۱۳۹۲ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

منوچهر هزارخاني: درباره ”رابطه عاشقانه“


۱ ـ اشاره آقاي طاهر بومدرا، در يکي از شهادتهايش (۱۱ فوريه) به مأموريت مارتين کوبلر مبني بر «ايجاد يک رابطه عاشقانه بين يونامي و نخست وزير مالکي» براي بستن هر چه زودتر کمپ اشرف و انتقال ساکنانش به ليبرتي، مرا واداشت تا نگاهي سريع به ايجاد اين گونه روابط که تازگي هم ندارد، بياندازم. ۲ ـ سالها پيش از اين، وقتي هنوز خبري از يک بدافزار مخرب و سنگ پاگونه به نام کوبلر در ميان نبود، ما شاهد پديد آمدن چنين رابطه غير منتظره يي، از قضا طي يک اجلاس مجمع عمومي ملل متحد، بوديم: در حالي که رئيس جمهور ”اصلاح طلب“ آخوندها از پشت تريبون سخن ميگفت، رئيس جمهور آمريکا که آب از لب و لوچه اش راه افتاده بود، تا پايان سخنراني او روي صندليش ماند و با حرکت سر و تحويل لبخند، او را تشويق کرد. مي گويند بعد از آن هم هر چه پا به پا کرد تا بلکه آخوند مزبور را ”به طور اتفاقي“ در راهروها ببيند و آمادگي و اشتياقش را براي آشتي ”شيطان بزرگ“ با ”اسلام عزيز“ ابراز کند، موفق نشد. اما از آن پس، تحت تأثير اين عشق ناگهاني، در سياست وزارت خارجه در قبال ايران، به قول خامنه اي «ريل گذاري جديد»ي شروع شد که من حاصل آن را، در يکي از نوشته ها، با قرض گرفتن اصطلاحي از کيهان شناسان”سياست فسيل“ خوانده بودم. شما هر اسم ديگري که خواستيد رويش بگذاريد، سازش، مماشات يا... ۳ ـ نخستين هديه دلباخته در اين ريل جديد، هم چنان که همه شاهدان آن دوران خوب به خاطر دارند، قرار دادن نام مقاومت ايران در ليست سياه وزارت خارجه بود بي هيچ آداب و ترتيبي، و سرايت دادنش از آن جا به ليست کشورهاي ديگر. اما، لابد، چون هديه ”کم هزينه“ بود، چندان اثر بخش هم نشد، برداشتن گامهاي بلندتري ضرورت پيدا کرد. وزير خارجه وقت آمريکا، براي اثبات صداقت ”شيطان بزرگ“ در آشتي جويي، حتي تا آن جا پيش رفت که زبان به انتقاد از سياست گذشته آمريکا گشود و مشارکت داشتن کشورش را در کودتاي ۲۸ مرداد و ساقط کردن دولت دکتر مصدق نکوهش کرد ـ غافل از اين که خود آخوندها تلقيشان از کودتاي ۲۸ مرداد، سيلي خوردن مصدق از ”اسلام“ بود! پس از آن زنجيره دست به گردن شدنهاي نمايشي گروگانگيرها و گروگانهاي سابق يا مصاحبه هايشان در مقابل دوربينها (و خلاصه اداي ”گفتگوي تمدنها“) به راه افتاد. بعد، اندک اندک، فاضلاب اطلاعات آخوندي به اسناد و پرونده هاي رسمي نشت کرد و عوامل نشاندار وزارت اطلاعات آخوندي در زمره منابع موثق و آگاه و مورد رجوع ”سازمانهاي معتبر غيردولتي“ يا «هيأتهاي معتبر پژوهشي» قرار گرفتند و... بدين ترتيب وزارت خارجه توانست در پراتيک روزمره اش ”سياست فسيل”را جا افتاده تر و فسيل شده تر کند و کادر حرفه يي، اهرمها، واسطه ها و حتي سانديس خوران متناسب با آن را گسترش و سازمان دهد. هنوز هم از سازهاي تبليغاتي وزارت خانه مربوطه جز ملوديهاي اصلاح طلبانه اسلامي، چيز زياد ديگري نميشنوي. ۴ ـ خوب است همين جا، داخل پرانتز يادآوري کنم که به نظر من کاربرد عنوان ”وزارت خارجه“ در مورد آمريکا گمراه کننده است و سازگاري چنداني با واقعيت ندارد. چون در ”دهکده جهاني“ يک جهته کنوني، ابرقدرت به جا مانده در صحنه، هم به طور طبيعي از نفوذ و اختيار گسترده تري برخوردار است و بر اساس آن عمل ميکند، و هم بسياري از ميني قدرتهاي حاشيه يي چنين انتظاري از آن دارند. بدين ترتيب مشکل مي توان تعيين کرد که ”خارج“ش کجاست و خودش کدام مسئله مهم جهاني را واقعا جزء ”امور خارجه“ تلقي مي کند. موقعيتش، موقعيت يک سوپر شريف ”دهکده جهاني“ (يا کلانتر دهکده جهاني) است. هنگامي که وزير خارجه سابق، مقام خود را ترک مي کرد، گفته ميشد که طي چهار سال مأموريتش به بيش از صد و هفتاد کشور سفر کرده و در حل و فصل بسياري از مسائل بزرگ چهار گوشه دنيا نقش تعيين کننده يا جهت دهنده داشته است. پس قدرتش زياد و دامنه نفوذش گسترده است، به همين نسبت هم بايد هنگامي که پيمان مي شکند يا حق مسلمي را زير پا مي گذارد (که متأسفانه غالبا چنين مي کند) بي رحمانه و پيگيرانه بازخواستش کرد. ۵ ـ حالا پرانتز را ميبندم و به آن ”رابطه عاشقانه“ يي مي رسم که آقاي بومدرا از آن سخن مي گويد و تصوير معکوس ”رابطه عاشقانه “يي به نظر ميرسد که در بالا به آن اشاره شد ولي در واقع مکمل و در امتداد همان است. اگر محاصره ضد انساني و طولاني اشرف و ارتکاب جنايت عليه بشريت در آن جا به شکستن اراده مقاومت مي انجاميد، جا به جا کردن اجباري اشرفيان ديگر موضوعيتي نمي داشت. اما با شکست فضاحت بار آن سياست و رسوايي عالمگيري که به بار آورد، کوچ دادن اجباري رزمندگان به اسارتگاه ليبرتي و قرار دادن آنان در برابر مرگ حتمي و عاجل آخرين راه براي رسيدن به هدف ارزيابي شد: رژيم آخوندي در آرزوي رسيدن به چنين دستاوردي ولو به قيمت قتل همه رزمندگان مقاومت، سالهاست بي تابي ميکند؛ کلانتر شايد با قتل عام موافق نباشد ولي بدلايل بسيار نمي تواند با متلاشي کردن تشکيلات موافق نباشد، چون خودش قبلا بارها اين تلاش را کرده و هر بار ناکام مانده است. ايجاد ”رابطه عاشقانه“ به معناي مهندسي کردن سامانه يي است براي ارتکاب جنايت عليه بشريت و توجيه آن در انظار جهانيان. وقتي کوبلر به کارمندانش تأکيد مي کند که اگر مالکي از شما راضي باشد دبير کل از شما راضي است، بر تفکيک ناپذيري اين دو عنصر سامانه (يا به بيان شاعرانه همان ”رابطه عاشقانه“) انگشت مي گذارد: دولت مالکي به فرمان آخوندها ولي به بهانه ”اعمال حاکميت ملي“ کشتار را سازمان و انجام مي دهد و يونامي به نام ”جامعه بين المللي“ آن را به عنوان درگيريهاي خونين داخلي در يک کشور ناآرام، امري طبيعي، عادي و رايج جلوه مي دهد. يکي مأموريتش کشتار است، ديگر فتواي ”حلال“ دادن. ۶ ـ با اين همه، اين تحليل، که عناصرش همه شناخته شده يا قابل اثبات اند، خودم را کاملا قانع نميکند. براي اين که خودم را بتوانم کاملا قانع کنم، بايد اين فرض اضافي را هم بپذيرم که ”رابطه عاشقانه“ يا سامانه ”مالکي ـ دبيرکل“ اساسا براي اين مهندسي و در معرض ديد قرار داده شده که عاملي که همواره در اين ميان نقشي تعيين کننده داشته ولي به ندرت از آن نامي به ميان آمده است ـ يعني همان کلانتر دهکده جهاني ـ پنهان بماند، يا در صورتي که پيشبرد اين استراتژي باز هم با شکست يا رسوايي بزرگي مواجه شد، اين سپر بتواند او را مثل تي ـ والهايي که ساکنان ليبرتي خواستارش هستند، ولي از آنها دريغ مي شود. از آسيب ترکشهاي گوناگونش در امان نگهدارد. سه‌شنبه، ۰۶ فروردين ۱۳۹۲ / ۲۶ مارس ۲۰۱۳ http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=40288:2013-03-26-20-58-48&catid=11:2009-09-22-08-59-59&Itemid=15