۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

همه انقلاب در برابر تمامي ضدانقلاب


براي همه آناني که مهر مردم شريف و رنج کشيده ميهن مان را در دل دارند و به قول دکتر محمد مصدق وقتي پاي منافع ملت شان در ميان است, لجاجت به خرج مي دهند, روزهاي باقي مانده به پايان اولتيماتوم براي حمله به اشرف, سنگين, دشوار و پراز تشويش مي گذرد, آنان دل نگران ۳۴۰۰ فرزند دلاور خود هستند که تاوان عشق به سعادت و بهروزي مردم شان رامي پردازند: لحظه عبور هزارباره سياوش از آتش فرامي رسد و مام ميهن چشم به اين لحظه دوخته است.
در حالي که اردوگاه ضدانقلاب در تدارک لحظه اي است که سال ها براي آن آتش تهيه ريخته و حساب بازکرده است, انقلاب در اشرف, بانشاط و بي هراس, درچند متري زرهي ها و ماشين هاي کشتار و حراميان تيغ برکف نفس مي کشد و اين رمز آشوبي است که خواب از چشم دشمنان تاريخي مردم ايران ربوده است.
جغرافياي اين تسويه حساب نيز در پرآشوب ترين نقاط جهان و استيلاي يکي از سياه ترين نيروهاي تاريخ بر منطقه واقع شده است, جايي که در آن يک قلم ۹۰۰ هزار زن در جريان جنگي تجاوزکارانه وکوران تروريسم صادراتي پس از آن بيوه شده اند و جان انسان در آنجا هنوز ارزان ترين کالاها است. در اين شرايط آَنچه اشرفيان روزانه از سر مي گذرانند به نوعي ممکن کردن امري است که غيرممکن مي نمايد. اين بعد از زندگي اشرف, اسرارانگيز و سرشار از رازهايي است که گنجينه انقلاب است.

۱- فرزندان خلق در هر فرصتي که دست به قلم مي برند يا در برابر دوربين مقاومت مي ايستند, سرشار از عواطف بي بديل انساني, با همان صداقت و زلالي سخن مي گويند که وجه مشخص کردار همه انقلابيون و آزاديخواهان جهان است, يعني چيزي که جامعه کنوني ايران در حاکميت طولاني فاشيسم مذهبي فراموش کرده است.طنين لحن آنان براي همه انسان هاي دردمند, آگاه و آرمانگرا آشنا است. آنان به زبان تاريخي و مشترک همه انقلابيون فارغ از جغرافيا, نژاد ,سن وسال و جنسيت سخن مي گويند. ويژگي بي مانندي که نقطه اتکاء و در عين حال چشم اسفنديار آنان نيز هست...
اين نوع گفتار شکواي همه کساني را برمي انگيزد که در هر فرصتي مي نالند انقلابيون پس از اين همه سال عوض نشده اند... پس چرا نمي خواهند تغيير کنند؟... مگر زمان براي آن ها ايستاده است؟... يعني چيزي بوده وهست که جبهه متحد ضدانقلاب را ازارتجاع وفاشيسم هار ديني تا نئوليبرال هاي وطني و چپ هاي پشيمان! پريشان و درمانده مي سازد, چيزي که شايد ماهيت عنصر انقلابي نيز با آن شناخته مي شود و برگرفته از نوع نگاه به زندگي است, نگاهي که با منطق پراگماتيسم سرآشتي ندارد و تحليلي که از زندگي به دست مي دهد فارغ از چارچوب مسلط فهم سرمايه داري است. از اين رو گفتاري است که خارج از پارادايم حاکم معنا مي يابد و طنين آن براي گوش ها و چشم هايي که خود را به جريان مسلط سپرده اند, نامفهوم است. در حالي که گفتار انقلاب بيش از هر چيز, جريان مسلط ياد شده را به چالش مي خواند واز اين رهگذر درک جديدي را نيز به ارمغان مي آورد: تفسيرو فهم انقلابي.
در زمانه اي که ستم کشان از سازمان يابي ويژه خود بي بهره اند, واکنش هاي انقلابي به تروريسم تفسير مي شود و مرز مبارزه آزادي بخش با بنيادگرايي جنايتکار و تروريستي به عمد مغشوش شده است. زبان اشرف که در فرايند مقاومتي شکوهمند و مستمر شکل گرفته و از مجراي حاميان خستگي ناپذير آن انعکاس مي يابد, بين المللي و قابل فهم است: اشرف, همبسته با اشکال مختلف و در جريان مقاومت در چهارگوشه جهان, پرچم تفسير انقلابي از زندگي و رد سازش و پاي بندي حداکثري به نفس آزادي و عدالت را افراشته است و اين اندوخته اي گرانسنگ براي سنت جهاني انقلاب است.

۲- اشرف بيش از هر چيز يک پرسش است, پرسشي است که حتي اگر صورت مساله آن را ما طرح نکرده يا حتي علاقه اي به طرح آن نيز نداشته باشيم, ناگزير از پاسخ به آن هستيم. چرا که موضوع اشرف در حال حاضر بيش از بحث سرنگوني و حتي شايد فراتر ازمهم ترين دغدغه انقلابيون يعني کيفيت سرنگوني است, بحث اشرف بحث فرداي سرنگوني است. بدون پاسخ به آن – با هر کيفيتي- سخن گفتن از مرحله سرنگوني دشوار است. اشرف سنگين ترين تسويه حساب با مقاومت درمرحله پيش از سرنگوني و اعمال صورت بندي جديد براي آينده ايران است. قوي ترين ضدحمله اي است که عليه مقاومت ترتيب داده شده است. حمله اي است براي برهم زدن طولاني مدت تعادل قوا. رژيم اين بار در اشرف به دنبال همه چيز است و مقاومت نيز براي همه چيز مي جنگد. مخاطب پرسش اشرف در اين مرحله, وجدان زخم خورده انقلاب است.

۳- اشرف پاسخ به مهم ترين خلاء قيام و جنبش در حال سکون حاضر است. موضوع رهبري و تشکيلات است. بحث رهبري ارتش قيام است. اشرف همه اين ها است اما همه اين موضوعات نيز خود با بحث فرداي سرنگوني مشروط شده اند. يعني بزنگاهي که آلترناتيو انقلابي در برابرآلترناتيوهاي رنگارنگ ضدانقلاب ايستاده است. در اين روند است که اردوگاه انقلاب خالص تر و اردوگاه ضدانقلاب نيز با تمامي دسته بندي هاي دروني و طيف ها و فراکسيون هاي راست و چپ خود و با شرکت همه حاميان امپرياليست اش واضح تر مي شود.
روزهاي پيش رو تنها براي پهلوانان و گردان بي سلاح و در محاصره, تعيين کننده نيست, آزموني است که همه در آن شرکت داريم. اتحادها و ائتلاف هاي موافق و مخالف نيز به همين دليل در اين مرحله شکل مي گيرد يا در حال شکل گرفتن است. شکل اين ائتلاف ها و اتحادهاي پيشاروي به روشن ترين شکل ممکن سيماي ائتلاف ها يا شکاف هاي پس از سرنگوني را نشان مي دهد. در شکل گيري ائتلاف هاي محتمل يک مرحله تعيين کننده فرا مي رسد: برخي خود را شتابان کنار مي کشند و برخي ديگر از با گام هاي سنگين از راه مي رسند. آن لحظه جادويي و پايدار مي تواند اين لحظه باشد.
تمامي سناريوهاي پيش روي ولايت فقيه, کم و بيش شبيه به هم هستند و فارغ از تقدم و تاخر زماني, در يک نکته هم سرنوشت اند: "پايان". دستپاچه گي استعمار وارتجاع براي بي اثر کردن آلترناتيو انقلابي با هر هزينه اي, واضح ترين نشانه اين سرنوشت است. در اين ميان اشرف "نه" تمام عيار به گزينه هاي گوادلوپي براي ايران است. اشرف, فرصتي تاريخي براي ترسيم دوباره مرز بين انقلاب و ضدانقلاب است.

۴- براي همه کساني که استعداد درس گرفتن از گذشته را ندارند, ناکساني که در اين روزها بيش از هر زمان ديگري فرصت تسويه حساب تاريخي خود با مقاومت و مجاهدين را مزه مزه مي کنند و آناني که رسواتر و بي شرمانه تر از هميشه, يکي به نعل و يکي به ميخ مي زنند و در پوشش حمايت از ساکنان اشرف, چنگ به صورت اين رزمندگان مي کشند... همه رسانه هايي دغلکاري که به تماشاي فرجام کار سياوشان در محاصره نشسته اند و مرزهاي فريبکاري و دروغ گويي را درنورديده اند... مجاهدين هميشه به خاطر مقاومت شان مقصر و بدهکارند. اين مدعيان به دنبال نشانه هاي زوال عيني انديشه انقلاب در اشرف هستند و از شکست استراتژي انقلاب و مقاومت سخن مي گويند... آنان کفتارهايي هستند که از دفن آرزوها و روياهاي يک ملت مشعوف مي شوند.
اما اين مقاومت عادلانه و استراتژي مقاومت يک خلق در زنجير نيست که اکنون به تنگنا افتاده است. به عکس, گزينه پاسخ امپرياليستي-ارتجاعي به بحران جاري است که در اشرف به چالش کشيده شده. نام اين بحران مستمر,جمهوري اسلامي با همه باندهاي غالب و مغلوب آن است. پاسخ اشرف و جبهه همسوي آن نيز مهيا و آشکار است: "سرنگوني به دست ارتش قيام". پاسخ جبهه متحد ضدانقلاب نيز از ابتدا روشن بوده است: "سازش رفرميستي و نتيجه ناگزير آن: جنگ, دخالت خارجي و ويراني".
از اين رو است که دشمن همه چيز خود را به ميدان آورده است. فشاري که به شکلي روزافزون بر اشرف وارد مي شود, حاصل توان, ابتکار يا کينه فردي مزدور ولايت در عراق نيست. کافي است نگاهي به گستردگي حاميان مقاومت از شرق تا غرب عالم وفهرست شخصيت ها, نهادها و سازمان هاي حامي آن بياندازيد. به ضدحمله مقتدرانه مقاومت و بسيج سياسي آن نگاهي بيافکنيد تا ببينيد فشار يادشده حتي بيشتر از همه زور مقام عظماي ولايت و رژيم مطرود و ايزوله آن است. شرايط حاضر, ماحصل هجوم تماميت اردوگاه ضدانقلاب درابعاد بين المللي آن است. به همين دليل است که هنوز اشرف و هر آنچه به آن مربوط مي شود, کانون استراتژيک نبرد و گرانيگاه اصلي نيروهاي درگير است. در حال حاضر به ويژه پس ازتغييرات شتاباني که در منطقه در حال صورت گرفتن است, مساله تعيين تکليف اشرف به همان اندازه که براي رژيم ضدبشري اهميت دارد براي حاميان امپرياليست آن با تمامي قطب بندي هاي دروني اش نيز مهم است.
عبور سرافراز اشرف ازاين مرحله به مثابه ورود بي واسطه مقاومت به مدار کيفي تري از تهاجم است. تلاش شبانه روزي مقاومت و هواداران آن نيز بر اين نکته تاکيد دارد. چرا که در اشرف همه انقلاب در برابر همه ضدانقلاب ايستاده است.
رسول اصغري*-
آذر۹۰
*روزنامه نگار

http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=32098:2011-12-18-21-42-00&catid=11:2009-09-22-08-59-59&Itemid=15