۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

تجربه 22 بهمن,پيام به نسل قيامو فراخوان به قيام در چهارشنبه سوري-مسعود رجوي رهبر مقاومت ايران

سلام و صد آفرين به نسل قيام, به رزم آوران ارتش بزرگ آزادى و انقلاب دموکراتيک مردم ايران
از عاشورا در ۶ دى تا ۲۲ بهمن، خامنه اى و رژيم ولايت، در جميع جهات و در تماميت، در سرکوب و در خباثت، سنگ تمام گذاشتند. يکماه و نيم نقشه کشيدند، توطئه چيدند و برنامه ريختند. به تيغ کشى و تهديد و به جنجال و هياهو پرداختند. لشکر و عسکر و بسيجى آوردند. با هزاران اتوبوس، از دورافتاده ترين روستاها به «سانديس صلواتى» (!) فراخواندند.نيروهاى سرکوبگر خود را لايه به لايه در همه جا چيدند. کار را به دست سپاه پاسداران سپردند و تلاش کردند کمترين شکافى براى شعله کشيدن قيام باقى نگذارند.
همه ارتباطات را هم بي رودربايستى و بدون کمترين محذور قطع کردند و حتى به اندک خبرنگاران دست چين شده هم اجازه ندادند از جايشان در جايگاه مخصوص خبرنگاران در مراسم نمايشى حکومت تکان بخورند. اينها را همه ميدانند و به چشم ديده اند و لازم به طول و تفصيل نيست. اگر چنين نمي کردند، و اگر در آينده هم چنين نکنند، خطر سرنگونى با قيام توده اى جدى مى‌شود.

-احمدى مقدم سرکرده نيروى انتظامى رژيم-هشدار جدى: «ما ديگه، دوره مدارا تموم شد، چند دفعه هم گفتيم، مث اينکه به شوخى گرفتن، هرکسى در اينگونه تظاهرات شرکت بکنه و کارهاى تخريبى و ساختار شکن بده، قطعا مدارا نميشه، برخورد شديدتر از اين دفعه خواهد بود، و برخورد قضايى هم شديدتر خواهد بود، حتماًًًًًًًًًًًًًًًًًً اين رو خواهيد ديد» (تلويزيون رژيم- ۹دى۸۸).-پاسدار نجار وزير کشور-برخورد قاطع با فتنه گران: «ما به پليس دستور داديم، از اين به بعد، هيچ مدارايى رو نکنه، اگر کسى به صورت تجمع ظاهر بشه، بخواد با اغتشاشگران همراهى بکنه، با قاطعيت، پليس دستگير ميکنه و برخورد مى‌کنه، برخورد هم روشنه، . محارب هستند، تکليف محارب هم کاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًً امروز روشن هست، ما اين اتمام حجت رو داريم ميکنيم» (تلويزيون رژيم–۱۳دى۸۸).-على لاريجانى رئيس مجلس ارتجاع: «و با هيچ‌کس مماشات نخواهيم کرد، مجلس شوراى اسلامى از مسئولين امنيتى دولت، اعم از وزارت کشور و اطلاعات و قوه قضاييه مى‌خواهد اينگونه افراد هتاک نسبت به ساحت دين را دستگير و با چنين افراد ضدانقلابى، بدون هيچ ملاحظه، اشد مجازات را جارى نمايند» (تلويزيون رژيم-۸دى۸۸).

-دژخيم جعفرى دادستان رژيم –برخورد قاطع با حرمت شکنان: «به خانوادهها مؤکد تأ کيد مىکنم يک بار ديگر شر کت در تجمعات ضدانقلابى نظير روز جمعه روز عاشورا کاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًً به اين بهانهها مردوده و هرگونه شرکت در تظاهرات ضدانقلابى مشابه به موجب قوانين جرم امنيتى تلقى مىشه و اينها بازداشت خواهند شد حتماًًًًًًًًًًًًًًًًًً پروندهاشون به دادگاه ارسا ل خواهد شد و به سزاى اعمالشون خواهند رسيد» (تلويزيون رژيم-۸دى۸۸).-صادق لاريجانى رئيس قوه قضائيه آخوندها: «دستگاه قضايى در انجام وظايف خودش انشاالله هيچ کوتاهى نخواهد کرد» (تلويزيون رژيم -۱۳دى۸۸).-دژخيم رئيسى معاون اول قوه قضاييه –برخورد قاطع با اغتشاشگران: «ما به هيچ عنوان در مقابل اغتشاشگران و در مقابل اين متخلفين و متجاسرين به قانون و در کسانى که امنيت مردم را به خطر بيندازند کوچکترين اغماض نخواهيم کرد» (تلويزيون رژيم-۱۲بهمن ۸۸).-آخوند مصلحى وزير اطلاعات رژيم: «سران اين مجموعه ها در واقع شناسايى شده اند، بعضاً هم دستگير شده اند، و ديگه منتظر اين هستيم که انشاالله دستگاه قضايى برخورد قاطع و محکمى رو با اينها داشته باشه» (تلويزيون رژيم- ۱۰دى۸۸).-آخوند علم الهدى عضو خبرگان ارتجاع و امام جمعه رژيم در مشهد: «حرکت روز عاشورا دقيقاً حرکت محاربه بود. حرکت روز عاشورا فرماندهش منافقين بودند، چون شعارهايى که منافقين روى سايتشون از ۱۶آذر گذاشتند، آشوبگران عاشورا اون شعارهاى منافقينو سر دادند، پس اينها دستيار منافقين بودند، فرمانده حرکت روز عاشورا منافقين بودند» (تلويزيون رژيم- ۹دى۸۸).-آخوند احمد خاتمى عضو هيأت رئيسه خبرگان ارتجاع و امام جمعه تهران: «حساب بغا، حساب محاربين، حساب اينها از حساب مردم جدا است، قانون تکليف با اونها رو مشخص کرده» (تلويزيون رژيم -۳دى۸۸).- اطلاعيه وزارت اطلاعات: «وزارت اطلاعات اطلاعيه داده که فتنه گران در فرصت محدود باقى مانده، راهشان رو از ضدانقلاب و منافقين جدا کنند والا بدون هيچ‌گونه مماشاتى با اونها برخورد قانونى ميشه» (تلويزيون رژيم-۱۰دى۸۸).
- حکم اعدام براى ۹ آشوبگر ديگر: «دو نفر از عوامل آشوبهاى اخير به جرم محاربه امروز بهدار مجازات آويخته شدند» (تلويزيون رژيم-۸دى۸۸). «دو نفر از متهمان به محاربه، ۳نفر به محاربه و افساد في الارض».-دژخيم صلواتى قاضى رژيم: «اتهامات شما داير بر محاربه از طريق هوادارى، ارتباط و همکارى عالمانه و عامدانه و موثربا گروهک تروريستى منافقين» (تلويزيون رژيم -۲۸دى۸۸).-وزارت اطلاعات: «وز ارت اطلاعات هم اعلام کرد که بيش از ۱۰نفر از اعضاى کد دار ضدانقلاب دستگير شدند» (تلويزيون رژيم -۸دى۸۸).-دژخيم جعفرى دادستان رژيم–اعدام آشوبگران: «۹نفرديگر هم براى آنها حکم اعدام صادر شده که ۵نفر مربوط به روز عاشورا بوده» (تلويزيون رژيم-۸بهمن۸۸).-ائمه جمعه با کفن: «ائمه جمعه استان با کفن اومدند کفن ما روى سر ما» (تلويزيون رژيم-۸بهمن۸۸).
اما به رغم همه اينها، خوشا که پيشتازان جبهه خلق و مردم ايران، نسل قيام و خط سرخ سرنگونى، با الهام از پيامبر جاودان آزادى، همان نداى هيهات منّاالذله، به‌پا خاستند و در راستاى انقلاب دموکراتيک مردم ايران عليه تماميت رژيم ضدبشرى: - باز هم تصاوير منحوس را به‌زير کشيدند. -باز هم «پيرهن چاک و غزل خوان و صراحى در دست» اشرفنشان پاى به ميدان گذاشتند. -باز هم فرياد آزادى و «مرگ بر ديکتاتور» سر دادند. -باز هم فرياد زدند: «آزادى انديشه با اين نظام نميشه» -باز هم اعلام کردند: «بسيجى لعنتى تو دشمن ملتى» و مهمتر از همه با وادادگان و تسليم طلبان در جبهه ولايت، مرزبندى کردند و خروشيدند: «کشته نداديم که سازش کنيم، رهبر قاتل رو ستايش کنيم». جان کلام در همين جاست. جان مايه ايى که به‌سوى ارتش بزرگ آزادى مردم ايران راه مى‌گشايد و استراتژى قيام و سرنگونى را به ثمر مي نشاند.
خامنه اى ديشب با عمامه خود گردو مى شکست!
ذوق کرده بود که از ۲۲بهمن و قيمت بسيار سنگينتر و عواقب بسيار بيشترى که مى‌توانست داشته باشد، به مدد پاسدار و بسيجى و «سانديسى» و آنان که بى واسطه يا با واسطه «موج سبز» را قربانى و به تنور ولايت سپردند، فعلاً جان به‌در برده است.ولى فقيه ارتجاع، از حمايت و «حضور دهها ميليون انسان بصير و پرانگيزه» به‌سود خودش و رژيم نامشروع ولايت فقيه دَم زد. در حالى‌که ۸ماه است قاچ زين را چسبيده، هواى سوار کارى هم به سرش زد و از «معاندان و فريب‌خوردگان داخلى» که «رياکارانه دم از ”مردم“ مى‌زنند»، خواست به «صراط مستقيم» ولايت و راه امام دجاليت باز گردند. از «چند دولت متکبّر و زورگو» هم خواست «از خواب غفلت» بيدار شوند و از «تلاش براى سيطره» بر اين رژيم و تغيير آن دست بردارند.مهمتر اينکه به «دوستان و دشمنان» خود خاطرنشان کرد که «تصميم خود را گرفته است» و کوتاه نخواهد آمد. هم‌چنان‌که چهار سال پيش هم گفته بود، خودش خوب مى‌داند که «هرگونه عقب نشينى در مقطع کنونى زنجيره تمام نشدنى از فشارها و عقب نشينيهاى ديگر را به‌دنبال خواهد داشت. بنابراين راه غيرقابل برگشت است». (۲۳اسفند ۱۳۸۴). فقط مى مانَد اينکه، با حمايت و «حضور دهها ميليون انسان بصير» در رژيم ولايت، چرا انتخابات آزاد را نمى پذيرد؟ چرا اين‌قدر «محارب» دارد «اگر چه در شاخه نظامى شرکت نداشته باشند». چرا ارتباطات آزاد را بر نمى‌تابد؟ چرا با خبرنگاران و مطبوعات آزاد، دشمنى دارد؟ «دهها ميليون انسان بصير» چه نيازى به کهريزک و اوين و قانون قصاص ضدبشرى و بريدن دست راست و پاى چپ و پرتاب از بلندى دارند؟خامنه اى البته هيچ اشاره اي ى به شکست مفتضحانه رژيم در گردآورى جمعيت در ميدان آزادى و فضاحتهايى که در تصاوير منتشر شده از سوى خبرگزارى مهر آخوندى هم به خوبى پيداست، نکرد. اصلا و ابداً به روى خودش هم نياورد که آمار جمعيت بسا کمتر و پايينتر از سالهاى گذشته بود. بر خلاف هر سال از راهپيمايى در خيابان آزادى و ديگر نقاط هم خبرى نبود. آنقدر که توجه ماهواره گوگل هم به کثرت حيرت آور اتوبوسها جلب شد. در عين حال معلوم نبود که سرنشينان هزاران اتوبوس به کجا رفته اند که رژيم نتوانست حداقل ميدان آزادى را پرکند؟ به نظر مى رسد که رژيم اين نيروها را در خيابانها چيده و به سرکوب قيام اختصاص داده است.
ترديدى نيست که رژيم از ترس قيام و سرنگونى و آنچه در عاشورا شعله ور شد، حداکثر توان سرکوبگرى خود را قبل از ۲۲بهمن و در روز ۲۲بهمن به کار گرفت. به‌عنوان مثال، در روزهاى قبل، تا آنجا که مى‌توانستند، فعالان شناخته شده و عناصر کليدى و گرداننده تظاهرات را که قبلاً شناسايى شده بودند، دستگير کردند تا موتور محرک تظاهرات از کار بيفتد. از۴۰ روز پيش، اطلاعات سپاه و بسيج و انتظامى، تدريجاً اسامى و مشخصات بيش از ۵۰۰۰ مخالف فعال را در محلات مختلف تهران وارد بانکهاى اطلاعاتى خود کرده بودند.پستهاى ايست و بازرسى و حمله هاى ناگهانى به خانه ها و مغازه ها و دانشگاهها همراه با رواج دادن شايعات به شدت افزايش يافت. کنترل وروديهاى تهران و دستگيرى و بازداشتهاى موقت را براى ممانعت از ورود افراد و نيروها از شهرستانها به تهران قوياً افزايش دادند. از يک هفته قبل از ۲۲بهمن، طرح جنگ روانى براى ايجاد ترس و وحشت در بين مردم، به اجرا گذاشته شد. از جمله با اعلام دستگير شدن نفراتى که قبلاً از آنها عکس گرفته شده، به فضاى ترس دامن زدند و با نصب دوربينهاى مداربسته به صورت علنى در ميدانهاى شهر به ايجاد فضاى رعب و وحشت افزودند.
آخرين هماهنگى‌ها روز ۲۱ بهمن نزد خامنه اى و سپس در يک جلسه اجرايى با حضور سرکردگان سپاه پاسداران و نيروى انتظامى و بسيج انجام شد. هدف، عملياتى کردن طرح تقسيم و بلوک بندى تهران بود: - مسئوليت به‌ طور متمرکز به سپاه پاسداران محول گرديد. ستاد عملياتى سرکوب در قرارگاه موسوم به ثارالله تحت فرماندهى و نظارت پاسدار جعفرى، سرکرده سپاه پاسداران مستقر بود.-بلوک بندى ميدان آزادى را همين ستاد انجام داد و بخش قابل توجهى از نيروهاى سپاه ماموريت پيدا کردند با لباس شخصى در ميدان آزادى حاضر شوند. آنها با پاشيدن اسپرى رنگ، اقدام به علامت‌گذارى و سپس دستگيرى عناصر فعال مى کردند. - امنيت و برقرارى نظم در ميدان آزادى، برعهده نيروهاى سپاه ضدسيدالشهدا قرار گرفت. قرار بر اين شد به کمک بسيج، چندين لايه نيرو، مانع نزديک شدن معترضين به ميدان آزادى شوند و اگر مردم نزديک شدند، به شدت با آنها برخورد شود.- ازخيابان نواب به سمت شرق دردست سپاه ضدمحمد به سرکردگى پاسدار حسين همدانى و از نواب به سمت غرب در دست سپاه ضدسيدالشهدا به سرکردگى پاسدار على فضلى قرار گرفت. -علاوه بر سپاه حفاظتى روح الله، پاسدار همدانى نيز در چهار راه مصدق (وليعصر) در نزديکى مقر خامنه اى مستقر گرديد و چهارگردان سپاه، ميدان انقلاب و اطراف آن را فرا گرفتند. يک تيپ ديگر از نيروهاى پاسدار همدانى در مناطق اطراف گسترش يافت و در برخى خيابانها با لباس شخصى مستقر گرديد.- گردانهاى بسيج همراه با بسيجيان تقويتى قزوين و کرج و شهريار در مناطق حساس و در مساجد و مدارس تهران آماده عمليات شدند. - «بسيج مستضعفين» به سرکردگى دژخيم محمدرضا نقدى، ماموريت کنترل و امنيت و شناسايى معترضين در سطح شهر را به‌ عهده داشت. - سپاه و بسيج، علاوه بر انبوه موتورسواران با لباس نظامى، تعداد زيادى موتور سوار و نفر پياده با لباس شخصى بهراه انداختند . - يگان ويژه نيروى انتظامى و تيپ ضد اغتشاش و نيروهاى ناحيه انتظامى تهران بزرگ تحت امر سپاه پاسداران قرار گرفتند. - نيروى زمينى وهوايى ارتش و دواير مختلف ستاد ارتش موظف بودند، همراه با خانواده هايشان در تظاهرات شرکت کنند.در روز ۲۲بهمن در مجموع حدود ۷۰هزار نيروى مسلح، تهران بزرگ را به اشغال درآوردند. اين نيروها شامل۶ تيپ رزمى از سپاه ضدمحمد و سپاه ضدسيدالشهدا همراه با نيروهاى سپاه ضدعلى بن ابيطالب و سپاه حفاظتى روح الله و چند گردان تقويتى (۱۵هزار نفر)، ۴ تيپ نيروى انتظامى از يکانهاى ويژه و ضداغتشاش (۶هزار نفر)، نيروهاى ۹۲کلانترى و پاسگاههاى نيروى انتظامى (۵هزار نفر)، مزدوران مسلح اطلاعات (۴هزار نفر) و ۲۰۰ گردان بسيج (۴۰هزار نفر) بود. ۵۰ گردان از اين ۲۰۰ گردان از ساير شهرها آورده شده بودند. نيروهاى بسيج براى کنترل وضعيت، تقريباً در هر ۵۰ متر در خيابان آزادى دکّه هايى تحت عنوان نمايشگاه عکس و کتاب از جنگ و انقلاب ضدسلطنتى داير کرده بودند که در حقيقت محل تجمع آنها بود.عنصر جديد در سرکوب قيام ۲۲بهمن، به کار افتادن ابزار اصلى اعمال حاکميت رژيم ولايت فقيه در اين ابعاد و به خصوص تمرکز و يکسويه کردن امر سرکوب در سپاه پاسداران بود. بسيج ضدمردمى نيز از دو سال پيش که خيزشها، از زمان برخاستن خبر مى‌داد، در تغيير سازماندهى سپاه، يا در سپاه تحليل رفت يا تحت عنوان «سازمان بسيج مستضعفين» جنبى نيروى زمينى سپاه گرديد.در مهرماه ۸۶ سرکرده جديد سپاه پاسداران ارتجاع، استراتژى جديد سپاه را در ترکيب با بسيج ضدمردمى «مقابله با تهديدهاى داخلى» اعلام کرد «تا بتواند در برابر تهديدات سياسى، اجتماعى و امنيتى دشمنان، به درستى وارد عمل شود». پاسدار جعفرى گفت: «بنا به تشخيص رهبر جمهورى اسلامى، استراتژى سپاه با گذشته فرق کرده بدين ترتيب که ماموريت اصلى سپاه در حال حاضر مقابله با تهديدهاى داخلى است و سپس در صورت تهديد نظامى خارجى، سپاه به کمک ارتش خواهد شتافت» (بى‌بى‌سى-۷مهر۸۶).وى افزود «ماموريت اصلى سپاه در شرايط کنونى توجه به ماموريتهاى بسيج است و ماموريت بسيج با توجه به فرامين فرمانده معظم کل قوا، نيمى از ماموريت سپاه است به همين دليل بايد سازوکار پرداختن به اين ماموريت نيز فراهم شود»
اما تا اين‌جا، يعنى تا جايى که به سپاه پاسداران برمى‌گردد و پاى سپاه پاسداران ارتجاع به ‌عنوان نگهبان و پاسدار اصلى ولايت فقيه به ميان مى آيد، چيز عجيب و نو ظهورى نيست و سابقه سى ساله دارد. ۲۷سال پيش در جمعبندى نخستين سال مقاومت گفته بوديم که اين رژيم يک «ديکتاتورى نظامى -پليسى مبتنى و متکى بر سپاه پاسداران ارتجاع» است. در روز ۴اسفند ۱۳۵۷ يعنى۱۲روز پس از پيروزى انقلاب ضدسلطنتى نيز، در نخستين موضعگيرى در دانشگاه تهران، اعلام کرديم که اين «پاسداران»، نهايتا «شکارچى» انقلاب و انقلابيون و جامعه ما خواهند شد. خمينى هم بعدها ‌گفت «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود». در بهمن ۱۳۷۷ نيز وقتى که آخوند خاتمى در مسند رياست جمهورى ارتجاع دم از اصلاحات مى‌زد، و دود و دم اصلاحات ميان‌تهى، بسيارى چشمها را نابينا و بسيارى گوشها را کر کرده بود، در سالگرد انقلاب ضدسلطنتى باز هم گفتيم که: «ديکتاتورى ولايت‌فقيه يک ديکتاتورى نظامى‌-‌پليسى است. سپاه پاسداران ابزار حفظ نظام ولايت ‌فقيه است و اين رژيم عمدتاً به آن متکى است. سپاه ارگان محورى اعمال قهر و سرکوب نظامى است. اما ديناميسم وموتور محرک ‌سپاه يعنى روح حاکم بر‌آن، صدور ارتجاع و جنگ طلبى مبتنى بر‌نظريه ولايت جهانشمول است».از اين‌رو تا آن‌جا که به سپاه پاسداران مربوط مى‌شود، همچنانکه در پيام قيام عاشورا، و قبل از آن در ۳۰خرداد امسال، و قبلتر از آن در آبان سال ۸۶، و هميشه گفته ايم، فقط تکرار مى کنم که جواب در ارتش آزاديست و «وعده نهايى ارتش آزادى با شما، در تهران» است.
«بيچاره خامنه اى که اواخر دوران شاه و حکومت نظامى ازهارى را به‌ياد دارد، خوب مى‌داند که آتش گشودن و سرکوب گسترده چه ضررها و خطراتى به‌دنبال دارد. در يک کلام سرنگونى را قوياً تسريع مى‌کند. بنابراين همچنانکه امسال در ۳۰خرداد به عرض رساندم بايد تکرار نمود که: «اگرناپرهيزى نموديد و هوا بَرتان داشت و در مدلهاى پاسدار نشان احمدىنژادى پيش رفتيد، اگر همچنانکه در سر داريد، به تصفيه هاى بزرگ و به سرکوب هر چه بيشتر و به کشتار براى جلوگيرى از قيام روى آورديد، وعده نهايى ارتش آزادى با شما، در تهران» (۸دى۸۸).
«رژيم پوسيده آخوندى دو راه بيشتر ندارد: يا عقب بنشيند و جامهاى زهر زنجيره‌يى را يکى پس از ديگرى سر بکشد تا بالمال طلسم اختناق درهم بشکند. يا با انقباض و ميليتاريسم هر چه بيشتر، به پيشروى و ماجراجويى رو بياورد تا ضربات و عواقب بعدى آن را تحمل کند. لکن تا آنجا که به ما مربوط مى‌شود، گفته‌ايم و تکرار مى‌کنيم که مى‌خواهيم رژيم هر‌چه سريعتر پس بنشيند، هر چند که اين فرض بسيار بعيد به ‌نظر مى‌رسد، اما در اين‌صورت قيمت هر چه کمترى مى‌پردازيم. از اين‌رو، با قطع و يقين مى‌گوييم: بفرماييد عقب بنشينيد، خواهش مى‌کنيم عقب بنشينيد و واپس بتمرگيد! در اين‌صورت مردم ايران و جوانان مبارز و مجاهد اين ميهن، خوب مى‌دانند شما را با ارتش قيام، چگونه جارو کنند و به زباله‌دان تاريخ بريزند!اما اگر ناپرهيزى نموديد و به اميد اين‌که جنگ زمينى امکانپذير نيست و نيروى زمينى در کار نخواهد بود، هوا بَرتان داشت و در مدلهاى پاسدار‌نشان احمدى‌نژادى پيش رفتيد، اگر همچنانکه در سر داريد، به تصفيه‌هاى بزرگ و به سرکوب هر چه بيشتر و به کشتار براى جلوگيرى از قيام روى آورديد، وعده نهايى ارتش آزادى با شما، در تهران…» (۷آبان۸۶).
غلظت نظامى و بسيج نيرويى البته جاى خود را دارد. اما در تحليل مشخص از قيام ۲۲بهمن، بايد ببينيم که آيا اين عامل مى‌تواند همه چيز را توضيح بدهد. آيا سقف ظرفيت قيام در تهران و ديگر شهرهاى ميهنمان همين بود يا مى توانست بسا بالاتر باشد؟ اگر تفاوت ۲۲بهمن با روز عاشورا فقط در غلظت نظامى و بسيج نيرويى است، حرفى نيست و جواب ما هم از پيش روشن است و آن را در فرداى عاشورا هم گفته بوديم. گفته بوديم: «زنده باد ارتش آزادى! زنده باد انقلاب دموکراتيک مردم ايران! زنده باد ارتش بزرگ آزادى مردم ايران! ارتشى که در سراسر ميهن براى آزادى به ‌پا خاسته، هرچند که مانند مجاهدان اشرف بى سلاح است. اما با دست خالى هم نشان داد که تا کجا مى‌توان و بايد بر فرق رژيم کوبيد» (۸دى۸۸).
اکنون بگذاريد کمى به عقب برگرديم و من آنچه را يک‌ هفته قبل از قيام عاشورا گفتم يادآورى کنم. گوش کنيد: مهمترين موضوعى که سر باز کرد، ۱۳آبان شروعش بود، ۱۶آذر، ديگر بيرون ريخت. فوران کرد. نه فقط ما، ديگر همه در دنيا گفتند. البته دانشجويان زنجير گسستند. در روزهاى قبلش، مى گفتند و پرهيز مى دادند از ساختارشکنى. ساختارشکنى نشه. نرسه به اونجايى که رسيد. اما مردم به خصوص دانشجوها بى‌خيال!در ششمين ماه قيام آن هم بعد از ۱۳آبان، ديگر تصويرها را خودتون ديديد. انگار همان کارهايى که با هاموى در اشرف مى کردند در يزد داشتند مى کردند. تازه اين در حالى بود که رژيم واقعاً خودش را خفه کرده بود که همه وسايل ارتباطى و مخابره کردن و عکس و فيلم و تلفن و فلان و اينها را بسته بود. رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً هم گفته بود.حالا موضوع چيه؟ تحليلگران مسأله شون اين بود که يک وقت مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً چپروى نشه، که رژيم سرکوب کنه. يک وقت اين دانشجويان و خلق قهرمان تندروى نکنند. بابا جمع کنيد اين بحثهاى چپروى و راستروى را سرقيام! اين دام است!. واقعاً افراد گرفتارش بودند ها! واقعاً مسأله بود. اين موضوع انحرافى است. صورت مسأله در قيام که الان چپروى و راستروى نيست. اين صورت مسأله، مال کسى است که گمان مى کند مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً اگر چپروى نکند، حالا چه چيزهايى به دست مى آورد. يعنى که گويا نگرانيش از اين است که يه وقت چپروى بکنه، يک وقت دانشجوها بيش از حد شلوغ کنند، يک وقت عکسهاى ياروها رو آتش بزنند، يک وقت در دانشگاه را بکَنَند، ولى فقيه عصبانى ميشه, بعد سرکوب ميکنه، بعد به عقب ميريم ما! مگر صورت مسأله چپروى دانشجوهاست؟! اگر خامنه اى ميتوانست، حتماًًًًًًًًًًًًًًًًً هر کارى که ميتونست ميکرد. تيغش بيشتر از اين نمى برد. اگر مى تونست اين يکى و اون يکى رو ميگرفت. به ضررشه که نميگيره، نه اين‌که لطف کرده باشه. اگر به سودش بود رگبار باز مى کرد. به ضررشه، به ضررشه.تهديد که چپروى نيست. اگر ميخواهيد به اين زبان بگيد، از قضا تهديد راست رويه. ما که نمى تونيم بريم کثافت و دنائت رژيم رو رويش ماله بکشيم و بگيم نه، ما هم ساختارشکنى نمى کنيم. چنين خبرى نيست! اگر کانون استراتژيکى نبرد جلو توده ها حرکت نکنه، اگر پيشاهنگ انقلابى، پيشتاز انقلابى، در کانون استراتژيکى نبرد (که قيمتش را هم داده)، دست کم يک گام جلو نباشد، آخر پس چه راهنمايى؟ و چه رهبرى؟حالا اين را داشته باشيد. قيام رسيده است به نقطه راديکال شدن. شعارش ميگه: «مرگ بر اصل ولايت فقيه». شعار «مرگ بر اصل ولايت فقيه» مى دهد، مثل روز پنج مهر که مجاهدين با شهداشون گفتند: «شاه سلطان ولايت»، «شاه سلطان خمينى، مرگت فرا رسيده».
در همين نشستها شاهد بوديم که يکى از برادران خودمان آمد و شهادت داد که خودش در اوين شاهد اعدامها بوده که تا صبح روز بعد نمى دونم ۱۸۰۰ تا اعدام شد. الان عدد دقيق يادم نيست. شاهد، همينجاست و درسالن نشسته. بسيارى از شما هم شاهد بوديد. حالا اين بخارات متراکم، اين انبار باروت به محض اينکه اين شکاف را پيدا کرده، دارد مى زند بيرون. اين که خامنه ا ى شليک نمى کند، به خاطر من و شما نيست. به خاطر اين است که به ضررش مى شود، بدتر مى شود، راديکالتر مى کند، نتيجه: اقا، موضوع رهبرى قيامه. خلاصهاش اينه. در سال ۵۶ هم همين بود. در سال ۵۷ هم همين بود. وقتى که رژيمى دارد واژگون مى شود، موضوع آلترناتيو و رهبرى است. خيلى هم جديست. صورت مسأله قيام اينه. نه چپ روى و راست روى.اول، خب موضوع انتخابات بود، درست. بعد اين موضوع رفت کنار. موضوع اصلى رو آمد. موضوع کانونى که بيرون زده است، موضوع رهبرى است. حالا قيام رسيده به اين درجه از عمق، راديکاليزاسيون، تعميق. حرفش چيست؟ مى گويد: مرگ بر اصل ولايت فقيه. عکس خامنه اى را مى گذارد وسط لگدمال مى کند و آتش مى زند. ميگويد مرگ بر ديکتاتور، مرگ بر خامنه اى. مثل زمان شاه، ديگر دعوا با نمى دونم نخست وزير هويدا نيست! موضوع رهبرى يعنى چى؟ يعنى آقا به کدام سمت مى خواهى ببرى؟ فرض کنيد شما راننده يک ماشين هستيد. در کدام جاده مى خواهى بروى؟ کدوم مسير؟ آدرست کجاست؟ آدرس بده ببينم. کجا مى خواهى بروى؟ نتيجه! موضوع جدى ايى که سر برداشته موضوع رهبرى است که به کدام سمت مى خواهى ببرى؟ مى خواهى بروى بگويى که هدف اينست که موسوى بشود رئيس جمهور آقا هدف اينست؟ يا هدف جمع کردن اين رژيم و سرنگونى است؟ ملاحظه ميکنيد که موضوع رهبرى قيام شعله مى کشد. توده مردم و آنهايى که صف مقدم هستند، دانشجوهايى که در ايران هميشه درصف مقدم بوده اند، ميگويند مرگ بر اصل ولايت فقيه. ولى آنها مى گويند ساختارشکنى نکنيد. ما چه گفتيم؟ گفتم راه و مسير، جمع کردن بساط اين رژيم است، نه ساخت و پاخت با آن، نه کنار آمدن باآن، نه امتياز گرفتن ازآن. اين است نقش کانون استراتژيکى نبرد. اين است کانون الهام و اميد و راه نشان دادند. پس ببينيد، قبل از هر چيز، ما مواجه هستيم با قيامى که شش ماه استمرار پيدا کرده و به رغم همه کارهايى که رژيم کرده، اين قيام اعتلا پيدا کرده و تعميق پيدا کرده، راديکال شده و به نقطه ايى رسيده که حتى آخوند خاتمى مى گويد هسته هاى عمل تشکيل شده ها! خب، يا بايد رژيم امتياز بدهد و شل بدهد، که نمى دهد. اين که واضحه، دراتمى هم همينطورى بود. يا، خواه و ناخواه، اين قيام عميق‌تر و عميق‌تر مى شود. اين است نقش پيشتاز. اين است نقش عنصر رهبرى کننده که بايد يک گام کيفى جلوتر باشد، نه عقبتر. حالا در قدمهاى بعد، خواهيد ديد که اين تضاد، تضاد اصلى و تضاد شماره يک جنبش است، يعنى تضاد رهبرى. منظورم از رهبرى يعنى اين که آقا چه مسيرى؟ چه هدفى؟ کجا مى خواهى بروى؟ ببين! مى خواهى اين رژيم را نگهدارى؟ اصلاحش کنى؟ مى خواهى رئيس جمهورش را عوض کنى؟ مى خواهى از خامنه اى امتياز بگيرى؟ چه مى خواهى؟ اول اين را بگو ببينم. اين صحنه ها و اين دانشجويان و اين مردمى که ما ديديم، اينها چه مى خواهند؟ اين رژيم را مى خواهند؟ «بود» اين رژيم را مى خواهند يا نبودش را؟ کدام را؟ باقى ماندن رژيم را مى خواهند يا سرنگون کردنش را؟ کدام را؟ خب، پس مى بينيد صفحه مختصات قيام گام به گام عوض شده. از يک نقطه جهش آسايى عبور کرده. هر کس بايد تصميمش را بگيرد. موضوع روى ميز، الان موضوع رهبرى قيام است. از موضوع رهبرى، منظورم اسم و رسم و اينها نيست ها. منظورم اين است که به کدام راه مى برى؟ به چه سمت؟ در مجموع، دو سمت بيشتر وجود ندارد. يا حفظ و اصلاح همين رژيم، مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً استحاله اش، يا خطى که شما طى سه دهه رفته ايد (۲۷آذر۸۸).
در بحث قيام گفتيم وقتى که قيام پيش مى رود، موضوع رهبرى مطرح است، رهبرى قيام نه از موضع اسم، از موضع رسم!… . خامنه اى يک فيل هوا مى کند که آى عکس خمينى را پاره کرده اند! براى اينکه طرف مقابلش را مرعوب کند، بترساند و به تسليم وادار کند. آنها چه کار مى کنند؟ آنها مى گويند نه ما نکرديم توکه آن را نشان دادى کار بدترى کردى! يعنى به خامنه اى مى گويند تلويزيون تو که اين را نشان داد کار بدترى کرد. شما چه مى گوئيد؟! شما مى گوييد آقا دعوا نکنيد! اصلا مسئوليتش با ما! در گذشته و حال و آينده! باند غالب مى خواهد جناح مغلوب را بترساند که آهاى نزديک نشوى به اصل نظامها! به خمينى ها! چون روش نمى شود که بگويد عکس مرا پاره کردند و آتش زدند، اين خبر اول بود در روز ۱۳آبان، ولى فقيه ارتجاع خامنه اى، اين سر دلش قلمبه شده که چرا لگدمال کردند؟ داد و هوار و جنجال و صحنه سازى و نمايش هاى رو حوضى راه مى اندازد که جوانان و دانشجوها را بترساند، بعد بحث چپ روى و راست روى را بيارورد در نيروهاى سياسى، طرف مقابلش را هم منکوب کند.اگر طرف مقابل پاى اصل موضوع مى ايستاد و به اين سمت هدايت مى کرد که چه خبره؟ چرا جنجال راه انداختى؟ بنشين سر جايت! آقاجان اين چيزها را بهانه نکن! اين طور ايستادن خيلى خوب بود! نه اين‌که برود توى ميزى که او چيده، و بگويد که من نکردم! شايد خودتان کرده باشيد! و تو کار بدترى کردى از آن که آتش زد و رفتى اين صحنه را نشان دادى! مجاهدين چه ميگويند؟ ، ميگويند عجب کرديم، خوب کرديم، هر کس هم کرد خوب کرد! ماشاءالله! بارک الله! که سوزاند، که آتش زد، که توى زباله دان انداخت! باز هم بکنيد ضمنا، آى دو جناح، با هم دعوا نکنيد، اصلا دعوا نکنيد، آقا نه تو کردى، نه تو کردى، همه اش را من کردم! خوب شد؟! (۲۷آذر۸۸)
بله، حالا با اين توضيحات، سؤال اين است که با مفروض گرفتن غلظت نظامى و بسيج نيروهاى ارتجاع در روز ۲۲بهمن، مشکل ديگرى هم در کار بود يا نبود؟ و اگر بود، در کجاى کار و چرا و چگونه بود؟ -آيا قيام دچار افت شده و به شيب نزولى افتاده و ديگر استمرار نخواهد داشت؟ هرگز، زيرا طلسم ولايت فقيه، يعنى هيمنه و هژمونى آن، به طرز بازگشت ناپذيرى درهم شکسته است.-آيا نيروهاى جبهه خلق و سرنگونى و همان جوانان و دانشجويان و زنان پيشتازى که فيلمها و تصاوير آنها را ديديم، همان قيام آفرينانى که ۸ماه، اشرفنشان پايدارى کردند و ادامه دادند، سرد و مأيوس و منفعل شدند و بريدند و به ناگهان پس از قيام عاشورا از فدا و قربانى دست شستند؟ هرگز، زيرا بيشتر مى‌خواهند و نه کمتر. زيرا باز هم در ۲۲بهمن، تا آن‌جا که ميسر بود، قدعلم و سينه سپر کردند.-آيا يک توطئه بين المللى در کار است و مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً جامعه بين المللى به حمايت از رژيم برخاسته و «امداد رسانى غيبى» صورت گرفته است؟ هرگز، درست به‌عکس، زيرا به وضوح ديديم که در روز ۱۹بهمن اتحاديه اروپا و آمريکا بيانيه اى در حمايت از قيام مردم ايران دادند که در ۲۸سال گذشته بيسابقه بود. دست خامنه اى را در سرکوب بستند و او را به التزام نسبت به حقوق بشر و محاکمه عاملان و آمران سوءرفتارها (و نه قيام کنندگان) فراخواندند. قيام آفرينان و قيام کنندگان را به برچسب تروريستى يا سوءرفتار نيآلودند، بلکه حقوق جهانشمول قانونى آنها را خاطرنشان کردند. ماههاست که جامعه بين المللى آخر خط رژيم را دريافته است. تأخير بسيار دارد اما هرگز تعجيل نکرده است. به همين خاطر اگر آقاى موسوى لحظه را درمى يافت و عزم شکار يا لااقل پس زدن ولى فقيه را داشت، به رغم همه اشتباهات پيشين، حتى در روزهاى ۲۰ و ۲۱بهمن هم مى‌توانست دنده عوض کند و صفحه را بچرخاند و قيمت کلانى از خامنه اى وصول کند. مى توانست سراپاى ولايت را دچار رعشه سقوط کند و بر ارکان سپاه و بسيج سرکوبگر لرزه سرنگونى بيندازد. حداقل اينکه نتايج قيام ۲۲بهمن مى‌توانست با آن همه فراخوانها و حمايتها، کيفاً بيشتر و بالاتر باشد. سود موسوى و جماعت او هم در همين بود. اما افسوس که «لحظه مناسب» را در نيافت. فهم و دريافتن چنين لحظاتى، نيازمند کَندن از ولايت فقيه، حداقل ريسک، مقدارى خطرپذيرى، و دست برداشتن از «حفظ خود به هر قيمت» است.
در سلسله مباحث آموزشى براى نسل جوان، نکاتى در اين زمينه گفته شده که ناگزير از يادآورى هستم: «بر مى‌گردم به خمينى در آستانه سرنگونى رژيم سلطنتى که در اين‌جا مى‌خواهم به تفاوت خمينى آن روز با موسوى امروز دقت کنيد: خمينى حتى از موضع فرصت طلبانه، پس از اين‌که بوى سقوط رژيم شاه را استشمام کرد، تفاوتش با موسوى امروز، اين بود که صريح و روشن ميگفت: شاه بايد برود! حتى بختيار را هم نپذيرفت. يعنى يک تنه خودش را با نفوذ مذهبى و سابقه سياسى که داشت، به‌عنوان آلترناتيو و جايگزين جا انداخت. کاش موسوى هم امروز ميگفت: ولى فقيه بايد برود! خامنه اى بايد برود! و اصل ولايت فقيه ملغى و منتفى است! اما افسوس که به خصوص آنچه بعد از قيام عاشورا ديديم عکس اين بود. تنزل و تنازل بود و نه پيشرفت و پيشروى. اين بحث را هم مى گذارم براى بعد. پس حرف اينست که بالاخره در اوج وحدت و همبستگى نيروها، خواه و ناخواه بايد يک جايگزين سياسى يا آلترناتيو عرضه کرد که در نقش ”جبهه واحد“ عمل کند. توجه کنيد که اين جايگزين و آلترناتيو، فقط براى مرحله بعد از سرنگونى رژيم ولايت فقيه لازم نيست. خير، قبل از آن و ضرورى تر از آن، براى سرنگونى و در همين مرحله سرنگونى استبداد مذهبى لازم است تا بتواند قيام و سرنگونى را به سرانجام برساند.سعى مى‌کنم منظورم را دقيقاً براى همين مرحله تغيير رژيم و تحقق سرنگونى، با يک مقايسه بين خمينى و موسوى ساده تر و روشنتر بگويم: اگر يادتان باشد دو روز بعد از قيام عاشورا، در پيام ۸دى، قدم بعدى خامنه اى را با همه هموطنان در ميان گذاشتم و گفتم: «متهم کردن آقاى موسوى به اين‌که راه مجاهدين را مى‌رود کذب محض و زمينه سازى براى ارعاب و اسکات و يا دستگيرى است» و «باند خامنه اى و شرکا بغايت تلاش مى کنند کروبى و موسوى و اطرافيان و نظاير آنها را متقاعد کنند که به شرط تاييد يا شراکت در سرکوب مجاهدين و مقاومت ايران و موضعگيرى عليه آنها، از تيغ آخته ولايت در امان خواهند بود. تلاش مى کنند مانند لاريجانى رئيس مجلس ارتجاع آنها را قدم به قدم، به همسفرى و هم سفرگى مجدد در همين راستا بکشانند».
حالا سؤال اين است که آيا به‌راستى اين موسوى مى‌تواند، سَرى براى تغيير و سرنگونى اين رژيم يا حتى استحاله و اصلاح آن که لازمه اش پس زدن خامنه ايست باشد؟ کاش اينطور بود که در اين‌ صورت کار ما آسانتر و بارمان سبکتر مى شد. اما واقعيتها، هميشه سرسختتر از خواستهاى ساده گزينانه من و شماست. (۳۰دى ۸۸).
من مى‌خواهم روشن کنم و با صراحت بگويم که اگر موسوى و امثال او بتوانند قيام را بجانب سرنگونى اين رژيم يا اصلاح آن هدايت کنند، که لازمه اش با همان شاخص هايى که در مورد اصلاحطلبان واقعى گفتيم نفى ولايت فقيه است، البته که بايد هژمونى و رهبرى سياسى آنها را با حفظ مواضع و نقطه نظرهاى خودمان بپذيريم. اين وظيفه ماست و از آن به هيچ وجه رويگردان نيستيم و خجالت هم نمى‌کشيم و با صداى بلند هم مى‌گوييم. آن چه خجالت دارد اين است که آنها اهل اين کار نباشند و ما با دنباله روى از ”موسويان“ و هرکس که به ولايت فقيه پايبند است، خاک در چشم قيام و قيام آفرينان بپاشيم و قيام، سرد و بى‌روح و خاموش شود (۳۰دى ۸۸).
تهديد اپورتونيسم چپ و راست يکسان نيست و به اقتضاى شقه درونى رژيم و شکستن طلسم و هژمونى ولىفقيه ارتجاع و آثار و امواج آن، تهديد اصلى و خود‌به‌خودى براى نيروهايى که در بيرون از رژيم، خواهان تغيير و سرنگونى آن و مبارزه قاطع به اين منظور بوده اند، اپورتونيسم و انحراف به راست است. عملکرد اين تهديد، مهار کردن و متوقف کردن قيام و قيام آفرينان است. از تعميق و راديکال شدن قيام مى‌ترسد. به موسوى و امثال او پر بها مى‌دهد و به همين خاطر وقتى که آنها در برابر خامنه اى تنازل و تنزل مى‌کنند، دلسرد و گيج و گم مى‌شود. گمان مى‌کند که تهديد عمق پيدا کردن قيام و شلوغ کارى بيش از حد دانشجويان است. انتظار پيروزى سهل و سريع و ارزان دارد. گمان مى‌کند که با ممانعت از شدت قيام و مهار کردن آن، خامنه اى و نيروهاى سرکوبگر عقب مى نشينند و به فضاى باز سياسى رضايت مى‌دهند. گوئيا که ولى فقيه رنگ مى‌شود (!) و اين حقيقت ساده را نمى‌داند که «هر گونه عقب نشينى… زنجيره تمام نشدنى از فشارها و عقب نشينيهاى ديگر را به‌دنبال خواهد داشت» (خامنهاى- ۲۳اسفند ۸۴).به‌جاى اين‌که به‌گونه ديالکتيکى و قانونمند، سير تحولات رژيم و ضد رژيم را از۳۰خرداد ۶۰ تا ۳۰خرداد ۸۸، يا به‌درستى از بهمن ۵۷ تا بهمن ۸۸ ببيند، به‌جاى اين‌که پروسه تغيير و حرکت و تحول و تکامل سى ساله را بنگرد، واقعيت را مثله و مجزا و ايستا مى‌بيند و عمدتاً بر روى تضادهاى بالايى رژيم متمرکز مى‌شود و به آن چشم دوخته است. طبعاً اين هم که چرا رژيم هر روز به ترتيبى يقه مقاومت ايران و اشرف و مجاهدين را مى‌گيرد برايش مفهوم نيست و جاى چندانى ندارد. (۳۰دى ۸۸).
درجه عمق پيدا کردن قيام و همچنين ترس و وحشت باند غالب رژيم و قشقرقى که در روزهاى بعد به‌راه مى اندازد به‌حديست که موسوى سريعاً فاصله مى‌گيرد، خط خود را جدا مى‌کند و بيانيه مى‌دهد: «براى مراسم عاشوراى حسينى به رغم درخواستهاى فراوان، نه جناب حجت الاسلام و المسلمين کروبى اطلاعيه دادند و نه حجت الاسلام و المسلمين خاتمى اطلاعيه صادر کردند و نه بنده و دوستانم».علاوه بر اين، براى مصون ماندن از تيغ آخته ولايت، به خواسته اصلى باند غالب رژيم براى موضعگيرى عليه مجاهدين گردن مى‌گذارد. باند ولىفقيه ابتدا به او گوشزد مىکند که در آستانه انقلاب ضدسلطنتى هوادار مجاهدين بوده تا حواس خود را جمع کند. سپس لاريجانى ”برادرانه“ از او مى‌خواهد همسفرى و هم سفرگى پيشين را از سر بگيرند.موسوى که پيداست، حفظ خود به هر قيمت، خط قرمز اوست، قتل جنايتکارانه خواهرزاده خود را که مى‌توانست، با استفاده از محمل خانوادگى، از آن اعتراض بزرگى به‌پا کند، فشار زيادى بر رژيم خون آشام وارد آورد و قيمت حداکثر را از بابت اين جنايت سياسى و در ضمن آن ساير جنايتها، از باند غالب وصول کند، نه فقط اين امر را با ظاهر فروتنانه به حداقل ممکن تخفيف مى‌دهد و از کنارش مى‌گذرد و فعلاً به باند غالب مىبخشد، بلکه بهجاى اين، درست به‌عکس، بر جنايتها و خيانتهاى مجاهدين انگشت مى‌گذارد. تازه در مورد مجاهدين روى دست حريف هم بلند مى‌شود که مطمئن باشيد من خودم از شما دلسوزترم و از پس مجاهدين، بهتر برمىآيم. مى‌گويد: «من بهعنوان يک دلسوز مىگويم منافقين با خيانتها و جنايتهاى خود مردهاند، شما براى کسب امتيازهاى جناحى و کينهورزى آنها را زنده نکنيد».فراتر از اين، بار ديگر بر وفادارى به قانون اساسى ولايت فقيه از جانب خودش و جنبش سبز مهر تأکيد مى‌گذارد: «لازم مى دانم قبل از آن‌که راه حل خودم را براى خروج از بحران مطرح سازم، بر هويت اسلامى و ملى و مخالف سلطه بيگانگان و وفادار به قانون اساسى ما و جنبش سبز، تاکيد نمايم».از دعاوى پيشين، درباره نامشروع بودن رياست جمهورى و دولت احمدى نژاد هم خبرى نيست بلکه خواستار «اعلام مسئوليت پذيرى مستقيم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائيه» مى‌شود! ۴ خواسته ديگرش هم عبارتند از: تدوين قانون شفاف انتخابات، آزادى زندانيان سياسى، آزادى روزنامه‌هاى توقيف شده (يعنى روزنامه‌هاى جناح مغلوب رژيم و نه آزادى همه روزنامه‌ها و مطبوعات)، و همچنين اجتماعات قانونى و تشکيل احزاب (آن هم طبق قانون اساسى ولايت فقيه و نه آزادى بى قيد و شرط احزاب و اجتماعات تا مرز قيام مسلحانه).آقاى موسوى به همين بسنده نمى‌کند و چون خوب مى‌داند که اين خواسته ها يا پوشال بافيست يا طبق ”مرّ قانون“ ولايت، مشروط به «اعتقاد قلبى و التزام عملى» به ولايت فقيه است، بلادرنگ اعلام مى‌کند که حتى در همين موارد هم حاضر به نسيه کاريست و مى‌نويسد: «ضرورتى ندارد همه بندها با هم شروع شود. مشاهده عزم در اين راه به‌ روشنى افق کمک خواهد کرد» ! اما اين چيزها براى معده و روده سيرى ناپذير مقام ولايت، کفايت نمى‌کند و «هل من مزيد» توبه و ندامت مى طلبد!خامنه اى که در روز ۱۹دى در جمع بسيجيان قم روى عبارت ”مرّ قانون“ تأکيد مى کرد، خوب مى فهمد که چه مى گويد. منظورش اين است که: در توبه و ندامت و غلط کردن گفتن، بيشترش اشکالى ندارد ولى نه ”يک کلمه کمتر!“ » (۳۰دى ۸۸).امروز امام جمعه مسخ شده قم با وقاحتى شگفت انگيز در همين باره گفت: «برخى از کسانى که در اين جريانات فريب خورده‌اند لجوجانه با آمريکا هم‌صدا شده‌اند و اين افراد بايد ضمن توبه و استغفار خود را براى اجراى احکام الهى آماده کنند…».
و وقتى موسوى تن به ذلّت مى دهد به خواست خامنه اى و تحت فشار و بر اثر جنجال او اين چنين با خط سرنگونى ولايت، مرزبندى و از موضع «راست» به مقاومت حمله مى کند و مى گويد «جريانهاى منحوسى چون منافقين» را که «با خيانتها و جنايتهاى خود مرده اند… زنده نکنيد»، اين ديگر شليک به دروازه حريف نيست. به‌عکس، دروازه بانى رايگان و کولى دادن به طرف مقابل است. قبل از اين‌که به مجاهدين آسيبى برساند، به زيان خود او و نوعى خودزنى در برابر خامنه اى و تاريکخانه ولايت است. راه خودش را مى بندد و موج خودش فروکش مى کند. اين همان راهى است که خاتمى در خدمتگزارى به ولى فقيه طى کرد، در چاکرى يک آخوند درجه۲ و۳، مانند خامنه اى، تا توصيف «اراده برتر منتسب به وحى» هم پيش رفت، اما از اصلاحات خبرى نشد!خاتمى هرگونه سخن گفتن از تغيير در قانون اساسى ولايت فقيه را هم خيانت خواند، اما باز هم از آن ظرفيتهاى مکتوم در قانون اساسى رژيم ولايت که موسوى هم تازگى در پى کشف آن افتاده، خبرى نشد! سر سائيدن به ولايت فقيه و قانون اساسى آن، شگون و آخر و عاقبت ندارد. زير سر ولى فقيه ر ا بلند مى کند اما سر خودت را پايين مى آورد. بيم آن مى رود که موسوى به جاى اينکه خاتمى را پشت سر خود بکشاند، پشت سر او افتاده باشد.
در روز ۴بهمن در رسانه هاى رژيم آمده بود که «خاتمى در نامه خود به مقام معظم رهبرى عنوان کرده که جريان اصلاح‌طلب و ما، دولت موجود را به رسميت مى‌شناسيم اما بايد جلوى تندروى‌ها را گرفت. تندروى هم در اين سو وجود دارد هم در آن سو». آيا دراين نقطه بيشتر از اين مى شد، موج سبز را در گل و لاى و باتلاق ولايت، قربانى و مضمحل و منفعل کرد؟ اينکه در اين ايام مى گويند جنبش سبز فقط سه سر دارد که موسوى و خاتمى و کروبى است، بسيار مشکوک مى نمايد. هرکس مى داند که خاتمى چگونه و از کجا بين آن دو سر ديگر سبز شد به ما هم بگويد! مشکوک تر از اين، شعارى بود که در ۲۰بهمن تحت عنوان «هشدارهاى کليدى براى راهپيمائى ۲۲بهمن» در انتهاى مجموعه رهنمودها منتشر شد: «درود بر سه سيد حسينى- خمينى و موسوى و خاتمى» !به ‌نظر مى رسد ابداع کنندگان اين شعار قبل از هر چيز قصد کفن و دفن سياسى موسوى را با ساندويج کردن او در ميانه خمينى و خاتمى داشته اند. آيا پيام اين موج سبز همين است؟! همين «۳سيد حسينى» و جا سازى کردن موسوى بين خمينى و خاتمى؟! آيا اين تسليم به مقام ولايت نيست؟ آيا اين منفعل شدن و مضمحل شدن در آستان ولايت و منفعل کردن و مضمحل کردن سايرين نيست؟ باور کنيد که همين مجاهدين و مقاومت ايران که اماج آن گونه حمله هاى آقاى موسوى قرار گرفتند، به نسبت مبدع چنين شعارى، صدبار بيشتر خيرخواه او بوده اند. آخر فراخواندن او به جبهه مردم ايران و راهگشايى براى او در اين مسير کم چيزى نبود. کار هرکس هم نبود. معنى و ارزش آن در سالهاى آينده بيشتر روشن مى‌شود.
در روز ۵بهمن هم با تعجب شنيديم کروبى ضمن تأکيد بر روى تقلبها در انتخابات گفته است «ليکن چون آقاى خامنه اى حکم آقاى احمدى نژاد را تنفيذ کردند به همين خاطر وى (احمدى نژاد) را رئيس دولت اين نظام مى‌دانم».خبرگزارى فرانسه بلادرنگ با مخابره اين خبر از قول کروبى نوشت: «من معتقدم که او رئيس دولت مى باشد يعنى او رئيس جمهور است». چنين بود که به مصداق آن ضرب المثل عاميانه «آخوند از سر خاک برخاست» ! آخر مگر دعواى شما با باند غالب چيزى جز به‌رسميت نشناختن نتيجه انتخابات پرتقلب بود؟ اکنون مىگوييد که چون ولىفقيه تنفيذ کرده، ما هم احمدىنژاد را به‌رسميت مىشناسيم. پس بقيه «تنفيذات» ولىفقيه را هم مىتوان به همين سادگى بهرسميت شناخت. کمااينکه کروبى وقتى رئيس مجلس ارتجاع بود، در موضوع مطبوعات که بحث داغ مجلس بود، وقتى که خامنهاى حکم حکومتى داد، تمکين کرد و بى‌محابا به دفاع از «حکم حکومتى» ولايتفقيه پرداخت و به ديگر اعضاى مجلس رژيم دهنه زد.
در همان ۲۳ رهنمود کليدى که گفتم در ۲۰بهمن براى راهپيمايى ۲۲ بهمن منتشر شد، بوالعجب فراوان است. ابتدا نوشته است «آنچه در پى مى آيد، مجموعه اى از توصيه هايى است که حاصل خرد جمعى سبزها براى حضورى پرشکوه و با اقتدار در جريان تظاهرات ۲۲بهمن است» : - «بهتر است پوشش ظاهرى ”غير متمايز“ و تا حد امکان محافظه کارانه داشته باشيد». - «حتى در مقابل خشونت، خشونت نورزيد». - «شعارهاى هنجارشکن ندهيد». - «از شعارهاى متين و محترمانه‌اى استفاده کنيد که مورد پذيرش همه سبزها و رهبران جنبش سبز باشد و به مخالفان گزک ندهيد». - «با شعارهاى متعادل غير سبزها را سبز کنيد». - «مواظب باشيد صدا و سيما نتواند سناريوسازى کند (مانند کارناوال عاشورا، پاره کردن تصوير امام خمينى، توهين به امام حسين) ». - «مراقب دام و فريب شيادان باشيد - ممکن است با نماد سبز شعارهاى هنجار شکن بدهند، عکس پاره کنند، اتوموبيلى را آتش بزنند و… هرگز با آنان هم صدا نشويد». - «هرگز به کسانى که عکس احمدى نژاد يا رهبر را دارند توهين نکنيد. به بسيجيان توهين نکنيد». عجبا! حتى اتحاديه اروپا و آمريکا هم در بيانيه مشترک خود براى ما چنين شرط و شروطى قائل نشدهاندکه: -مبادا شعارهاى هنجار شکن و ساختار شکن بدهيم، -مبادا عکس خمينى و خامنه اى و احمدى نژاد را پاره کنيم، -مبادا به خمينى و خامنه اى و احمدى نژاد و به بسيجيان توهين کنيم، -مبادا خودروى نظام را که از روى ما يا خواهر و برادر و پدر و مادرمان رد مى شود، يک وقت آتش بزنيم، بهتر است بگذاريم همان زير له بشوند… . -ما فقط مجازيم «با شعارهاى متعادل، غير سبزها را سبز کنيم» ! آن هم به شرط اينکه حتى همان شعارهاى متعادل، اولاً- «شعارهاى متين و محترمانه» باشد. ثانياً- «مورد پذيرش همه سبزها و رهبران جنبش سبز باشد». ثالثاً- «به مخالفان بهانه ندهد» ! واضح است که مى‌خواهد بگويد مبادا شعار مرگ بر ديکتاتور بدهيد. خوب، يکباره بگو به راهپيمايى نرويم و خلاصمان کن! مگر خامنه اى چيزى جز اين مى‌خواهد؟ آخر تا اين‌جا که همه اش ما را در اين راهپيمايى به سياهى لشکر رژيم تبديل کردى.راستى بچه ها چطور است که کفش و کلاه «غير متمايز» به پا و بر سر نموده، سرى به چنين راهپيمايى بزنيم و قربان عمه امان بشويم و برگرديم! البته به نحو کاملاًًًًًًًًًًًًًًًًً متعادل و طورى که مورد قبول همه سبزها و رهبران جنبش سبز باشد!در مقابل يک نسخه پيام تشکر خامنه اى درباره حضور «دهها ميليونى» خود به‌دست مى آوريم تا به ‌قول ولى فقيه براى هميشه از «معاندان و فريب‌خوردگان داخلى» بپرهيزيم، «از خواب غفلت» بيدار شويم و به «صراط مستقيم» ولايت بازگرديم. واقعاً که نه «مجتبى» و نه «محمود» به اين خوبى نمى توانستند «ارشاد» کنند و رهنمودهاى کليدى براى راهپيمايى ۲۲ بهمن بنويسند!
ولى ولايت فقيه باز هم دو قورت و نيمش باقيست! يکى از منابع باند غالب هم هل من مزيد طلبيده و نوشته بود: - «راه پيش روى آقاى موسوى، کاملاًًًًًًًًًًًًًًًً مسدود است اما راه بازگشت وى مسدود نيست البته پر هزينه است. حداقل هزينه‌اش هم سرزنش و مطالبه خانواده‌هاى داغداريست که به خاطر لجبازى وى با قانون، عزيزانشان را از دست داده‌اند» - «امروز آقاى موسوى در بد مخمصه‌اى گرفتار آمده است. ادامه راه برايش تقريبا غيرممکن است، چرا که روز عاشورا معلوم شد از پياده نظام عظيم وى در ۲۵خرداد، فقط عده‌اى آشوبگر ته کار مانده‌اند و تازه از او هم دستور نمى‌گيرند، بلکه گوش به فرمان لندن و واشنگتن و حيفا و اردوگاه اشرف هستند» (۲۰بهمن).در روز ۱۳بهمن باند غالب، شعارهاى حاميان موسوى را هم به مجاهدين نسبت داد و نوشت: «پلاکاردها و شعارها و عربده‌ها با خودکار سبز منافقين نگاشته مى‌شود». هدف باند غالب واضح است: پرتاب کردن موسوى به عقب در تهران و سرکوب مجاهدين در اشرف. ما البته در هر دو وجه، خلاف اين را مى‌خواستيم و باز هم مى‌خواهيم. حالا بگوييد ببينيم آن رهنمودهاى کليدى براى راهپيمايى ۲۲بهمن با «خودکار سبز» چه کسى جز خامنه اى نوشته شده است؟
باند غالب تمامى شعارهاى سراسرى و مردمى را هم به مجاهدين نسبت داد و نوشت: - «تحريک به سردادن شعار عليه رهبر معظم انقلاب به دليل عناد بارز اين گروهک تروريست با اصل ولايت فقيه از همان ابتدا در بيانيه‌هاى آنان پيگيرى مى‌شد» - «آنها براى روز قدس شعار ”نه غزه، نه لبنان، جانم فداى ايران“ را براى مقابله با ابتکار تاريخى امام خمينى درباره حمايت از فلسطين ساختند و براى ۱۳آبان روز جهانى مبارزه با استکبار جهانى، شعارهاى ”مرگ بر ديکتاتور“ ، ”مى‌جنگيم، مى‌ميريم ايران رو پس مى‌گيريم“ . ”تجاوز، جنايت – مرگ بر اين ولايت“ را تدارک ديدند و به درستى در بيانيه‌ها از آنها به عنوان شعارهاى ”اشرف نشان“ ياد کردند».« ”مرگ بر اصل ولايت فقيه“ ، ”جنتى لعنتى، تو دشمن ملتى“ ، ”بسيجى برو گمشو، امروز غذا نميدن“ ، ”بسيجى دروغگو، کارت دانشجوييت کو؟“ ، ”چى‌ شده چى شده، بسيجى وحشى شده“ ، ”ما همه با هم هستيم، دانشجوى نترسيم“ را در بيانيه‌هايشان سر دادند و در تهران نيز حاميان موسوى پشتگرم حمايتهاى او و کروبى در قالب بيانيه‌ و مواضع ساختارشکنانه در جريان اغتشاشات سر دادند».«سردادن شعارهايى هم‌چون: ”مى‌کشم، مى‌کشم، آن‌که برادرم کشت“ . ”بسيجى يزيدى، خشم ما رو نديدى“ ، ”تجاوز توى زندان، اين‌هم بود توى قرآن؟“ ، ”ابوالفضل علمدار، خامنه اى رو بردار“ . ”پول نفت چى شده، خرج بسيجى شده“ ، ”يا حجت‌ابن الحسن، ريشه ظلمو بکن“ آرزوى منافقين بود که در بيانيه خود به همين مناسبت مورد تأکيد قرار دادند و از زبان کسانى جارى شد که موسوى آنها را ”خداجو“ ناميد» (رجا نيوز ۱۳بهمن ۸۸).
فکر مى‌کنم علاوه بر غلظت نظامى و نقش سپاه پاسداران به عنوان «مبنا» که پاسخ نهايى آن در ارتش آزاديست، واضح است که «شرط» تعيين کننده ايى که مى توانست نتايج قيام در ۲۲بهمن را بکلى متفاوت کند همان عنصر رهبرى و رهبرى کننده است. در عين حال قيام پس از ۸ماه آنقدر استمرار و تعميق پيدا کرده است که هر چقدر هم آن را سرکوب کنند، باز هم مى‌توان به تثبيت آن به عنوان راهگشا و معين عمل تسريع کننده و سمت دهنده تحولات آينده در راستاى انقلاب دموکراتيک يقين کرد.با مرزبندى قاطع با خط انفعال و تسليم طلبى در برابر ولى فقيه ارتجاع، بايد جبهه تغيير و سرنگونى رژيم را تقويت کرد تا جناحهاى مغلوب نتوانند قيام را قفل کنند. درست به همين خاطر، بايد فرصت چهارشنبه سورى را براى شعله ور کردن قيام بر حق مردم ايران عليه ديکتاتورى و فاشيسم مذهبى مغتنم شمرد. با تمام قوا براى آن آماده شويد.
سلام بر خلق- سلام بر آزادىرود خروشان خون شهيدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادى ايرانضامن پيروزى محتوم خلق ماستمسعود رجوى۲۳بهمن۱۳۸۸