روز دوازدهم ارديبهشت سال 1347، اسماعيل شريفزاده، روشنفكر انقلابي كرد طي يك درگيري با نيروهاي سركوبگر شاه دريكي از روستاهاي بانه، بهشهادت رسيد. اسماعيل شريف زاده در سال 1345 بههمراه تني چند از جوانان انقلابي كرد ازجمله سليمان معيني، عبدالله معيني، محمد امين سراجي و ملا آواره، ”كميته انقلابي حزب دموكرات كردستان ” را بهقصد شروع مبارزه چريكي دهقاني درايران بنيان گذاشت. آنها ابتدا در اطراف مهاباد و بانه و سردشت بهكار تبليغي و سياسي در ميان روستائيان پرداختند و قصد داشتند پس از زمستان سال 46 عمليات مسلحانه را شروع كنند. ژيم شاه نيز كه از تحركات اين گروه باخبرشده بود، با بسيج نيروهاي نظامي و بهخدمت گرفتن مزدور و جاش منطقه وسيعي از خانه تا بانه و تا سنندج و پاوه و نوسود را براي ضربه زدن بهاين گروه، زيركنترل گرفت. اولين اكيپ بهرهبري شريف زاده در12 ارديبهشت 1347 وارد منطقه شد كه دريكي از روستاهاي بانه بهمحاصره دشمن درآمد. دراين درگيري نابرابر شريف زاده ويارانش بهشهادت رسيدند.هسته بعدي ملاآواره بود كه درمنطقه سردشت محاصره شد و ملاآواره شهيد و يا دستگير و اعدام گرديد. درخرداد همان سال سليمان معيني بهشهادت رسيد و درتيرماه هم عبدالله معيني دراطراف روستاي قالوي بوكان، كه بعدا توسط اهالي بهروستاي قالوي معيني تغييرنام يافت، بهشهادت رسيد. رژيم شاه متعاقبا توسط اويسي جنايتكار بهكشتاروحشيانه مردم و مبارزان كرد دركردستان دست زد، بسياري را بهشهادت رسانده و بسياري را بهزندان افكند
12 ارديبهشت 1340 – 2 مِه: شهادت دكتر خانعلي و روز معلمدكتر خانعلى
روز دوازدهم ارديبهشت سال1340، تظاهرات فرهنگيان و معلمان كشور كه در اعتراض بهحقوق ناچيز خود از چند روز قبل دست بهاعتصاب زده بودند با سركوب حكومت شاه مواجه شد. اين تظاهرات كه در برابر مجلس شوراي ملي در ميدان بهارستان تهران برپا شده بود با بهرگبار بستن صفوف معلمين توسط پليس شاه بهخاك و خون كشيده شد و دكتر خانعلي دبير دبيرستانهاي تهران بهشهادت رسيد. از آن پس اين روز بهعنوان روز معلم شناخته شد. بهدنبال شهادت دكتر خانعلي اعتراضات گستردهيي عليه حكومت شاه نسبت بهاين جنايت در سراسر كشور صورت گرفت و رژيم شاه مجبور بهعقب نشينيهايي در جهت اعطاي برخي تسهيلات بهفرهنگيان شد.
روز دوازدهم ارديبهشت سال1340، تظاهرات فرهنگيان و معلمان كشور كه در اعتراض بهحقوق ناچيز خود از چند روز قبل دست بهاعتصاب زده بودند با سركوب حكومت شاه مواجه شد. اين تظاهرات كه در برابر مجلس شوراي ملي در ميدان بهارستان تهران برپا شده بود با بهرگبار بستن صفوف معلمين توسط پليس شاه بهخاك و خون كشيده شد و دكتر خانعلي دبير دبيرستانهاي تهران بهشهادت رسيد. از آن پس اين روز بهعنوان روز معلم شناخته شد. بهدنبال شهادت دكتر خانعلي اعتراضات گستردهيي عليه حكومت شاه نسبت بهاين جنايت در سراسر كشور صورت گرفت و رژيم شاه مجبور بهعقب نشينيهايي در جهت اعطاي برخي تسهيلات بهفرهنگيان شد.
ارديبهشت 1361 – 2 مِه: شهادت محمد ضابطي عضو مركزيت بههمراه گروهي از ديگر مسئولان، كادرها و اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران
روز دوازدهم ارديبهشت سال 1361 طي سلسلهيي از درگيريها بين پاسداران سركوبگر و شبكه ويژه اطلاعاتي رژيم خميني با گروههايي از اعضا و كادرهاي مسؤل سازمان مجاهدين خلق ايران در تهران، محمد ضابطي عضو مركزيت سازمان مجاهدين بههمراه جمعي از كادرها، مسئولان و اعضاي مجاهدين بهشهادت رسيدند. محمدضابطي و اغلب مسؤلان مجاهدين كه در اين نبردها بهشهادت رسيدند از زندانيان سياسي زمان شاه بودند كه براي آزادي مردم ايران شكنجههاي بسيار ديده بودند. آنان پس از پيروزي انقلاب ضد سلطنتي، فريب خميني را نخوردند و بهعهد خود بر آزادي مردم ايران وفادار ماندند. در اين روز مجاهدين خلق، نصرت رمضاني، سوسن ميرزايي، فاطمه يوسفي، زكيه محدث، فرشته ازهدي، قاسم باقرزاده، حميد جلالزاده، احمد كلاهدوز، محمد توانائيان فرد، مهين خياباني خواهر سردار خياباني، تقي اوسطي، اقدس تقوي و اميرهوشنگ آقبابا پس از ساعتها رويارويي با دژخيمان جنايتكار دريك نبرد نا برابر بهشهادت رسيدند.
روز دوازدهم ارديبهشت سال 1361 طي سلسلهيي از درگيريها بين پاسداران سركوبگر و شبكه ويژه اطلاعاتي رژيم خميني با گروههايي از اعضا و كادرهاي مسؤل سازمان مجاهدين خلق ايران در تهران، محمد ضابطي عضو مركزيت سازمان مجاهدين بههمراه جمعي از كادرها، مسئولان و اعضاي مجاهدين بهشهادت رسيدند. محمدضابطي و اغلب مسؤلان مجاهدين كه در اين نبردها بهشهادت رسيدند از زندانيان سياسي زمان شاه بودند كه براي آزادي مردم ايران شكنجههاي بسيار ديده بودند. آنان پس از پيروزي انقلاب ضد سلطنتي، فريب خميني را نخوردند و بهعهد خود بر آزادي مردم ايران وفادار ماندند. در اين روز مجاهدين خلق، نصرت رمضاني، سوسن ميرزايي، فاطمه يوسفي، زكيه محدث، فرشته ازهدي، قاسم باقرزاده، حميد جلالزاده، احمد كلاهدوز، محمد توانائيان فرد، مهين خياباني خواهر سردار خياباني، تقي اوسطي، اقدس تقوي و اميرهوشنگ آقبابا پس از ساعتها رويارويي با دژخيمان جنايتكار دريك نبرد نا برابر بهشهادت رسيدند.
مجيد شريف واقفى، شهيد ايستادگى برسر آرمان و اصول دربرابر اپورتونيستهاى چپنما
16ارديبهشت ياد آور خاطرهيى دردناك درجنبش انقلابى مردم ايران و به خصوص سازمان مجاهدين خلق ايران است. در روز 16 ارديبهشت سال 1354،سردمداران خيانتكار جريان اپورتونيستى چپ نماكه با يك كودتاى خائنانه و با غصب نام و آرم و تمامى امكانات سازمان، مدعى تغيير ايدئولوژى سازمان شده بودند، دست به ترور ناجوانمردانه مجيد شريف واقفى زدند. بدين ترتيب مجاهد قهرمان مجيد شريف واقفى، خون پاكش را فديه ايستادگى برسرپيمان وآرمان و اصول سازمان در برابر اپورتونيستهاى چپ نما كرد.مجاهد شهيد مجيد شريفواقعى بعد از ضربه شهريور سال50و دستگيرى بخش عمده اعضا و كادرهاى سازمان در كنارمجاهدان كبير احمد و رضا رضايى و فرمانده كاظم ذوالانوار، نقش عمدهيى در بازسازى تشكيلات سازمان، ايفا نمود. پس از دستگيرى فرمانده ذوالانوار، مجيد در مهرماه51 بهعضويت مركزيت سازمان درآمد.او در جريان سلطه منحرفان چپنما برسازمان تلاش كرد تا با گردآورى عدهيى از اعضاى سازمان كه بر اثر اقدامهاىضدانقلابى اپورتونيستها پراكنده شده بودند، در برابر جريان اپورتونيستى و غصب مواضع و امكانات سازمان مقاومت كند. كارى كه خشم چپنمايان خائن را برانگيخت و موجب شد توطئه قتل او را طرحريزى كنند.خائنان چپنما كه تصور مىكردند با نابودى فيزيكى مجيد ويارانش ميتوانند رشد و بالندگى شجره طيبه مجاهدين را متوقف كنند، در بعدازظهرروز 16ارديبهشت در يكى از خيابانهاى خلوت تهران، او را بهشهادت رساندند و پس از انتقال پيكر بيجانش به بيابانهاى حومه تهران، آن را به آتش كشيدند.اپورتونيستهاى چپنما، با ضربه خيانت بار خود به بزرگترين سازمان انقلابى و جنبش انقلابى عليه رژيم شاه، بزرگترين خدمت را به ساواك نموده و موجب بروز زودرس و قدرتگيرى جريان راست ارتجاعى به سردمدارى خمينى وآخوندهاى وابسته به او گرديدند.ضربه جريان اپورتونيستى چپنما بر پيكر سازمان در سال54، بسا عظيم و سهمگين بود و تماميت سازمان را از جهات مختلف به زيرضرب برد.اين ضربه بهلحاظ ايدئولوژيك، سياسى،تشكيلاتى، تاريخى و اجتماعى بههيچوجه با ضربه ساواك در سال50،كه در آن بيش از 90درصد كل كادرهاى سازمان و صددرصدمركزيت سازمان دستگير شدند، قابل مقايسه نبود و بسا سهمگينتر، سختتر و تلختربود و آثار مهلكتر وتباهكنندهترى داشت. در يك كلام در سال50 سازمان از دشمن اصليش يك ضربه نظامى خورد ولى از لحاظ سياسى، ايدئولوژيك و حتى اجتماعى، سرفرازبود و از قضا جهش و ارتقاء تصاعديش از همان زمان آغاز شد و با اقبال عظيم سياسى واجتماعى مواجه شد. به دنبال ضربه سال 1350، اخبار مقاومتهاى مجاهدين درزندان و در زير شكنجه و هم چنين دفاعيات كوبنده و موثر آنها در دادگاهها، براى اولينبار در بين مردم ، آن هم درشرايط اختناق و سكون و سكوت آن دوران منعكس مىشد و به آنها روحيه و اميد ميداد.اما درنقطه مقابل آن، ضربه اپورتونيستها يك ضربه ايدئولوژيكى از درون بود. يك جريان خائنانهكه با كودتاى اپورتونيستى بر سرنوشت سازمان مسلط شده بود و با غصب نام و آرم سازمان مدعى بود كه سازمان تغيير ايدئولوژى داده و ماركسيست شده است.سازمانى كه ايدئولوژى مشخص اسلام انقلابى را با آرم وآيه و شعارهاى خود متجلى مىكرد و خون بنيانگذاران و اعضاى مركزيت وديگر كادرهايش را در اين راه و براى اين آرمان نثار كرده بود. ضربه اپورتونيستى نهفقط تمامى دستاوردهاى سازمان را تا آن تاريخ بهبادمىداد بلكه آثار منفى و مخرب آن سازمان را به زير صفر پرتاب مىكرد و تا آنجا كه به شرايط مشخص آن دوران برمىگردد، ضربه قابل جبرانى نبود.مجاهد قهرمان مجيد شريف واقفى در مقابل اين كودتاى اپورتونيستى مقاومت كرد و بر اصول سازمان پافشارى نمود. او خواستار آن بود كه ارتباط فعالتر با زندان برقرار شود و مشكلات ومسائلى را كه اپورتونيستها ابتدا بهصورت ابهام و سؤال مطرح ميكردند، به زندان انتقال داده و به اطلاع مسعود ،يگانه بازمانده مركزيت و رهبرى سازمان برساند.اما اپورتونيستها كه اهداف شومى را در سر مىپروراندنداولين كارشان تصفيه مجيد بود.آنها تمام امكانات مادى و حتى سلاح او را گرفتند، اين در شرايطى بود كه او براى ساواك شناختهشده و جانش در خطر بود. درشرايطى كه مجاهد شهيد شريفواقفى براى بازسازى تشكيلات سازمان و برقرارى ارتباط با كسانى كه به اصول سازمان وفادار مانده بودند، تلاش ميكردو نيازمند مباحث و آموزشهاى ايدئولوژيك سازمان برمبناى منابع اصيل و تدوين شده سازمان بود، اپورتونيستها كليه منابع سازمانى را از بين برده و از دور خارج كرده بودند. آنها براى اعمال فشار بر مجاهدين ووادار كردن آنها به دست كشيدن از عقايد خود از هيچ رفتار سركوبگرانه و ضد انسانى فروگذار نكردند.تمام امكانات را از آنها دريغ ميكردند،آنها را ايزوله كرده و تحت فشار قرار ميدادند، تصفيه ميكردند و حتى امكانات مادى را در يك اقدام كاملاً غيرانسانى از آنها سلب مىكردند. ايجاد جو سانسور و ازبين بردن كليه اسناد و مدارك آموزشى سازمان يكى ديگراز اقدامهاى آنان براى دست يافتن به اهداف ضدانقلابيشان بود. اقداماتى كه سرانجام به ترور ناجوانمردانه مجيد شريف واقفى منتهى شداما خائنان و منحرفان نمى توانستند بفهمند كه «نور حقيقت» خاموشىناپذيراست . چرا كه در دل سياهترين شبهاى ارتجاع وديكتاتورى و در بدترين شرايط زندانها و شكنجهگاههاى ساواك شاه، مسعود رجوى باشايستگى و استوارى تمام، توانست حيات و آينده مجاهدين و آرمان و سازمان پيشتازرهاييبخش خلق را زنده و سرفراز و بالنده و توفنده به پيش ببرد.در پرتو رهبرى مسعود، خون پاك مجيد شريفواقفى و يارانش نيز همچون خونهاى پاك همه مجاهدين شهيد و بهويژه خون مطهر بنيانگذاران سازمان،جوشيد و خروشيد و شجره طيبه مجاهدين را در توفان هجوم ايلغار خمينى، اين مهيبترين نيروى ضدانقلابى تاريخ معاصر، هرروز سرفرازتر و بالندهتر پيش برد و بهرغم همه توطئهها و سركوبيها مجاهدين هرروز در مسير آرمان و چشمانداز پرشور رهايى وتوحيد، قلههايى بس رفيع و با شكوه را در نورديدند وبا چنين پشتوانه تاريخي،ايدئولوژيكى و تشكيلاتى توانستند بزرگترين ابتلاء تاريخچه 40 ساله خود را نيز طى سالهاي گذشته به سلامت ازسربگذرانند و با پايدارى پرشكوه خود از شركثير، خير عظيم استخراج كنند وانسجام تشكيلاتى خود را درزير بزرگترين تهاجم نظامى و سياسى حفظ نمايند.
16ارديبهشت ياد آور خاطرهيى دردناك درجنبش انقلابى مردم ايران و به خصوص سازمان مجاهدين خلق ايران است. در روز 16 ارديبهشت سال 1354،سردمداران خيانتكار جريان اپورتونيستى چپ نماكه با يك كودتاى خائنانه و با غصب نام و آرم و تمامى امكانات سازمان، مدعى تغيير ايدئولوژى سازمان شده بودند، دست به ترور ناجوانمردانه مجيد شريف واقفى زدند. بدين ترتيب مجاهد قهرمان مجيد شريف واقفى، خون پاكش را فديه ايستادگى برسرپيمان وآرمان و اصول سازمان در برابر اپورتونيستهاى چپ نما كرد.مجاهد شهيد مجيد شريفواقعى بعد از ضربه شهريور سال50و دستگيرى بخش عمده اعضا و كادرهاى سازمان در كنارمجاهدان كبير احمد و رضا رضايى و فرمانده كاظم ذوالانوار، نقش عمدهيى در بازسازى تشكيلات سازمان، ايفا نمود. پس از دستگيرى فرمانده ذوالانوار، مجيد در مهرماه51 بهعضويت مركزيت سازمان درآمد.او در جريان سلطه منحرفان چپنما برسازمان تلاش كرد تا با گردآورى عدهيى از اعضاى سازمان كه بر اثر اقدامهاىضدانقلابى اپورتونيستها پراكنده شده بودند، در برابر جريان اپورتونيستى و غصب مواضع و امكانات سازمان مقاومت كند. كارى كه خشم چپنمايان خائن را برانگيخت و موجب شد توطئه قتل او را طرحريزى كنند.خائنان چپنما كه تصور مىكردند با نابودى فيزيكى مجيد ويارانش ميتوانند رشد و بالندگى شجره طيبه مجاهدين را متوقف كنند، در بعدازظهرروز 16ارديبهشت در يكى از خيابانهاى خلوت تهران، او را بهشهادت رساندند و پس از انتقال پيكر بيجانش به بيابانهاى حومه تهران، آن را به آتش كشيدند.اپورتونيستهاى چپنما، با ضربه خيانت بار خود به بزرگترين سازمان انقلابى و جنبش انقلابى عليه رژيم شاه، بزرگترين خدمت را به ساواك نموده و موجب بروز زودرس و قدرتگيرى جريان راست ارتجاعى به سردمدارى خمينى وآخوندهاى وابسته به او گرديدند.ضربه جريان اپورتونيستى چپنما بر پيكر سازمان در سال54، بسا عظيم و سهمگين بود و تماميت سازمان را از جهات مختلف به زيرضرب برد.اين ضربه بهلحاظ ايدئولوژيك، سياسى،تشكيلاتى، تاريخى و اجتماعى بههيچوجه با ضربه ساواك در سال50،كه در آن بيش از 90درصد كل كادرهاى سازمان و صددرصدمركزيت سازمان دستگير شدند، قابل مقايسه نبود و بسا سهمگينتر، سختتر و تلختربود و آثار مهلكتر وتباهكنندهترى داشت. در يك كلام در سال50 سازمان از دشمن اصليش يك ضربه نظامى خورد ولى از لحاظ سياسى، ايدئولوژيك و حتى اجتماعى، سرفرازبود و از قضا جهش و ارتقاء تصاعديش از همان زمان آغاز شد و با اقبال عظيم سياسى واجتماعى مواجه شد. به دنبال ضربه سال 1350، اخبار مقاومتهاى مجاهدين درزندان و در زير شكنجه و هم چنين دفاعيات كوبنده و موثر آنها در دادگاهها، براى اولينبار در بين مردم ، آن هم درشرايط اختناق و سكون و سكوت آن دوران منعكس مىشد و به آنها روحيه و اميد ميداد.اما درنقطه مقابل آن، ضربه اپورتونيستها يك ضربه ايدئولوژيكى از درون بود. يك جريان خائنانهكه با كودتاى اپورتونيستى بر سرنوشت سازمان مسلط شده بود و با غصب نام و آرم سازمان مدعى بود كه سازمان تغيير ايدئولوژى داده و ماركسيست شده است.سازمانى كه ايدئولوژى مشخص اسلام انقلابى را با آرم وآيه و شعارهاى خود متجلى مىكرد و خون بنيانگذاران و اعضاى مركزيت وديگر كادرهايش را در اين راه و براى اين آرمان نثار كرده بود. ضربه اپورتونيستى نهفقط تمامى دستاوردهاى سازمان را تا آن تاريخ بهبادمىداد بلكه آثار منفى و مخرب آن سازمان را به زير صفر پرتاب مىكرد و تا آنجا كه به شرايط مشخص آن دوران برمىگردد، ضربه قابل جبرانى نبود.مجاهد قهرمان مجيد شريف واقفى در مقابل اين كودتاى اپورتونيستى مقاومت كرد و بر اصول سازمان پافشارى نمود. او خواستار آن بود كه ارتباط فعالتر با زندان برقرار شود و مشكلات ومسائلى را كه اپورتونيستها ابتدا بهصورت ابهام و سؤال مطرح ميكردند، به زندان انتقال داده و به اطلاع مسعود ،يگانه بازمانده مركزيت و رهبرى سازمان برساند.اما اپورتونيستها كه اهداف شومى را در سر مىپروراندنداولين كارشان تصفيه مجيد بود.آنها تمام امكانات مادى و حتى سلاح او را گرفتند، اين در شرايطى بود كه او براى ساواك شناختهشده و جانش در خطر بود. درشرايطى كه مجاهد شهيد شريفواقفى براى بازسازى تشكيلات سازمان و برقرارى ارتباط با كسانى كه به اصول سازمان وفادار مانده بودند، تلاش ميكردو نيازمند مباحث و آموزشهاى ايدئولوژيك سازمان برمبناى منابع اصيل و تدوين شده سازمان بود، اپورتونيستها كليه منابع سازمانى را از بين برده و از دور خارج كرده بودند. آنها براى اعمال فشار بر مجاهدين ووادار كردن آنها به دست كشيدن از عقايد خود از هيچ رفتار سركوبگرانه و ضد انسانى فروگذار نكردند.تمام امكانات را از آنها دريغ ميكردند،آنها را ايزوله كرده و تحت فشار قرار ميدادند، تصفيه ميكردند و حتى امكانات مادى را در يك اقدام كاملاً غيرانسانى از آنها سلب مىكردند. ايجاد جو سانسور و ازبين بردن كليه اسناد و مدارك آموزشى سازمان يكى ديگراز اقدامهاى آنان براى دست يافتن به اهداف ضدانقلابيشان بود. اقداماتى كه سرانجام به ترور ناجوانمردانه مجيد شريف واقفى منتهى شداما خائنان و منحرفان نمى توانستند بفهمند كه «نور حقيقت» خاموشىناپذيراست . چرا كه در دل سياهترين شبهاى ارتجاع وديكتاتورى و در بدترين شرايط زندانها و شكنجهگاههاى ساواك شاه، مسعود رجوى باشايستگى و استوارى تمام، توانست حيات و آينده مجاهدين و آرمان و سازمان پيشتازرهاييبخش خلق را زنده و سرفراز و بالنده و توفنده به پيش ببرد.در پرتو رهبرى مسعود، خون پاك مجيد شريفواقفى و يارانش نيز همچون خونهاى پاك همه مجاهدين شهيد و بهويژه خون مطهر بنيانگذاران سازمان،جوشيد و خروشيد و شجره طيبه مجاهدين را در توفان هجوم ايلغار خمينى، اين مهيبترين نيروى ضدانقلابى تاريخ معاصر، هرروز سرفرازتر و بالندهتر پيش برد و بهرغم همه توطئهها و سركوبيها مجاهدين هرروز در مسير آرمان و چشمانداز پرشور رهايى وتوحيد، قلههايى بس رفيع و با شكوه را در نورديدند وبا چنين پشتوانه تاريخي،ايدئولوژيكى و تشكيلاتى توانستند بزرگترين ابتلاء تاريخچه 40 ساله خود را نيز طى سالهاي گذشته به سلامت ازسربگذرانند و با پايدارى پرشكوه خود از شركثير، خير عظيم استخراج كنند وانسجام تشكيلاتى خود را درزير بزرگترين تهاجم نظامى و سياسى حفظ نمايند.
نازلي ستاره بود يك دم در اين ظُلام درخشيد و جست و رفت.
نازلي بنفشه بود گُل داد و مُژده داد كه زمستان شكست و رفت.
18 ارديبهشت1333 – 8 مه : شهادت وارطان سالاخانيان ارمني دلير و مبارز
روز 18ارديبهشت سال 1333 وارطان سالاخانيان بهدست دژخيمان شاه بهشهادت رسيد. وارطان سالاخانيان، ازجمله ارمنيان مبارزي بود كه پس از كودتاي 28مرداد، بهچنگ دژخيمان شاه خائن افتاد. او پس از تحمل چندين روز شكنجه، تا آخرين لحظه حيات خود بهخلق و آرمانهايش وفادار ماند و با شهادت غرورآفرينش در زير شكنجه نام خود را در دفتر پيشتازان آزادي ايران ثبت كرد. شاعر نامدار ميهن احمد شاملو شعري با نام ”نازلي سخن بگو” در رثاي وارطان سروده است.
روز 18ارديبهشت سال 1333 وارطان سالاخانيان بهدست دژخيمان شاه بهشهادت رسيد. وارطان سالاخانيان، ازجمله ارمنيان مبارزي بود كه پس از كودتاي 28مرداد، بهچنگ دژخيمان شاه خائن افتاد. او پس از تحمل چندين روز شكنجه، تا آخرين لحظه حيات خود بهخلق و آرمانهايش وفادار ماند و با شهادت غرورآفرينش در زير شكنجه نام خود را در دفتر پيشتازان آزادي ايران ثبت كرد. شاعر نامدار ميهن احمد شاملو شعري با نام ”نازلي سخن بگو” در رثاي وارطان سروده است.
ارديبهشت1347 – 9 مه: شهادت ملا آواره، شخصيت مبارز و شاعر مترقي كرد
روز 19ارديبهشت سال 1347 ملا احمد شلماشي معروف بهملاآواره توسط عوامل رژيم شاه بهشهادت رسيد. ملا آواره در ادامه مبارزه خود با رژيم ضد خلقي شاه بهجنبش مسلحانهيي كه گروه اسماعيل شريف زاده، روشنفكر مبارز كردستان آغاز كرده بود پيوست و از اعضاي مركزيت اين جنبش شد. ملاآواره يك هفته پس از شهادت شريف زاده (در 19ارديبهشت سال 1347)، در محاصره نيروهاي سركوبگر شاه درمنطقه سردشت قرار گرفت و بهشهادت رسيد. از ملا آواره اشعار و سرودههايي بهجاي مانده كه در آن با زباني ساده از درد و رنج مردم محروم كردستان ايران سخن گفته و راه رهايي مردم اين سامان را در اتحاد، همگامي وهمدلي و مبارزهيي بي امان با غارتگران و ستمكاران دانسته است.
روز 19ارديبهشت سال 1347 ملا احمد شلماشي معروف بهملاآواره توسط عوامل رژيم شاه بهشهادت رسيد. ملا آواره در ادامه مبارزه خود با رژيم ضد خلقي شاه بهجنبش مسلحانهيي كه گروه اسماعيل شريف زاده، روشنفكر مبارز كردستان آغاز كرده بود پيوست و از اعضاي مركزيت اين جنبش شد. ملاآواره يك هفته پس از شهادت شريف زاده (در 19ارديبهشت سال 1347)، در محاصره نيروهاي سركوبگر شاه درمنطقه سردشت قرار گرفت و بهشهادت رسيد. از ملا آواره اشعار و سرودههايي بهجاي مانده كه در آن با زباني ساده از درد و رنج مردم محروم كردستان ايران سخن گفته و راه رهايي مردم اين سامان را در اتحاد، همگامي وهمدلي و مبارزهيي بي امان با غارتگران و ستمكاران دانسته است.
-21 ارديبهشت1337 – 11 مه: شهادت خسرو روزبه، مبارز فراموشي ناپذير راه آزادي
روز 21ارديبشهتماه 1337 خسرو روزبه افسرمبارز و ميهن پرست توسط دژخيمان رژيم شاه بهجوخه تيرباران سپرده شد. خسرو روزبه در شهر ملاير بهدنيا آمد. او در سال 1316، دورهدانشكدهافسري را بهپايان رساند و وارد هنگ توپخانهضدهوايي مركزشد. روزبه در زمينههاي علمي و فني از استعداد فراواني برخوردار بود و چندين كتاب در زمينههاي مختلف رياضيات ـ تكنيك نظامي و سايرعلوم نوشت. خسرو روزبه از اعضاي سازمان مخفي افسران حزب توده بود. پس از كودتاي 28مرداد 1332 كه اين سازمان با خيانت رهبران حزب تماماً لو رفت، روزبه نيز مورد شناسايي قرار گرفته و تحت تعقيب قرار گرفت. اما او توانست با زيركي بهمدت 4سال از چنگ ساواك و ضداطلاعات ارتش كه بهشدت بهدنبال او بودند،بگريزد و بهمبارزه مخفي عليه حكومت كودتا ادامه دهد.خسرو روزبه در 15 تيرماه 1336 پس از يك درگيري نابرابر با مزدوران شاه خائن بهچنگ آنان افتاد و از آن پس شكنجههاو فشارهاي فراواني را تا لحظه شهادت تحمل كرد. رژيم شاه تلاش داشت تا او را نيز مانند رهبران خائن حزب توده بهسازش و تسليم بكشاند، اما روزبه با مقاومت قهرمانانه در برابر شكنجهها و با دفاعيات پر شور خود در بيدادگاه نظامي، وفاداري خود بهخلق را بهاثبات رساند و مرگ سرخ را بر ننگ تسليم ترجيح داد. شايان ذكر است كه سازمان نظامي حزب توده، از كادرها و امكانات وسيعي در ارتش برخوردار بود و اگر تسليمطلبي وحلقه بهگوشي رهبران خائن، حزب را فلج نكرده بود، توان آنرا داشت كه در مقابل كودتاي ننگين 28 مرداد بايستد و ورق را برگرداند و مانع از سرنگوني دولت ملي دكتر مصدق شود.خسرو روزبه كه درعين حال شاعري توانمند هم بود، در بيدادگاه نظامي شاه گفت: اى كه پندم دهي از عشق و ملامت گويي تو نبودي كه من اين جام محبت خوردمتو برو مصلحت خويش بيانديش كه من ترك جان كردم از اين پيش كه دل بسپردم آخرين كلام خسرو روزبه قبل از اعدام اين بود:مشغول عشق جانان گر عاشقيست صادق در روز تيرباران بايد كه سر نخارد.
روز 21ارديبشهتماه 1337 خسرو روزبه افسرمبارز و ميهن پرست توسط دژخيمان رژيم شاه بهجوخه تيرباران سپرده شد. خسرو روزبه در شهر ملاير بهدنيا آمد. او در سال 1316، دورهدانشكدهافسري را بهپايان رساند و وارد هنگ توپخانهضدهوايي مركزشد. روزبه در زمينههاي علمي و فني از استعداد فراواني برخوردار بود و چندين كتاب در زمينههاي مختلف رياضيات ـ تكنيك نظامي و سايرعلوم نوشت. خسرو روزبه از اعضاي سازمان مخفي افسران حزب توده بود. پس از كودتاي 28مرداد 1332 كه اين سازمان با خيانت رهبران حزب تماماً لو رفت، روزبه نيز مورد شناسايي قرار گرفته و تحت تعقيب قرار گرفت. اما او توانست با زيركي بهمدت 4سال از چنگ ساواك و ضداطلاعات ارتش كه بهشدت بهدنبال او بودند،بگريزد و بهمبارزه مخفي عليه حكومت كودتا ادامه دهد.خسرو روزبه در 15 تيرماه 1336 پس از يك درگيري نابرابر با مزدوران شاه خائن بهچنگ آنان افتاد و از آن پس شكنجههاو فشارهاي فراواني را تا لحظه شهادت تحمل كرد. رژيم شاه تلاش داشت تا او را نيز مانند رهبران خائن حزب توده بهسازش و تسليم بكشاند، اما روزبه با مقاومت قهرمانانه در برابر شكنجهها و با دفاعيات پر شور خود در بيدادگاه نظامي، وفاداري خود بهخلق را بهاثبات رساند و مرگ سرخ را بر ننگ تسليم ترجيح داد. شايان ذكر است كه سازمان نظامي حزب توده، از كادرها و امكانات وسيعي در ارتش برخوردار بود و اگر تسليمطلبي وحلقه بهگوشي رهبران خائن، حزب را فلج نكرده بود، توان آنرا داشت كه در مقابل كودتاي ننگين 28 مرداد بايستد و ورق را برگرداند و مانع از سرنگوني دولت ملي دكتر مصدق شود.خسرو روزبه كه درعين حال شاعري توانمند هم بود، در بيدادگاه نظامي شاه گفت: اى كه پندم دهي از عشق و ملامت گويي تو نبودي كه من اين جام محبت خوردمتو برو مصلحت خويش بيانديش كه من ترك جان كردم از اين پيش كه دل بسپردم آخرين كلام خسرو روزبه قبل از اعدام اين بود:مشغول عشق جانان گر عاشقيست صادق در روز تيرباران بايد كه سر نخارد.
22ارديبهشت1375 – 12 مه: ترور غزاله عليزاده نويسنده مبارز و آزاده ايراني
روز 22 ارديبهشت سال 1375 جسد نويسنده آزاده غزاله عليزاده كه توسط دستگاه جاسوسي حكومت آخوندي بهقتل رسيده بود، در جنگلهاي اطراف رامسر پيدا شد. غزاله عليزاده نويسندهيي مبارز و مخالف استبداد بود و با اعتقاد بهدموكراسي، از دوران دانشجوييش در دهه 40 با مبارزان راه آزادي و استقلال ايران همراهي ميكرد. پس از استقرار حاكميت ضد بشري خميني، بهخصوص پس از 30خرداد1360، كه مبارزان و مجاهدان بهشدت تحتتعقيب و شكنجه و كشتار ددمنشانهي رژيم قرار گرفتند، غزاله بهحمايت از مبارزان آزادي برخاست، بهآنها پناه داده، جا و مكان دراختيارشان قرار ميداد. وي ازجمله بههمين اتهام در معرض انتقامجويي رژيم واقع شد و تحت شكنجه و آزار قرار گرفت.
روز 22 ارديبهشت سال 1375 جسد نويسنده آزاده غزاله عليزاده كه توسط دستگاه جاسوسي حكومت آخوندي بهقتل رسيده بود، در جنگلهاي اطراف رامسر پيدا شد. غزاله عليزاده نويسندهيي مبارز و مخالف استبداد بود و با اعتقاد بهدموكراسي، از دوران دانشجوييش در دهه 40 با مبارزان راه آزادي و استقلال ايران همراهي ميكرد. پس از استقرار حاكميت ضد بشري خميني، بهخصوص پس از 30خرداد1360، كه مبارزان و مجاهدان بهشدت تحتتعقيب و شكنجه و كشتار ددمنشانهي رژيم قرار گرفتند، غزاله بهحمايت از مبارزان آزادي برخاست، بهآنها پناه داده، جا و مكان دراختيارشان قرار ميداد. وي ازجمله بههمين اتهام در معرض انتقامجويي رژيم واقع شد و تحت شكنجه و آزار قرار گرفت.
غزاله عليزاده گفته بود: ”زنان ايران زير بار ظلم و زورگويي نميروند و سعي كردهاند با نيرويي مضاعف پرواز كنند”. همزمان با مرگ اين زن شجاع و آزاده، پاسداران بهنمايشگاه كتاب تهران حمله كردند و كتابهاي او را جمعآوري و از دسترس مردم خارج كردند. غزاله عليزاده كه خود فارغ التحصيل رشته علوم سياسي دانشگاه تهران بود، علاقه وافري بهادبيات و فرهنگ ايران داشت و از او چندين كتاب و داستان ازجمله: ”خانه ادريسيها، دومنظره، سفر ناگذشتني، بعد از تابستان و چهارراه” برجاي مانده است.
روز 27ارديبهشت سال 1374 دو شيرزن مجاهد خلق عفت حداد و فرشته اسفندياري بهدست تروريستهاي جنايتكار رژيم آخوندي در بغداد بهشهادت رسيدند. عفت حداد عضو شوراي ملي مقاومت ايران واز مسئولان پشتيباني ارتش آزاديبخش ملي و فرشته اسفندياري از مسئولان ستاد تبليغات مجاهدين و گوينده با سابقه صداي مجاهد بود. آخوند فلاحيان وزير اطلاعات وقت رژيم آخوندي در پشت اين عمل تروريستي قرار داشت. مجاهد خلق عفت حداد در سال 1342 در سبزوار بهدنيا آمد. اودر تيرماه سال60 درجريان موج گسترده دستگيريها توسط پاسداران خميني در سبزوار دستگير شد، اما توانست با هوشياري از چنگ دژخيمان بگريزد. عفت حداد در سال1365به ارتش آزاديبخش پيوست و در سال 1370 بهعضويت شوراي ملي مقاومت ايران درآمد. او هنگام شهادت، چهار فرزند 9 تا 14ساله داشت.مجاهد خلق فرشته اسفندياري از سال 1357 زماني كه دانش آموزي پرشور بود، وارد مبارزات آزاديخواهانه ملت ايران شد و بهصفوف مجاهدين خلق ايران پيوست. وي در سال58 در رشته رياضيات و كامپيوتر در دانشگاه متحدين تهران پذيرفته شد و از همان بدو ورود بهدانشگاه، فعاليتهايش را در همكارى با انجمنهاى دانشجويان مسلمان آغاز كرد. فعاليتهايى كه تا فرورين 60 ادامه داشت. از اوايل پائيز 60 تا نزديك به4 سال كه ارتباط اين مجاهد سرفراز با سازمان قطع شده بود، وي دريك زندگي مخفي، بهفعاليتهاي خود در چارچوب هستههاى مقاومت ادامه داد و سپس خود را بهپايگاههاى مجاهدين در منطقه مرزى رساند.مجاهد خلق فرشته اسفندياري از بهمن سال64، فعاليتش را در راديو صداي مجاهد آغاز كرد و تا روز شهادتش از مسئولان و همچنين گويندگان راديو صداي مجاهد بود.
22ارديبهشت1298 – 12 مه: اعدام دكتر حشمت از ياران ميرزا كوچك خان
روز 22 ارديبهشت سال 1298 دكتر حشمت از ياران ميرزا كوچك خان جنگلي بهدستور سردار معظم خراساني حكمران گيلان، همراه با عدهيي ديگر از آزاديخواهان بهدار آويخته شد. چند ماه بعد كه ميرزا كوچك خان جمهوري گيلان را در رشت و دربرابر چندين هزار تن اعلام كرد، همراه با آنان بهچله خانه كه آرامگاه دكتر حشمت در آنجا واقع است رفت. ميرزا، برسرمزار يار ديرين نطقي ايراد كرد و از دكتر حشمت بهعنوان شهيد ياد نمود.
روز 22 ارديبهشت سال 1298 دكتر حشمت از ياران ميرزا كوچك خان جنگلي بهدستور سردار معظم خراساني حكمران گيلان، همراه با عدهيي ديگر از آزاديخواهان بهدار آويخته شد. چند ماه بعد كه ميرزا كوچك خان جمهوري گيلان را در رشت و دربرابر چندين هزار تن اعلام كرد، همراه با آنان بهچله خانه كه آرامگاه دكتر حشمت در آنجا واقع است رفت. ميرزا، برسرمزار يار ديرين نطقي ايراد كرد و از دكتر حشمت بهعنوان شهيد ياد نمود.