پيام به رزمندگان ارتش آزادى و نيروهاى انقلاب دموكراتيك در سراسر ميهن اشغال شده
فصل سوم –اصلاحات و سوابق آن در رژيم ولايتفقيه
چه خوب بود اگر خمينى پدر طالقانى را پس نمىزد و رياست جمهورى ايشان را مىپذيرفت. اما حتى ما بهدرستى نفهميديم كه چه شد كه آقاى طالقانى سه ماه ونيم پس از اينكه ما او را نامزد رياست جمهورى كرديم، بهطور ناگهانى درگذشت. من دليلى ندارم كه بگويم اين درگذشت مشكوك است. اما توده مردم در آنزمان شعار مىدادند «بهشتى، بهشتى، طالقانى را تو كشتى».
در هر حال، پدر طالقانى كه در آبان 57 از زندان آزاد شده بود، در بيرون زندان فقط 10ماه و نيم بهسر برد و هر روز هم از جانب دار و دسته خمينى تحت فشار و در معرض جنگ اعصاب و بحران قرار داشت. رفتار خمينى با آيتالله طالقانى، مفسر بزرگ قرآن، كه ديگر نمىشد به او هم برچسب التقاطى و منافق زد، نشان داد كه رژيم خمينى ظرفيت اصلاح شدن ندارد. هر كس اندك آشنايى با قران و تفسير داشته باشد، مىداند كه خمينى در تفسير قران نه فقط به گردپاى پدر طالقانى هم نمىرسيد، بلكه سراپا غرق در منطق صورى و اسلوب اسكولاستيكى و جهانبينى قرون وسطائى بود. تنها نقطه قوت خمينى مبارزه جويى او در زمان شاه البته از موضع مادون سرمايهدارى بود. مطلعين مىدانند كه خمينى بعد از كودتاى ننگين سال1332، هم كاسه كاشانى و سپهبد زاهدى بود كه اعدام مصدق را مىخواستند. خمينى تا زمان فوت آقاى بروجردى بزرگ در ابتداى 1340، «حاج آقا روح الله» ناميده مىشد. سپس در جريان ”انقلاب سفيد“ كه شاه براى حفظ رژيمش به اصلاحات ارضى و شركت زنان در انتخابات روى آورد، به مخالفت برخاست. قد علم كردن او در برابر كاپيتولاسيون بودكه شهرت و مقبوليت او را به اوج رساند. پس از 15خرداد 1342 شاه قصد دستگيرى و زندانى كردن او را داشت. اما سه تن از مراجع شناخته شده آن زمان (شريعتمدارى و ميلانى و مرعشى) به اتفاق گروه ديگرى از روحانيان شناخته شده از تبريز و ساير نقاط در شهر رى در جوار حرم شاه عبدالعظيم جمع شدند و گويا اعلاميه يى صادر كردند كه مضمون آن ارتقاى ”حاج آقا روح الله“ به رتبه آيتا للهى و مرجعيت بود تا خمينى بدينوسيله از پيگيرد و دستگيرى مصونيت پيدا كند. هر چند كه خمينى در منتهاى ناجوانمردى حتى شريعتمدارى را هم كه باعث نجات او شده بود، تحمل نكرد و به رذيلانهترين صورت، كارى را كه شاه نكرده بود انجام داد و آيتالله شريعتمدارى را در عين كهولت و بيمارى و كبر سن، حبس خانگى كرد و به تلويزيون كشاند.
***
راستى كه خمينى به هيچكس وفا نكرد. حتى از اعدام قطب زاده هم كه در هواپيمايى كه از فرانسه به تهران آمد در كنارش نشسته بود، صرفنظر نكرد. يكى از زندانيان دهه 60 نقل مىكرد كه وقتى قطب زاده را نيمه شب براى اعدام مىبردند، چندين بار شعار درود بر مجاهدين داده بود… . عزل بازرگان اولين نخست وزير خمينى كه خودش دولت و نخست وزيرى او را به امام زمان منسوب مىكرد، عزل بنى صدر اولين رئيس جمهور رژيم كه خودش مىگفت نويسنده اصل ولايت فقيه در خبرگان بوده، و سپس عزل منتظرى جانشين اعلام شده خمينى، جاى ترديد باقى نگذاشت كه رژيم ولايت فقيه هيچگونه قابليت استحاله و اصلاح ندارد. گفته بوديم كه افعى هرگز كبوتر نمىزايد.
***
اصلاحات خمينى و حكم هشت مادهاى يكسال و نيم پس از 30خرداد 1360 كه سركوب و شكنجه و اعدام (گاه صدها اعدام و تير خلاص فقط در يك شب) آبرو و حيثيتى براى رژيم باقى نگذاشته بود و برخى دستجات درونى رژيم و حتى منتظرى جانشين رسمى خمينى هم بهستوه آمده بودند، خمينى در 24آذر 1361 يك حكم 8 مادهيى خطاب به قوهقضائيه و تمام ارگانهاى رژيم صادر كرد. اين حركت در آن زمان سرو صداى زيادى بهپا كرد و به آغاز رفرم و اصلاحات در رژيم خمينى تعبير شد، هرچند كه خمينى، در سراپاى همين حكم، مجاهدين و هر فرد و گروه برانداز را مستثنى كرده بود.
مهمترين نكات حكم 8 مادهاى خمينى بهشرح زير بود: «- رسيدگى به صلاحيت قضات و دادستانها و دادگاهها با بىطرفى كامل بدون مسامحه و بدون اشكالتراشيهاى جاهلانه كه گاهى از تندروها نقل مىشود- احدى حق ندارد با مردم رفتار غيراسلامى داشته باشد. - هيچكس حق ندارد كسى را بدون حكم قاضى كه از روى موازين شرعيه بايد باشد، توقيف كند يا احضار نمايد- هيچكس حق ندارد در مال كسى دخل و تصرف كند يا توقيف و مصادره نمايد مگر به حكم حاكم شرع- هيچكس حق ندارد به خانه يا مغازه يا محل كار كسى بدون اذن صاحب آنها وارد شود يا كسى را جلب كند يا به نام كشف جرم يا ارتكاب گناه تعقيب و مراقبت نمايد يا نسبت به فردى اهانت نموده يا به تلفن يا نوار ضبط صوت ديگرى به نام كشف جرم يا كشف مركز گناه گوش كند و يا براى كشف گناه، شنود بگذارد - آن چه ذكر شد و ممنوع اعلام شد، در غيرمواردى است كه در رابطه با توطئهها و گروهكهاى مخالف اسلام و نظام جمهورى اسلامى است كه براى براندازى نظام جمهورى اسلامى و افساد فىالارض اجتماع مىكنند و محارب خدا و رسول مىباشند، كه با آنان در هر نقطه كه باشند و همچنين در جميع ارگانهاى دولتى و دستگاههاى قضايى و دانشگاهها و دانشكدهها و ديگر مراكز با قاطعيت و شدت عمل ولى با احتياط كامل بايد عمل شود، - اگر براى كشف خانههاى تيمى و مراكز جاسوسى و افساد عليه نظام جمهورى اسلامى از روى خطا و اشتباه به منزل شخصى يا محل كار كسى وارد شدند و در آن جا با آلت لهو يا آلات قمار و فحشا و ساير جهات انحرافى مثل مواد مخدره برخورد كردند حق ندارند آن را پيش ديگران افشا كنند- هيچيك از قضات حق ندارند ابتدائاً حكمى صادر نمايند كه به وسيله آن مأموران اجرا اجازه داشته باشند به منازل يا محلهاى كار افراد وارد شوند كه نه خانه امن و تيمى است و نه محل توطئههاى ديگر عليه نظام جمهورى اسلامى است. -جناب حجت الاسلام آقاى موسوى اردبيلى، رئيس ديوان عالى كشور و جناب آقاى نخستوزير (ميرحسين موسوى) موظفند شرعاً از امور مذكوره با سرعت و قاطعيت جلوگيرى نمايند- بايد ملت از اين پس كه در حال استقرار و سازندگى است احساس آرامش و امنيت نمايند و آسوده خاطر و مطمئن از همه جهات به كارهاى خويش ادامه دهند».
***
موضع مجاهدين ,
مجاهدين در همان زمان ”دعوى رفرم! در اوج خفقان بازگشت ناپذير“ از سوى ولىفقيه ارتجاع را به سخره گرفتند. سرمقاله نشريه مجاهد بتاريخ 9دى 1361 در اين باره نوشت: -مشكل مردم و انقلاب ايران با رژيم خمينى از همان روز نخست، نه در بد عملى اين يا آن پاسدار يا حاكم ضدشرعى بلكه در بنياد رهبرى غاصبانه خمينى و رژيم قرون وسطايى، ضدبشرى و دجال گونه اوست… پس مشكل رژيم يك مشكل سياسى مربوط به حاكميت و قدرت حاكم است و لاغير…
-در شرايطى كه بهگفته ناطق نورى وزير كشور رژيم تنها در آبانماه 1600نفر فقط در تهران به اتهام هوادارى از مجاهدين دستگير شدهاند… خطر ”رفرم“ براى آنهايى كه آب از سر رژيم شان گذشته در اين است كه بهقول توكويل (نويسنده و متفكر سياسى فرانسوى قرن نوزدهم) دست زدن به رفرم، همانا دست زدن به انقلاب (به معنى واژگونى) مىباشد و بهناگهان همه رشته هاى ديكتاتورى را پنبه مىكند.
-اگر خمينى تظاهرات اواخر شهريور و اوايل مهر 60 را با قساوت بىحد و حصر و غيرقابل تصور، سركوب نمىكرد از جرقه حريق بر مىخاست. -اين رژيم نه امكان رفرم دارد و نه آلترناتيوى در داخلش شانس وجود دارد. - بنابراين، جاى اين دارد كه به خمينى بگوييم، تو مسأله مردم را حل كن، مسأله مجاهدين پيشكش و از اين بابت هيچ غم مخور! زيرا چنانچه فىالواقع بتوانى به درد مردم برسى، مجاهدين هر كه باشند و به هر پايهيى هم رسيده باشند، خودبهخود ديگر موضوعيتى نخواهند داشت. اما واى بر تو اگر همچنانكه تاكنون در سركوب و خفقان افزودهاى، باز هم به آن ادامه بدهى…
***
27سال پيش، سرمقاله «مجاهد» با قطعه زير از جمعبندى سال اول مقاومت از قول خود من، اينچنين خاتمه مىيافت: «… . به خمينى بايد گفت: مگرتو مدعى نيستى كه همه امت پشت سرتوهستند؟ مگربه قول دجالانه خودت، همه نيروهاى معنوى كائنات را هم پشت سر خودت ندارى؟ مگر براساس دعاوى كذب خودت، خدا و پيغمبر واسلام وملتهاى اسلام وامام زمان و امثالهم را پشت سرت ندارى؟ مگر رهبر مستضعفان جهان نيستى؟ مگر پايه طبقاتى مكفى (به قول برخى مدعيان) ندارى؟ مگر توان بسيج بهاندازهى كافى ندارى؟ گيريم كه توان سازماندهى و قدرت تاكتيكى و همه اين چيزها را هم دارى، خوب، بارك الله! بنابر اين، از ماده و معنا كه چيزى كم ندارى! پس بى زحمت، يك مرحمتى بفرما و به قصد شتشوى چهرهى رذل و پليد خودت هم كه شده، سر مشك ديكتاتورىات را باز كن و از شكنجه و اعدام دستبردار…
خوب، كسى كه چنان پايه هائى دارد، ديگر چرا مىترسد؟ مگر از پاريس، يك جمبوجت حامل خبرنگار و مفسر و تحليلگر باخودش نبرد به ايران؟ حالا چطور شد كه همه خبرنگاران جهان، جاسوس شدند!؟ خوب تو كه مي گويى ساواك 36ميليونى دارى، پس ترس از جاسوس ديگر چرا؟ بگذاريد بيايند ببينند… . خوب، مگر ما يك ”گروهكى“ بيش نيستيم؟! خودت 24ساعتهدارى مىگويى… . خوب چه خبر است؟ اينقدر فشار براى چى؟ اينقدر كشتار براى چى؟ اينقدر شكنجه و دار و اعدام براى چى؟ مگر دنيا نگفت و نمىگويد كه زندانهايت را باز كن ببينيم؟ خوب بپذير. اگر شكنجه نيست، بگو آقا بيائيد ببينيد. اگر دست بريدن و پا بريدن نيست، بگو آقا بيائيد ببينيد. ديگر چه لزومى هست كه مجروح را از تخت بيمارستان ببرى اعدام بكنى؟ ديگر چه لزومى هست كه زن باردار را اعدام بكنى؟ خوب، اقلا بگذاريد وضع حمل كند. دو ماه، سه ماه، چهار ماه، مهلت بده تا بچه را به دنيا بياورد و بعد بكش… . !»
***
اصلاحات خاتمىدود و دم ”2خرداد“ و شعبده اصلاح طلبى خاتمى را حتماًًًًًًًًً به ياد داريد. بهقول خودش آمده بود تا «معاند نظام را به منتقد و منتقد را به موافق» تبديل كند. حرف از قانون و جامعه مدنى و گفتگوى تمدنها و حتى حقوق بشر و آزادى احزاب هم مىزد. در روز 3خرداد 1376، به محض اعلام نتيجه اوليه انتخابات رژيم در آن زمان، من در پيامى به همين مناسبت به اطلاع هموطنانمان رساندم كه آخوند خاتمى كيست و چه سوابقى در اشغال موسسه كيهان در سال 1359 و چه كارنامهيى در سانسور و خفقان و كوبيدن بر طبلهاى جنگ و صدور ارتجاع و تروريسم در 10سالى كه وزير ارشاد خمينى بوده است، دارد.
- «مطابق بيوگرافى منتشر شده در روزنامه ابرار (مورخ 29مرداد1368)، طلبهى بوده كه «در قم مقدمات و قسمتهايى از سطح» را حين تحصيلات دبيرستانى فراگرفته و بعد هم به خدمت سربازى رفته و «بين سالهاى 50 تا 57 نيز چند بار به قم» رفته است. در ابتداى57 بهدعوت بهشتى سرى به هامبورگ زده و سپس در زمان خمينى بهعنوان نماينده اردكان، به مجلس ارتجاع رفته است» - او «از خطاماميهاى دوآتشه بود كه اكنون به مقتضاى زمان، لباس «اعتدال» به تن كرده و غافل از اين است كه مردم ايران بهخوبى مىدانند كه سگ زرد برادر شغال است!»
با اين حال در همين پيام به صراحت گفتم كه «در هر حال مبارك است!… ولو بهاندازهيك قطره، آزادى و قانون و حقوقبشر در رژيم ولايت وارد نمايد و از اعدام و شكنجه و زندان و قلمشكستن و لبدوختن و دستبريدن و چشم از حدقه درآوردن فقط يك قدم عقب بنشيند، تا ببيند مردم چه به روز ”نظام مقدس جمهورى اسلامى“ مىآورند. مقاومت ايران هم دقيقاً همين را مىخواهد و از هر قطره آزادى و از هر قدم عقبنشينى جلادان بغايت استقبال مىكند، چرا كه بالمآل موجب سرنگونى رژيم در تماميت آن» مىشود.
***
بالاترين دستاورد آخوند خاتمى براى رژيمدر آبان 76 در گفتگويى با هموطنانمان در آمريكا كه تحت عنوان «وضعيت رژيم و موقعيت مقاومت» منتشر هم شد، به استحضار رساندم كه حرف و كاركرد اصلى جماعت خاتمى براى رژيم ولايتفقيه اين است: «سوق دادن مخالفان از نوع براندازى به مخالفان سياسى و متعاقباً تبديل و استحاله مخالفان سياسى به منتقدان فرهنگى… حرف واضح است: كار سرنگونى نكن! مخالفت سياسى كن! بعد برو به منتقد فرهنگى تبديل شو!. مخالفت سياسى هم كه مىدانيد در اين روزگار، در داخل رژيم و جناحهاى آن، صدبار بيشتر از كسانى كه در خارجه نشستهاند، وجود دارد. منظورم كسانى است كه نان پناهندگى سياسى را مىخورند و هنرى جز لنگ و لگد زدن به شوراى ملى مقاومت و مخصوصاً به مجاهدين ندارند و درقياس با مخالفان سياسى داخل رژيم اصلاً دليل وجودى و پناهندگى سياسىشان در خارجه معلوم نيست چيست. وزارت اطلاعات رژيم هم بخشنامه داده كه بهمجاهدين بزنيد، هرچه هم خواستيد در مخالفت سياسى با رژيم بگوييد. اينطور است كه هرشاگرد جلادى را مىآورند تا مجاهدين و مقاومت را زيرضرب بگيرد، يك انتقاد فرهنگى يا مخالفت سياسى هم با رژيم بكند».
اما بالاترين دستاورد آخوند خاتمى براى ولىفقيه چشمك و چراغهايش با اروپا و آمريكا بود كه به نامگذارى تروريستى مجاهدين و به بمباران و خلع سلاح آنها و كودتاى نافرجام 17ژوئن منجر شد. هنوز هم وقتى خاتمى و شركا مىخواهند فايده خود را به رخ ولىفقيه بكشند در صدر دستاوردهايشان به همين استناد مىكنند. خرازى وزير خارجه خاتمى در 18اسفند 1377 رسماًًًًًًًًًًًًًًًًً «خاتمه دادن» به فعاليتهاى مجاهدين و مقاومت ايران را «يكى از معيارهاى جدى ارزيابى ميزان صداقت كشورهاى اروپايى» و عامل «تعيينكننده» در «مناسبات آتى» رژيم با آنها اعلام كرد.
***
آرمان و اسلوب خاتمىدر شهريور 1377 در مصاحبههايى كه تحت عنوان «كدام فضاى باز سياسى؟» منتشر شد درباره آرمان و اسلوب خاتمى، حرف ما اين بود: «به هر شكلى هم كه آخوند خاتمى را بزك كنند، فايده ندارد. از نظر او ”سرمايههاى ارزنده كشور“ دژخيمان وزارت اطلاعات و ”خدمتگزار مردم“ لاجوردى است. اس و اساس و ”محور و مدار نظام“ مطلوبش هم ولىفقيه و نيروى آرمانى ”او هم سپاه پاسداران است!“ كمااينكه گفت: ”سپاه بايد باشد و هست، با همه وجود بهسپاه عزيزمان [يعنى به جنگ و جنايت] افتخار مىكنيم، سپاه نيروى آرمانى انقلاب ما و بدون ترديد آرمانىترين نيروى مسلح عالم است“ . درباره رهبر معظمش هم گفت: ”امروز دولت ما، سپاه ما، نيروهاى مسلح ما همگى با محوريت رهبرى معظم انقلاب در كنارهم هستند“ .
درواقع كسانى كه اين را بزك مىكنند، از يكمشت ولگرد سياسى در راه دور و در ديار فرنگ كه بگذريم، كسانى هستند كه منافع مشخص مادى دارند. اين يك بحث روشنفكرنمايانه در كافهها نيست، قيمت را مردم ايران با گوشت و پوستشان، با جانشان، با مالشان، با عرض و نواميسشان بايد بپردازند.
اين شخص هنوز لازم نديده حتى يك كلمه به مردم توضيح بدهد كه در اين رژيم چندنفر را اعدام كردهاند، چند زندانى سياسى داشتهاند؟ چه تعداد را شكنجه كردهاند؟ تعداد دقيق قتلعامشدگان چندنفر بوده است؟ گورهاى جمعى كجاست؟ مجموعه چپاولها و دزديها از اموال ملت در اين رژيم چقدر بوده است؟ اين بحثها يك بحثهاى نظرى نيست. براى مردم ايران بهمعناى طولانى كردن عمر همين رژيم است. بهمعنى ادامه فقر، بدبختى، فحشا، خودسوزى، خودكشى و جرم و جنايت است. يك مشت آخوند جانى و شياد در منتهاى رذيلت يكمرتبه چرخشمدارى پيشه كردهاند، بدون آنكه ملت ايران را شايان آن بدانند كه يككلام توضيح بدهند كه از كى قانون و جامعه مدنى را كشف كردند! و از كى بهوجود ”دولت و ملت برادر و مسلمان عراق“ پى بردند. بهناگهان سرتيپـ پاسدارها و شكنجهگران وزارت اطلاعات و كميته و نيروى انتظامى، روزنامهنويس و اهل كار فرهنگى شدند. و چون با سركوب نتوانستند ملت ايران و مقاومتش را از پاى دربياورند، حالا مىخواهند با فريب و نيرنگ مقابله كنند».
خاتمى، ولايتفقيه را با شرك آشكار ”اراده برتر منتسب به وحى“ مىخواند و بهطرز مضحكى رژيم را ”دموكراسى وحيانى“ توصيف مىكرد. دست آخر هم بدون هيچ رودربايستى «هرگونه سخنى از تغيير قانون اساسى» رژيم ولايتفقيه را «خيانت به ملت ايران» اعلام كرد و همه را به ايستادگى در برابر «كسانى كه به شورش» و «نفى و براندازى مىخوانند»، دعوت كرد (آذر 1379).
***
تعريف استحاله و الزام رفرم در رژيم ولايتفقيه در بهمن1377 كه دود و دم استحاله طلبى در رياست جمهورى آخوند خاتمى بالا گرفته بود، ناگزير به تعريف كلمه استحاله پرداختيم و گفتيم: «كلمه استحاله يعنى دگرگونى و از چيزى به چيز ديگر تبديل شدن. از لحاظ فقهى و شرعيات، اين دگرگونى اسباب تطهير و پاككننده هم هست يعنى شئ نجس و ناپاك (مانند سگ مردهى كه پس از ساليان در نمكزار به نمك تبديل شده باشد) بر اثر استحاله و تغيير بنيادين و ماهوى، پاك مىشود. اما از نظر سياسى، كلمه استحاله را مترادف با رفرم و اصلاحپذيرى بهكار مىبريم… … … .
-حال اگر بشود يك شئ قراضه و فرسوده را بهنحوى تعمير و اصلاح كرد كه حداقل كاركردهاى مطلوب را داشته باشد، كدام عقل سالم مىتواند مخالف تعمير كردن و اصلاح آن باشد؟ بر اين اساس اگر بشود يك رژيم را هم طورى اصلاح كرد كه با منافع اساسى مردم حداقل سازگارى را داشته باشد، در اين صورت بنا را بر اصلاح آن مىگذاريم، نه بر دورانداختن و براندازى. -اما الزام استحاله رژيم آخوندى مشخصاً كنار گذاشتن و از دور خارج كردن بالفعل ولايتفقيه است. يعنى دست كم براى پرش از مادون سرمايهدارى به سرمايهدارى مىبايد ولىفقيه بالفعل كنار زده بشود. فراموش نكنيم كه در رژيم ولايت و سلطنت مطلقه فقيه، مهار كردن هيولاى ولايت بهمثابه خنثىسازى و سپس دفع و كنارزدن آن است. بنابراين، در جنگ جناحهاى رژيم، پيشرفت جريان استحالهطلب به اينمعنى است كه خاتمى بايد خامنهاى (يعنى ولىفقيه و همه كاره رژيم) را بالفعل از دور خارج كند.
اگر بتواند اين اخراج را محضرى و قانونى بكند، يعنى قانون اساسى را عوض كند، كمال مطلوبش است. اگر هم نتواند، دستكم بايد در عمل و بالفعل، دست ولىفقيه را كوتاه كند تا ديگر نتواند همهكاره باشد و حرف آخر را بزند. اما كسى كه مىگويد استحاله واقعى نيست، مضمون حرفش اين است كه جريان شبهبورژوايى استحالهطلب نمىتواند ولىفقيه را با اختيارات گستردهى كه دارد كنار بزند. چرا؟ چون شوراى نگهبان دست اوست، نيروهاى مسلح دست اوست، انواع و اقسام بنيادها دست اوست، قوه قضاييه دست اوست، بنياد بهاصطلاح مستضعفان دست اوست، و خلاصه، قدرت بلامنازع سياسى و اقتصادى و مذهبى و قانونى است، سياستهاى نظام را تعيين مىكند و ناظر بر اجراى آنهاست. جنگ و صلح را او اعلان مىكند. رئيس راديو و تلويزيون را او منصوب مىكند و… -ملاحظه مىكنيد كه فرق حرف ما با استحالهطلبان در اين است كه آنها بهجاى راهحل، سراب نشان مىدهند و با توهمپراكنى حول خاتمى مىخواهند رژيم را در تماميتش حفظ و از سرنگونى در امان نگهدارند».
***
تعريف و معيار تشخيص اصلاحطلبان واقعىشوراى ملى مقاومت ايران در بيانيه 25فروردين1378 حقايق بسيار مهمى را با مردم ايران در ميان گذاشت كه برخى از آنها را عمداً با شمارهبندى جديد نقل مىكنم تا معنى و تعريف و شاخص والزام اصلاح طلبى واقعى كه همانا حذف ولايت فقيه يا دست كم خلع يد از او و برگزارى انتخابات آزاد بر اساس اصل حاكميت مردم است، برجسته شود: يكم- در سال 77ماهيت و نقش خاتمى، كه از اين پيشتر توسط شوراى ملى مقاومت خاطرنشان شده بود، بيش از پيش آشكار شد و به اثبات رسيد كه اين آخوند فريبكار هرگز اهل اصلاحات و ايجاد رفرم نبوده و نيست.
خاتمى كه به عنوان دستپرورده و شاگرد بهشتى مورد توجه و عنايت ويژه محافل استعمارى است. بارها به صراحت اعلام كرده كه به ولايت خامنهاى وفادار است و آن را «منتسب به وحى» مىداند، حال آن كه لازمه رفرم در نظام جبّار مذهبى حاكم بر كشور، حذف ولايتفقيه يا دستكم خلع يد عملى از ولىفقيه است.
دوم-بر همگان ثابت شده است كه اين نظام، به دليل تضاد آشتىناپذيرش با حاكميت مردم و حقوق شهروندان، اراده و ظرفيت رفرم، گشايش، اصلاح و استحاله ندارد. بنابراين گسستگىهاى ناشى از دوره پايانى اين رژيم، نشانه گشايش و استحاله نيست. تحولات و رويدادهاى دوره رياستجمهورى خاتمى هم نشان داده كه باند او نه مىخواهد و نه مىتواند به رفرم سياسى دست بزند. هدف واقعى اين باند چيزى جز طولانىتر كردن عمر همين رژيم پيرامون «عمود خيمه نظام» نيست.
سوم- خاتمى، لاجوردى را «خدمتگزار مردم» و صياد شيرازى را «سرباز فداكار اسلام و فرزند برومند ايران» مىنامد؛ در تمامى زمينههاى اساسى سرسپردگى خود را به ولايت خامنهاى اعلام مىكند و بر قتلهاى سياسى و كشتار نويسندگان و روشنفكران سرپوش مىگذارد.
چهارم- همچنانكه مسئول شورا به كرات اعلام كرده است، اگر آخوندهاى حاكم بر ايران و همدستانشان و همه آنهايى كه به اين رژيم نامشروع چشم دوختهاند، منكر حمايت اكثريت عظيم مردم ايران از اين مقاومت هستند، مىتوانند بخت رژيم را در برابر شوراى ملى مقاومت ايران در يك انتخابات آزاد براى رياستجمهورى، بر اساس اصل حاكميت ملت (و نه ولايتفقيه) يا در انتخابات مؤسسان، با تضمينهاى كافى و تحت نظر ملل متحد، به آزمايش بگذارند. بنابراين باز هم تكرار مىكنيم كه اين مقاومت خونبار توان و ظرفيت آن را هم دارد كه براى اثبات مشروعيت خود و تعيينتكليف نهايى با دشمن، به هر نوع آزمايش مسالمتآميز از قبيل همهپرسى يا انتخابات آزاد با تضمينهاى محكم بينالمللى تن دهد تا عدم مشروعيت رژيم ضدبشرى را در تماميتش به همگان اثبات كند.
پنجم - شوراى ملى مقاومت ايران معيار تشخيص استحالهطلبان قلابى از اصلاحطلبان واقعى را تحميل كردن انتخابات آزاد بر اساس اصل حاكميت مردم به رژيم مىداند. پس خاتمى يا هر كس ديگرى كه مدعى اصلاحطلبى است، بايد در سر لوحه برنامه خود بر نفى ولايت فقيه و ضرورت برگزارى انتخابات آزاد تكيه كند. كسانى كه با شيادى، اعتراضهاى سياسى و حركات نظامى جنبش مقاومت را همسويى با «انصار حزبالله» و در جهت تقويت جناح غالب رژيم اعلام مىكنند، رذيلانه در پى كتمان همين حقيقتاند.
ششم-بنابر همه تجارب جهانى، رفرم و اصلاح واقعى در هماهنگى با اپوزيسيون انقلابى و با تكيه به اين نيرو صورت مىگيرد. رفرميست واقعى، در مبارزه عليه استبداد مذهبى، با شوراى ملى مقاومت همسوست. وگرنه ادعاى اصلاحطلبى، گشايش يا طلب «جامعه مدنى» حرفى پوچ و ادعايى ميانتهى خواهد بود.
هفتم-آخوند خاتمى هم اگر رفرميست واقعى مىبود مىتوانست از حركات سياسى و نظامى جنبش مقاومت و حركات راديكال مردمى، بهترين استفاده را براى كنار زدن ولايتفقيه و پيشبردن اصلاحات ببرد.
هشتم-اما فرصتطلبان و فرومايگان دنياى سياست با مخدوش كردن مرز بين رفرميستهاى قلابى و اصلاحطلبان واقعى و با جازدن خاتمى به عنوان اصلاحطلب، اين ادعاى سخيف را مطرح مىكنند كه گويا جنبش مقاومت بازنده اول تحقق يك رفرم سياسى است و به اين خاطر دست به مبارزه انقلابى زده است. در حالى كه مقاومت ايران كه براى خواستهاى اساسى مردم ايران يعنى استقلال، آزادى، دموكراسى، پيشرفت، صلح و عدالت مبارزه مىكند، از رفرم و اصلاح و هرگونه گشايش سياسى استقبال مىكند و با ايمان به حقانيت راهى كه انتخاب كرده است، برنده اول چنين روندى، كه لاجرم به سرنگونى رژيم استبداد مذهبى منتهى مىشود، خواهد بود.
نهم-خواست مقدم و عاجل مردم ايران آزادى و حاكميت مردمى است و اين جز از طريق طرد كامل رژيم ولايتفقيه و تمامى دستهبنديها و باندهاى درونى آن صورت نخواهد گرفت. اين خواست به همانگونه كه در بيانيه ملى ايرانيان آمده است، «خط قرمز پيكار آزادى به شمار مىرود. عبور از اين خط قرمز كه حصار حياتى و مرزبندى ملى ايرانيان در برابر حاكميت آخوندى است، هر فرد يا جريان سياسى را، هرچند سابقه يا داعيه مخالفت با رژيم داشته باشد، از جرگه مخالفان رژيم خارج و به ورطه خيانت مىكشاند».
دهم-بيانيه ملى ايرانيان، كه مصوبه شوراى ملى مقاومت ايران است، از ارزشمندترين سندها و مصوبات مقاومت شمرده مىشود كه يكايك حروف و كلمات آن با رنج و خون شهيدان و رزم پيگير و استوار رزمآوران و اعضا و پشتيبانان اين مقاومت سرشته شده است. از اينرو بيانيه ملى، كه با مرزبنديهاى اساسى خود هويت سياسى ايرانيان ميهندوست و آزادىخواه را تعريف و مشخص كرده است، معيار تشخيص دوست از دشمن و مبناى قابل اتكاى تنظيمرابطه با همه افراد و جريانهاى سياسى و جذب و دفع نيروهاست.
***
اگر خاتمى در برابر ولىفقيه مىايستادراستى اگر با همين شاخص و معيارى كه در مورد اصلاح طلبان واقعى گفتيم، خاتمى در 8سال رياست جمهورى، در رأس بوروكراسى عظيم الجثه دولتى در ايران، با دريايى از امكانات، درصدد نفى ولايت فقيه يا خلع يد و كوتاه كردن دست آن بود، چه مىشد؟ اگر «هرگونه سخنى از تغيير قانون اساسى» رژيم ولايتفقيه را «خيانت به ملت ايران» نمىدانست، اگر از برگزارى انتخابات آزاد دفاع مىكرد و اگر تمام همّ و غمّ خود را براى ليست گذارى و بمباران و انهدام نيروى محورى اپوزيسيون، آن هم با ميلياردها دلار رشوه، صرف نمىكرد، چه مىشد؟
جواب به سادگى اين است: صرفنظر از گذشته ننگين اش، صرفنظر از همه جنايتهايى كه مرتكب شده بود، صرفنظر از مسئوليتش در قتلعام زندانيان سياسى و صرفنظر از شراكت و تبليغ براى فرستادن 450هزار دانش آموز زير 18سال به جبهههاى جنگ ضد ميهنى در مقام رئيس ستاد تبليغات جنگ، كه خودشان اكنون مىگويند 36هزار نفر از آن دانش آموزان در ميدانهاى مين يا بطرق ديگر قربانى شدند، بله صرفنظر از همه اينها: اولاً-مىتوانست خط اصلاحات واقعى را با استفاده از همه امكانات بالفعل و بالقوه داخلى و بينالمللى پيش ببرد. ثانياً-مىتوانست توده مردم را بسيج كند، به ميدان بياورد و پيشروى خود را تضمين كند. اما همه ديدند كه بهعكس، قيام دانشجويان در تير1378 را كه بهترين فرصت بود، جريان انحرافى خواند. راه سركوب آن را هموار كرد و با ولىفقيه همدست شد. ثالثاً-به هر ميزان كه از ولايتفقيه فاصله مىگرفت و در مقابل ولىفقيه مىايستاد، شوراى ملى مقاومت، همين مجاهدين خلق و همين خلق ستمديده، بدون هرگونه چشمداشت به اضعاف به حمايت و تقويت او مىشتافتند. تجربهيى كه سى سال پيش در رياست جمهورى بنى صدر همگان به چشم ديدند. در مورد موسوى و فاصله گرفتن خواسته يا ناخواسته، و فهميده يا نفهميده او از ولايتفقيه هم، همينطور است و بعداً توضيح خواهم داد.
***
يك يادآورى تاريخىيادآورى مىكنم در حالىكه مجاهدين و پشتيبانان آنها، نخستين انتخابات رياست جمهورى رژيم را تحريم كردند، اما باز هم به اميد مسالمت و براى اصلاح اين رژيم يا دستكم آزمايشى ديگر در همين مسير، در حمايت و تقويت بنى صدر، صميمانه و صادقانه از چيزى فروگذار نكردند. براى بنى صدر، چه در مقام رئيسجمهور و چه بعد از عزل او توسط خمينى، تا پاى جان مايه گذاشتند. اما افسوس كه عاقبت به ورطه خيانت درغلتيد و نشريهاش هم در خارجه، طابق النعل بالنعل، به رله كننده اطلاعات آخوندها عليه مجاهدين تبديل شد.
عكس ملاقاتهاى او با ماموران پيشانى سياه اطلاعات آخوندها بعد از شبه كودتاى 17ژوئن در فرانسه، شهادت دادن در برابر سرويس اطلاعات فرانسه عليه مريم، شركت در 2 دادگاه ماموران اطلاعات آخوندها در فرانسه براى شكايت و شهادت دادن دروغين عليه مجاهدين، و ارتزاق ننگين از فيلترينگ وسانسور اينترنتى كه تجهيزات و آموزش آنرا گرداننده نشريه بنى صدر براى ماموران وزارت اطلاعات كه به آلمان مىآمدند، تامين مىكرد، بهراستى منزجركننده است. آن هم براى كسىكه مدعى آزادى بيان است و روزگارى در كنار مقاومت ايران بود و از 30تير سال1360 تا پايان سال 1362 در جايگاه رئيسجمهور شوراى ملى مقاومت قرار داشت. علاوه بر اين، ملتزم به حفظ حرمت اين جايگاه بود، چرا كه «مشروعيت خود را تماماً از مقاومت عادلانه مردم ايران عليه رژيم ارتجاعى خمينى و خونبهاى رشيدترين فرزندان مجاهد و مبارز اين ميهن عليه ديكتاتورى و وابستگى كسب مىكند» (ماده 2 فصل اول– برنامه شوراى ملى مقاومت و دولت موقت جمهورى دموكراتيك اسلامى ايران)
شگفتا كه مجاهدين جان او را از چنگال خمينى و لاجوردى و از ندامت تلويزيونى نجات دادند. وقتى كه او در تهران به پايگاه ما آمد، من اشرف را موظف كردم كه اگر حمله يى براى دستگيرى بنى صدر صورت بگيرد، پاسداران خمينى ابتدا بايد از روى جسد او و طفل شيرخوارش و جسد تمام برادران وخواهرانمان كه در اين پايگاه بودند بگذرند… اما بنى صدر پس از 17ژوئن، فرصت رابراى خنجر زدن به مريم كه در زندان فرانسه بود و براى خنجر زدن به مجاهدين، با پيكرهاى سوخته در خارجه و پايگاههاى بمباران شده در عراق، از دست نداد.
بهراستى كه هم خطى و اشتراك عمل با مزدوران اطلاعات آخوندى و سرويس ذيربط فرانسوى عليه مريم و اقامتگاه رئيسجمهور برگزيده مقاومت و پناهندگان مجاهدين، با آن همه پرونده سازى و احكام اخراج و تبعيد، زشت ترين و شنيعترين كار است. بهويژه كه رژيم و مزدورانش به صراحت مىگويند كه در فرانسه هم خواستار بستن مقر شوراى ملى مقاومت ايران و اقامتگاه رئيسجمهور برگزيده آن و تكرار همان جنايتها و فشار و سركوبى هستند كه در قرارگاه اشرف از طريق دولت عراق انجام شد.
***
يادآورى ضرورى ديگربحث كه به اينجا رسيد، يادآورى ديگرى را درباره اين قبيل بيشرافتيها ضرورى مىبينم تا ديگر كسى جرات تعرض به امنيت و سلامت پناهندگان را كه بدون ترديد سلسله جنبان آن اطلاعات رژيم آخوندها در ارتباط با سرويسهاى ذيربط است، به خود ندهد.
ماجراى اخراج 14تن از مجاهدين و اعضاى مقاومت ايران از فرانسه به گابن در سال 1366 را كه سرانجام با يك اعتصاب طولانى در كشورهاى مختلف جهان پايان پذيرفت همه مىدانند. در همان زمان، ليبراسيون اين «وجه المصالحه» قراردادن پناهندگان و اخراج مجاهدين را «بيشرفانه» توصيف كرد (ليبراسيون-25دى 1366).
قبل از آن در سال 1365 و اواخر 1364 شيراك نخستوزير وقت فرانسه معاملات و زد و بندهاى خود را با رژيم از جيب مقاومت ايران آغاز كرده بود. اريك رولو، روزنامهنگار مشهور و سفير سابق فرانسه در تونس، بعدها در دى 1380، فاش كرد كه فرستادگان شيراك در تهران در مذاكره با رفيقدوست، نه فقط ”اخراج مسعود رجوى“ را پذيرفتند، بلكه «حتى بهطرفهاى ايرانى خود گفته بودند كه اگر بخواهيد مىتوانيد اشخاصى از مخالفانتان را هركجا كه خواستيد و توانستيد برباييد و ما چشمانمان را خواهيم بست». (مصاحبه با RFI، 8ژانويه 2002)
ضمناً در 13فروردين 1365 كه هنوز به عراق منتقل نشده بوديم، بمبى در اطراف محل اقامتمان منفجر شد كه مقامهاى رسمى آن را بهطور مضحكى به يك ”مارگير“ يا ”يك آدم بدخواب“ نسبت دادند! در همين ايام، باند تبهكار معروف به اقليت نيز براى اخراج من از فرانسه به برخى اقدامات مشابه با آنچه اكنون ماموران اطلاعات رژيم عليه مريم و اقامتگاه او در اورسورواز انجام مىدهند، دست مىزدند.
***
به قسمتهايى از واكنش و اطلاعيه شوراى ملى مقاومت ايران در اول ارديبهشت سال 1365 در همين باره كه من خلاصه مىكنم، توجه كنيد: «باند تبهكار معروف به اقليت… طى روزهاى 28اسفند 64 تا 25فروردين 65 به نمايشهاى نفرتانگيز و اقدامات ضدانقلابى ديگرى عليه مقاومت مردم ايران در مقر شوراى ملى مقاومت و محل اقامت مسئول اين شورا دست يازيد كه انزجار عميق عموم هموطنان شرافتمند و آگاه ما را برانگيخته است…
-شورا حركات تبهكارانه اين باند در شهرك اور-سوراوآز را در رديف تمهيدات و توطئه هاى رژيم خمينى دانسته و آن را در راستاى اعمال تروريستى پاسداران جنايت پيشه خمينى (كه تاكنون خود آنها قادر به انجام آن نبودند) تلقى مىكند. حركات مزبور موجب تشنج در اين شهرك شده و راه را براى اقدامات تروريستى و بمبگذارى بعدى هموار نموده است… بدين ترتيب باند نامبرده در شرايط كنونى به مناسبترين وسيله و آلت دست جريانات ارتجاعى و استعمارى عليه مقاومت دوران ساز مردم ايران تبديل شده است… - اين باند براى رسيدن به هدف ناپاك خود حاضر است به هر شيوه ضدانقلابى و ضدبشرى دست بزند و درصف عاملان و مجريان جريانهائى عمل كند كه رشد و اعتلاى داخلى و بينالمللى مقاومت مردم ايران براى آزادى و صلح و استقلال مانع تحقق مقاصد شوم آنهاست. -خواست جلوگيرى از فعاليت مبارزاتى مسئول شوراى ملى مقاومت در فرانسه، سلب حفاظت يا اخراج او، خواست رژيم خمينى، خواست ضدانقلاب مغلوب و خواست حاميان بين المللى آنان مىباشد كه اكنون توسط اين باند منحط عنوان مىشود. -نبايد از ياد برد كه حركات مشمئزكننده باند مزبور تجاوز آشكار به حقوق هم ميهنان پناهنده ماست و بازتاب آن حريم پناهندگى سياسى را نيز در تماميتش مخدوش مىكند.
-شوراى ملى مقاومت ايران… اطمينان دارد كه مردم ايران هيچگاه تشبثات جنايتكارانه باند مزبور را برآنان نخواهند بخشيد و اينان بايستى دربرابر مردم محروم و ستم ديده ما پاسخگو باشند و در معرض داورى قرار گيرند. -شوراى ملى مقاومت سقوط اين باند توطئهگر به ورطه اينگونه اعمال ضدبشرى و موضعگيرى در برابر آن را يك سرفصل كيفى در روابط نيروهاى سياسى ايران مىشناسد و از اينرو وظيفه كليه نيروها و شخصيتهاى معتقد به آزادى و استقلال ايران مىداند تا به منظور تأمين سلامت و روابط انسانى ايرنيان در خارج از كشور و تضمين حداقل حقوق پناهندگى سياسى، اعمال اخيراين باند خائن و ضدانقلابى رامحكوم نمايند».
***
و اين هم خلاصه پيام خودم به تاريخ 4ارديبهشت سال65: با قدردانى از هوشيارى سياسى و تشكر از توجهات و عواطف پاك كليه رفقا، دوستان و خواهران و برادران عزيزمان، نكات زير را بهمثابه وظيفه ايدئولوژيكى و اخلاقى خود بهعرض عموم همميهنان گرامى مىرسانم: 1-تا آنجا كه به اينجانب مربوط مىشود، نه در حال حاضر و نه در آينده، شخصاً هيچ شكوه و شكايتى از عاملان فرومايگىهاى اخير در حوالى محل سكونت خود نداشته و نخواهم داشت.
2- بهخصوص از خواهران و برادران مجاهدم در اتحاديه انجمنهاى دانشجويان مسلمان خارج كشور و عموم حمايتكنندگان ارجمند مجاهدين درخواست و استدعا مىكنم در برابر تحريكات، توهينات و تعرضهاى باند تبهكار حداكثر بردبارى و خويشتندارى را بهخرج داده و تا آنجا كه امكانپذير است از هرگونه مقابله به مثل اجتناب ورزند.
3- به تبهكاران نيز توصيه مىكنم بيشتر از اين در كام دشمن ضدبشرى فرو نرفته و با تبرّى و دست شستن از اقدامات جنايتكارانه گذشته و حالشان و با قطع مشتركات سياسى و اتحاد عمل عينى خود با ديكتاتورى خونآشام خمينى، از پيشگاه خلق قهرمان ايران عذر تقصير بخواهند و به جبهه خلق و مقاومت بازگردند. در اين صورت البته بديهى است كه عارى از پيوندها و مشتركات ارتجاعى و استعمارى، ابراز مخالفت و هرگونه شعر و شعار عليه شوراى ملى مقاومت، عليه مجاهدين و شخص اينجانب حق مسلّم و غيرقابل انكار آنهاست و حتى مجاز خواهند بود با هر تعداد كه مىخواهند نه فقط به حوالى محل سكونت بلكه به ”داخل“ خانه ما نيز بيايند و هرچه مىخواهند تظاهرات كنند. آيا خفّت و خوارى بيشتر از اين متصور است كه كسى به جاى مردم و زحمتكشان و كارگران وطن خودش ايران، از كشور خارجى و بالاخص از محافل افراطى دستراستى و نژادپرست آن بخواهد كه از ”تكرار دراماتيك تاريخ در ايران“ جلوگيرى كنند؟ آن هم با درخواست بيرون راندن مسئول مقاومتى با دهها هزار شهيد و بيش از يكصد هزار اسير (و نه درخواست قطع رابطه با رژيم خمينى و اخراج چماقداران و تروريستهاى رژيم او). به آنها توصيه مىكنم بهجاى درخواست جلوگيرى از ”تكرار دراماتيك تاريخ در ايران“ از اجنبى و دخيل بستن خود به درخت و نيمكت شهردارى محل، چنين درخواستهايى را تنها از مردم ميهن خود بهعمل آورند. كمااينكه اينجانب از سوى مقاومت سراسرى و از سوى عموم شهيدان و اسيران و رزمندگان مجاهد خلق با وثيقه خون و شرف و مبارزه مسلحانه انقلابى سوگند مىخورم كه ”تاريخ دراماتيك“ دجّاليت و جنايت (چه تحت نام اسلام و چه تحت نام ماركسيسم و پرولتاريا يا هر دستآويز ديگر) هرگز در ايران تكرار نخواهد شد.
4- مقاومت تاريخى و غرقهبخون خلق در زنجير ايران، راه خود را پيوسته از ميان آتش و دسيسه و خون به سوى قلّه رهايى باز نموده و حقانيّت و اصالت خود را دقيقاً در مقابله با سلسلهيى مستمر از توطئههاى ارتجاعى و استعمارى به اثبات رسانده است. از اين حيث، خمينى و متحدان رنگارنگ او و ديگر دشمنان صلح و آزادى و استقلال ايران بدانند كه هرگاه لازم باشد من نيز همانند ساير رزمندگانمان در داخل كشور كه هرگز در يك جا ساكن نيستند، كوچه به كوچه و شهر به شهر بهدنبال مقصد بزرگ مردم ايران كه همانا كسب آزادى و استقلال و حاكميت مردمى است، طى طريق خواهم نمود. و اين مسير جز بر اعتلاى باز هم بيشتر مقاومت و افشاى بيش از پيش ماهيتها و جز بر تعميق مرزبنديهاى انقلاب نوين خلق قهرمان ايران نخواهد افزود».
***
9سال بعد در سال 1374 سخنگوى سازمان چريكهاى فدايى خلق ايران آقاى مهدى سامع در اطلاعيه 20آذر1374 به نقل از جزوهيى از جانب جداشدگان از همان باند تبهكار، درباره سردسته همين باند اعلام كرد كه فرد مزبور «با مأموران ساواما در ارتباط بوده» و داراى «رابطه صميمانه با افراد ساواما، مسئول خانه ايران و مسئولان بانك سپه و ملى در پاريس» بوده است. همچنين يكى از افراد گوش بهفرمان او «يكى از عوامل اطلاعات سپاه در شهر سقز را از ايستگاههاى بازرسى تحت كنترل ارتش عراق عبور داده و به كركوك آورده…» و بالاخره اينكه خود او «در يكى از هتلهاى پاريس، با يكى از مسئولان ساواما، حدود يكسال پيش، ملاقات و به مذاكره پرداخته» و «نقش پاك كردن» دلارها را براى يكى از دلالان اسلحه رژيم ملاها برعهده داشته است.
سازمان چريكهاى فدايى خلق ايران همچنين در اطلاعيه بعدى خود در 7دى 1374 بر زد و بندهاى سردسته باند مزبور «با عوامل اطلاعاتى رژيم و سرويسهاى جاسوسى خارجى» تأكيد كرد. به اين ترتيب، بار ديگر روشن شد كه اقدامات كثيف سال 1365 عليه مسئولان و مقر مقاومت ايران ”فى سبيل الله“ يا از سر ”عزم و عرق پرولتاريايى“ آن هم در حومه پاريس نبوده و نيست!
-در شرايطى كه بهگفته ناطق نورى وزير كشور رژيم تنها در آبانماه 1600نفر فقط در تهران به اتهام هوادارى از مجاهدين دستگير شدهاند… خطر ”رفرم“ براى آنهايى كه آب از سر رژيم شان گذشته در اين است كه بهقول توكويل (نويسنده و متفكر سياسى فرانسوى قرن نوزدهم) دست زدن به رفرم، همانا دست زدن به انقلاب (به معنى واژگونى) مىباشد و بهناگهان همه رشته هاى ديكتاتورى را پنبه مىكند.
-اگر خمينى تظاهرات اواخر شهريور و اوايل مهر 60 را با قساوت بىحد و حصر و غيرقابل تصور، سركوب نمىكرد از جرقه حريق بر مىخاست. -اين رژيم نه امكان رفرم دارد و نه آلترناتيوى در داخلش شانس وجود دارد. - بنابراين، جاى اين دارد كه به خمينى بگوييم، تو مسأله مردم را حل كن، مسأله مجاهدين پيشكش و از اين بابت هيچ غم مخور! زيرا چنانچه فىالواقع بتوانى به درد مردم برسى، مجاهدين هر كه باشند و به هر پايهيى هم رسيده باشند، خودبهخود ديگر موضوعيتى نخواهند داشت. اما واى بر تو اگر همچنانكه تاكنون در سركوب و خفقان افزودهاى، باز هم به آن ادامه بدهى…
***
27سال پيش، سرمقاله «مجاهد» با قطعه زير از جمعبندى سال اول مقاومت از قول خود من، اينچنين خاتمه مىيافت: «… . به خمينى بايد گفت: مگرتو مدعى نيستى كه همه امت پشت سرتوهستند؟ مگربه قول دجالانه خودت، همه نيروهاى معنوى كائنات را هم پشت سر خودت ندارى؟ مگر براساس دعاوى كذب خودت، خدا و پيغمبر واسلام وملتهاى اسلام وامام زمان و امثالهم را پشت سرت ندارى؟ مگر رهبر مستضعفان جهان نيستى؟ مگر پايه طبقاتى مكفى (به قول برخى مدعيان) ندارى؟ مگر توان بسيج بهاندازهى كافى ندارى؟ گيريم كه توان سازماندهى و قدرت تاكتيكى و همه اين چيزها را هم دارى، خوب، بارك الله! بنابر اين، از ماده و معنا كه چيزى كم ندارى! پس بى زحمت، يك مرحمتى بفرما و به قصد شتشوى چهرهى رذل و پليد خودت هم كه شده، سر مشك ديكتاتورىات را باز كن و از شكنجه و اعدام دستبردار…
خوب، كسى كه چنان پايه هائى دارد، ديگر چرا مىترسد؟ مگر از پاريس، يك جمبوجت حامل خبرنگار و مفسر و تحليلگر باخودش نبرد به ايران؟ حالا چطور شد كه همه خبرنگاران جهان، جاسوس شدند!؟ خوب تو كه مي گويى ساواك 36ميليونى دارى، پس ترس از جاسوس ديگر چرا؟ بگذاريد بيايند ببينند… . خوب، مگر ما يك ”گروهكى“ بيش نيستيم؟! خودت 24ساعتهدارى مىگويى… . خوب چه خبر است؟ اينقدر فشار براى چى؟ اينقدر كشتار براى چى؟ اينقدر شكنجه و دار و اعدام براى چى؟ مگر دنيا نگفت و نمىگويد كه زندانهايت را باز كن ببينيم؟ خوب بپذير. اگر شكنجه نيست، بگو آقا بيائيد ببينيد. اگر دست بريدن و پا بريدن نيست، بگو آقا بيائيد ببينيد. ديگر چه لزومى هست كه مجروح را از تخت بيمارستان ببرى اعدام بكنى؟ ديگر چه لزومى هست كه زن باردار را اعدام بكنى؟ خوب، اقلا بگذاريد وضع حمل كند. دو ماه، سه ماه، چهار ماه، مهلت بده تا بچه را به دنيا بياورد و بعد بكش… . !»
***
اصلاحات خاتمىدود و دم ”2خرداد“ و شعبده اصلاح طلبى خاتمى را حتماًًًًًًًًً به ياد داريد. بهقول خودش آمده بود تا «معاند نظام را به منتقد و منتقد را به موافق» تبديل كند. حرف از قانون و جامعه مدنى و گفتگوى تمدنها و حتى حقوق بشر و آزادى احزاب هم مىزد. در روز 3خرداد 1376، به محض اعلام نتيجه اوليه انتخابات رژيم در آن زمان، من در پيامى به همين مناسبت به اطلاع هموطنانمان رساندم كه آخوند خاتمى كيست و چه سوابقى در اشغال موسسه كيهان در سال 1359 و چه كارنامهيى در سانسور و خفقان و كوبيدن بر طبلهاى جنگ و صدور ارتجاع و تروريسم در 10سالى كه وزير ارشاد خمينى بوده است، دارد.
- «مطابق بيوگرافى منتشر شده در روزنامه ابرار (مورخ 29مرداد1368)، طلبهى بوده كه «در قم مقدمات و قسمتهايى از سطح» را حين تحصيلات دبيرستانى فراگرفته و بعد هم به خدمت سربازى رفته و «بين سالهاى 50 تا 57 نيز چند بار به قم» رفته است. در ابتداى57 بهدعوت بهشتى سرى به هامبورگ زده و سپس در زمان خمينى بهعنوان نماينده اردكان، به مجلس ارتجاع رفته است» - او «از خطاماميهاى دوآتشه بود كه اكنون به مقتضاى زمان، لباس «اعتدال» به تن كرده و غافل از اين است كه مردم ايران بهخوبى مىدانند كه سگ زرد برادر شغال است!»
با اين حال در همين پيام به صراحت گفتم كه «در هر حال مبارك است!… ولو بهاندازهيك قطره، آزادى و قانون و حقوقبشر در رژيم ولايت وارد نمايد و از اعدام و شكنجه و زندان و قلمشكستن و لبدوختن و دستبريدن و چشم از حدقه درآوردن فقط يك قدم عقب بنشيند، تا ببيند مردم چه به روز ”نظام مقدس جمهورى اسلامى“ مىآورند. مقاومت ايران هم دقيقاً همين را مىخواهد و از هر قطره آزادى و از هر قدم عقبنشينى جلادان بغايت استقبال مىكند، چرا كه بالمآل موجب سرنگونى رژيم در تماميت آن» مىشود.
***
بالاترين دستاورد آخوند خاتمى براى رژيمدر آبان 76 در گفتگويى با هموطنانمان در آمريكا كه تحت عنوان «وضعيت رژيم و موقعيت مقاومت» منتشر هم شد، به استحضار رساندم كه حرف و كاركرد اصلى جماعت خاتمى براى رژيم ولايتفقيه اين است: «سوق دادن مخالفان از نوع براندازى به مخالفان سياسى و متعاقباً تبديل و استحاله مخالفان سياسى به منتقدان فرهنگى… حرف واضح است: كار سرنگونى نكن! مخالفت سياسى كن! بعد برو به منتقد فرهنگى تبديل شو!. مخالفت سياسى هم كه مىدانيد در اين روزگار، در داخل رژيم و جناحهاى آن، صدبار بيشتر از كسانى كه در خارجه نشستهاند، وجود دارد. منظورم كسانى است كه نان پناهندگى سياسى را مىخورند و هنرى جز لنگ و لگد زدن به شوراى ملى مقاومت و مخصوصاً به مجاهدين ندارند و درقياس با مخالفان سياسى داخل رژيم اصلاً دليل وجودى و پناهندگى سياسىشان در خارجه معلوم نيست چيست. وزارت اطلاعات رژيم هم بخشنامه داده كه بهمجاهدين بزنيد، هرچه هم خواستيد در مخالفت سياسى با رژيم بگوييد. اينطور است كه هرشاگرد جلادى را مىآورند تا مجاهدين و مقاومت را زيرضرب بگيرد، يك انتقاد فرهنگى يا مخالفت سياسى هم با رژيم بكند».
اما بالاترين دستاورد آخوند خاتمى براى ولىفقيه چشمك و چراغهايش با اروپا و آمريكا بود كه به نامگذارى تروريستى مجاهدين و به بمباران و خلع سلاح آنها و كودتاى نافرجام 17ژوئن منجر شد. هنوز هم وقتى خاتمى و شركا مىخواهند فايده خود را به رخ ولىفقيه بكشند در صدر دستاوردهايشان به همين استناد مىكنند. خرازى وزير خارجه خاتمى در 18اسفند 1377 رسماًًًًًًًًًًًًًًًًً «خاتمه دادن» به فعاليتهاى مجاهدين و مقاومت ايران را «يكى از معيارهاى جدى ارزيابى ميزان صداقت كشورهاى اروپايى» و عامل «تعيينكننده» در «مناسبات آتى» رژيم با آنها اعلام كرد.
***
آرمان و اسلوب خاتمىدر شهريور 1377 در مصاحبههايى كه تحت عنوان «كدام فضاى باز سياسى؟» منتشر شد درباره آرمان و اسلوب خاتمى، حرف ما اين بود: «به هر شكلى هم كه آخوند خاتمى را بزك كنند، فايده ندارد. از نظر او ”سرمايههاى ارزنده كشور“ دژخيمان وزارت اطلاعات و ”خدمتگزار مردم“ لاجوردى است. اس و اساس و ”محور و مدار نظام“ مطلوبش هم ولىفقيه و نيروى آرمانى ”او هم سپاه پاسداران است!“ كمااينكه گفت: ”سپاه بايد باشد و هست، با همه وجود بهسپاه عزيزمان [يعنى به جنگ و جنايت] افتخار مىكنيم، سپاه نيروى آرمانى انقلاب ما و بدون ترديد آرمانىترين نيروى مسلح عالم است“ . درباره رهبر معظمش هم گفت: ”امروز دولت ما، سپاه ما، نيروهاى مسلح ما همگى با محوريت رهبرى معظم انقلاب در كنارهم هستند“ .
درواقع كسانى كه اين را بزك مىكنند، از يكمشت ولگرد سياسى در راه دور و در ديار فرنگ كه بگذريم، كسانى هستند كه منافع مشخص مادى دارند. اين يك بحث روشنفكرنمايانه در كافهها نيست، قيمت را مردم ايران با گوشت و پوستشان، با جانشان، با مالشان، با عرض و نواميسشان بايد بپردازند.
اين شخص هنوز لازم نديده حتى يك كلمه به مردم توضيح بدهد كه در اين رژيم چندنفر را اعدام كردهاند، چند زندانى سياسى داشتهاند؟ چه تعداد را شكنجه كردهاند؟ تعداد دقيق قتلعامشدگان چندنفر بوده است؟ گورهاى جمعى كجاست؟ مجموعه چپاولها و دزديها از اموال ملت در اين رژيم چقدر بوده است؟ اين بحثها يك بحثهاى نظرى نيست. براى مردم ايران بهمعناى طولانى كردن عمر همين رژيم است. بهمعنى ادامه فقر، بدبختى، فحشا، خودسوزى، خودكشى و جرم و جنايت است. يك مشت آخوند جانى و شياد در منتهاى رذيلت يكمرتبه چرخشمدارى پيشه كردهاند، بدون آنكه ملت ايران را شايان آن بدانند كه يككلام توضيح بدهند كه از كى قانون و جامعه مدنى را كشف كردند! و از كى بهوجود ”دولت و ملت برادر و مسلمان عراق“ پى بردند. بهناگهان سرتيپـ پاسدارها و شكنجهگران وزارت اطلاعات و كميته و نيروى انتظامى، روزنامهنويس و اهل كار فرهنگى شدند. و چون با سركوب نتوانستند ملت ايران و مقاومتش را از پاى دربياورند، حالا مىخواهند با فريب و نيرنگ مقابله كنند».
خاتمى، ولايتفقيه را با شرك آشكار ”اراده برتر منتسب به وحى“ مىخواند و بهطرز مضحكى رژيم را ”دموكراسى وحيانى“ توصيف مىكرد. دست آخر هم بدون هيچ رودربايستى «هرگونه سخنى از تغيير قانون اساسى» رژيم ولايتفقيه را «خيانت به ملت ايران» اعلام كرد و همه را به ايستادگى در برابر «كسانى كه به شورش» و «نفى و براندازى مىخوانند»، دعوت كرد (آذر 1379).
***
تعريف استحاله و الزام رفرم در رژيم ولايتفقيه در بهمن1377 كه دود و دم استحاله طلبى در رياست جمهورى آخوند خاتمى بالا گرفته بود، ناگزير به تعريف كلمه استحاله پرداختيم و گفتيم: «كلمه استحاله يعنى دگرگونى و از چيزى به چيز ديگر تبديل شدن. از لحاظ فقهى و شرعيات، اين دگرگونى اسباب تطهير و پاككننده هم هست يعنى شئ نجس و ناپاك (مانند سگ مردهى كه پس از ساليان در نمكزار به نمك تبديل شده باشد) بر اثر استحاله و تغيير بنيادين و ماهوى، پاك مىشود. اما از نظر سياسى، كلمه استحاله را مترادف با رفرم و اصلاحپذيرى بهكار مىبريم… … … .
-حال اگر بشود يك شئ قراضه و فرسوده را بهنحوى تعمير و اصلاح كرد كه حداقل كاركردهاى مطلوب را داشته باشد، كدام عقل سالم مىتواند مخالف تعمير كردن و اصلاح آن باشد؟ بر اين اساس اگر بشود يك رژيم را هم طورى اصلاح كرد كه با منافع اساسى مردم حداقل سازگارى را داشته باشد، در اين صورت بنا را بر اصلاح آن مىگذاريم، نه بر دورانداختن و براندازى. -اما الزام استحاله رژيم آخوندى مشخصاً كنار گذاشتن و از دور خارج كردن بالفعل ولايتفقيه است. يعنى دست كم براى پرش از مادون سرمايهدارى به سرمايهدارى مىبايد ولىفقيه بالفعل كنار زده بشود. فراموش نكنيم كه در رژيم ولايت و سلطنت مطلقه فقيه، مهار كردن هيولاى ولايت بهمثابه خنثىسازى و سپس دفع و كنارزدن آن است. بنابراين، در جنگ جناحهاى رژيم، پيشرفت جريان استحالهطلب به اينمعنى است كه خاتمى بايد خامنهاى (يعنى ولىفقيه و همه كاره رژيم) را بالفعل از دور خارج كند.
اگر بتواند اين اخراج را محضرى و قانونى بكند، يعنى قانون اساسى را عوض كند، كمال مطلوبش است. اگر هم نتواند، دستكم بايد در عمل و بالفعل، دست ولىفقيه را كوتاه كند تا ديگر نتواند همهكاره باشد و حرف آخر را بزند. اما كسى كه مىگويد استحاله واقعى نيست، مضمون حرفش اين است كه جريان شبهبورژوايى استحالهطلب نمىتواند ولىفقيه را با اختيارات گستردهى كه دارد كنار بزند. چرا؟ چون شوراى نگهبان دست اوست، نيروهاى مسلح دست اوست، انواع و اقسام بنيادها دست اوست، قوه قضاييه دست اوست، بنياد بهاصطلاح مستضعفان دست اوست، و خلاصه، قدرت بلامنازع سياسى و اقتصادى و مذهبى و قانونى است، سياستهاى نظام را تعيين مىكند و ناظر بر اجراى آنهاست. جنگ و صلح را او اعلان مىكند. رئيس راديو و تلويزيون را او منصوب مىكند و… -ملاحظه مىكنيد كه فرق حرف ما با استحالهطلبان در اين است كه آنها بهجاى راهحل، سراب نشان مىدهند و با توهمپراكنى حول خاتمى مىخواهند رژيم را در تماميتش حفظ و از سرنگونى در امان نگهدارند».
***
تعريف و معيار تشخيص اصلاحطلبان واقعىشوراى ملى مقاومت ايران در بيانيه 25فروردين1378 حقايق بسيار مهمى را با مردم ايران در ميان گذاشت كه برخى از آنها را عمداً با شمارهبندى جديد نقل مىكنم تا معنى و تعريف و شاخص والزام اصلاح طلبى واقعى كه همانا حذف ولايت فقيه يا دست كم خلع يد از او و برگزارى انتخابات آزاد بر اساس اصل حاكميت مردم است، برجسته شود: يكم- در سال 77ماهيت و نقش خاتمى، كه از اين پيشتر توسط شوراى ملى مقاومت خاطرنشان شده بود، بيش از پيش آشكار شد و به اثبات رسيد كه اين آخوند فريبكار هرگز اهل اصلاحات و ايجاد رفرم نبوده و نيست.
خاتمى كه به عنوان دستپرورده و شاگرد بهشتى مورد توجه و عنايت ويژه محافل استعمارى است. بارها به صراحت اعلام كرده كه به ولايت خامنهاى وفادار است و آن را «منتسب به وحى» مىداند، حال آن كه لازمه رفرم در نظام جبّار مذهبى حاكم بر كشور، حذف ولايتفقيه يا دستكم خلع يد عملى از ولىفقيه است.
دوم-بر همگان ثابت شده است كه اين نظام، به دليل تضاد آشتىناپذيرش با حاكميت مردم و حقوق شهروندان، اراده و ظرفيت رفرم، گشايش، اصلاح و استحاله ندارد. بنابراين گسستگىهاى ناشى از دوره پايانى اين رژيم، نشانه گشايش و استحاله نيست. تحولات و رويدادهاى دوره رياستجمهورى خاتمى هم نشان داده كه باند او نه مىخواهد و نه مىتواند به رفرم سياسى دست بزند. هدف واقعى اين باند چيزى جز طولانىتر كردن عمر همين رژيم پيرامون «عمود خيمه نظام» نيست.
سوم- خاتمى، لاجوردى را «خدمتگزار مردم» و صياد شيرازى را «سرباز فداكار اسلام و فرزند برومند ايران» مىنامد؛ در تمامى زمينههاى اساسى سرسپردگى خود را به ولايت خامنهاى اعلام مىكند و بر قتلهاى سياسى و كشتار نويسندگان و روشنفكران سرپوش مىگذارد.
چهارم- همچنانكه مسئول شورا به كرات اعلام كرده است، اگر آخوندهاى حاكم بر ايران و همدستانشان و همه آنهايى كه به اين رژيم نامشروع چشم دوختهاند، منكر حمايت اكثريت عظيم مردم ايران از اين مقاومت هستند، مىتوانند بخت رژيم را در برابر شوراى ملى مقاومت ايران در يك انتخابات آزاد براى رياستجمهورى، بر اساس اصل حاكميت ملت (و نه ولايتفقيه) يا در انتخابات مؤسسان، با تضمينهاى كافى و تحت نظر ملل متحد، به آزمايش بگذارند. بنابراين باز هم تكرار مىكنيم كه اين مقاومت خونبار توان و ظرفيت آن را هم دارد كه براى اثبات مشروعيت خود و تعيينتكليف نهايى با دشمن، به هر نوع آزمايش مسالمتآميز از قبيل همهپرسى يا انتخابات آزاد با تضمينهاى محكم بينالمللى تن دهد تا عدم مشروعيت رژيم ضدبشرى را در تماميتش به همگان اثبات كند.
پنجم - شوراى ملى مقاومت ايران معيار تشخيص استحالهطلبان قلابى از اصلاحطلبان واقعى را تحميل كردن انتخابات آزاد بر اساس اصل حاكميت مردم به رژيم مىداند. پس خاتمى يا هر كس ديگرى كه مدعى اصلاحطلبى است، بايد در سر لوحه برنامه خود بر نفى ولايت فقيه و ضرورت برگزارى انتخابات آزاد تكيه كند. كسانى كه با شيادى، اعتراضهاى سياسى و حركات نظامى جنبش مقاومت را همسويى با «انصار حزبالله» و در جهت تقويت جناح غالب رژيم اعلام مىكنند، رذيلانه در پى كتمان همين حقيقتاند.
ششم-بنابر همه تجارب جهانى، رفرم و اصلاح واقعى در هماهنگى با اپوزيسيون انقلابى و با تكيه به اين نيرو صورت مىگيرد. رفرميست واقعى، در مبارزه عليه استبداد مذهبى، با شوراى ملى مقاومت همسوست. وگرنه ادعاى اصلاحطلبى، گشايش يا طلب «جامعه مدنى» حرفى پوچ و ادعايى ميانتهى خواهد بود.
هفتم-آخوند خاتمى هم اگر رفرميست واقعى مىبود مىتوانست از حركات سياسى و نظامى جنبش مقاومت و حركات راديكال مردمى، بهترين استفاده را براى كنار زدن ولايتفقيه و پيشبردن اصلاحات ببرد.
هشتم-اما فرصتطلبان و فرومايگان دنياى سياست با مخدوش كردن مرز بين رفرميستهاى قلابى و اصلاحطلبان واقعى و با جازدن خاتمى به عنوان اصلاحطلب، اين ادعاى سخيف را مطرح مىكنند كه گويا جنبش مقاومت بازنده اول تحقق يك رفرم سياسى است و به اين خاطر دست به مبارزه انقلابى زده است. در حالى كه مقاومت ايران كه براى خواستهاى اساسى مردم ايران يعنى استقلال، آزادى، دموكراسى، پيشرفت، صلح و عدالت مبارزه مىكند، از رفرم و اصلاح و هرگونه گشايش سياسى استقبال مىكند و با ايمان به حقانيت راهى كه انتخاب كرده است، برنده اول چنين روندى، كه لاجرم به سرنگونى رژيم استبداد مذهبى منتهى مىشود، خواهد بود.
نهم-خواست مقدم و عاجل مردم ايران آزادى و حاكميت مردمى است و اين جز از طريق طرد كامل رژيم ولايتفقيه و تمامى دستهبنديها و باندهاى درونى آن صورت نخواهد گرفت. اين خواست به همانگونه كه در بيانيه ملى ايرانيان آمده است، «خط قرمز پيكار آزادى به شمار مىرود. عبور از اين خط قرمز كه حصار حياتى و مرزبندى ملى ايرانيان در برابر حاكميت آخوندى است، هر فرد يا جريان سياسى را، هرچند سابقه يا داعيه مخالفت با رژيم داشته باشد، از جرگه مخالفان رژيم خارج و به ورطه خيانت مىكشاند».
دهم-بيانيه ملى ايرانيان، كه مصوبه شوراى ملى مقاومت ايران است، از ارزشمندترين سندها و مصوبات مقاومت شمرده مىشود كه يكايك حروف و كلمات آن با رنج و خون شهيدان و رزم پيگير و استوار رزمآوران و اعضا و پشتيبانان اين مقاومت سرشته شده است. از اينرو بيانيه ملى، كه با مرزبنديهاى اساسى خود هويت سياسى ايرانيان ميهندوست و آزادىخواه را تعريف و مشخص كرده است، معيار تشخيص دوست از دشمن و مبناى قابل اتكاى تنظيمرابطه با همه افراد و جريانهاى سياسى و جذب و دفع نيروهاست.
***
اگر خاتمى در برابر ولىفقيه مىايستادراستى اگر با همين شاخص و معيارى كه در مورد اصلاح طلبان واقعى گفتيم، خاتمى در 8سال رياست جمهورى، در رأس بوروكراسى عظيم الجثه دولتى در ايران، با دريايى از امكانات، درصدد نفى ولايت فقيه يا خلع يد و كوتاه كردن دست آن بود، چه مىشد؟ اگر «هرگونه سخنى از تغيير قانون اساسى» رژيم ولايتفقيه را «خيانت به ملت ايران» نمىدانست، اگر از برگزارى انتخابات آزاد دفاع مىكرد و اگر تمام همّ و غمّ خود را براى ليست گذارى و بمباران و انهدام نيروى محورى اپوزيسيون، آن هم با ميلياردها دلار رشوه، صرف نمىكرد، چه مىشد؟
جواب به سادگى اين است: صرفنظر از گذشته ننگين اش، صرفنظر از همه جنايتهايى كه مرتكب شده بود، صرفنظر از مسئوليتش در قتلعام زندانيان سياسى و صرفنظر از شراكت و تبليغ براى فرستادن 450هزار دانش آموز زير 18سال به جبهههاى جنگ ضد ميهنى در مقام رئيس ستاد تبليغات جنگ، كه خودشان اكنون مىگويند 36هزار نفر از آن دانش آموزان در ميدانهاى مين يا بطرق ديگر قربانى شدند، بله صرفنظر از همه اينها: اولاً-مىتوانست خط اصلاحات واقعى را با استفاده از همه امكانات بالفعل و بالقوه داخلى و بينالمللى پيش ببرد. ثانياً-مىتوانست توده مردم را بسيج كند، به ميدان بياورد و پيشروى خود را تضمين كند. اما همه ديدند كه بهعكس، قيام دانشجويان در تير1378 را كه بهترين فرصت بود، جريان انحرافى خواند. راه سركوب آن را هموار كرد و با ولىفقيه همدست شد. ثالثاً-به هر ميزان كه از ولايتفقيه فاصله مىگرفت و در مقابل ولىفقيه مىايستاد، شوراى ملى مقاومت، همين مجاهدين خلق و همين خلق ستمديده، بدون هرگونه چشمداشت به اضعاف به حمايت و تقويت او مىشتافتند. تجربهيى كه سى سال پيش در رياست جمهورى بنى صدر همگان به چشم ديدند. در مورد موسوى و فاصله گرفتن خواسته يا ناخواسته، و فهميده يا نفهميده او از ولايتفقيه هم، همينطور است و بعداً توضيح خواهم داد.
***
يك يادآورى تاريخىيادآورى مىكنم در حالىكه مجاهدين و پشتيبانان آنها، نخستين انتخابات رياست جمهورى رژيم را تحريم كردند، اما باز هم به اميد مسالمت و براى اصلاح اين رژيم يا دستكم آزمايشى ديگر در همين مسير، در حمايت و تقويت بنى صدر، صميمانه و صادقانه از چيزى فروگذار نكردند. براى بنى صدر، چه در مقام رئيسجمهور و چه بعد از عزل او توسط خمينى، تا پاى جان مايه گذاشتند. اما افسوس كه عاقبت به ورطه خيانت درغلتيد و نشريهاش هم در خارجه، طابق النعل بالنعل، به رله كننده اطلاعات آخوندها عليه مجاهدين تبديل شد.
عكس ملاقاتهاى او با ماموران پيشانى سياه اطلاعات آخوندها بعد از شبه كودتاى 17ژوئن در فرانسه، شهادت دادن در برابر سرويس اطلاعات فرانسه عليه مريم، شركت در 2 دادگاه ماموران اطلاعات آخوندها در فرانسه براى شكايت و شهادت دادن دروغين عليه مجاهدين، و ارتزاق ننگين از فيلترينگ وسانسور اينترنتى كه تجهيزات و آموزش آنرا گرداننده نشريه بنى صدر براى ماموران وزارت اطلاعات كه به آلمان مىآمدند، تامين مىكرد، بهراستى منزجركننده است. آن هم براى كسىكه مدعى آزادى بيان است و روزگارى در كنار مقاومت ايران بود و از 30تير سال1360 تا پايان سال 1362 در جايگاه رئيسجمهور شوراى ملى مقاومت قرار داشت. علاوه بر اين، ملتزم به حفظ حرمت اين جايگاه بود، چرا كه «مشروعيت خود را تماماً از مقاومت عادلانه مردم ايران عليه رژيم ارتجاعى خمينى و خونبهاى رشيدترين فرزندان مجاهد و مبارز اين ميهن عليه ديكتاتورى و وابستگى كسب مىكند» (ماده 2 فصل اول– برنامه شوراى ملى مقاومت و دولت موقت جمهورى دموكراتيك اسلامى ايران)
شگفتا كه مجاهدين جان او را از چنگال خمينى و لاجوردى و از ندامت تلويزيونى نجات دادند. وقتى كه او در تهران به پايگاه ما آمد، من اشرف را موظف كردم كه اگر حمله يى براى دستگيرى بنى صدر صورت بگيرد، پاسداران خمينى ابتدا بايد از روى جسد او و طفل شيرخوارش و جسد تمام برادران وخواهرانمان كه در اين پايگاه بودند بگذرند… اما بنى صدر پس از 17ژوئن، فرصت رابراى خنجر زدن به مريم كه در زندان فرانسه بود و براى خنجر زدن به مجاهدين، با پيكرهاى سوخته در خارجه و پايگاههاى بمباران شده در عراق، از دست نداد.
بهراستى كه هم خطى و اشتراك عمل با مزدوران اطلاعات آخوندى و سرويس ذيربط فرانسوى عليه مريم و اقامتگاه رئيسجمهور برگزيده مقاومت و پناهندگان مجاهدين، با آن همه پرونده سازى و احكام اخراج و تبعيد، زشت ترين و شنيعترين كار است. بهويژه كه رژيم و مزدورانش به صراحت مىگويند كه در فرانسه هم خواستار بستن مقر شوراى ملى مقاومت ايران و اقامتگاه رئيسجمهور برگزيده آن و تكرار همان جنايتها و فشار و سركوبى هستند كه در قرارگاه اشرف از طريق دولت عراق انجام شد.
***
يادآورى ضرورى ديگربحث كه به اينجا رسيد، يادآورى ديگرى را درباره اين قبيل بيشرافتيها ضرورى مىبينم تا ديگر كسى جرات تعرض به امنيت و سلامت پناهندگان را كه بدون ترديد سلسله جنبان آن اطلاعات رژيم آخوندها در ارتباط با سرويسهاى ذيربط است، به خود ندهد.
ماجراى اخراج 14تن از مجاهدين و اعضاى مقاومت ايران از فرانسه به گابن در سال 1366 را كه سرانجام با يك اعتصاب طولانى در كشورهاى مختلف جهان پايان پذيرفت همه مىدانند. در همان زمان، ليبراسيون اين «وجه المصالحه» قراردادن پناهندگان و اخراج مجاهدين را «بيشرفانه» توصيف كرد (ليبراسيون-25دى 1366).
قبل از آن در سال 1365 و اواخر 1364 شيراك نخستوزير وقت فرانسه معاملات و زد و بندهاى خود را با رژيم از جيب مقاومت ايران آغاز كرده بود. اريك رولو، روزنامهنگار مشهور و سفير سابق فرانسه در تونس، بعدها در دى 1380، فاش كرد كه فرستادگان شيراك در تهران در مذاكره با رفيقدوست، نه فقط ”اخراج مسعود رجوى“ را پذيرفتند، بلكه «حتى بهطرفهاى ايرانى خود گفته بودند كه اگر بخواهيد مىتوانيد اشخاصى از مخالفانتان را هركجا كه خواستيد و توانستيد برباييد و ما چشمانمان را خواهيم بست». (مصاحبه با RFI، 8ژانويه 2002)
ضمناً در 13فروردين 1365 كه هنوز به عراق منتقل نشده بوديم، بمبى در اطراف محل اقامتمان منفجر شد كه مقامهاى رسمى آن را بهطور مضحكى به يك ”مارگير“ يا ”يك آدم بدخواب“ نسبت دادند! در همين ايام، باند تبهكار معروف به اقليت نيز براى اخراج من از فرانسه به برخى اقدامات مشابه با آنچه اكنون ماموران اطلاعات رژيم عليه مريم و اقامتگاه او در اورسورواز انجام مىدهند، دست مىزدند.
***
به قسمتهايى از واكنش و اطلاعيه شوراى ملى مقاومت ايران در اول ارديبهشت سال 1365 در همين باره كه من خلاصه مىكنم، توجه كنيد: «باند تبهكار معروف به اقليت… طى روزهاى 28اسفند 64 تا 25فروردين 65 به نمايشهاى نفرتانگيز و اقدامات ضدانقلابى ديگرى عليه مقاومت مردم ايران در مقر شوراى ملى مقاومت و محل اقامت مسئول اين شورا دست يازيد كه انزجار عميق عموم هموطنان شرافتمند و آگاه ما را برانگيخته است…
-شورا حركات تبهكارانه اين باند در شهرك اور-سوراوآز را در رديف تمهيدات و توطئه هاى رژيم خمينى دانسته و آن را در راستاى اعمال تروريستى پاسداران جنايت پيشه خمينى (كه تاكنون خود آنها قادر به انجام آن نبودند) تلقى مىكند. حركات مزبور موجب تشنج در اين شهرك شده و راه را براى اقدامات تروريستى و بمبگذارى بعدى هموار نموده است… بدين ترتيب باند نامبرده در شرايط كنونى به مناسبترين وسيله و آلت دست جريانات ارتجاعى و استعمارى عليه مقاومت دوران ساز مردم ايران تبديل شده است… - اين باند براى رسيدن به هدف ناپاك خود حاضر است به هر شيوه ضدانقلابى و ضدبشرى دست بزند و درصف عاملان و مجريان جريانهائى عمل كند كه رشد و اعتلاى داخلى و بينالمللى مقاومت مردم ايران براى آزادى و صلح و استقلال مانع تحقق مقاصد شوم آنهاست. -خواست جلوگيرى از فعاليت مبارزاتى مسئول شوراى ملى مقاومت در فرانسه، سلب حفاظت يا اخراج او، خواست رژيم خمينى، خواست ضدانقلاب مغلوب و خواست حاميان بين المللى آنان مىباشد كه اكنون توسط اين باند منحط عنوان مىشود. -نبايد از ياد برد كه حركات مشمئزكننده باند مزبور تجاوز آشكار به حقوق هم ميهنان پناهنده ماست و بازتاب آن حريم پناهندگى سياسى را نيز در تماميتش مخدوش مىكند.
-شوراى ملى مقاومت ايران… اطمينان دارد كه مردم ايران هيچگاه تشبثات جنايتكارانه باند مزبور را برآنان نخواهند بخشيد و اينان بايستى دربرابر مردم محروم و ستم ديده ما پاسخگو باشند و در معرض داورى قرار گيرند. -شوراى ملى مقاومت سقوط اين باند توطئهگر به ورطه اينگونه اعمال ضدبشرى و موضعگيرى در برابر آن را يك سرفصل كيفى در روابط نيروهاى سياسى ايران مىشناسد و از اينرو وظيفه كليه نيروها و شخصيتهاى معتقد به آزادى و استقلال ايران مىداند تا به منظور تأمين سلامت و روابط انسانى ايرنيان در خارج از كشور و تضمين حداقل حقوق پناهندگى سياسى، اعمال اخيراين باند خائن و ضدانقلابى رامحكوم نمايند».
***
و اين هم خلاصه پيام خودم به تاريخ 4ارديبهشت سال65: با قدردانى از هوشيارى سياسى و تشكر از توجهات و عواطف پاك كليه رفقا، دوستان و خواهران و برادران عزيزمان، نكات زير را بهمثابه وظيفه ايدئولوژيكى و اخلاقى خود بهعرض عموم همميهنان گرامى مىرسانم: 1-تا آنجا كه به اينجانب مربوط مىشود، نه در حال حاضر و نه در آينده، شخصاً هيچ شكوه و شكايتى از عاملان فرومايگىهاى اخير در حوالى محل سكونت خود نداشته و نخواهم داشت.
2- بهخصوص از خواهران و برادران مجاهدم در اتحاديه انجمنهاى دانشجويان مسلمان خارج كشور و عموم حمايتكنندگان ارجمند مجاهدين درخواست و استدعا مىكنم در برابر تحريكات، توهينات و تعرضهاى باند تبهكار حداكثر بردبارى و خويشتندارى را بهخرج داده و تا آنجا كه امكانپذير است از هرگونه مقابله به مثل اجتناب ورزند.
3- به تبهكاران نيز توصيه مىكنم بيشتر از اين در كام دشمن ضدبشرى فرو نرفته و با تبرّى و دست شستن از اقدامات جنايتكارانه گذشته و حالشان و با قطع مشتركات سياسى و اتحاد عمل عينى خود با ديكتاتورى خونآشام خمينى، از پيشگاه خلق قهرمان ايران عذر تقصير بخواهند و به جبهه خلق و مقاومت بازگردند. در اين صورت البته بديهى است كه عارى از پيوندها و مشتركات ارتجاعى و استعمارى، ابراز مخالفت و هرگونه شعر و شعار عليه شوراى ملى مقاومت، عليه مجاهدين و شخص اينجانب حق مسلّم و غيرقابل انكار آنهاست و حتى مجاز خواهند بود با هر تعداد كه مىخواهند نه فقط به حوالى محل سكونت بلكه به ”داخل“ خانه ما نيز بيايند و هرچه مىخواهند تظاهرات كنند. آيا خفّت و خوارى بيشتر از اين متصور است كه كسى به جاى مردم و زحمتكشان و كارگران وطن خودش ايران، از كشور خارجى و بالاخص از محافل افراطى دستراستى و نژادپرست آن بخواهد كه از ”تكرار دراماتيك تاريخ در ايران“ جلوگيرى كنند؟ آن هم با درخواست بيرون راندن مسئول مقاومتى با دهها هزار شهيد و بيش از يكصد هزار اسير (و نه درخواست قطع رابطه با رژيم خمينى و اخراج چماقداران و تروريستهاى رژيم او). به آنها توصيه مىكنم بهجاى درخواست جلوگيرى از ”تكرار دراماتيك تاريخ در ايران“ از اجنبى و دخيل بستن خود به درخت و نيمكت شهردارى محل، چنين درخواستهايى را تنها از مردم ميهن خود بهعمل آورند. كمااينكه اينجانب از سوى مقاومت سراسرى و از سوى عموم شهيدان و اسيران و رزمندگان مجاهد خلق با وثيقه خون و شرف و مبارزه مسلحانه انقلابى سوگند مىخورم كه ”تاريخ دراماتيك“ دجّاليت و جنايت (چه تحت نام اسلام و چه تحت نام ماركسيسم و پرولتاريا يا هر دستآويز ديگر) هرگز در ايران تكرار نخواهد شد.
4- مقاومت تاريخى و غرقهبخون خلق در زنجير ايران، راه خود را پيوسته از ميان آتش و دسيسه و خون به سوى قلّه رهايى باز نموده و حقانيّت و اصالت خود را دقيقاً در مقابله با سلسلهيى مستمر از توطئههاى ارتجاعى و استعمارى به اثبات رسانده است. از اين حيث، خمينى و متحدان رنگارنگ او و ديگر دشمنان صلح و آزادى و استقلال ايران بدانند كه هرگاه لازم باشد من نيز همانند ساير رزمندگانمان در داخل كشور كه هرگز در يك جا ساكن نيستند، كوچه به كوچه و شهر به شهر بهدنبال مقصد بزرگ مردم ايران كه همانا كسب آزادى و استقلال و حاكميت مردمى است، طى طريق خواهم نمود. و اين مسير جز بر اعتلاى باز هم بيشتر مقاومت و افشاى بيش از پيش ماهيتها و جز بر تعميق مرزبنديهاى انقلاب نوين خلق قهرمان ايران نخواهد افزود».
***
9سال بعد در سال 1374 سخنگوى سازمان چريكهاى فدايى خلق ايران آقاى مهدى سامع در اطلاعيه 20آذر1374 به نقل از جزوهيى از جانب جداشدگان از همان باند تبهكار، درباره سردسته همين باند اعلام كرد كه فرد مزبور «با مأموران ساواما در ارتباط بوده» و داراى «رابطه صميمانه با افراد ساواما، مسئول خانه ايران و مسئولان بانك سپه و ملى در پاريس» بوده است. همچنين يكى از افراد گوش بهفرمان او «يكى از عوامل اطلاعات سپاه در شهر سقز را از ايستگاههاى بازرسى تحت كنترل ارتش عراق عبور داده و به كركوك آورده…» و بالاخره اينكه خود او «در يكى از هتلهاى پاريس، با يكى از مسئولان ساواما، حدود يكسال پيش، ملاقات و به مذاكره پرداخته» و «نقش پاك كردن» دلارها را براى يكى از دلالان اسلحه رژيم ملاها برعهده داشته است.
سازمان چريكهاى فدايى خلق ايران همچنين در اطلاعيه بعدى خود در 7دى 1374 بر زد و بندهاى سردسته باند مزبور «با عوامل اطلاعاتى رژيم و سرويسهاى جاسوسى خارجى» تأكيد كرد. به اين ترتيب، بار ديگر روشن شد كه اقدامات كثيف سال 1365 عليه مسئولان و مقر مقاومت ايران ”فى سبيل الله“ يا از سر ”عزم و عرق پرولتاريايى“ آن هم در حومه پاريس نبوده و نيست!