اعتصاب غذای کارگر زندانی جعفر عظیم زاده که با اوج گیری اعتراضات اجتماعی و اعلام اعتصاب غذای زندانیان در حمایت و همبستگی با وی همراه بود و فعالیت های گسترده ایرانیان خارج کشور حمایت های بین المللی از این کارگر زندانی را در پی داشت؛ پیامی دارد که توجه به آن ما را با یک حقیقت ناب آشنا می سازد که همواره سازشکاران؛ تسلیم طلبان و وادادگان دنیای سیاسی به پیرویی از خط سرکوب مطلقی که رژيم فاشیستی حاکم بر ایران برای ایجاد ترس و ارعاب همواره استفاده می کرد؛ منکر آن بودند.
رژيم با هر مخالفتی با شدت تمام برخورد می کرد و ورود هر کسی به وادی مبارزه و مقاومت را عبور ازمرز سرخی میدانست که جزایش زندان و شکنجه و اعدام و نابودی بود. شکنجه و کشتار بی رحمانه مبارزین انقلابی مجاهد و غیر مجاهد برای جلوگیری از اجتماعی شدن مبارزه و بستن راه و مسیر براندازی نظام بود. نق زدن و بازی بی هزینه در دایره جناحهای نظام با عنوان تبدیل مخالف به معاند و تسلیم طلبی و وادادگی خطی بود که رژيم و پاسداران سیاسی اش در بوق و کرنا می کردند و چنین تبلیغ می نمودند که دوران چگوارا بازی گذشته است! و آسته برو و آسته بیا تا گربه وحشی ولایت فقیه شاخت نزند!
اما امروز چه چیزی در جامعه ما چرخیده است که یک کارگر زحمتکش با یک زندگی پر رنج از این کارخانه به آن یکی؛ این چنین با قامتی افراشته و موجی از حمایت داخلی و بین المللی تمامیت این نظام سرکوبگر را به چالش می کشد و تا به آخر ایستادن را سرلوحه جنگ خود برای دفاع از حقوق پایمال شده خود و هم دردانش می کند؟
شعله پاکروان مادر ریحانه جباری دختر قهرمانی که مقاومت و دفاع از شرف و ناموس انسانی و ایستاده مردن در برابر جلادان را در میهن ما طنین انداخت و پژواکش جهانگیر شد؛ طی پیامی بهمناسبت پیروزی زندانی سیاسی جعفر عظیمزاده در مقابل دژخیمان و به زانو درآوردن آنها در پی اعتصابغذای ۶۴روزه نوشت: «بابی ساندز ما زنده است. جعفر عظیمزاده به اعتصابش پایان داد.»
در این پیام آمده است: «بزرگترین دست آورد حرکتش این بود که توجه میلیونها شهروند ایرانی به تفاوت اعتراض صنفی و اقدام علیه امنیت ملی جلب شد.
جعفر عزیز خدا حفظت کنه که استواری رو دوباره یادمون انداختی. تو سرمایه ذیقیمت مردم ایرانی. تو با پایمردی از سفرههای بینان کارگران گفتی. درد مردانی که با عدم پرداخت دستمزدشان از سوی کارفرما شرمندهی فرزندان
شان بودند را، فریاد زدی. تو از حق میلیونها کارگر شریف دفاع کردی. تنت رنج کشید، اما استواری ات خم نشد. جسمت آسیب دید اما روحت رشد کرد. تو فرزند رشید مردم ایرانی. شیر مادر حلالت باد.»
ببینم روزگار این «بابی ساندز ما» چگونه بوده است تا به قول یک ضرب المثل کردی ٫٫ مانگ هلاید گشتی وه چه و دونیدی٫٫ (ماه که برآید همه آن را با چشم می بینند) اشاره به آشکار شدن حقیقت است؛ این جنبش اعتراضی اجتماعی و مقاومت در زندانها پرتو کدام حقیقت ناب و ماه برآمده و درخشان است که دیدنی و انکار ناشدنی است و اکنون جامعه ما آن را می بیند و با ایمانی راسخ به آن مقاومت تا به آخر را سر لوحه خود قرار میدهد .
برخی از دوستانش خلاصهای از بیوگرافی پر رنج این کارگر زندانی را منتشر کرده اند. زندگینامهیی که حاکی از رنج و نداشتن امنیت شغلی و بیثباتی وضعیت کارگران ایران را تحت حاکمیت نظام ولایتفقیه منعکس میکند.
جعفر عظیمزاده کارگری است حدوداً ۵۰ ساله، متاهل و دارای دو فرزند. مستاجرساکن تهران، به مدت ۱۰ سال کارگر کارخانه فتیله سازی برادران رستمی (تا سال ۱۳۷۳) و بهدنبال آن بهعنوان کارگر جوشکار پروژهیی در شرکتهای مختلف پیمانکاری (بیشترین مدت حدود ۱۰ سال در شرکت پیمانکاری گیلان سیال) در کارخانههای متعددی از جمله کارخانه فیلتر صافی در شهر صنعتی ساوه (همان شهر صنعتی کاوه در شهرستان ساوه)، ایران خودرو، سیمان آبیک، کارخانه رب اتکا، گلیسیرین و صابون سازی ارتش، کارخانه صنایع آموزشی بخش تولید، کارخانه صنایع آموزشی بخش اداری و انبارها، کارخانه موج پلاستیک، خط گسترش کارخانههای روغن کشی شماره یک و دو ورامین، کارخانه تهران پلاستیک و دهها پروژه صنعتی دیگر مشغول به کار بوده است. جعفر عظیمزاده درسالهای اخیربهعنوان کارگرجوشکارآزاد درشبکههای گازرسانی خانگی و صنعتی مشغول به کار بوده است.
با نگاهی به این سابقه و شصت و چهار روز اعتصاب غذا و اعلام تا به آخر ایستادن در برابر یک رژیم سفاک که خامنه ای اخیرا دستگاه قضایی اش را به سرکوب بیشتر تشویق نمود؛ دستگاهی که پیشاپیش اعلام کرده بود هیچ کاری برای وی نمی کند. و با نگاهی به واکنش سیاسی و اجتماعی به این جنگ نابرابر که روز به روز صف بندی و آرایش جامعه در برابر رژیم را با حمایت از جعفر عظیم زاده شکل و سازمان میدهد و به پیش می برد؛ واکنشی که به سرعت برق و باد بازتاب بین المللی پیدا می کند و تمامیت رژیم را در محاصره خود می گیرد و وادار به عقب نشینی می کند؛ پیامی جز گسترش مقاومت تا به آخر که مجاهدین محصور و بی سلاح مبشر آن بوده اند نمی توان از آن گرفت. ٫٫پیام ما زن و مرد جنگیم بجنگ تا بجنگیم.٫٫