۱۳۸۸ خرداد ۲۵, دوشنبه

سالروز شهادت سردار طلايه دار خلق مجاهد كبير رضا رضائى گرامي باد

”من نمي‌انديشـــــم جز بـه ميـدان نبـــــرد”
مجاهد شهيد رضا رضائى
نيمه‌شب 25خرداد 1352، انقلاب ايران يكي از رهبران برجسته تاريخ معاصر خود را از دست داد. ‌مجاهد كبير رضا رضايي پس از نبردي حماسي با مزدوران دشمن به‌خاك افتاد ولي خاطره غرورانگيز قهرمانيهايش براي هميشه ره‌توشه انقلابيون گرديد. مبارزه‌كردن در شرايطي كه جز يأس تبليغ نمي‌شود، و قدرت حاكم، كوس جاودانگي و ثبات حاكميتش را در سراسر ميهن به‌صدا درآورده، و همه جا را نا‌اميدي فراگرفته، كار پيشتازان طريق آزادي است و مجاهد كبير رضا رضايي يكي از آنان بود.رضاي قهرمان كه در جريان يك حادثه تصادفي, در محل استقرار خود در خانه‌يى در خيابان غياثي (جنوب‌شرقي تهران) توسط ساواك مورد حمله قرار گرفت، از طبقه دوم ساختمان به‌ پايين پريد و با اين‌كه پايش شكسته بود، براي شكستن حلقه‌ محاصره، با مزدوران ساواك درگير شد. دشمن كه از رضا كه پيش از آن، بارها محاصره تيمهاي شكار دشمن را در‌هم‌شكسته و گريخته بود، كينه بسيار به‌دل داشت، گله‌يي از مزدوران خود را براي دستگيري وي وارد صحنه كرد. اما اين‌بار نيز رضا تا آخرين نفس جنگيد و از انقلاب و خلق ستمديده‌اش دفاع كرد، و سرانجام پس از جنگ و گريزي 2ساعته به‌خاك افتاد و خون پاكش را فديه آزادي مردم و ميهنش كرد. دشمن، عصر همان روز، با تيترهاي درشت در صفحه اول روزنامه‌هاي خود خبر شهادت مجاهد كبير رضا رضايي را با عنوانهاي جنجالي منعكس كرد و بدين‌ وسيله داغ عميقي را كه از اين مجاهد قهرمان، از فرار جسورانه‌اش تا تك‌تك ضربه‌هايي كه پس از آن به ‌رژيم وارد آورده بود، بر دل داشت، بارز ساخت.

رضا نمونه تمام‌عيار كادرهاي همه‌جانبه‌يي بود كه حنيف كبير تحقق ‌‌آن‌ را ‌از يك آرزو به‌ واقعيت تبديل كرده بود. او عضو كميته مركزي مجاهدين و از اولين كساني بود كه پس از بنيانگذاري مجاهدين در سال 44، همراه با برادر بزرگترش احمد، به‌ سازمان پيوست و در دامان عقيدتي و تشكيلاتي حنيف كبير پروسه رشد خود را گذراند. او خود در اين‌ باره مي‌گفت:«من افتخار مي‌كنم كه از اولين روزهاي تشكيل سازمان به ‌آن پيوستم و از اولين اعضاي آن بودم. براي من زندگي جديدي بود و من بي ‌هيچ ترديد و هيچ ماجراجويي ‌‌آن‌ را ‌پذيرفتم، با ‌كمال اشتياق»‌.

رضا هم‌چنين در يكي از نوشته‌هايش، خاطره زيبايي از رابطه‌اش با حنيف كبير را نقل كرده است:«من محمد حنيف‌نژاد را مثل يك برادر بزرگ خودم مي‌ديدم و به‌ياد مي‌آورم آن روز پر‌شكوهي را كه (براي رفتن به‌ مأموريت) از محمد خدا حافظي مي‌كردم. محمد گفت رضا بيا تو را در‌آغوش بگيرم و ببوسم چون مي‌دانم كه ممكن است ديگر همديگر را نبينيم. محمد كمتر ابراز لطف و صميميتش از دست فشردن تجاوز مي‌كرد و من تنها در آن لحظه ديدم كه محمد سرش را روي شانه من گذاشته بود و براي من آرزوي پيروزي مي‌كرد. وقتي كه نزديك گاراژ رسيده‌ بودم، از 20متري سعيد محسن را ديدم كه انتظارم را مي‌كشد و از دور مي‌خندد. ياد‌كردن از خاطرههاى دورتر برايم خيلي لذت‌بخش است. آن روز را به‌ياد مي‌آورم كه تابستان سال 44 بود، با سعيد و محمد و احمد به ‌كوه رفته بوديم. هنوز سازماني در‌كار نبود، محمد، سعيد و احمد روي مسئوليت تكيه مي‌كردند و من در آن روز محصل بودم و زياد از كار سر ‌در‌نمي‌آوردم‌. برايشان آتش روشن كردم، هيزم جمع كردم، چاي درست كردم و محمد برايمان قرآن مي‌خواند و من تمام تنم مــي‌لــرزيد. بــراي اولين بار بــود كه در آن روز احســاس كــردم كه مسلمانان صدر اسلام چه ‌احساسي در مقابل قرآن داشتند».

مجاهد شهيد رضا رضايي، در جريان ضربه شهريور سال 50،‌ به‌همراه تعدادي از كادرهاي سازمان دستگير شد.‌ در زندان ضمن تماس با ساير اعضاي مركزيت و مسئولان سازمان، ‌اطلاعات و تجربه‌هاي آنان در زمينه‌هاي بازجويي و تاكتيكهاي دشمن و نيز اخبار و اطلاعات مربوط به ‌سازمان را جمع‌آوري نمود. ‌آن‌گاه طرح دقيق و حساب‌شده فرار او از چنگ ساواك كه توسط سازمان تنظيم شده بود، به‌پشتوانه هوشياري، كارآيي، جسارت و دليري او به ‌بهترين وجه به‌اجرا درآمد و رضا با فرار قهرمانانه خود ساواك را در سوگي عميق نشاند و خود با دست پر از غني‌ترين تجربه‌هاى مبارزاتي، به‌ جمع معدود مسئولان مجاهدي كه بيرون زندان بودند، پيوست.
از آن‌ پس با توجه به‌ ضربه سال 50 و انبوه مشكلهايى كه سازمان با آن مواجه بود، ‌مجاهد كبير رضا رضايي، ‌نقش رهبري‌كننده را ايفا كرد و به ‌بازسازي سازمان و تشكيلات بيرون زندان پرداخت. ‌او با تكيه بر نقطه‌قوتهاي ايدئولوژيك، ‌احساس مسئوليت و فداكاري عميق و هوشياري انقلابيش، تجربه‌هاي خود را در اين زمينه به‌خوبي به‌خدمت گرفت.‌ در سايه ‌اين نقطه‌قوتها و تلاشهاي بي‌امان و تواناييهاي او به‌عنوان يك سازمانده برجسته بود كه طرحها و حملات ساواك شاه براي ضربه‌زدن به ‌سازمان مجاهدين خلق ايران خنثي گرديد. به‌خصوص روحيه رزمنده و صبر و استقامت انقلابي او نقش بسيار ارزنده‌يي در جريان بازسازي و تثبيت و رشد سازمان داشت.

او در بحبوحه قدرت‌نمايي ديكتاتوري سلطنتي، بر حقانيت راه و پيروزي محتوم انقلاب كه از عمق ايمانش مي‌جوشيد و بن‌بستها را درهم ‌مي‌شكست‌، ‌‌چنين تأكيد مي‌كرد:«...درست است كه ما لطمه‌ زيادي را متحمل شديم،‌ برادران ارزنده‌يي را از دست داديم،‌ امكانات فراواني از دست رفت،‌ ولي هيچ‌‌گاه اين فداكاريها هدر نرفت و خون همه ‌برادران مجاهد، ‌نهال انقلاب را بارور ساخت.‌ امروز ما شاهد ورود رزمندگان استواري هستيم كه فداكارانه دست از همه علايق خود كشيده و در راه پرافتخار مبارزه قدم گذاشته‌اند. جنبش، امروز ديگر پا گرفته است و اميد فراوان داريم كه روزبه‌روز مصمم‌تر و قوي‌تر پيش برود».

مجاهد كبير رضا رضايي، درعين انقلابيگري حرفهيى، هنرمندي توانا بود. او شاعر، نقاش، طراح و دانشجوي دانشكده دندانپزشكي بود. رضا مهارت فراواني در كار با مواد مختلف قالبگيري كسب كرده بود و از اين طريق كمكهاي تاكتيكي شاياني به ‌پيشبرد امور سازمان كرد. بعد از فرار از زندان كه سازمان نياز شديدي به ‌تجارب تكنيكي و كارآييهاي نظامي داشت، او توانست طرحهاي ابتكاري متعددي نيز در همين زمينه ارايه دهد كه گاه در نوع خود بي‌نظير بود. اما گرانبهاترين و جاودانه‌ترين يادگار رضا، طراحي آرم سازمان مجاهدين است. رضا در اين طرح سرشار و بسيار غني با صرف انرژي و دقتي درخور تحسين توانست تمامي ارزشها و محتواي ايدئولوژيك و نقطه‌نظرهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي مجاهدين را به‌اختصار و با زبان علائم و سمبلهاي بسيار دقيق و زيبا مجسم سازد. آرم پرافتخاري كه هم‌اينك نيز در بلندترين قله‌هاي سرافرازي و پيروزي در دستان هزاران هزار مجاهد در اهتزاز است، يادگار جاودانه اوست.

رضاي قهرمان در گرماگرم روزهاي نبرد از هيچ امكاني براي رساندن پيام شور و اميد مجاهدين و ترويج مبارزه انقلابي و رهاييبخش سازمان و حقانيت آن غافل‌ نبود. ‌بعد از شهادت مجاهد قهرمان احمد رضايي، رضا در يكي از نامه‌هايش نوشت: ‌«شهادت احمد برخلاف تصور احمقهايي كه براي اثبات نظرات تسليم‌طلبانه‌شان از هر شكست، ‌نااميدي و از هر سوزوسرما،‌ زمستاني مي‌سازند،‌ نه‌تنها هيچ ناتواني را اثبات نمي‌كند، بلكه درست نشاندهنده اين است كه ما تا آن حد از ظرفيت فداكاري و جانبازي برخورداريم كه رنج نبردي سخت و طاقت‌فرسا را تا آن زمان كه خلق را به‌حركت درآوريم،‌ دلاورانه بر دوش كشيم... ‌محال است خونهايي كه ريخته شده است، هدر برود، اين خونها بدون ‌شك نهال انقلاب را بارور كرده است و ديگر اين نهال نخواهد خشكيد. ‌بگذار سازشكاران،‌ ترسوها و بزدلان از اين‌ همه شهادت هراسان شوند و بگويند نمي‌شود كار كرد.‌ اما مفهوم شهيد جز اين نيست كه هم‌چون چراغي باشد فراراه ديگران. اين جاپاهايي كه امروز شهدا مي‌سازند، فردا راه انقلاب را هموار خواهند ساخت».

در دوران كوتاهي كه رضا هدايت و رهبري سازمان را در بيرون زندان به‌عهده داشت، سازمان از سويي با استقبال گسترده‌يي از سوي جوانان مبارز و انقلابي مواجه شده بود كه خواهان ارتباط و عضويت در سازمان بودند و از سوي ديگر نيازمند فرصتي براي ساخت و سازهاي دروني و بدنه و تشكيلات خود پس از ضربه 50 بود. درچنين شرايطي رضا با تحليل درست از شرايط و موقعيت سازمان و بدون اين‌كه عنصر تعادل‌قوا بخواهد تأثيري در تصميم‌گيريهاي او بگذارد، اولويت كار سازمان را، پس از سروسامان دادن به ‌تشكيلات و متوقف‌كردن ضربه‌هاى ساواك، آموزش و تربيت كادرهاي موجود، كه اغلب هم جديد بوده و آموزشهاي سازمان را نگذرانده بودند، قرار داد. او هم‌چنين با كاربرد ابتكارهاى جالبي، به ‌انتشار كتابهاي دفاعيه‌هاى بنيانگذاران و اعضاي مركزيت و نيز تجربيه‌هاى تاكتيكي و ديگر جزوه‌هاى سازمان پرداخت تا در عين حال امكان تغذيه نيروها و هواداران سازمان را كه فعلاً امكان عضوگيري گسترده آنها وجود نداشت، فراهم سازد‌.

رضا هم‌چنين در برابر گرايش انحرافي ”عمل زدگي“ كه تهديد دروني سازمان در آن مقطع بود، هوشياري نشان داد و در سمت مهار‌كردن آن حركت كرد. همان تهديدي كه متأسفانه بعد از شهادت رضا و در فقدان او يكي از عوامل زمينه‌ساز سلطه جريان اپورتونيستي بر سازمان بود.رضاي قهرمان همواره تأكيد مي‌كرد: «اگر بنا باشد كه در جهان ‌ستم پيروز شود، اگر بنا باشد كه در جهان اين ‌همه شهامت و انسانيت پوچ باشد،‌ پس بايد فاتحه اين جهان را خواند، ولي حركت تاريخ درست عكس اين مسأله را نشان مي‌دهد. ‌نشان مي‌دهد كه پيروزي در لفاف سختيها و رنجها و فداكاريها و شهادتها پيچيده شده است. ‌ما هم از روز اول انتظار نداشتيم كه دشمن در يك صبح روشن با دست خودش تسليم شود و در مقابل اراده انقلابي خلق زانو بزند.‌ ما زماني انتظار پيروزي داريم و شاهد آن خواهيم بود كه همه سرزمين ما از خون پاك‌ترين و فداكارترين فرزندانش، سرخ و سيراب شود و البته تا آن روز راه زيادي داريم. فرياد رزم‌آوري انقلابيون، خروش مسلسلها و هم‌چنين زوزه دردناك دشمن،‌ همه نشانه‌ اين است كه "جنبش به ‌جاده اصلي خودش افتاده است" و سرانجام پيروزي حتمي از آن ماست».

در سالروز شهادت مجاهد كبير رضا رضايي، خاطره تابناك رزم و قهرمانيهاي او را گرامي مي‌داريم و ديگر‌بار با او و ديگر پيشتازان مجاهد و راهگشايان طريق انقلاب و آزادي تجديد عهد مي‌كنيم و پيمان مي‌بينديم كه راه و آرمانشان را ادامه دهيم.
شعري كه رضا پس از شهادت برادر كوچكش مهدي رضايي با صداي خودش ضبط و ارسال كرد:به ياد برادر مجاهدم مهدي شهيد
مادر
مادر بدان اميد كه گردم دوباره باز / / بر راه كوچه ديده گريان خود مدوزخورشيد زندگاني پرالتهاب من / / خواهد كند غروب به‌هنگام نيمروزايام كودكي كه به ‌لبهاي خرد من / / اول سخن ز آيه قرآن گذاشتيآن روز بذر مهر ضعيفان خلق را / / در جان من به ‌مزرع انديشه كاشتيگفتي به ‌من كه راه خدا راه مردم است / / در راه او به‌ مايه جانت جهاد كن مردان حق طليعه‌ٌ آزادمردي‌اند / / خود را رها ز سلطه هر انقياد كنزان پس به ‌گرد خويش نگه كرده يافتم / / انبوه كودكان گرفتار درد راپوشانده با غبار قدمهاي عابران / / از ديدگان رهگذران روي زرد راديدم چگونه كودك بيمار يك فقير / / بر روي دست مادر خود جان سپرد و مرد غلطيد اشك مادر و دندان خويش را / / از فرط اضطرار به‌ لبهاي خود فشردديدم كه اهرمن ز رهآورد مردمان / / پر مي‌كند دهان به ‌غارت گشوده رااز خون روستايي صحراي دوردست / / لبريز مي‌كند همه شب جام باده راديدم چگونه مردم محروم و بي اميد / / چشمان بي‌فروغ به ‌آينده بسته‌انددزد از ميان خانه به ‌تاراج مي‌برد / / ياران به ‌گوشه‌يى به‌ تماشا نشسته‌اندشب سرد بود و تيره و صحرا خموش و رام / / ابر سيه گرفته فروغ ستاره راانديشه‌هاي مردم آزاده وطن / / گم كرده در طريق هدف راه چاره راآن نغمه‌هاي پاك كه خواندي هزار بار / / در گوش جان خسته‌ام آغاز راز كردبا آيه‌هاي سوره فجر و حديد و صف / / بر روي من دريچه اميد باز كردناگاه در سپيده صبحي ز هم گسست / / بانگ گلوله‌هاي مجاهد سكوت راطوفان يك اراده پرشور همرهان / / از هم دريد لانه صد عنكبوت رامادر ببين كه بذر نخستين كه كاشتي / / در جان من شكفت و ز هر سو جوانه زدآن شعله‌يى كه در دل من برفروختي / / از لوله سلاح من اكنون زبانه زد مادر سپاس آخرم آخر قبول كن / / پاداش آن سرود نخستين كه خوانده‌ايآن آيه‌هاي پاك كه با رازهاي آن / / در جانم اشتياق شهادت نشانده‌اياي هموطن طريق تو تاريك بود و من / / با خون خود چراغ رهت برفروختمديدي كه راه و مي‌روي اكنون و با شتاب / / من نيز مفتخر كه در اين ‌راه سوختم