قرارگاه اشرف را نقض كند و همچنين مقاصد دولت را نسبت به آنان روشن سازد. از مقامات عراقي ميخواهد كه از جان و تماميت فيزيكي و رواني ساكنان قرارگاه اشرف حفاظت كند و با آنها طبق تعهدات تحت كنوانسيونهاي ژنو رفتار كند و بخصوص آنها را به طور اجباري جابجا, ديپورت يا اخراج نكند كه ناقض اصل نان رفولمان ميباشد.
2- با احترام به تمايل فردي هر كس كه در قرارگاه اشرف زندگي مي كند درباره آينده خود, معتقد است كه كساني كه در قرارگاه اشرف زندگي مي كنند و ديگر ايرانياني كه اكنون در عراق سكونت دارند و ايران را به دلايل سياسي ترك كرده اند در صورت بازگشت غير داوطلبانه به ايران با ريسك جدي نقض حقوق بشر روبه رو هستند، و تأكيد مي كند كه هيچ شخصي نبايد به طور مستقيم يا غير مستقيم به وضعيتي برگردانده شود كه مي تواند در معرض تهديد شكنجه قرار گيرد و يا با نقض ساير حقوق مواجه گردد,
3- از دولت عراق مي خواهد كه موقعيت قانوني ساكنان قرارگاه اشرف را كه «افراد حفاظت شده» تحت كنوانسيونهاي ژنو مي باشند محترم شمارد و از هرگونه اقدامي كه زندگي يا امنيت آنها را به خطر مي اندازد خودداري نمايد به طور مشخص دسترسي كامل به غذا, آب, رسيدگيها و امكانات پزشكي, سوخت, اعضاي خانواده و سازمانهاي بشردوستانه بين المللي,
4- از شورا و كميسيون و كشورهاي عضو مي خواهد كه همراه با دولتهاي عراق و آمريكا و كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل و كميته بين المللي صليب سرخ در جهت يافتن موقعيت قانوني دراز مدت كه براي قرارگاه اشرف و ساكنان آن رضايتبخش باشد، كار كنند.
5- رئيس خود را موظف مي كند كه اين قطعنامه را به شورا, كميسيون, دولتها و پارلمانهاي كشورهاي عضو, كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل و كميته بين المللي صليب سرخ, دولت ايالات متحده و دولتها و پارلمانهاي عراق. [اشتباه از خود متن است كه نوشته است دولتها و پارلمانها-م] ارائه نمايد.
گفتگوها در پارلمان اروپا / ويدال كوادراس تلويزيون پارلمان اروپا ، 24 آوريل
- آلخو ويدال كوادراس: همكاران عزيز.صبح امروزما به يك طرح پيشنهادي (موشِن)مشترك براي يك قطعنامه راجع به وضعيت كمپ پناهجويان اشرف در عراق رأي داديم كه از طرف 4 گروه سياسي به امضارسيد.تعداد 3500 ايراني شامل مردان و زنان ، اعضاي اپوزيسيون دموكراتيك رژيم بنيادگراي ايران در آنجا زندگي مي‌كنند كه بطور كامل بي‌دفاع هستند. در هفته‌هاي اخير آنها ازطرف جناح حكومت عراق كه مورد نفوذ رژيم ايران است تحت فشار و اذيت و آزار بوده‌اند و احتمال زياد هست كه در هر لحظه يك تراژدي ممكن است پيش بيايد كه ممكن است موازي همان باشد كه ما در گذشته‌ي نه چندان دور در بالكانز [كشورهاي بالكان] مشاهده كرديم.
ما همگي، صِربرِنيكا را به ياد داريم و شكي ندارم كه هيچ عضوي در اين مجلس، خواهان ديدن يك صربرنيكاي دوم نيست.پيشنهاد ما براي اين قطعنامه، فراخواني است براي هشدار به افكار عمومي در سراسر جهان قبل از اينكه فاجعه‌يي اتفاق افتد. متأسفانه برخي همكارانِ ما اصلاحيه‌هايي را ارائه كرده‌اند كه ممكن است خطرات براي ساكنين كمپ اشرف را افزايش بدهد و زمينه را براي رژيم ايران و عناصر وابسته‌اش در عراق فراهم كند تا عليه آنها دست به كشتار بزنند.
من اخيراً خودم از اين كمپ بازديد كرده‌ام و به شما اطمينان مي‌دهم كه ادعاهايي كه در اين اصلاحيه طرح شده‌اند مطلقاً بي‌اساس هستند. افرادي كه در اشرف هستند همه، داوطلبانه در آنجا حضور دارند و آنها آزاد هستند هرگاه بخواهند اشرف را ترك كنند و آنها بهترين روابط را با مردم محلي عراق دارند .هدف از اين طرح پيشنهاديِ ما، حفاظت از اين افراد مي‌باشد.
كسي نمي‌داند كه اگر اين اصلاحيه‌ها تصويب شوند نتيجه اين طرح پيشنهادي ، دقيقاً عكسِ آن خواهد بود. همكاران من، اين يك مقوله سياسي نيست و كاملاً انساني است و واقعاً اورژانس است. من از شما تقاضا مي‌كنم كه عليه تمامي اين اصلاحيه‌ها كه نسبت به اين طرح پيشنهادي مشترك، داده شده كه مورد حمايت اين 4 گروه است رأي بدهيد و از اين پيش نويس حمايت كنيد .چرا كه از طرف اين چهار گروه مورد توافق است كه مواضع سياسي متفاوتي دارند. جانهاي بسياري افراد بيگناه و بي‌زيان، بسته به رأي شما دارد. خواهش مي‌كنم آنها را تنها نگذاريد.
اتحاديه اروپا مؤكدانه از عراق خواست تا گروه ايراني را اخراج نكند
خبرگزاري آسوشيتد‌پرس، 24 آوريل - بروكسل
- پارلمان اروپا از مقامات عراقي خواست تا اعضاي يك گروه اپوزيسيون ايراني را به اجبار از عراق ديپورت نكند. طي يك قطعنامه،‌ مجمعِ ئي.يو[پارلمان اروپا] از نوري مالكي نخست‌وزير عراق خواست تا تضمين كند كه هيچ اقدامي كه حقوق 3500 نفر از ساكنين اين كمپ در شمال بغداد را نقض كند صورت نمي‌گيرد. دولت عراق خواسته است اين گروه، معروف به سازمان مجاهدين خلق ايران، از اين كشور، اخراج شود تا بتواند روابط خود به تهران را بهبود بخشد. اين گروه توسط ايران يك گروه تروريستي در نظر گرفته مي‌شود. بنا به قطعنامه‌يي كه روز جمعه به تصويب رسيد؛ تبعيديان ايراني در عراق بايد مجاز شوند كه در اين كمپ بمانند زيرا كه آنها در صورت بازگشت به ايران با احتمال بدرفتاري و شكنجه مواجه هستند. در اين قطعنامه هم‌چنين آمده است كه اقدامي كه براي محاصره اين كمپ توسط عراق هست، بايستي لغو گردد.
ابتكار نمايندگان مجلس آلمان براى تضمين حفاظت و حقوق ساكنان اشرف
نمايندگان مجلس آلمان با صدور بيانيه اى از دولت اين كشور خواستند براى تضمين حفاظت ساكنان اشرف و لغو محاصره و همه محدوديتهاى غيرقانونى عليه آنان مداخله كند و در اين رابطه به طور مؤثر در اتحاديه اروپا فعال شود.نمايندگان مجلس آلمان در بيانيه خود كه در يك كنفرانس مطبوعاتى در برلين اعلام شد تصريح كردند: دولت آلمان بايد از طريق اتحاديه اروپا از دولت عراق بخواهد از هرگونه جابه‌جايى اجبارى ساكنان اشرف در عراق يا اخراج آنها خوددارى كند، حقوق آنان را به عنوان افراد حفاظت شده تحت كنوانسيون چهارم ژنو، حقوق انسان دوستانه بين المللى، حقوق بين المللى و اصل نانرفولمان برسميت بشناسد و امنيت قضايى آنها را تأمين نمايد.
اتحاديه اروپا هم‌چنين از دولت آمريكا بخواهد حفاظت ساكنان اشرف را در عراق تضمين نمايد.
پارلمانترهاى آلمانى از احزاب دموكرات مسيحى، سوسيال دموكرات و حزب چپ در بيانيه خودبا عنوان: «ابتكار نمايندگان مجلس آلمان براى تضمين حفاظت و حقوق ساكنان شهر اشرف
- ممانعت از يك فاجعه انسانى ”اعلام كردند: عفو بينالملل (بيانيه 28 اوت 2008)، پارلمان اروپا (قطعنامه 4سپتامبر 2008)، شوراى اروپا (بيانيه مكتوب 2اكتبر 2008 و اطلاعيه 14آوريل 2009) و فدراسيون بين المللى حقوق بشر (18مارس 2009) , از تهديداتى كه متوجه 3500پناهنده سياسى ايرانى - شامل يك هزار زن - در كمپ اشرف، عراق مستقر هستند و افراد حفاظت شده تحت كنوانسيون چهارم ژنو مىباشند ابراز نگرانى كرده اند.
ارگانهاى ذيربط بين المللى و مقامهاى آمريكايى اصل عدم بازگشت اجبارى و اصل تامين حفاظت مطابق قوانين انساندوستانه بين المللى و حقوق بين الملل را در مورد ساكنان اشرف تاييد كرده اند. بيانيه نمايندگان مجلس آلمان افزودند: به دنبال انتقال حفاظت اشرف از نيروهاى چند مليتى تحت فرماندهى آمريكا به نيروهاى عراقى فشار رژيم ايران بر دولت عراق براى سركوب يا استرداد اعضاى مجاهدين خلق ايران در اشرف افزايش يافته است. اين پناهندگان در صورت انتقال به ايران در معرض شكنجه و تيرباران قرار خواهند گرفت.
خامنه اى رهبر رژيم ايران در 28فوريه خطاب به رئيس جمهور عراق گفت «توافق دوجانبه براى اخراج مجاهدين از عراق بايد عملى شود و ما در انتظار تحقق آن هستيم». اظهارات خامنه اى و در همين راستا اظهارات شمارى از مقامهاى عراقى مبنى بر استرداد، اخراج، جابجايى اجبارى يا محاكمه فورى ساكنان اشرف و فراخوان به بستن اين كمپ مىتواند به يك فاجعه انسانى منجر شود و عوارض بسيار وحشتناكى به بار آورد.
امضا كنندگان بيانيه نمايندگان مجلس آلمان عبارتند از: اينگريد هولتس هوتر (رئيس كميته آلمانى براى ايران آزاد),آنتيه بلومنتال (نماينده مجلس فدرال آلمان از دموكرات مسيحى),آنته هوبينگر (نماينده مجلس فدرال آلمان از دموكرات مسيحى),هرمان يوزف شارف (نماينده مجلس فدرال آلمان از دموكرات مسيحى),هاينتس اشميت (نماينده مجلس فدرال آلمان از حزب سوسيال دموكرات),فولكر اشنايدر (نماينده مجلس فدرال آلمان از حزب چپ),دكتر گابريله هيلر (نماينده مجلس برلين از حزب چپ),فرانكهامر (نماينده مجلس براندنبورگ از حزب چپ)
دريك كنفرانس مطبوعاتى كه از سوى كميته آلمانى همبستگى براى ايران آزاد برگزار شد، نمايندگان شركت كننده اعلام كردند يك فعاليت جدى براى به كارگيرى افكار عمومى عليه وقوع يك فاجعه انسانى در شهر اشرف را آغاز كردهاندهرمان يوزف شارف نماينده مجلس فدرال آلمان گفت: من و همكارانم از طرف گروه بزرگترى در مجلس فدرال از فراكسيون دموكرات مسيحى و سوسيال مسيحى كه در مورد شهر اشرف بسيار نگرانند در اين كنفرانس شركت كرده‌ايم. ما كارزار پيروزمندى را به همراه بيش از دو هزار نماينده مجلس در سراسر اروپا همراه با حقوقدانان برجسته براى حذف نام مجاهدين از ليست تروريستى انجام داديم. وى ضمن ابراز نگرانى از فشارهاى بى‌سابقه هفته‌هاى اخير عليه ساكنان اشرف، تأكيد نمود كه هيچگونه جابه‌جايى اجبارى در داخل عراق در مورد ساكنان شهر اشرف قابل قبول نيست و نقض كنوانسيونهاى بين‌المللى است.
فولكر اشنايدر نماينده مجلس فدرال آلمان از حزب چپ با يادآورى تعهدهاى اروپا نسبت به پرنسيپهاى حقوقبشر و حمايت از يك ايران آزاد، ضرورت مقابله با بنيادگرايى به مثابه تهديد همه جهان و مشخصاً اروپا، تعهد اروپا به حمايت از صلح خاورميانه، تعهد به حمايت از حكومت قانون و دموكراسى در عراق و ضرورت حمايت از نيروهاى دموكراتيك در اين كشور. تأكيد كرد كه حمايت اروپا از شهر اشرف لازمه انجام اين تعهدهاى از جانب اروپاست. فولكر اشنايدر نماينده مجلس فدرال آلمان از اين كه از سفر هيأت نمايندگان پارلمان آلمان و اتحاديه اروپا و ساير كشورها به شهر اشرف ممانعت شده، ابراز تأسف كرد.
خانم آنته هوبينگر نماينده مجلس فدرال آلمان در سخنان خود بهطور خاص موقعيت زنان شهر اشرف را شايان توجه دانست و گفت: زنان اشرف تضمين واقعى براى يك ايران دموكرات و آينده جامعه خود هستند. وى با اشاره به تهديد موفقالربيعى مشاور امنيتى دولت عراق مبنى بر استرداد زنان مجاهد شهر اشرف گفت: اين دقيقاً همان چيزى است كه ملاها در تهران مى‌خواهند. اين اظهارات نتيجه‌يى جز نقض حقوقبشر و نقض كنوانسيونهاى ژنو و مخصوصاً قطعنامه 1325 شوراى امنيت ملل متحد ندارد.خانم دكتر گابريله هيلر عضو مجلس نمايندگان برلين درسخنان خود بر لزوم حمايت از حقوق ساكنان شهر اشرف تأكيد كرد و با ابراز خوشوقتى از تلاشهاى فعالانه‌يى كه در پارلمان اروپا براى حمايت از شهر اشرف بهعمل مى‌آيد، گفت: ما بايد همه كوشش خود را براى اشرف و تضمين حقوق ساكنانش بهكار ببريم.
دركنفرانس مطبوعاتى برلين خانم هولتزهوتر رئيس كميته آلمانى همبستگى براى ايران آزاد گفت: رژيم ايران به شايعه پراكنى و دروغ درباره شهر اشرف دست مى‌زند، با پول افرادى را مى‌خرد تا ادعاهاى دروغ را مطرح كنند. همكاران من در پارلمان فدرال آلمان به خوبى تجربه كرده‌اند كه با همين روشها چقدر تلاش كردند كه ما را نسبت به مقاومت ايران بدبين كنند. وى افزود: «هيچ كس نمى‌تواند دست به انتقال اشرفها بزند. آن‌جا خانه آنهاست و آنها قصد دارند در اشرف بمانند. مجاهدين يك بار با دادن قربانيان بسيار مجبور به ترك وطن شده‌اند و حالا به آنها مى‌گويند بايد اين جا را ترك كنيد و به صحرا يا به ايران برگرديد.
خانم هوتر گفت: اين بى‌شرمى است كه كسى بخواهد آنها را جا بهجا كند.كريستيان سيمرمن از مدافعان سرشناس حقوقبشر در آلمان نيز گفت: ما در اين جا گرد آمده‌ايم كه از وقوع يك فاجعه انسانى در اشرف جلوگيرى كنيم. ما توانستيم نام سازمان مجاهدين خلق ايران را از ليست سياه اروپا حذف كنيم. به همين خاطر فشار روى اشرف افزايش يافته است. اين فشارها از ايران مى‌آيد. خامنه‌اى در ديدار با رئيس جمهور عراق مستقيماً براى بستن هر چه سريعتر اشرف دستور داد. اين امر نشان‌دهنده ارزش و جايگاه اشرف و اهميت آن براى رژيم ايران است. و براى ما حاميان اشرف بسيار مهم است كه آن را تقويت كنيم. وى ممانعت هاى به عمل آمده عليه ورود فعالان حقوقب شر به اشرف را تقبيح كرد و اعلام كرد: ما فعالان حقوقب شر به جد خواستار بازديد از شهر اشرف هستيم.
در كنفرانس مطبوعاتى برلين خانم زهرا رفيعى مادر يكى از مجاهدان آزادى در شهر اشرف شركت داشتت وى مسئوليت دولت آلمان و جامعه جهانى را براى مقابله با اعمال فشارهاى رژيم خون آشام آخوندى و تضمين حقوق ساكنان اشرف يادآورى كرد و از جامعه بين المللى خواست براى شكستن محاصره اشرف و ممانعت ازيك فاجعه انسانى اقدام كنند. اين مادرمجاهد با اشاره به حضور فرزند و ديگربستگانش در شهر اشرف، گفت: من نه به عنوان مادر آنها، بلكه به نمايندگى از سوى مردم سركوب شده ميهنمان صحبت مى‌كنم و خواستار تضمين حقوق و حفاظت ساكنان اشرف هستم. اشرف فقط خانه و كاشانه 3500 عضو مجاهدين نيست، بلكه هفتاد ميليون ايرانى به آن چشم دوخته‌اند.
اين پيروزي بر اشرفيان قهرمان مبارك باد.

۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

دفاع از اشرف را گسترش دهيم و ”بَدان را زبَد دست كوته كنيم.”

مصاحبه راديو طلوع سوئد با دكتر كريم قصيم
طي يك ماه اخير كارزار قهرمانه اشرفيان عليه رژيم ولايت فقيه و دست نشاندگانش در عراق , مورد حمايت چشمگير و بي نظيري چه در سطح ملي و چه در سطح بين المللي قرار گرفته است .
آقاي دكتر قصيم دلائل اين هميستگي چيست ؟
- خوب, به نظر من ريشه عميق و مستحكم و آفت ناپذير اين درخت عظيم همبستگي ملي و بين المللي, كه در اين زمانِ نزديك به دو ماه با اين سرعت بي سابقه كه مي بينيم, به ويژه در جامعه عراق به دفاع از اشرف برخاسته و كماكان در حال گسترش و شكوفائي است , همان حقانيت اشرف است. دراين دعوا آشكارا حق با اشرف است, صاف و پوست كنده حق با اشرف است و لاغير! اشرفيان به لحاظ قانون اساسي عراق و همچنين به اعتبار علت و سوابق حضورشان در آن كشور پناهنده سياسي شمرده مي شوند.
به لحاظ قوانين بين المللي و مواد متعدد از ميثاقها و كنوانسيونهاي جهاني, من جمله كنوانسيون چهارم ژنو , كه دولت عراق نيز امضاء كننده همه آنها بوده و هست, افرادي تحت حفاظت محسوب مي شوند. علاوه بر اين اصل مقدس عدم كوچ و جابه جائي اجباري به طور صريح و خدشه ناپذير شامل آنها مي شود. اين اصول كه همين طوري نوشته و امضاء نشده اند. در پي فاجعه هاي مهيب و تكان دهنده از تجاوز به حقوق شمار كثير انسانهاي غيرمسلح و يا كوچهاي اجباري و جابه جا كردنهاي ضدبشري و سهمگين , چه در دورانهاي جنگ(اول و دوم جهاني) و چه در طول ساير منازعه ها و برخوردهاي گوناگون سياسي, مذهبي , نژادي و غيره.... , بشريت متمدن و سازمانهاي بين المللي اين موازين و اصول حقوق بشري را وضع كردند و در مجامع جهاني به تصويب و امضاي اكثريت قريب به اتفاق كشورها رساندند.
و حالا اشرف يك مورد شگفت انگيزي شده , يك كيث درخشان و حيرت آوري از شمول اين حقوق و اصول مكتوب و مصوّب بين امللي شده است كه عرض كردم. در پرسش شمول اصول مزبور بر اشرف, هيچ جاي چك و چانه زدن و مناقشه نيست.
اشرفيان خيلي روشن و بي برو برگرد صاحب حقوق قانوني و انكار ناپذير ندو خودشان هم با انتخاب ماندگاري در شهر اشرف, روي نگهداري و برخورداري از اين حقوق اصرار دارند. وانگهي, در شرايط كنوني راهي جز پافشاري روي همين راه حل هم باقي نيست. با توجه به آن چه عرض كردم بايد در نظر داشت كه موضوع جاري كارزار ديگر اثبات حقانيت نيست, چون اين جنبه قضييه مثل روز روشن است. مسأله بر سر به كرسي نشاندن حقوق است. يعني حركت نه براي اثبات حقوق, بلكه براي استيفاي حقوق اشرف است كه به يك كارزار جهاني تبديل شده .
تازه علاوه بر اصول حقوقي كه گفتم, اشرفيان از يكسري حقوق برخاسته از قوانين مدني داخلي , قواعد وآداب محلي عراق و سنتها و آداب و رسوم عربي , اسلامي و اجتماعي نيز برخوردارند.
اما, يك جنبه ديگر حقوق اشرفيان كه فعلاَ صحبتي از آن نمي شود ولي بايد به موقع معلوم و مشخص گردد و به كمك وكلا و مشاوران حقوقي مجاهدين در عراق به آنها رسيدگي شود, عبارت از حقوقي است كه مجاهدين به اصطلاح در اعيان و عمارات و « تغيير به احسن» در زمين شهراشرف دارند.
فراتر از بيست سال پيش, در چند نقطه عراق , يك بيابان بي آب و علفي محصور شد و براي قرارگاهها در اختيار مجاهدين گذاشته شد. در دولت سابق هم بارها استقلال عمل داخلي مجاهدين در اين حوزه ها ( اشرف و ديگر قرارگاهها) رسماً توسط مسئولان آن زمان اعلام شد. خوب, دراين بيست و چند سال كه اين بيابانها مثل اول برهوت باقي نمانده اند. ميليونها ميليون ساعت كار و سازندگي هزاران هزار نفر زن و مرد مجاهد در آن بيابان اشرف سرمايه گذاري شده است. همه اش هم با پول و سرمايه خود مجاهدين بوده و اسناد آنهم منتشر شده. حالا فقط همين منطقه اي را بگيريد كه شهر اشرف نام دارد. بي خودي كه به آن شهر اشرف نمي گويند, مجاهدين با كار و سرمايه و ابتكار و علم و دانش و تجربه و سازماندهي و مديريت خودشان, از آن بيابان برهوت شهري با استاندارتهاي مدرن , با آب و برق و فضاي سبز و ميادين و بيمارستان و دانشگاه و همه چيز هاي يك شهر كه فكرش را بكنيد, ساخته اند. نه تنها به لحاظ كار و زحمتي كه آن جا كشيده اند و بيش از دو دهه آن جا بوده اند, بلكه به لحاظ پيوندهاي ديگر انساني نيز كشش به آن شهر دارند. في المثل شهداي مقاومت در قطعه مرواريد آن جا آرام گرفته اند. وانگهي, در اين شهر سالهاست كار توليدي گسترده و متنوع انجام مي گيرد و هزاران ايراني مبارز آن بيابان سابق را به يك منطقه پيشرفته نمونه تبديل كرده اند. آنها نه تنها خودشان را اداره كرده اند و مي كنند, بلكه به صُوَر مختلف به اهالي روستاهاي اطراف نيز امداد رسانده اند.
خوب, اينها را گفتم كه به يك جنبه ديگر واقعيت حقوقي مربوطه هم توجه شود. دقيقتر اين مسأله را بارها از زبان همرزم عزيز و حقوق دانم آقاي روحاني شنيده ام. در همه جاي دنبا , باهر قانون و سنت كه باشد, و در هر كشور و تمدني هم بگيريد اين همه كار و زحمت و سازندگي , يعني تبديل يك بيابان خشك به يك شهر شكوفا و مصفا, يقيناً حقوقي با خود به ارمغان مي آورد. حالا, چه فتنه انگيزان بپذيرند و چه نه, مجاهدان شهر اشرف صرفاَ به لحاظ امور واقع و تغييرات انجام شده, به صورت مشاع و جمعي, , صاحب حقوق مزبور هستند و وقتي آبها از آسياب افتاد و اين گرد و خاكي كه ولي فقيه تهران و ايادي فتنه انگيزش در بغداد به راه انداخته اند, فرونشست, آن گاه بايد حقوق دانان و كارشناسان شرافتمند عراقي بيايند و كم و كيف اين باب از حقوق اشرفيان را هم معلوم كنند. من فكر مي كنم اشرفيان مصمم اند از كليه اين حقوق خود, كه اشارتاً عرض كردم دفاع كنند. روشني و صراحت اين حقوق كه مختصراً شمردم و شكوه پايداري اشرفيان در دفاع جانانه از آنها سخت برانگيزنده است و همبستگي مي آورد.
خوب, شما از دلائل همبستگي عظيم پرسيديد و من فقط به ريشه اين همبستگي اشاره مختصر ي كردم. حالا, به غير از دشمنان قسم خورده مجاهدين و افراد مغرض و يا دستكم گمراه, هركس, آشنا و غريبه, ايراني و خارجي, عرب و غيره, هركس مختصري با اين صورت مسأله حقوق اوليه اشرفيان آشنامي شود خيلي زود قبول دارد كه حق با اشرف است . اما مي دانيد كه حق داشتن با حق گرفتن دريائي از رنج و زحمت فاصله دارد. و همين فاصله اكنون دارد با كار و تلاش هزاران نفر از اعضاي مقاومت و جبهه متحد ايراني – بين المللي و همچنين طيف بسيار گسترده اي از سازمانها و افراد و فعالان حقوق بشري و سياسي و غيره پر مي شود و ماحصلش كارزاري شده كه در حال حاضر در نوع خودش, در ابعاد و عظمتش و خيلي ديگر از صفاتش, در تمام دنيا بي نظير است و مايه افتخار ايران و ايراني, مايه افتخار هر فعال حقوق بشري اعم از ايراني, عربي و بين المللي است.
چرا حمايتها با اين سرعت اوج گرفته است؟
- دراين باره بسيار مي توان گفت , خلاصه عرض مي كنم كه:وقتي يك امر حقي در ميان باشد و نيز نيروئي باشد كه موتور اوليه و پيام حق خواهي را , اعلام امرحق را به سرعت و به موقع و با توان و كار و مديريت لازم به آگاهي سازمانها, مراجع و افكار عمومي جهان برساند, وقتي همت بلند و عزم جزم و صبر و استقامت و ممارست, همه اينها با هم منظم و مرتبط و سازمانيافته كار را راه بيندازد, آن وقت از يك جا به بعد آوازه و پيام آن امرحق بالا مي گيرد و بر موانع ارتجاعي و انحرافي و ايادي دشمن و فتنه انگيزان غلبه مي كند و سرزبانها مي افتد و آن وقت حمايت از امر حق سرعت و وسعت مي گيرد. انرژيها متكاثر مي شوند و آن وقت در كم و كيف كارزار به واقع خيليها, خيليها كه قبلاًَ اميدي نداشتند و مي گفتند نمي شود و امكان ندارد و ... به ميدان مي آيند واميد پيروزي رشد مي كند و آن رهنمود «مي توان و بايد » پرچم مي شود و موتورهاي بزرگ روشن مي شوند…
و شما ابعاد آنرا چگونه مي بينيد ؟
- به بينيد من جواب اين سئوالتان را با يك مثال و قياس تاريخي مي دهم. با مثال تريبونال راسل و حق طلبي براي ملت مظلوم ويتنام در اواخر دهه 60 ميلادي. به بينيد, در تريبونال برتراند راسل , علاوه بر شخصيت منحصر به فرد فيلسوف و رياضي دان برجسته برتراند راسل, خيلي افراد شهير و محبوبي حضور داشتند , با اين همه سالها طول كشيد تا توانست وجود و فعاليت خود را سرزبانها اندازد و به قول معروف پي. آر بگيرد. ولي به اعتبار پايداري پرشكوه اشرفيان و همت كار و تلاش شبانه روزي جبهه متحد مقاومت ايراني-بين المللي , اكنون كه دوماه بيشتر نيست اين كارزار اشرف راه افتاده, خبر و حقانيت آن در تمام ايران و مراكز مهم دنيا پخش شده و مظلوميت اشرف و حقوق انكارناپذير آن به گوش جهانيان و از همه مهمتر به گوش دوملت ايران و عراق رسيده است. ابعادي در نوع خود بي سابقه.
- تاثيرات سياسي اين كارزار جهاني را به ويژه بر روي خود توطئه گران و ايادي رژيم آخوندي در عراق تا كنون چه بوده است؟
- اين سئوال خيل جالب و مهمي است. ولي راستش هنوز فرصت نشده همه ابعاد و جوانب گوناگون اين قضييه را پيگيري و بررسي كنم. برداشتهاي اوليه خودم را مي گويم. به لحاظ جهاني, يك قلم بايد گفت كه تمام دنياي سياست, دولتها و پارلمانها و احزاب و سازمانهاي سنديكائي و مجامع و ارگانهاي مذهبي و به خصوص حقوق بشري همه و همه از اين كارزار و محتوا و منظور و اهداف آن باخبرند و خيليها واكنش نشان داده اند. همين موضع گيري مثبت دولت آلمان در هفته گذشته نمونه برجسته اي است. يعني, آوازه اشرف و اشرفيان جهاني شده است. و اين البته بار سياسي خاص خود را دارد, به نفع ملت و مقاومت و كل اپوزيسيون آزاديخواه ايران است و به ضرر رژيم ولايت فقيه و مشخصاً به ضرر جبّار تهران خامنه اي, كه علناً دستور اين ظلم نمادين را صادر كرد. به همين ترتيب ايادي رژيم در بغداد و ابواب جمعي حزبي سياسي آنها شديداً خسران ديده اند و علي الخصوص آن مردك , موفق الربيعي, كه تاكنون ناموفق بوده است و دايم بين دروغ و دغل تاب مي خورد و نمي داند , بدون مديريت عوامل آخوندي, كه مرتب از تهران به بغداد رفت و آمد مي كنند و به ادامه ظلم اصرار دارند, چه كند. اين ملعون, آشكارا در مقابل طوفان اعتراض درمانده چه شكري بخورد كه هم آخوندها را راضي نگهدارد و هرطور شده سركار بماند و هم به افكارعمومي عراق و جهان و سازمانهاي ناظر حقوق بشري پاسخگو بماند. در اين احوال دولت متبوعه اش سر مسأله اشرف آشكارا دچار انشعاب شده و اين وضعيت هم براي اين ملعون قوز بالاي قوز است.
- چشم انداز اين كارزار را چگونه ارزيابي ميكنيد ؟
به نظرمن وضعيت موفقيت آميز كارزار به جائي رسيده كه برخي جمع بنديها و نتايج را مي توان از هم اكنون درآورد و نام برد, از اين قبيل:- اشرفيان در پايداري پرشكوه خود استوارند و به جدّ مي خواهند, دست خالي هم شده روي استيفاي حقوق حقه خود ايستادگي كنند. كارزار جهاني دفاع از حقوق اشرف هم پتانسيل و انرژي فزاينده نشان مي دهد, - طرح اوليه و اعلام شده اون ملعون , يعني بستن سريع اشرف و آن به اصطلاح دوگزينه كذائي = بازگرداندن به ايران يا كشورثالث , آشكارا شكست خورده است,- حمله و هجوم به اشرف و اشرفيان به عنوان يك «ظلم سمبليك» در عراق سرزبانها افتاده و مي رود كه عِرق عربي ميهمانوازي و همدردي با مظلوم را اجتماعي كند, سران عشاير و اقوام , گروههاي فرهنگي, حقوقي , حقوق بشري و كانونهاي زنان , دانشگاهيان و و مجامع مذهبي ... - همين طور در عرصه سياسي عراق, اگر به فهرست احزاب و شخصيتهاي عراقي كه به دفاع از اشرف برخاسته اند نگاهي بيندازيد , متوجه مي شويد به طور فزاينده يك مد سياسي, به سود حفظ وضعيت موجود اشرف, دارد بالا مي گيرد.
از سران منطقه كردي تا رهبران لائيك و ليبرال سياسي , تا حتي معاون رئيس جمهور و وزيرخارجه عراق..- در صحنه منطقه اي- عربي نيز همبستگي با اشرف, بخصوص بين فلسطينيها , بالا مي گيرد, از پزشكان شرافتمند تا فرماندهان الفتح ,- مقاومت ايران و جبهه متحد بين المللي اش هم كه سفت و سكندر ايستاده است, - بنابراين ارتجاع ولايت فقيهي و ايادي عراقي اش تا اين جا شكست خورده اند. ولي نبايد دچار خوش خيالي شد و از پا نشست. وضعيت كماكان حساس و حاد است و روح و احساس مسؤليت حكم مي كند كه بگويم هرچه مقاومت ما و كار و تلاشمان در اين كارزار استوارتر بماند , به همان اندازه بيشتر شانس موفقيت داريم.
حق را بايد از دهان شير بيرون آورد كه نبلعدش. پس پيام فعلي من تشديد اعتراض و پيكار حقوق بشري براي دفاع از حقوق اشرف است.
- پيامدهاي سياسي آنرا چگونه مي بينيد؟
- در يك كلام اين پيكارعظيم و بي نظير را به سود حقوق بشر در ايران, درعراق و درعرصه بين المللي مي بينم. و از همين جا هم مي توان به پيامدهاي سياسي اش رسيد. كلاً جبهه دموكراسي در عراق و مبارزه عليه بنيادگرائي اسلامي نفع اش در اين است كه اشرف موفق شود. بايد به جدّ تإكيد كنم كه چه در صحنه عراق و چه در كل منطقه. حفظ اشرف خيلي معاني و دستاوردهاي سياسي تازه اي خواهد داشت كه به نظر من بايد درآينده راجع به آنها سخن بگوئيم.... و لي اكنون تمام انرژيها را بريزيم توي ميدان گسترش دفاع از حقوق اشرف تا بتوانيم , به قول فردوسي بزرگ, بَدان را ِز بَد دَست كوته كنيم.
------------------------------------
اين مصاحبه , راجع به دفاع از اشرف , روز جمعه 17 آوريل بايكي از راديوهاي فارسي زبان (راديو طلوع , سوئد) صورت گرفت كه متن آن از گفتار به نوشتار و تغييراتي جزئي تبديل شده است.