ارزش يك كشور, يك سرزمين,يك مملكت يا آن چيزي را كه ميهن يا وطن مي ناميم در چيست؟
چه چيز است كه بالاترين , والاترين,زيبا ترين و دوست داشتني ترين ارزش يك مملكت مي باشد؟
هركس كه سخن از آزادي ,صلح ,حقوق بشر و مفاهيمي از اين دست مي راند بايد به اين سوال پاسخ دهد كه براي چي و براي كي از حقوق و آزادي حرف مي زند؟
وقتي مي گوييم ميهن,وطن يا كشورمان را دوست داريم چه چيز آن را دوست داريم ؟
انسانهاي يك سرزمين بالا ترين ,والاترين,زيبا ترين و دوست داشتني ترين سرمايه و ارزش آن سرزمين هستند و اساسا تاريخ يك سرزمين هم بحث انسانها و ملتي كه در اين سرزمين زندگي مي كنند مي باشد, و الا به غير از اين به قول معروف, جز مشتي آب و خاك چيز ديگري نمي ماند.
پس وقتي مي گوييم وطنمان را دوست داريم اولين چيز انسانهاي ساكن آن كه هم وطن ما هستند را بايد دوست داشته باشيم و ساير ارزشها و سرمايه هاي ميهنمان يا ساخته و پرداخته ي دست همين مردم يعني حاصل رنج و خون آنان است يا منابع و ذخاير طبيعي براي استفاده همين هم وطنان مي باشد و به ان سرمايه ملي مي گوييم.
داستان خلقت و آفرينش نيز اساسا داستان همين انسان همنوع ,هم وطن ووو مي باشد.در قرآن آمده است كه وقتي خدا انسان را خلق كرد شيطان معترض بود و انسانرا سفاك و خونريز ناميد ليفسك و دماء.اما خدا او را خليفه و جانشين خود ناميد.
حافظ به زيبا ترين بيان شعري اين داستان آفرينش را يك ميلاد بزرگ و بار مسئوليتي كه جز انسان كسي نتوانست بر دوش بكشدتوصيف ميكند.
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
اعظان سطر وعفاف ملكوت با من راه نشين ساغر شكرانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه كار به نام من ديوانه زدند
انساني كه ارزش و جايگاهش تا اين حد بلند مرتبه است كه جانشين خدايش مينامند و زندگي و زيباي با او و براي اوست در حكومتي كه خود را حكومت خدا و مستضعفان مي نامد اين بالاترين و والا ترين ارزش يك كشور كه ارزش همه ديگر ارزشهاست را دسته دسته به گلوله مي بندد به زندان مي افكند شكنجه مي كند به فقر و فحشا و اعتياد مي كشاند آواره مي سازد و از هر انچه زندگي و زيبايي است محروم مي سازد ديگر به چه ارزشي پايبند است و آيا دشمن ترين دشمن بشر نيست؟
آيا دشمن ترين دشمن اين كشور يعني ايران نيست؟
پس جاي هيچ سوال و ابهامي براي مبارزه با اين رژيم نمي ماند مبارزه نياز و حق انسان است بويژه در سرايط فعلي كشور ما ايران مبارزه با حكومت آخوندها مسئله بود و نبود فردي و اجتماعي است و فراتر از حق و وظيفه اي طبيعي است. 26 سال حاكميت آخوندهاي خون اشام تماما تباهي و سيه روزي براي مردم ايران بوده است.مجاهدان و مبارزاني كه پنجه در پنجه ي چنين حكومتي در افكند ه اند و با آن مبارزه مي كنند در طريقي خدايي و خلقي ره رهايي را مي پيمايند .
سازمان مجاهدين خلق ايران كه پيام و كلام و اغاز خود را با نام خدا و خلق شروع مي كند به درستي نماد انسان و بويژه خلق و ميهن ايران د ر برابر اين رژيم ضد خدا و خلق است.
پس بكوشيم و به ياري اين سازمان كه محور و لنگر مقاومت و آزادگي خلقمان است به شتابيم و ميهنمان را از سلطه دشمنان خدا وخلق و هر انچه آيين و نرام و مسلك بشردوستانه است رها سازيم .هر گونه تلاش و كوشش در اين راه ما را به پيروزي نزديك و نزديكتر مي كند.
اين نوشته سالها پيش در نشريه مجاهد چاپ شده است.