۱۳۹۰ دی ۲, جمعه
محور خامنه اي، مالکي، اسد عليه تحول دمکراتيک
سال ميلادي 2011 سال تحولات شگرف در صحنه جهاني بود. ستمگراني که چندين دُهه بَذر استبداد، بي عدالتي و تبعيض کاشته بودند، مجبور به دِرو کردن طوفان شدند. بهار عرب، خيزش برآشفتگان و جنبش اشغال وال استريت، دگرگونيهاي بزرگي در مناسبات بين ستمگران و ستمکشان پديدآورد. ديکتاتورهايي که چندين دهه بر شانه هاي مردم محروم سوار بودند، به زير کشيده شدند. خود سوزي يک جوان 26 ساله تونسي بر خرمن خشم . نفرت توده هاي مردم جرقه اي زد که آتش آن هنوز شعله ور است. بن علي، مبارک و قذافي سرنگون شدند و انقلاب در سوريه در ستيز با ديکتاتوري بشار اسد به لحظه سرنوشت ساز خود نزديک مي شود. انقلابهاي خاورميانه ادامه دارد و مردم مصر با ادامه خيزشهاي خود برگهاي جديدي در بهار عرب به ثبت مي رسانند. بهار عرب ادامه دارد و نه پيروز شده و نه شکست خورده است. مُنفعلان گُندِه گو و آن دسته از روشنفکران کوته بين که خود را محور عالم حساب مي کنند، از ابتدا حُکم به شکست انقلابهاي بهار عرب دادند و به قدرت رسيدگان جديد که به نان و نوايي رسيده اند براي تثبيت موقعيت خود و به زنجير کشيدن دوباره مردم از پيروزي قطعي و نهايي صحبت مي کنند.
واقعيت اين است که انقلابهاي بهار عرب با همه نقاط قوت و ضعف آن ادامه دارد و اکنون اين زنان و مردان سوريه هستند که با فداکاريهاي بي نظير خود، تاريخ را در خيابانها مي نويسند. انقلاب مردم سوريه در بطن بهار عرب يکي از پيچيده ترين و در همان حال خونين ترين انقلابهاي عصر جديد است. موقعيت جغرافيايي سوريه و مرزهاي مشترک آن با اسرائيل، اردن، ترکيه، لبنان و عراق براي خانواده اسد اين فرصت را به وجود آورده بود تا هرکدام از اين کشورها به نوعي به تعادل موجود در سوريه وابسته شوند. در دوران جنگ سرد حکومت حافظ اسد از پشتيباني شوروي سابق برخوردار بود و عليرغم اين که هرگزدرگير جنگي جدي با اسرائيل نشد، در جبهه پايداري عليه اشغالگري اسرائيل تعريف مي شد. به قدرت رسيدن خميني در ايران موقعيت ژئوپليتيک رژيم حافظ اسد را تقويت کرد. در استراتژي دفاعي رژيم جمهوري اسلامي آن گونه که بارها سرکردگان رژيم به روشني بيان کرده اند، سوريه جزيي از عمق استراتژيک نظام ولايت فقيه است. بدون اين عمق استراتژيک، خامنه اي قادر به استفاده بهينه از حزب الله در لبنان که يک خطر جدي و بالفعل براي اسرائيل است نخواهد بود.
در مورد اهميت استراتژيک رژيم بشار اسد براي خامنه اي حسن شيخ الاسلام، سفير سابق رژيم ايران در سوريه مي گويد:«من به شما عرض کنم سوريه براي جمهوري اسلامي ايران فقط سنگر مقاومت نيست، سوريه امنيتش امنيت جمهوري اسلاميه، دلايلي داره الان من باز فرصت نيست توضيح بدهم اگر لازم شد بدونيد که پشتيباني از اونچه که در لبنان باعث وحشت اسرائيله، و باعث وحشت آمريکاست، و امنيت ملي ما رو تضمين ميکنه، يعني مانع ميشه که آمريکاييها يا اسرائيليها مثلاً به بوشهر حمله کنند يا مثلاً به نظنز حمله کنند اين راه رو اين پشتيباني رو سوريه داره، ملت ايران خوبه بدونه که سوريه جزء امنيت، امنيت سوريه جزء امنيت ملي ايرانه، غربيها هم اين رو بدونن اين اونجايي هست که ما کوتاه نخواهيم آمد.»(تلويزيون شبکه خبر، 22 آذر 1390)
رژيم حافظ اسد و پس از آن بشار اسد با توجه به پارامترهاي واقعي تا جايي که توانسته از رژيم ايران باج گرفته است. اکنون انقلاب مردم سوريه در حال تعريف مجدد همه ي اين تعادلها و بده و بستانها است. در اين ميان نقش دولت مالکي در عراق قابل توجه است. دولت مالکي نمي تواند خود را در بهار عرب تعريف کند و اساساً عليه تحولات دمکراتيک در خاورميانه است. دولت مالکي نمي تواند خود را در اردوي کشورهاي عربي تعريف کند چرا که ادامه حياتش به حمايت ولايت خامنه اي و آمريکا بستگي دارد. بدين خاطر است که دولت مالکي در مورد انقلاب سوريه همراه و مجري سياستهاي خامنه اي است. در اين همسويي و همراهي است که در عمل محوري از خامنه اي، مالکي و اسد در تقابل با خيزشهاي خاورميانه ايجاد مي شود. نکته کمدي در همراهي نوري المالکي با خامنه اي اين است که مالکي خيزش انقلابي مردم سوريه را وابسته به غرب اعلام مي کند. در مورد اين ادعاي سخيف و خامنه اي پسند، برهان غليون، رئيس شوراي ملي سوريه گفت؛ کساني که سوار بر تانکهاي آمريکايي به قدرت رسيده اند نمي توانند به ما اتهام وابستگي به غرب بزنند.
موقعيت دولت نوري المالکي براي سيد علي خامنه اي بسيار ويژه است. اين منافع ملي عراق نيست که مالکي تمام توافقات اربيل براي دولت مشارکتي را زير پا مي گذارد. اين منافع ملي مردم عراق نيست که دولت مالکي قلدرمابانه براي حذف معاون رئيس جمهور عراق و معاون خودش دست به توطئه مي زند. و سرانجام اين منافع مردم و کشور عراق نيست که دولت نوري المالکي براي کشتار مجدد مجاهدان کمپ اشرف تدارک ديده است. اين دقيقاً منافع و مصالح ولايت خامنه اي است که مالکي را براي حفظ قدرتش به اين سمت هدايت کرده و البته دولت آمريکا هم به اندازه کافي به اين دولت قلدرمنش و توطئه گر ميدان داده است.
وقتي دولت آمريکا براي يک تروريست شناخته شده فرش قرمز پهن مي کند و به مزدوران سيد علي خامنه اي در کاخ سفيد خوش آمد مي گويد، در عمل به عوامل خامنه اي براي توطئه گري عليه نيروهاي دمکراتيک چراغ سبز نشان مي دهد. روزنامه واشنگتن تايمز در شماره روز سه شنبه 22 آذر 1390(13 دسامبر 2011) نوشت:«يکي از فرماندهان سابق سپاه ايران، که FBI وي را يکي از عوامل عمليات سال 1996 که منجر به کشته شدن 19 نفر از نيروي نظامي آمريکايي شد، معرفي کرده است، به همراه نخست وزير نوري المالکي روز دوشنبه به کاخ سفيد آمد و در جلسه اي که اوباما پايان جنگ عراق را اعلام کرد حضور داشت...هادي فرهان الاميري، وزير حمل و نقل دولت نوري المالکي است که به همراه وي به آمريکا رفته است تا در مورد آينده عراق و نفوذ ايران بحث کند. سخنگوي کاخ سفيد هم از پذيرش و قبول اينکه الاميري در اين جلسه حضور داشته، سر باز زد و تنها در مورد دولت عراق صحبت کرد. سفارت عراق هم هيچ توضيحي در مورد ماموريت الاميري در اين سفر ارائه نداد. اين شرم آور و در همان حال مسخره است که دولت آمريکا بر خلاف راي دادگاه استيناف فدرال در واشنگتن دي-سي در ژوييه 2010 (تير ماه 1389) که تصريح مي کند؛ دولت آمريكا با خارج نكردن سازمان مجاهدين خلق ايران از ليست تروريستي دچار خطا شده است، هنوز نام اين سازمان را از ليست سازمانهاي تروريستي حذف نکرده، از تروريست دست پروده خامنه اي پذيرايي مي کند.
براي خامنه اي حفظ موقعيت در عراق و در نهايت تسلط کامل بر اين کشور به مراتب از دستيابي به بمب اتمي مهمتر است. عراق حلقه واسط و نقطه کانوني براي توسعه هژموني ولايت فقيه و توسعه بنيادگرايي اسلامي است. از همين مَنظَر تسلط ولايت فقيه در عراق براي جنبش آزاديخواهي خاورميانه و شمال آفريقا بسيار خطرناکتر از دستيابي جمهوري اسلامي به بمب اتمي است. براي خامنه اي در شرايط کنوني دولت نوري المالکي به خاطر حفظ رژيم بشار اسد اهميت دوچندان دارد و البته در استراتژي امنيتي خامنه اي نابودي مجاهدان شهر اشرف و همزمان حذف نيروهاي سکولار در عراق، گام مهم و اساسي براي حفظ هژموني در عراق و در منطقه است.
اين سياستي است که خامنه اي و عوامل او با جديت پيگيري مي کنند و بايد به تاکيد گفت که اين مردم سوريه هستند که با خيزشهاي خود اين معادله را به هم مي زنند و اين جنبش و نيروهاي دمکراتيک عراق هستند که با تلاشهاي خود تعادل اين معادله را به هم مي زنند و سرانجام اين زنان و مردان مقاوم کمپ اشرف هستند که با پايداري و مواضع اصولي خود که همراه با بيشترين انعطاف است، نقش مهم در به هم زدن اين معادله ضد مردمي به عهده دارند. اين موضوع از چشم ناظران و تحليل گران جهاني پوشيده نيست .
روزنامه گاردين در شماره روز چهارشنبه 16 آذر 1390(7 دسامبر 2011) مي نويسد:«با رفتن اسد از سوريه، حزبالله لبنان از کمکهاي دمشق و تهران محروم خواهد ماند و رو به ضعف خواهد رفت. در نتيجه، قابليتهاي ايذايي خود را در مقابل اسراييل تا حدود زيادي از دست خواهد داد. با از دست رفتن تنها هم پيمان جدي ايران، انزواي سياسي تهران در منطقه تکميل خواهد شد. عراق نيز در وضعيت بحراني، تکيه گاه معتبري براي جمهوري اسلامي نخواهد بود...بهدليل آشکار شدن عمق اندک استراتژيکي ايران در زمينههاي سياسي، اقتصادي، و حتي دفاعي، جنگ فرسايشي کنوني عليه جمهوري اسلامي، باقي مانده قابليتهاي مقاومت ايران را هدف قرار داده است.»(راديو فردا 24 آذر)
جمعبندي: سال ميلادي 2011 با طوفانهاي بنيان کَن آغاز شد. در تمامي اين سال جهان شاهد جنبشها، قيامها، خيزشها و انقلابهاي بزرگ بود. تا آن جا که به بهار عرب بر مي گردد، در اين کشاکشها و جدالها در کلي ترين شکل سه نيروي و يا سه جبهه بزرگ در ستيز و يا رقابت با هم نقش آفريني کردند.
جبهه کشورهاي بزرگ يا در تقابل با جنبشهاي مردمي بودند و يا در همسويي براي مهار آن مداخله کردند.
جبهه نيروهاي ارتجاعي که براي مصادره حرکت دمکراتيک مردم وارد صحنه شده اند. قلب و مغز اين جبهه در تهران و در بيت خامنه اي قرار دارد و در لحظه کنوني محور خامنه اي، مالکي و بشار اسد نقش اصلي عليه تحول دمکراتيک در خاورميانه به عهده دارد. انقلاب مردم سوريه به مساله کانوني اين منطقه تبديل شده و بنابرين براي جبهه بنيادگرايي اسلامي به رهبري سيد علي خامنه اي حفظ بشار اسد مساله اساسي است.
جبهه نيروهاي دمکراتيک و ترقيخواه که براي پيشرفت جامعه به سوي دمکراسي و عدالت به مبارزه سرنوشت ساز روي آورده اند.
براي همه آزاديخواهان، دمکراتها و عدالت طلبان جهان سالي که روزهاي پاياني آن را شاهد هستيم، سال پيروزيهاي بزرگ و البته سال بروز تهديدهاي جديدي بود. آن دسته از روشنفکران به اصطلاح چپ که با برجسته کردن تهديدها، مبلغ انفعال و بي عملي بودند در عمل، عليرغم لُغُز خوانيها و گُنده گوييهاي خود، در جبهه ديکتاتورها و مرتجعان قرار داشتند.
ما آما با افتخار اعلام مي کنيم که با آگاهي به همه فراز و نشيبهاي تحولات سال 2011 ميلادي، خود را جزيي از بهار عرب، جزيي از جنبش برآشفتگان و جزيي از جنبش اشغال وال استريت مي دانيم و با آرزوي تحقق دمکراسي، برابري، آزادي و عدالت به استقبال سال آينده مي رويم.
مهدي سامع