۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

مگر مي شود خيلي چيز ها را فرامخوش كرد؟

در پات لازم است كه خار جفا روداما مگر مي شود خيلي چيزها را فراموش کرد!؟
(ارژنگ داودي)
خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان تا سيه روي شود هر که در او غش باشد
مقام امنيتي ساواک رژيم استبداد فقيه تحت عنوان جعلي قاضي حدادبدون سلام و بدون کمترين احترام,
ضمن آرزوي آزادي براي 70 ميليون ايراني بويژه صدها زنداني سياسي دربند،همراه با يادآوري وتنفيذ چندباره وصيت نامه ام که آخرين نسخه دست نويس آنرا در سال 86 در بند2- الف مستقر در زندان اوين تنظيم و ارايه نمودم، مطالب زير را به اطلاع همگان ميرسانم.
چند بار از مرحوم پدربزرگم شنيدم که به جدمي گفت:"بنازم به دستي که اولين بارسرگرز را تراشيد"!؟
از پاييز 82که پس ازدستگيري درتقاطع خ کارگر و بلوارکشاورز،روزها شکنجه شده و ماهها در سلولهاي مخوف انفرادي بسر بردم تا هماکنون که در غارزندان رجايي( چه اسم با مسمايي) شهر بند4سالن10درميان متجاوز از200قاتل،سارق مسلح،نگهداري مي شوم، همواره در حال به فراموشي سپردن عمدي خيلي پديده ها !؟بوده ام از جمله پديده هزاره سوم يعني عنترک جمهورتان!؟
اما مگر مي شود خيلي چيزها را فراموش کرد!؟
آري، تلاش براي فراموش کردن خيلي چيزها برايم به صورت يک عادت هميشگي درآمده تا رنج زندان را کم کنم و از جمله اين چيزها دست پاچگي حقيرانه تان در آزادي و بدرقه رسمي 13 گروگان انگليسي متجاوز به آب هاي خليج فارس بعد از يک اولتيماتوم 48 ساعته بود!؟
دست به نقد فعالان حقوق زن ايراني را نه در پستوي کهنه تاريخ که پشت ميله هاي زندان شان جا مي گذارم و اصلا" به حسن وسويان که از خودي هايتان است نيز کاري ندارم چه رسد به احکام قطعي محکوميت طيف ملي-مذهبي ها!؟سرکار خانم هاله اسفندياري به کنار،جناب آقاي کيان تاجبخش و ... را هم به کناري ديگر مي گذارم. اما خودتان بگوييد که شاهکار اخيرتان خانم رکسانا صابري را کجاي اين دل خونين بگذارم که ترهات شما و خزعبلات ساير دست اندکاران پرونده از قطعيت داشتن اتهامات وارده حکايت مي کرد ولي يک ماه پس از صدور رأي گل¬وگشاد مبني بر 8 سال حبس تعزيري، امروز دوشنبه 21/2/88 رسما" اعلام شد که طي حکم گل وگشادتري با تخفيفات ويژه!؟ آزاد گرديده که صد البته موجب مسرت مضاعف امثال اينجانب است.
يکي براي آزادي مشاراليها و ديگري براي ... خوردن هاي بعضي!؟واقعا" که خوش بود گر محک تجربه ...واقعا" بنازم به دستان قدر قدرتي که سر گرز بزرگ را در کنار رودخانه تيمز يا در ينگه دنيا در دست دارند.!؟و دستان آلوده شما ظالم هاي دست کوتاه را هرازگاهي رو مي کنند ولي رو که نيست ...و باري ديگر ثابت کرديد که شما کوتوله هاي زورگوي کوچول موچول، قدرت و زور ارباب بزرگ را خوب درک مي کنيد و به همين خاطر مثل مرگ از آن مي هراسيد.
جناب آقاي پرويز ثابتي ببخشيد حسن جعلي حداد بر وزن جلا د
صوفيان واستند از گروهي مي همه رخت خرقه ماست که در خانه خمار بماند
به خود افتخار مي کنم که در هنگام ابلاغ رأي در زمستان 83 در بيدادگاه شعبه 26 که رياست و قت آن بوديد زير بيدادنامه 7 صفحه اي به شماره 83/7232/ط د که فقط صفحه آخر آن را به من نشان داديد با صلابت تمام نوشتم که: بيدادگاه را به رسميت نمي شناسم.هر چند که اگر مثل ساير ايراني هاي تابعيت آمريکايي خود را اخذ کرده بودم هرگز جرأت نمي کرديد مرا شکنجه، زندان، تبعيد و ماهها در سلول هاي تنگ و تاريک عهد دقيانوسي حبس کنيد ولي به خود افتخار مي کنم که به عنوان يک مبارز سياسي هرگز هيچ خدشه اي به اصالت ايراني ام وارد نکرده ام.و اينک نيز هم به خود افتخار مي کنم و هم به تمامي آنان که در زندانهاي قرون وسطايي اوين، رجايي شهر، بندرعباس و ... تحت حاکميت ظالم ترين حکومت تاريخ کشور مي پوسند ولي حکم فرومايه گان بي اخلاق و آيين را گردن نمي نهند.افتخار مي کنم که در مخوف ترين مقر امنيتي تان يعني 2- الف مستقر در اوين خطاب به همگي شما به عنوان آدمخواران امنيتي فرياد برآوردم که: صد رحمت به ساواکي ها!؟ زيرا اگر چه آنها صفر بودند ولي صفر سانتي گراد بودند آري centigrade نه مثل شمايان که صفر کلوين Kelvin هستيد.
آري شما بعد از 30 سال هم هنوز خيلي راه داريد تا به آن تحفه هاي رسوا شده برسيد.!؟دريغا دريغ که قانون دريده فقاهت جاري چشمان بي فروغ عدالت رابه تصاعد شرمسار و قاحتبه تصاعد شرمسارسفاهت و به تصاعد شرمسار رذالت مي کن
دارژنگ داودي معلم، شاعر، نويسنده زنداني سياسي- زندان رجايي شهردوشنبه شب ساعت 22:3088.02.21