بي گمان هر انساني اگر هنوز رگه هايي از انسان بودن در او باشد كه به ندرت اينطور نيست, در برابر ظلم و تجاوز به حريم آزادي و حقوق مردم واكنش نشان ميدهد.چرا كه بقول شاعر:«بني آدم اعضاي يكديگرند .كه درآفرينش زيك گوهرند/. چو عضوي به درد آورد روز گار - دگر عضوها را نماند قرار,/ توكه از محنت ديگرا بي غمي, نشايد كه نامت نهند آدمي» .
سؤال , چه تعريفي از انسان داريم ؟
در باره انسان زياد شنيده ايم و تاريخ تصاوير متفاوتي از انسانها نشان داده است.تاريخ از كاوه آهنگر تا سلحشوران و قهرمانان تاريخ معاصر چون ستارخان و باقرخان, سردار جنگل , شيخ محمد خياباني, مدرس و مصدق و بنيانگذار كبير سازمان محمد حنيف, اشرف و موسي و جاودانه فروغها و در اين ساليان مشعلهاي فروزان آزادي صديقه مجاوري و نداحسني.اينها ستارگان پرفروغي بودند كه هرگز خاموش نشدند و تا ابد هم خواهند درخشيد و شعله هاي آتشي را كه برافروختند موانع و بن بستها را از سر راه انسانها برخواهد داشت. البته بودند انسان نماهايي كه همچون خميني كمر به نابودي حرث و نسل انسانها بسته اند ولو اندك اما بوده اند.
راستي كدام تصوير از انسان درست است .كدام انسان اصالت دارد؟
مستقل از هر فرهنگ و دين ومذهبي تا آنجا كه دانش ياري ميكند انسان را تعريف كرده تصويري هرچند كه كامل نيست اما در حد فهم امروز از انسان ارائه ميدهيم.
سؤال . جايگاه انسان درهستي كجا است ؟ چه ضرورتي دارد كه جايگاه انسان در هستي را بدانيم وچه مسئله اي از ما حل ميكند ؟
به اين دليل كه وقتي پديده اي را بشناسيم آنگاه مي توانيم درست بكار بگيريم و الا آن راضايع خواهيم كرد. حتي در رابطه با اشياء نيز بايد آنها را شناخت تا بتوان خوب استفاد كرد.براي مثال اگر كسي دوشاخ تلفن را را نشناسد و به پريز برق بزند دستگاه را ازبين ميبرد. قبل از آنكه بتواند مسئّله ارتباطش را حل كند.و اگر ميزان الحراره اي را درآب نزديك به جوش فرو بريم نه تنها حرارت آب را نشان نميدهد بلكه مخزن جيوه اش ميتركد و دستگاه از بين ميرود . خودتان مثالهاي زيادي داريد كه عدم شناخت پديده ميتواند به نابودي آن بيانجامد.باتوجه به اين مثالها آيا عنصري مهمتر ومؤثر تر در جهان جز انسان وجود دارد؟اگر انسان پيچيده ترين پديده هستي است بطريق اولي بايد آن را شناخت و الا نميتوانيم از اين عنصر ارزشمند استفاده كنيم. به همين دليل خواستيم براي پاسخ به مسؤليت و كاركرد انسان درجامعه ابتدا خود اين عنصر رابشناسيم و جايگاه و ارزشش رادر جهان بدانيم.در اين ترديد نيست كه انسان هم مانند همه پديده هاي هستي جزيي از همين هستي است كه در جريان تكامل جهان روزي وجود نداشته و در زماني نه چندان دور پا به عرصه جهان گذاشته است.
راستي ميدانيد كه جرياني كه هستي طي كرده چند سال بوده؟
برآوردي كه دانشمندان تا امروز دارند بيش از 15 ميليارد سال است كه از آغاز جهان ميگذرد ,جهان ساده و يك عنصري بصورت توده عظيمي از گاز هيدرژن كه به ابر اوليه مشهور است .ميلياردها سال ميگذرد و در اثر انقباض و انبساط اين توده عظيم و هزاران عامل ديگر سرانجام بخش كوچكي از جهان مداري بالاتر از هستي و متشكل از عناصر معدني را تشكيل دادند.اين عناصر كه بسادگي عنصر اوليه نبودند طبعا استعداد بيشتري براي تغيير داشتند حتما كه از برخوردهاي آنها باهم و يا تحت فشار حرارت و برودت و.... محصولات بيشتري بدست مي آمد تا اگر بصورت همان ابراوليه مي بودند.جهان در همين مدار متوقف نشد و طي ميلياردها سال تغييرا ت كوچك و بزرگ موادي متحرك تر و مستعد تر براي تغييرات بيشتر به وجود آمدند . بله در اين جريان باز هم بخش كوچكتري اين برتري را بخود اختصاص دادند . بخش مواد شيميايي.اينكه ميگويم بخش جديد فعالتر و پرتحركتر و تغيير پذيرتر از بخش مواد معدني است فكر ميكنم جاي شك نباشد.مواد شيمايي خيلي سريع تجزيه و تركيب ميشوند درحالي سنگ و آهن و مس طلا اينطور نيستند.اگر اين جريان متوقف شده بود كه امروز ما اينجا نبوديم بنابراين جريان حركت تكاملي ادامه يافت تا در مداري بسا عاليتر گياهان را به جهان تقديم كرد. گياهان برخلاف قبلي ها حيات داشتند.و از تحرك بسيار بالايي برخوردار شدند اولا كه برخلاف گذشته پديده هاي منفعل نبودند و انطباق با شرايط بقاي خويش را تضمين مي كردند و ثانيا با تكثير خود بقاي نوع خود را هم تضمين كردند .اين دسته اگر باز بخش بسيار كوچكتري از دنياي قبليها بودند اما قدرت تإثير گذاري و تإثير پذيريشان قابل قياس نبود . مثلا استعداد يك گل و يا يك درخت و ... را با يك تكه سنگ, آهن و آلومينيم نميشود مقايسه كرد.
داستان شكوهمند و زيباي هستي البته كه در حد گياهان هم متوقف نشد اگرچه خيلي بطول انجاميد و ميلياردها سال را به خود اختصاص داد اما اين مدت براي ارائه موجوداتي بس عجيب تر و مستعد تر لازم بود . پس از ميلياردها سال كم كم جانوران پا بعرصه وجودگذاشتند اما بهمان اندازه كه قسمت كمتري از هستي را اشغال كرده بودند ولي كيفيت عظيمتري از جوهر هستي كه همانا تحرك بيشتر , تإثير گذاري بيشتر وتإثير پذيري بيشتر را بخود اختصاص داده بودند.بطوري كه استعداد تغيير وحركت در جانوران قابل قياس با متحرك ترين و مستعد ترين گياه براي تغيير نيست.جانوراني كه براي تضمين بقائشان هزاران كيلومتر كوچ ميكنند تا آب و هواي مناسب خود را بدست آوردند.
كجا , گياهان ميخكوب شده در زمين كجا؟
بله دراين مرحله جانوران,موجودات رها تري بودند وحركت بيشتري را نسبت به ساير موجودات بخود اختصاص دادند. و هستي در اين مرحله از تكامل, زيباترين , عاليترين و متحرك ترين موجودات را تا آن دوره عرضه كرد.انواع و اقسام حيوانات جوراجور از موجودات آبزي تا دو زيستيان و تا خزندگان , پرندگان و درندگان تا عاليترين آنها كه استعدادشان براي تإثير گذاري وتإثير پذيري و تحرك خيلي نزديك به ما بودند اگرچه بصورت تقليد . و سرانجام بر كاكل همه اين ميلياردها سال حركت و تغيير و توفش,... انسان پا به عرصه وجود ميگذارد .موجودي محصول ميلياردسال حركت شتابان و پر پيچ وخم و قانونمند.گويي همه هستي وهمه قانونمنديها و همه فراز و نشيبها , تجزيه وتركيبها و همه شكوه و زيباييها همه و همه بخاطر ساخته و پرداخت شدن و ظهور آخرين و متكاملترين و بالا بلندترين پديده هستي يعني انسان بوده است.از اين پس اين انسان است كه ارابه تكامل جهان را بدست ميگيرد و خود به خالق تاريخ و جامعه انساني تبديل ميشود.
اين موجود ديگر مدار محدوديت را در نورديده و گويي تن به هيچ محدوديت وجبري نميدهد.بقول انسان شناس بنام اريك فرم زندگي جبري و غريزي انسان به صفر ميرسد و فقط بقايا و سايه روشنهايي از جبر بر حركت اين موجود سايه انداخته است.اين موجود سمبل رهايي و آزادي است , ضد جبر است .ضد انقياد است . البته خيلي واقعي است كه اينطور باشد زيرا وقتي به حركت هستي از ابتدا تا امروز بنگريم , تماما مسيري به سمت رهايي بيشتر و رهايي از قيد و بند بيشتر است.كافيست ميزان تحرك و قيد و بند مدارها را باهم مقايسه كنيد.مدار مواد معدني, مدار بعدي مواد شيميايي, و باز مداري ديگر گياهان و مدار بالاتر جانوران و درنهايت و در كاكل همه انسان است.
راستي آيا درست است كه مضمون و جوهر هستي را« سيرمداوم از جبر و محدوديت به آزادي و رهايي » بدانيم بنابراين انسان در كاكل هستي بايد تجسم آزادي و رهايي باشد,بايد خداي آزادي باشد.برادر مجاهد مسعودرجوي درسخنراني تاريخي اش در امجديه در يك رويارويي سخت باخميني, تجسم استبداد ديني, كه به قول پدر طالقاني بدترين نوع استبداد است, چه خوب گفت «آزادي , ضرورت دوام انسان » است .اجازه بديد آزادي را از خواهر مريم, جوهر بهار و تبلور و تجسم يك انسان آزاده, نيز بشنويم : «آزادي، گرانبهاترين جواهر دنيا و پرقيمت ترين الماس سرخرنگ در گنجينهٌ وجود و تاريخ ملتهاست. آزادي، جوهر تكامل و سيماي مميّزهٌ هويت انساني است، چرا كه مضمون و پيام تاريخ انسان، گذار آگاهانه و پركشاكش، از قلمرو اجبار و ضرورت، به قلمرو اختيار و آزادي است.امّا الماس سرخرنگ آزادي، برايگان به دست نمي آيد. بايد آنرا با رنجها و رزمها و با عشق و صدق و فدا به دست آورد».
با اين شناخت از گوهر وجود انسان مگر انسان ميتواند در مقابل جبرها و ديكتاتوري واستبداد بي تفاوت باشد؟ مگر آتش ميتواند نسوزاند, مگر خورشيد ميتواند نورا فشاني نكند, مگر نور حتي يك شمع توسط دنياي ظلماني ميتواند نور ندهد؟آري «تحمل ناپذيري ذره اي جبر و استبداد, در هرصورت, توسط انسان», اين است مسؤليت انسان.از شما ميخواهم هرم نمايش تكامل هستي را كه قاعده اش دنيايي متراكم از گاز ساده هيدروژن است و پس از آن مدارهاي مواد معدني در بالاي مدار اوليه , و مدار مواد شيميايي در بالاي مدار مواد معدني, و مدار گياهان و بعدهم مدار جانوران. و انسان در نوك هرم را ترسيم كنيد و بامقايسه ميزان آزادي و محدوديت عناصر هر مدار, جايگاه انسان را كه دركاكل هستي و در قله رهايي و آزادي از هر قيد و بند قرار دارد را ترسيم نماييد.
راستي ميتوانيد بگوييد كه چرا وقتي پس از ميلياردها سال, تكامل هستي به انسان رسيد خالق هستي به خود تبريك گفت؟ و او خود بخاطر چنين خلقتي بخود باليد وگفت: « تبارك الله احسن الخالقين» يعني «تبريك به خدايي كه بهترين آفريننده است».سؤال . چرا بالاترين مسؤليت انسان مبارزه با استبداد است ؟
اگر ارزش هر عنصر به كاركرد آن است ,كاركرد آزادي كه جوهره وجود انسان است مگر غير از باز كردن بندها و زنجيرهاو برداشتن موانع وگشودن راه است؟
تسلط بر جبر طبيعت و تسخير زمين و زمان و آسمانها بخش كوچكي از كاركرد انسان است آنچه شكوهمند تر و انگيزاننده تر است تسلط بر زنجيرهايي است كه طغيانگران زمين بر دست و پاي انسانها بسته ويا مي بندد و مانع بروز و ظهور ارزشمندترين استعدادها يعني هويت انسانها ميشوند..
آيا شنيده ايد كه مهمترين پيام راهنمايان بشريت چيست؟
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ {157سوره اعراف}.
يعني: آنانكه از فرستاده و پيام آوري كه از مردم عادي است و از كسي سوادي نيندوخته, آنكس كه نامش را نوشته دركتابهاي توراة و انجيل مي يابند, كسي كه به نيكي فرمان ميدهد و از زشتيها باز ميدارد, پاكيها را حلال و پليديها را حرام ميكند (قاعدتا بايد نيكيها و پاكيها در جهت حركت رهائيبخش هستي و زشتيها و پليديها در جهت محدود يتها و به بندكشيدن ها باشد زيرا در ادامه ميگويد)و بارها و زنجيرهاي گراني را كه بر آنها است برميدارد (ورهايشان ميكند).
پس آنانكه به او ايمان مي آورند و گراميش ميدارند و ياريش ميكنندو از روشنايي هدايتش كه همراهش است بهره ميگيرند مسلما رستگارند.فكر ميكنم تا اينجا توانسته باشم تصويري از انسان وگوهر وجود او هرچند ناقص به يمن دانش بشري داده باشم و اين تصوير را بكمك سخنان آقاي مسعود رجوي روشن و با پيام خالق هستي تصوير را هرچه بيشتر روشن روشن ارائه دهيم .كه مهمترين پيام اين تصويرمسؤليت ضد استبدادي وضد بندگي انسان است.
انسان كه آزادي ضرورت دوام اوست نميتواند درهرلحظه با استبداد و ديكتاتوري چنگ در چنگ نباشد.تصور ميكنم كه شما داستان خلقت آدم و گفتگوي خدا با فرشتگان برسر موقعيت بي نظير انسان درجهان هستي را شنيده باشيد چون داستاني است كه با كمي تفاوت در شكل بيان وفروع اما تماما در بيان واقعيت امر,در همه اديان وكتابهاي آسماني, مشترك هستند گرچه اين كتابها با فاصله زماني 1000 سال باهم و در قرنها و دوران جهالت انسان بوده اما در محتوا مشتركند و تفاوتها در شكل است كه متإثر از شرائطند مي باشد.داستان از اين قرار است كه خداوند پس از خلقت انسان فرشتگان را مورد خطاب قرار داد و گفت ميخواهم در روي زمين جانشين بگذارم.(حتما كه ميخواسته از اين پس ارابه تكامل را به دست انسان بسپرد .فرشتگاني كه فقط دوران كودكي انسان را ديده و ناتوان از تحليل و آينده نگري مؤدبانه لب به اعتراض گشوده و گفتند:«اين كه اهل فساد و خونريز است.توراچه حاجت به جانشيني آنهم مانند او درحاليكه ما در اين ميلياردها سال مگر كم درخدمت هستي و كمال آنها بسوي تو بوده ايم.اما خداوند دريك مناظره هستي شناسانه به فرشتگان تفهيم كرد كه بايد در مدار خودشان قرار گيرند چرا كه دراين مناظره آدم پيروز شد. و فرشتگان به فرمان خدا به او سجده كردند كه همان رمز و نشانه تن دادن به هژموني انسان است.وخداوند حتي از سجده نكردن يكي از ميليونها فرشته صرفنظر نكرد فرشته مزبور را از درگاهش براي هميشه اخراج نمود.(شيطان).و با اين داستان جايگاه انسان بمثابه جانشين خدا روي زمين» تثبيت و تفهيم گرديد . در سوره بقره آمده است:
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ {30} وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ {31} قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ {32} قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ {33} وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ {34}سؤال نهايي اينكه : اگر همه ارزشها و نه بخشي از ارزش انسان در گسستن بندهاي خود وجامعه و رسيدن به آزادي است دردوران كنوني انسان به معناي انسان در مقابل غل و زنجيرهايي كه رژيم آخوندي بر دست و پاي 70 ميليون انسان زده است چه وظيفه ومسئوليتي دارد؟ويا . مسؤليت انسان در برابر اين فجايع اجتماعي چيست؟
جواب.تنها وتنها عملي كه شايسته انسان است مبارزه براي باز كردن اين زنجيرهااست .بياد ميآوريم كه حضرت حسين ع. عاليترين الگوي انساني برغم سكوت شخصيتهاي نامدار در مقابل غل و زنجيرهاي يزيد بپاخاست و او حتي لشكريان يزيد را مورد خطاب قرار داد وگفت: «اگردين نداريد لا اقل آزاده باشيد». و امروز در دوران مستبدترين حكومتها بايد گفت :حتي اگر كسي دين ندارد به حكم آزادگي وظيفه اي داريم؟
مسؤليت هر انسان آزاده با هر مرام و هر جنسيت و هر شغل و هر سن وسال در برابر اين فجايع چيست ؟ و پاسخش به اين جنايتها چيست؟جز قيام براي نفي آنها ؟
اجازه بدهيد ابتدا به برخي از ارزشهاي فرهنگي اشاره كنم.پيامبرص صريحا شرط مسلماني را در پاسخگويي به اين دردها ميداند و ميگويد: «من اصبح و لم يهتم به امور المسلمين فليس بمسلم»يعني كسي كه بي توجه به مشكلات و دردهاي اجتماعي روزش را ميگذراند مسلمان نيست. و دركلام مولاي متقيان علي ع ميخوانيم كه فرمود: اگر كسي خبر ظلم شدن به زن يهودي را در حد سرقت گوشواره و دستبندو گلوبند بشنود و از فرط ناراحتي بميرد از نظر من سزاوار است .
در قرآن آيه 75 سوره نساء ميخوانيم: « وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً»
يعني چيست شما را كه بخاطر خدا و بخاطر مردان و زنان ستمديده وكودكاني كه جز فرياد حربه اي ندارند. فرياد ميكنند كه خدا وندا ما را از محيط ظلم و بيداد نجات ده با كسانيكه ما را راهنمايي و ياري كنند. همچنين در آيه 97 سوره نساء تمامي عذر و بهانه ها در مقابل مبارزه نكردن گرفته شده و امده است:
« } إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا فَأُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِيراً {97} إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً {98} فَأُوْلَـئِكَ عَسَى اللّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللّهُ عَفُوّاً غَفُوراً {99} وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَسَعَةً وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَّحِيماً {100}»
ملائكه ازكساني كه درحال فوت هستند مي پرسند كه چرا در وضع نابساماني بوديد . گويندماتحت ستم بوديم و چاره اي نداشتيم. به آنها گفته ميشود مگر زمين خدا وسيع نبود كه هجرت كنيد پس سزاي آنها جهنم و بدفرجامي است.فقط مردان و زنان و كودكاني كه واقعا كاري از دستشان ساخته نيست و راهي به نظرشان نميرسد استثناء هستند.شايد كه خدواند اين دسته واقعا ناتوان را ببخشايد چرا كه خداوند بخشنده و آمرزنده است.(99)
و هركس كه در راه خداوند (كه همان راه رهايي و آزاد سازي است , هجرت كند به دستآوردهاي بسيار زيادي خواهد رسيدو حال, اگر هجرت كننده اي در مسير فوت كند از آنجا كه هجرتش بخاطر خدا و رسولش كه همانا راه رهايي است, بوده است اجر و پاداش و آثارش در تاريخ انسان حتمي است و خدا آنرا تضمني كرده است چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است(100).
پس اين را باور كنيم كه زندگي عادي در شأن انسان نيست. حاكمان ضد بشر براي اينكه بتوانند بر مسند قدرت و حاكميت ادامه دهند بايد مستمرا با تمام توان و با تهديد و تطميع و تبليغ انسان ها را از ارزشهاي واقعيشان دور نگه دارند و الا كدام انسان است كه اجازه دهد چنين بلاهايي را ادمهاي ديگر برسرش و مردمش بياورند و سكوت كند؟!!!!
زندگي عادي كه در نفس كشيدن درچند دهه و صاحب خانه و فرزند شدن به هر قيمت حتي بدون هويت انساني, هرگز در شآن انسان نيست و مربوط به مدارهاي پائينتر در سلسله مدارهاي تكامل هستي است.اين را باور كنيد و از اين زندگي كه در شأن انسان نيست بايد فاصله گرفت و درمدار واقعي خود قرارگرفت ولو آخوندها خوش نداشته باشند.
بجا است به قسمتي از تصويري كه امام علي ع از انسان ارائه ميدهد توجه كنيد:
أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ ترجمه: « (7)
آيا قناعت مي كنم كه به من بگويند زمامدار و سردار مومنين در حالي به سختيهاي روزگار با آنان همدرد نبوده يا در تلخكامي جلو ايشان نباشم؟ پس آفريده نشدم كه خوردن طعامهاي نيكو (از نيكبختي جاويد) بازم داردمن را بخود مشغول كند مانند چهار پاي بسته شده كه انديشه اش علف آن است, يا مانند چهارپاي رها گشته كه خاكروبه ها را به هم زند تا چيزي يافته بخورد و شكم را از علفي كه به دست آورده پر مي كند! و از نقشه و برنامه هايي كه برايش در نظر دارند غفلت دارد (نمي داند كه صاحبش ميخواهد فربه شود تا به كشتارگاهش فرستد يا برايش باركشي نموده كارش را انجام دهد). يا مرا نيافريده اند كه بيكار مانده و بيهوده رها شوم, يا ريسمان گمراهي را كشيده بي انديشه در راه سرگرداني رهسپار گردم, و چنانست كه مي بينم گوينده اي از شما مي گويد اگر اين است خوراك پسر ابوطالب پس ضعف و سستي او را از جنگ با همسران و رو در رويي با گردنكشان باز مي دارد.
بدانيد درخت بياباني (كه آب كم به آن مي رسد) چوبش سخت تر (استوارتر) است, و درختهاي سبز و خرم (كه در باغهاي پر آب كاشته شده ) پوستشان نازكتر است, و گياههاي دشتي (كه جز آب باران آب ديگري نيابند) شعله ي آتش آنها افروخته تر و خاموشي آنها ديرتر است (آري انسان هر قدر كمتر در مدار عادي همچون مدار پايين تر زندگي كند شكننده و بي بته خواهد بود ) و (پيوند و همبستگي ) من با رسول خدا مانند (اتصال) نخلي است از نخل (كه هر دو از يك ريشه روئيده ) و مانند (اتصال) دست است به بازو (كه به هم پيوسته اند, بنابراين) سوگند به خدا اگر عرب بر جنگ من با هم همراه شوند از ايشان رو بر نگردانم, و اگر فرصتها بدست آيد به سويشان مي شتابم (و دربرابر همه ستمگران هر كه باشند ميايستم و دمار از روزگارشان در مي آورم ) و زود باشد كه كوشش نمايم در اينكه زمين را از اين شخص وارونه و كالبد سرنگون (معاويه ) پاك سازم مانند گلوله ي خاكي از بين دانه درو شده(هنگام پاك كردن عدس و لپه) بيرون آيد (دين فروشان حاكم به نام دين مردم را فريفته اند را از بين مردم وجامعه رانده و جامعه را پاك و پاكيزه ميكنم).
بنابراين شاخص انسان بودن و انسان زيستن واشرف مخلوقات بودن همانا ادامه دادن راه تكامل هستي است .معناي جانشين نيز همين است .تبريك خدا نيز به اين دليل است كه انسان ميتواند كار خداوند را انجام دهد.خدا به روشني و بوضوح تمام در رابطه با خلقت انسان ميگويد وقتي سازمان خلقتش در مسير كمال رشد كرد در آخرين مرحله از روح خودم در او دميدم (از جنس خودم در انسان نهادم) واين يعني قدرت بي انتها, يعني جاودانگي , يعني تسلط بر قوانين و ...اگر معناي زندگي و حيات انساني اين است و اگر ابر سياه ظلم وستم و جرم و جنايت آخوندها در ايران همه چيز را تباه كرده و ميرود كه ايران را به ويرانه اي تبديل كند.
عدم مبارزه براي سرنگوني و برداشتن اين سد بزرگ ضد تكامل چه معنا ميدهد؟ چنين انساني خود را در چه مداري ازهستي قرار ميدهد؟ چنين انساني با عزت و شرف و عظمت انسان چه ميكند؟ آيا چنين انسان قدر و شأن خود را فهميده است ؟
آيه 72 سوره احزاب در شأن انسان ميگويد: « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً {72} لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً {73}»
ما آن امانت را به آسمانها و زمين و كوهها ارائه كرديم اما نپذيرفتند و برايشان سنگين بود ولي انسان آن امانت را بدوش كشيدالبته كه انسان(بدليل فاصله گرفتن از اين جايگاه بزرگ) ستمگر و نادان است . (اين واقعيت است كه شاخص افول و عذاب و يا تصحيح و رشد ميباشد). تا دورويان و مشركان(همانها كه نامشان انسان و لي با ارزشهاي غير انسان زندگي ميكنند) بسزاي كردارشان برسند و باوردارندگان به ارزشهاي انساني با تصحيح مسيرشان شايسته بخشش و رحمت خداوند قرار گيرند.و سؤال اساسي . آيا با شاخص مبارزه با رژيم آخوندي بمنظور سرنگوني با فداي جان و فرزند وپدر و همسر و مال و خانه و كاشانه و شغل, ميتوانيد زندگي خود را تا امروز بخوانيد؟ در يك كلام دركدام مدار ؟و امروز اگر درك جديددرست تري كه از انسان بدست آورديد چه ميخواهيد بكنيد؟وآيا تفاوت آنچه بوديد و آنچه بايد باشيد را چگونه بيان ميكنيد؟
جواب نهايي: متأسفانه رژيم در اين 27 سال, انسانيت را در انسان ها كشته است و با تهديد و تطميع و دجالگري و وابستگيهاي به زندگي عادي ارزشهاي انساني را از ياد انسانها برده است . كاركرد چندين ساله آخوندها در وطن عزيزمان فقط وفقط بي هويت كردن انسانها از هويت اصلي خودشان ازبگير و ببندهاي خياباني تا اعدامهاي خياباني تا تحقير جوانان به نام خود ساخته اراذل و اوباش و آويزان كردن آفتابه به گردنشان و چرخاندن آنها در كوچه و خيابان تا فقر وبيكاري تا جايي كه براي درآوردن نان شب به خودفروشي و.. دست زدن تاوارد كردن مواد مخدر براي حس مبارز ه را در جوانان كور كردن و....همه وهمه بي هويت كردن انسان درحكومت پليد آخوندي زير پرده دين است .
راستي چرا تازمانيكه رژيم سر پا است و خون ميريزد و جنايت ميكند كسانيكه آگاهي لازم را براي ضرورت مبارزه با رژيم دارند بايد به زندگي عادي رو بياورند.؟
اگر از ديدگاه علي ع سزاوار است كه انسان از شنيدن سرقت طلاجات يك زن يهودي بميرد پس اين كدام زندگي است كه دركنار اينهمه فجايع اجتماعي كه بيداد ميكند ميتوان ادامه پيدا كند ؟دراين ساليان آيا رمقي مانده است كه نسبت به زندگي واقعي واكنشي وجود داشته باشد ؟ اگر هست كه هست بايد فرصت را مغتنم بشماريم و لحظه اي به زندگي در مدارهاي ديگر مجال ندهيم اگر به سرنوشت خود علاقمند هستيم و مسئوليت براي ما جدي ست .خوشا بحال كساني كه رژيم نتوانسته آخرين رمقها را هم از آنها بگيرد..
اين مهمترين واوليه ترين مسئله براي هر انسان اين است كه درچه مداري است؟؟؟ ووظيفه اش چيست و چه بايد بكند وبعد به وظيفه انساني اش قيام كند وپاسخگو باشدو دراين مسيربه چه كساني بايد ياري رساند.