شبنم مددزاده از پشت ميله ها براي مهر, قلم ميزند:
متن يادداشت شبنم مددزاده در آستانۀ بازگشايي دانشگاهها به شرح زير است
ميرسد اينک ز راه موسم تجديد عهد
پردهي سياه شب راه نور را بر پنجرهها بسته است. چشم در چشمان ظلمانياش زمان را با خود ميکشم. اينجا هميشه شب است. صدا با سکوت آشناست و ظلمي مشتعل هر جنبندهاي را به کام کشيده، چشمانم ديگر پوستين تاريکاش را نميبيند، ستارههايي در دل شب ميدرخشند، چشمانم سويي ميگيرد و دلم آشوبي، گويي چشمانم به ستارگان شب دلباختهاند… اينجا براي توصيف مکان و زمان ميماني؟ زمان دير ميگذرد يا زود؟ روز زورق شکستهايست بر سياهي شب، ظلمتي وجودها را بلعيده و عطر خاطرات و يادها رايحهي دلنشين دلهاست، نالههاي زنجيرها ضرب آهنگ زندگيست، اگر عقربههاي ساعت را خود در دست نگيري در گردبادشان گير ميکني، همواره با روزگار فرساينده در جنگي، زمان را بايد خود پيش براني و اينگونه است که مسئوليتات سنگين ميشود، همراه با باري که بر شانههايت گذارده شده تا در اين مسير پر سنگلاخ با خود ببري تا قلهها، عمرت را هم بايد فانوسي کني در بلنداي اين وادي، در مکاني دورافتاده و مطرود از گردش از زمين، در بيخبري محض، با فاصلهي يک هفتهاي از تمام جريانات. اينجا به طور هراسانگيزي در گذشته ميماني. تقويم روز را ورق ميزنم. برگههايي به تاريخ پيوسته نشان از گذشت زمان دارد، با يک حرکت تمام برگهها را ورق ميزنم، برگههاي تقويم نيست که از جلوي چشمانم ميگذرد، سنگيني يک سالي است که پشت سر گذاردم. اتفاقات و جريانات دردناک، خون دل خوردنها، اشکهاي جاري نشده، عزاداريهاي اجازه داده نشده، حسرتها و انتظارها… تاريخ روز را نگاه ميکنم، روزهاي آخر تابستان است که شهريور مسئوليت وداعش را بر عهده دارد. در دلم شوري به پا ميشود. شروع پاييز، بوي ماه مهر، کيف و کفش و لباس مدرسه، کوچههاي خاکي خاموش که با صداي قدمهاي ما رنگ شادي ميگرفت. بوي ماه مهر و لذت قدم روي برگهاي زرد جادهي مدرسه، لذت نشستن مهرهاي صد آفرين زير پاي ديکته، بوي ماه مهر؛ قهر و آشتيهاي من و فرزاد سر راه مدرسه، بوي ماه مهر و شيرينترين خاطرهام، ثبت نام دانشگاه به همراه فرزاد، آمدن نام پر افتخار دانشجو بعد از اسمم و پا گذاشتن در صحن مقدس دانشگاه لذتي فراموش نشدني، روي ابرها راه ميرفتم. با اينکه شش سال از آن روز ميگذرد ولي هر سال آمدن مهر لذتي را در دل من زنده ميکند، هنوز طعم شيرين آن روز را در کام دارم. ۶ سال گذشته ولي من ۳ سال است که پشت ميلهها و از بلنداي حصار شب تجربه ميکنم،همراه با حسرت. سه سال است که صداي قدمهايش را از بين سيمهاي خاردار به انتظار مينشينم و هر بار آن ميهمان آشناي قديمي ميآيد، با شور، با شوق، با جوش و خروش. گوش ميسپارم، باز هم صداي قدمهاي پرطنين مهر به گوش ميرسد، مهرماه است و هنگامهي پر شدن گوش کوچهها از صداي قدمهاي پرنشاط دانشآموزان و دانشجويان، مهر ماه است و هنگامهي به صدا در آمدن زنگهاي بيداري… سروش مهر ميرسد اينک، صداي گامهاي استوار، خروش موجهاي مهيب در هر کوي و برزن صداي نبض زندگيست، جريان خون در رگهاي اين ديار زخم خورده است.
ياران دبستانيام! موسم بهار بيداري را با سرودي به استقبال بنشينيم يا در قفاي جفاهاي رفته مرثيهخوان باشيم؟! مهر بي مهريست چونان باغ بي برگي که تيغ ستم مثل هميشه باغ سبز آگاهي بيداران را نشانه رفته است با شيوههاي متفاوت و باز هم منسوخ. از هر کرانه تيري ميآيد: بحث تفکيک جنسيتي کلاسهاي درسي در دانشگاهها آغاز شده و در دانشگاههاي علامه، اميرکبير و يزد به مرحلهي عمل رسيده است بحثي که يقيناً به علت عدم کارشناسانه بودنش باعث به هم ريختگي سيستم آموزشي ميشود، سياستي که نه براي راحتي دانشجويان و نه براي ارتقاي کيفي آموزشي، بلکه در ادامهي افکار پوسيدهي قرون وسطايي شکل گرفته است و يا سهميه بندي جنسيتي که امسال هم ادامه داشت. عدالتي زن ستيزانه!! و مسئله جنجال برانگيز حذف رشتههاي علوم انساني آنهم در دانشگاههايي که اين رشتهها به عنوان قطب شناخته ميشوند. غرب ستيزي! آن هم در مسائلي که مرز جغرافيايي ندارد. علوم انساني! چگونه ممکن است دانشآموختگاني را از آموختن نظريههاي جهاني علمي محروم کرد؟!!
شنيدن دلايل مسئولان نشان از شيوههاي جديد براي خاموش کردن فرياد حقطلبي دانشجويان، شيوهاي جديد براي ايجاد سد در برابر آگاهي است. که با حذف رشتههاي مخصوصي همچون روزنامه نگاري، علوم اجتماعي، حقوق و … تحصيل در اين رشتهها به افرادي خاص تعلق ميگيرد تا از اين طريق عدهي بخصوصي را در اين رشتهها پرورش دهند، نوعي سرمايهگذاري براي آينده. مسئلهي ديگري که البته در ادامهي سياستهاي گذشته در برخورد با دانشجويان است ستاره دار کردن دانشجويان در گسترهي وسيعي تا جايي که پاي اين برخوردها به دانشگاه آزاد هم رسيده است. صدها نفر از دانشجويان ممتاز با عقايد مختلف را به دليل “مخالفت با نظام” از ادامهي تحصيل محروم ميکنند. فکر کردهاند امکاناتي که نظام بايد در اختيار شهروندان قرار بدهد ميراث خدادادي است که نظام از سر انساندوستي به دوستدارانش بخشد؟!! يا به واسطهي جايگاه ساختاري حکومت به اين حق نايل شدهاند. فراموش کردهاند صندوق بودجه از کجا پر ميشود؟!! اين روحيه انحصارطلبي است که در صدد خودي و غير خودي کردن دانشگاهها هستند نوعي کودتاي نرم فرهنگي که هميشه دغدغهي فکري مسئولان است.
آقايان فکر ميکنند اين توجيه دليل خوبي است تا دانشجويان را از حق انساني خويش محروم کنند، حقي که هم در قانون اساسي کشور، هم در قانون حقوق شهروندي و هم در منشور بينالمللي حقوق بشر به آن پرداخته شده است. براي دانشجويان اين سياستهاي خام و ناپخته آشناست اگر چه در پوششي جديد. در واقع سياستهاي “دانشجو هراسي” حاکمان است، هراس از قشر آگاه و بيدار، هراس از عدالتطلبي و آزاديخواهي قشري که طلايهدار جنبش مبارزه با استبداد و ظلم و جهل و نادانيست. هر ابزاري استفاده بکنند عليه زندگي، همبستگي و انديشه هيچ اقدامي نميتوانند بکنند که اين سياستها بيشتر ما را به خود باوري ميرساند، ايمان به تاثيرگذاري و تواناييمان که ستارهها را از شب هراسي نيست.
ياران دبستانيام! “خشم کوچه در مشت ماست” بر لبانمان سرودي روشن صيقل ميدهيم، ما با سرودي بر لب موسم بهار بيداري را به استقبال مينشينيم. سرودي که به گفتهي افلاطون خارش بالهايمان را در بر دارد، مسئوليت انسان بودن و خواست آزاديمان. سرودي که تجديد عهد و ميثاقهايمان را بلندتر از هميشه به گوش حاکمان ميرساند. من هم، هم صدا با شما در اول مهر از “مدرسهي عشق” تجديد ميکنم عهد و ميثاقم را. عهد ذلت ناپذيري، که تا جان در بدن دارم وفادار باشم. وفادار به ياراني که ستارههاي راهمان گشتند و روشني بخش دلهايمان، وفادار به آرمانهايمان، به اهدافمان، براي آبادي ايران زمين. براي اينکه کودکان ايران شادي اول مهر را در دل حس کنند، دوباره بوي کيف و کفش تازه، بوي کتابهاي نو در خانههاي سرد و تاريک، گرمابخش باشد و صداي خندههاي شادخوارانهي فرزندان اين ميهن ترانهي زندگي.
شبنم مددزاده
زندان اوين
نهم۹ مهر