۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

صداي صبا


من رضا هفت برادران، پدر صبا هستم،
دلم مي‌خواهد اين نامه را همه ارگانها و افرادي که دست‌اندرکار حقوق‌بشر هستند بخوانند، و بگويند سهم صبا از حقوق‌بشر، يا حقوق انسان کجاست؟

روز شنبه بيستم فروردين سال ۱۳۹۰، حدود ساعت پنج و نيم بامداد، در حالي‌که، در بيمارستاني که دو سرباز مثل يک زنداني مواظب من بودند، به‌دنبال درخواست اهداي خون از اين و آن بودم، تا زندگي صبا را نجات دهم، سرباز سوم رسيد و گفت دخترت مرد! به شتاب به داخل بخش RCU بيمارستان عدنان خيرالله در بغداد برگشتم رنگ صبا سفيد شده بود، و همه علائم روي صفحه خاموش شده بودند، و اثري از حيات نبود. اين نقطه پايان يک تلاش ۱۴ساعته بود، از وقتي که صبا در يورش وحشيانه نيروهاي مالکي به کمپ پناهندگان بي‌سلاح اشرف قسمت بالاي پايش مورد اصابت قرار گرفت و شاهرگ و استخوان اصلي‌اش شکست، من تمام سعي‌ام را کردم که ذره‌اي احساس انساني در جلاداني که مالکي به‌عنوان دکتر و محافظ بر ما گماشته برانگيزم تا شايد صبا زنده بماند، اما به‌زودي متوجه شدم که آنها يک تونل جهنمي‌درست کرده‌اند تا هر کس را که در صحنه نتوانسته‌اند به قتل برسانند در اين تونل تحت نام درمان او را زجرکش و تمام کش کنند.

از بيمارستان موسوم به عراق جديد در اشرف تا جاده اصلي که به بعقوبه مي‌رود حدود دو کيلومتر راه است، در اين مسير در هفت نقطه ما را متوقف کردند. در آخرين نقطه به سرگرد عراقي که ستون را بي‌دليل متوقف کرده بود و مي‌خواست نفرات همراه بيماران را به اشرف برگرداند تذکر دادم وضع صبا وخيم است و بايد فوري اجازه حرکت دهيد، زير لبي به نفر کنار دستي‌اش گفت، چه خوب ماهم مي‌خواهيم اينها بميرند. بعد از دو ساعت به جاده اصلي رسيديم. اين اولين منزل وقت‌کشي بود، بعد ما را به بيمارستان بعقوبه بردند در حالي که دکتر عمر خالد رئيس بيمارستان مستقر در اشرف مي‌دانست که عمل مورد احتياج صبا فقط در بغداد ميسر است. اعزام به بعقوبه بخش ديگري از سناريو اتلاف وقت بود.

در بعقوبه وقتي پزشکان گفتند صبا بايد فوري به بغداد اعزام شود، اين کلمه فوري، دستاويز ايجاد صحنه ديگري از شقاو
ت جلادان مالکي شد. همان افسر عراقي که به او رائد ياسر مي‌گفتند، نزد من آمد و براي نجات جان صبا گفت از مجاهدين جدا شو همين الآن بهترين امکانات را براي درمانش فراهم مي‌کنم. و بعد تو و او را به بهترين کشورها مثل فرانسه يا هرجا که تو بخواهي مي‌فرستم.
ياد اوين و بازجوييهاي سال ۶۰ افتادم.
صبا هم از کودکي با در و ديوار زندان آشنا بود. با صداي شکنجه مي‌خوابيد و با صداي شکنجه بيدار مي‌شد.
سرانجام پس از گذران دوران کودکي در رنج بسيار، از ايران خارج شديم. و به اشرف آمديم و بعد از مدتي صبا را با خواهرش به آلمان فرستاديم، جايي که همه گونه امکانات درس و زندگي را در اختيار داشت. اما گويي همين صداي شکنجه در طو
ل زندگيش همواره در گوشش بود. اين صدا به‌زودي تبديل به صداي شکنجه تمام ملت ايران توسط رژيم ولايت‌فقيه شد و صبا را براي رهايي ميهن، به تلاش وا داشت.
سرانجام صبا اشرف را انتخاب کرد. جايي که عاشقان آزادي ايران پناه گرفته‌اند. و حالا صباي تير خورده با من بعد از اين‌که نصف روز براي مداوا از اشرف تا بعقوبه ما را سردوانده‌اند و درحالي که هر لحظه در اثر خونريزي داخلي مثل شمع در جلوي چشمانم آب مي‌شود، بايد بار ديگر، هردويمان آزمايش پس ميداديم، اما پاسخ ما را امام حسين با هيهات مناالذله از پيش داده بود. به افسر عراقي گفتم ما در عراق توقع امکاني بيش از آن‌چه مردم عراق دارند نداريم، و تو هم بهتر است آن امکانات را که‌داري براي خودت استفاده کني و فقط ما را سريع به بغداد برساني.
همين پاسخ کافي بود که دشمن زجرکش کردن صبا را با اتلاف وقت بيشتر دنبال کند، تا حدي که بعد از نزديک ۱۴ساعت خونريزي داخلي در ساعت ۲۱شب او را به اتاق عمل رساندند، و در شرايطي که من اجازه تحرک نداشتم از من مي‌خواستند که
خون برايش تهيه کنم. نتيجه‌اين تونل شکنجه چيزي جز شهادت صبا نبود، و داغ چهره معصومش که ساعتها در بيهوشي نفس نفس مي‌زد، تا ابد بر دل من حک شد. جانيان حتي پيکرش را هم به من نمي‌دادند، و آن را وسيله چند روز کشمکش و جنگ رواني و عذاب دادن من و خواهرش کردند.

آيا صداي صبا را کسي شنيد؟ سهم صبا از حقوق انساني و حقوق‌بشر کجاست؟ سهم خواهران و برادران صبا در شهر اشرف
چطور؟
راستي آيا در پشت عباراتي مثل «کنوانسيون چهارم ژنو» «حقوق پناهندگي» «اصل آر.تو.پي» «حقوق‌بشر» و... وجدانهاي بيداري هم هست که بپرسد چرا؟ چرا مالکي به دستور رژيم آخوندهاي حاکم بر ايران، خون مجاهدين را مي‌ريزد، و از کسي صدايي در نمي‌آيد؟ آيا صداي صبا را نشنيديد؟ او در آخرين پيامش گفت: تا آخر ايستاده‌ايم تا آخر مي‌ايستيم.

بله ما در هرصورت راهمان را با ايستادگي بر سر اصولمان باز مي‌کنيم، اما شما... ... ؟

۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

منوچهر هزارخاني - مشکل استثنا با قاعده

صورت مسأله خيلي ساده به نظر مي رسد: مجاهدين دو ايراد اساسي دارند. يکي اين که آرمانگرايند و حواسشان نيست که عصر آرمانگرايي تمام شده است. هر چه شاگرد شوفر ”بشريت” داد مي زند که به آخر خط رسيده ايم، به خاتمه دوران ايدئولوژيها، به پايان تاريخ؛ به همان جايي رسيده ايم که مي بايست برسيم، به جامعه وفور و تمدن مصرفي، وفور بنجلهاي ارزان چيني براي خوشبختي ”بشريت” فرودست و مصرف بي دريغ و بي حساب منابع طبيعت براي خوشبختي بيشتر ”بشريت” فرا دست؛
اينها اصلا توجه نمي کنند. مي گويند ممکن است بعضيها کرکره تاريخ را پايين کشيده باشند ولي براي ما هنوز خيلي کارهاي تاريخي باقي مانده است که بايد بکنيم. و از همه آنها مبرمتر، سرنگوني”بي تنازل”رژيم ولايت فقيه. علت اين نابهنگامي ”تاريخي” شايد اتفاقا اين باشد که آرمانشان هپروتي نيست، زميني زميني است و خيلي زود و آسان قابل ترجمه به زبان سياست. لابد از همين رو هم هست که اين آرمانگرايان ديگر لازم نيست لباس يا آرايش عوض کنند تا به هيأت مبارزان سياسي در آيند (مرا مي بخشيد، مي خواستم بگويم ”فعال سياسي”؛ هنوز عادت نکرده ام در همه جا واژه نامه توصيه شده از طرف آکادمي فعاليتهاي مدني بي خشونت و کم هزينه را به کار ببرم). ”فعاليت”سياسي در همان آرمانشان مندرج است. منتها اشکال کارشان در اين است که بيست و چهارساعته آرمانگرايند و فعال. پيش از آن که تاريخ به آخر خط برسد، خيليها بودندـ شايد هنوز هم باشند ـ که روزها مترقي و حتي انقلابي بودند، شبها محافظه کار، يا بيرون خانه سوسياليست بودند، درون خانه نيمچه فاشيست، يا در ادعا راديکال بودند، در عمل ولنگار. بي نيازي از اين پيچ و تاب خوردن بر حسب مقتضيات زمان و مکان را آن وقتها در چريکها مي شد سراغ کرد و به همين دليل هم مورد تحسين و احترام مردم عادي قرار داشتند. حالا ”بعد از تمام شدن تاريخ، اين خصلت را به عقب ماندگي ذهني يا به شستشوي مغزي نسبت مي دهند يا مثل ” آن آقا” از نشانه هاي زورپرستي مي شمارند. و چه تلاشها که براي نجات يا ارشاد اين قربانيان يا فريب خوردگان با چرک کردن دوباره اين شستشو شدگان صورت نگرفته است. نه تنها تلاشهاي صليب سرخي و هلال احمري، بلکه هم چنين ”جهاد”هاي بزرگ سياسي، مالي، اطلاعاتي، ديپلوماتيک و حتي جنگي. از بي حاصل ـ يا کم حاصل ـ ماندن اين تلاشها تا کنون اگر بتوان نتيجه يي گرفت، آن نتيجه درست نبودن تفسيرها و لزوم تجديد نظر در آنهاست. مجاهدين در عرصه سياست، از قضا انعطاف پذير و اهل تعامل‌اند. مطالباتشان در اين زمينه هيچ وقت ماکزيماليستي نيست، به قول امروزيها ”حداقلي” است. اين حداقل هم، خودشان بارها اعلام کرده‌اند، آزادي انديشه و بيان است. اين خواست را آنها هم با خميني، حاکم مستبد بعد از انقلاب ۵۷ ـ در ميان گذاشتند و با سرکوب پاسخ گرفتند، هم با شيراک در پاريس، که خواستار ”خويشتنداري” آنها از بيان و آزاد انديشه‌هاشان شده بود، و هم، در همان اوايل قيام مردمي، با يا حسين ـ مير حسين و يا مهدي ـ شيخ مهدي، ”همراهان جنبش سبز” که خيليها ـ از جمله شايد خود حضرات ـ حاکمان آينده تصورشان مي کردند.
اصلا زياده‌طلب نيستند، اما در تلاش براي به‌دست آوردن آن چه مي‌خواهند استوارند و خستگي‌ناپذير؛ و به گمان من از اين طريق نوعي اخلاق مبارزاتي (منظورم ”فعاليتي” است) وارد دنياي سياست کرده اند.
آرمانگرا بودن مجاهدين را از تسليم ناپذيريشان هم مي‌توان دريافت. وقتي پاي ديوارشان مي‌گذارند که يا تسليم شوند ـ يعني به آرمانشان پشت کنندـ يا بميرند، آن وقت مرگ را بر تسليم شدن ترجيح مي دهند. در فيلمهاي گرفته شده از تهاجم مزدوران مالکي به اشرف، اين انتخاب بنيادين ـ همان که خودشان به آن چشم انداز عاشورايي مي گويند ـ در چهره تک تک مدافعان اشرف قابل خواندن بود، از جمله در چهره کساني که ديگر با مرگ فاصله يي نداشتند. شک نيست که اين انتخاب تراژيک ـ يعني پرداخت بهاي وفاداري به آرمان با هستي خود ـ چون قاعده کلي نيست بلکه استثناست، خيليها را مي ترساند و براي توجيه اين ترس ـ که در واقع امري طبيعي است، ولي اعترافش طاقت فرسا ـ آنها را به نظريه پردازي وا مي دارد. در مورد مجاهدين انواعش گفته شده است: شهادت طلبي، فرار از زندگي، شيفتگي در برابر مرگ،... تقريبا مي توان مطمئن بود که بسياري از اين کسان، در تظاهرات و گردهماييهاي شورانگيز سياسي، بارها شعارهايي نظير ”يا مرگ يا آزادي” را شنيده و از شنيدنش به شور و هيجان آمده و چه بسا خود از ته دل آن را فرياد کرده اند. اما لابد هيچ وقت از خود نپرسيده اند که شعاري که به صورت حرف آنها را به شور و هيجان مي اندازد چرا موقعي که به عمل در مي آيد برايشان دافعه پيدا مي کند. کساني که آرمانگرايي مجاهدين را، باز به قول امروزيها، در ”سپهر” پاتولوژي قرار مي دهند و تفسير مي کنند، بد نيست براي تمرين ذهني اين معادله يک مجهولي را حل کنند: سابقا در ارتش، اولين چيزي که به سربازان تازه وارد ياد مي دادند اين بود که به ذهن بسپارند که تفنگ به منزله ناموسشان است و بايد از آن چون ناموسشان حراست و حفاظت کنند. اين ”تفنگ دوستي” در سازمانهاي چريکي ضريب هم مي خورد، چون تفنگ، علاوه بر ناموس، وسيله حفظ جانشان هم بود. حالا بگوييد چطور مي شود که يک ارتش رزمنده شورشي، از يک سو، در مذاکره با آمريکاييان حاضر مي شود انبوه سلاحهاي سبک و سنگينش را به آنها تحويل دهد و خم به ابرو نياورد، ولي از طرف ديگر، در برابر تهاجم سربازان مسلح عراقي براي تصرف محل سکونتشان با دست خالي و بدن بي دفاع در مقابل گلوله و خمپاره مي ايستد ولي عقب نمي نشيند.
ارباب بي مروت دنيا آرمانگرايان را دوست ندارند، چون قابل کنترل نيستند، فيلشان خيلي زود ياد هندوستان مي‌کند و آن وقت ممکن است همه کاسه کوزه هايي را که آنها، پس از پايان تاريخ، با هزار زحمت کنار هم چيده اند، به هم بريزند. مجاهدين هم با همه انعطافي که دارند و صداقتي که در پايبندي به قرار و مدارها از خود نشان مي دهند، از اين دافعه برکنار نيستند و اين رازي نيست که افشايش فقط در توان ويکي ليکس باشد. اما تنها ايرادشان آرمانگرايي نيست، بزرگترين ايرادشان هم آرمانگرايي نيست. ايراد ديگر و بسيار مهمترشان اين است که تشکيلات منضبط و محکمي هم دارند، نه براي رستگارشدن در آن دنيا، براي سرنگون کردن رژيم آخوندها در همين دنيا. و اين، در دنياي توازن قوا، البته مسأله يي نيست که بتوان به سادگي ناديده اش گرفت. بي رودر بايستي مي توان گفت که از ميان بردن تشکيلات مجاهدين هدفي بوده که خيليها در طول زمان، به دلايل گوناگون، در تحققش مشارکت داشته يا دست کم تحققش را آرزو مي کرده اند. در صف اول و جلوتر از همه رژيم آخوندي قرار دارد که بيش از سي سال است در اين راه کوشيده، همه راههاي شناخته و ناشناخته را رفته، تمام شگردها را به کار گرفته و از همه امکاناتش استفاده کرده است. ماجرايش نياز به بازگويي ندارد، مجالي هم در اين جا براي اين کار نيست.
از کشورهاي ديگر، آمريکا در صدر ”جهادگران” است، اول با قراردادن سازمان مجاهدين در ليست سازمانهاي تروريستي براي خوشايند آخوندها، در جريان جنگ عراق با گستردن فرش بمب بر تمامي پايگاههاي مجاهدين در عراق براي از بين بردن افراد، سپس با خلع سلاح آنها در برابر تعهد به حفاظت، بعد با گشودن ”تيف” در کنار اشرف براي بيرون کشيدن رزمندگان از آن قرارگاه با وعده زندگي مرفه در کشورهاي غربي و سرانجام با تحويل دادن ”حفاظت” به عراقيها و روبرگرداندن براي نديدن فاجعه هايي که ”محافظان” جديد به وجود آوردند.
کشور فرانسه در مرتبه بعد قرار دارد، اول با دادن اولتيماتوم براي قطع فعاليت سياسي يا ترک خاک فرانسه، بعد با ايجاد انواع تضييقات براي پناهندگان مجاهد و هوادار شوراي ملي مقاومت، سپس با هجوم گسترده پليس به مقر شورا به اتهام فعاليت تروريستي و پنهان کردن اسلحه و گشودن پرونده جنايي بر اساس اين اتهام که دنباله هاي طولاني و مفصلش هنوز ادامه دارد.
در مرتبه بعد کشور انگلستان است که اول سازمان مجاهدين را در ليست سازمانهاي تروريستي انگليس قرار داد، بعد آن را با تشريک مساعي ديگران، به جامعه اروپا هم قبولاند. کشورهاي ديگر اروپايي هم، به خصوص در دوران تدارکاتچي بودن خاتمي، هر بلايي که توانستند بر سر مجاهدين آوردند تا سازمانشان را متلاشي کنند. از عراق هم حرفي نمي زنم چون جناياتي که مرتکب شده و مي شود و دروغهايي که، به سبک احمدي نژاد، براي توجيه جناياتش سر هم مي کند، موضوع روز است. مجاهدين به مجموعه اين خوشرقصيها و خوش خدمتي هاي شيطانهاي بزرگ و کوچک به اسلام عزيز مي گويند ”سياست مماشات”
در اين ميان پاره يي از محافل اپوزيسيون خارج کشوري هم با ”سياست مماشات” ـ در حدي که به از ميان بردن تشکيلات مجاهدين ربط پيدا مي کند ـ کاملا توافق دارند. ”اصلاح طلبان” حکومتي و متاستازهاي خارج کشوريشان را که در انواع و اقسام رسانه ها، نهادها، بنيادها، مؤسسات آموزشي و تحقيقي، دانشگاهها و... جاسازي شده اند، من جزء اپوزيسيون حساب نمي کنم. آنها ”خواص بي بصيرت” اند (دارم از جيب بي انتهاي ”حضرت آقا” براي پيشبرد گفتگوي تمدنها، حاتم‌بخشي مي کنم) بزرگترين وظيفه شان در خارج کشور آن است که به محض شايع شدن احتمال خروج مجاهدين از ليست سياه، به جهاد جهاني براي خنثي کردن اين ”توطئه” بپيوندند و طرز عمل ”ديدبان حقوق بشر” در اين زمينه را در چند سال پيش، الگو قرار دهند. اختلاف آنها با جناح غالب به اپوزيسيون واقعي مربوط نيست، از نوع اختلاف سهامداران در يک شرکت سهامي، يا جناحهاي مختلف در يک باند مافيايي، است.
با آنها هم که در نهايت قصدشان نجات مجاهدين خوب از دست رهبري بد است، حرفي براي زدن وجود ندارد. اما به کساني که از راه دلسوزي براي مقاومت و دغدغه خاطر براي حفظ جان اشرفيها مصرانه خروج آنها از عراق را پيشنهاد مي کنند، مي خواهم يادآوري کنم که خود مجاهدين در ميان راه حلهايي که براي پذيرششان آمادگي دارند، يکي هم راه حل خروج از عراق را قرار داده و آن را اعلام کرده اند، البته با شرايطي که برايش گذاشته اند، چون هيچ دليلي ندارد که شرايط را جنايتکاران معين کنند. صرفنظر از اين که رزمنده يي که سينه‌اش را سپر گلوله مي کند، کسي نيست که براي حفظ جان حاضر به پذيرش هر شرطي باشد، گمان مي کنم پذيرش هر نوع شرط تحميلي يا حتي پذيرش خروج بي هيچ قيد و شرط، يک مقاومت رزمنده و سرسخت را تبديل به ”بوت پيپل” مي کند و اين نهايت آرزوي رژيم است. براي اين کار هم جمع موسوم به ”خانواده هاي مجاهدين” مدتهاست پشت در اشرف عربده مي کشند گويا اخيرا خانم سينگلتون هم به آنها ملحق شده است. واجب کفايي را همانها انجام خواهند داد، نيازي به مشارکت اپوزيسيون نيست.
يک‌شنبه، ۰۴ اردي‌بهشت ۱۳۹۰ / ۲۴ آوريل ۲۰۱۱

مهدي سامع - سيماي کَريه جنايت عليه بشريت

روز ۱۹ فروردين امسال يک بار ديگر جهانيان شاهد چهره زشت جنايت عليه بشريت بودند. همان گزارشات اوليه که در رسانه هاي جمعي بازتاب پيدا کرد به اندازه کافي گويا و تکاندهنده بود. لشگرکشي دَدمَنشانه با انواع سِلاحهاي گرم به ساکنان غيرنظامي کمپ اشرف، تيراندازي مستقيم به سوي آنان و عبور ماشينهاي زرهي از روي آنان. ارتش تحت امر نوري المالکي همزمان با اين جنايت عليه بشريت که به حق با موجي از نفرت و انزجار داخلي، منطقه اي و جهاني روبرو شد، با بي شرمي به مشتي اراجيف سخيف و وقيحانه مبني بر خارج کردن اراضي کشاورزي از دست ساکنان اشرف و يا اِعمال حق حاکميت متوسل شد تا کُنه اهداف پليد خود را لاپوشاني کند. اما اين ياوه سرائيها نتوانست بر اين واقعيت که دولت نوري المالکي با خواست رژيم ايران دست به اين جنايت زده را پنهان کند. دغلبازي نوري المالکي و سخنگوي بي شرم اش، فقط و فقط سيماي خودگامگي، صداي تزوير و جوهر ضد انساني آنان را آشکار کرد. با سلاح سبک و سنگين به افراد غيرمسلح حمله کردن و به مدت ۶ ساعت آنان را زير رگبار گرفتن و اموال آنان را آتش زدن و غارت کردن نه جايي براي فخرفروشي باقي مي گذارد و نه مانع برملا شدن لجنزار ابتذال مُشتي بنيادگراي اسلامي که از بيت ولي فقيه حاکم بر تهران تبعيت مي کنند مي شود.

در سمت ديگر ما شاهد خُروش زنان و مردان جان برکف براي دفاع از حُرمَت و حقوق انساني بوديم. انسانهايي غير مُسَلَح و در محاصره کامل ۲۸ ماهه، که بارها خواستار يک دادرسي عادلانه و بي طرفانه شده و بر راه حلهاي تفاهم آميز تاکيد کرده بودند و هر روز بيش از روز قبل بر آنان ثابت شده بود که دولت نوري المالکي به دنبال تفاهم و تعامل نبوده و تنها به خواست خامنه اي و مزدوران اش خواستار نابودي آنان است، سينه سِپَر کردند و با دفاع عادلانه و برحق و با دست خالي در مقابل نيرنگ و تعدي ايستادگي کردند. آنان تن به خِفَت تسليم ندادند و با دلاورانه ترين مقاومت، حماسه پرشور دفاع از شَرَف خود را آفريدند و بدين سان بود که صحنه هاي شِگِفت آور اين دفاع جانانه جهان را تکان داد و صداي پرخروش اعتراض را برانگيخت. فيلمهاي منتشر شده صحنه هاي قيام زنان و مردان در شهرهاي ايران را يادآور مي کرد، با اين تفاوت براي قيام کنندگان در ايران ميدان مانور براي مقابله با يورش مزدوران ولي فقيه گسترده تر و حجم آتش مستفيم تير هم قابل مقايسه با آن چه در اشرف اتفاق افتاد نبود. تا همين لحظه که اين يادداشت را مي نويسم، توان توصيف آن چه از اين پايداري در تصاوير ديده ام را ندارم. به راستي کم آورده ام و فقط مي توانم از رُمان جانِ شيفته نوشته رومن رولان وام بگيرم آن جا که مي نويسد:«آزادي جان و انديشه، تا وقتي به عمل تبديل نشود چيزي بي ارزش و يک لفاظي پوچ است».

در ميان انبوه محکوميتهاي قاطع و ستايش برانگيز، موضع گيري تني چند از فعالان و مدافعان اجراي «بي تنازل» قانون اساسي جمهوري اسلامي، منجمله موضع سيد مجتبي واحدي مشاور و سخنگوي مهدي کروبي در خارج از کشور تنفر انگيز و ضد انساني است.

تا آن جا که به «معاندان» استبداد مذهبي بر مي گردد، موضع مجتبي واحدي قابل درک است. او نيز از جمله دل سوختگان ولايت فقيه است که تنها ايرادش به قتل عام زندانيان سياسي در تابستان سال ۱۳۶۷، اعدام بدون دادگاه است. اما نکته اي که او و امثال او فراموش مي کنند و يا به علت بقاياي آرزو براي شرکت در قدرت خود را به فراموشي مي زنند اين است که هيچ نيرنگ و تعدي نمي تواند سايه شوم خود را بر حق طلبي تا ابد بِگستراند و مواضع منطبق با نهادهاي اطلاعاتي ولايت خامنه اي و مزدوران اش براي مردم نه فراموش شدني است و نه بخشيدني. مجتبي واحدي و افرادي مثل او که دل به ولايت خامنه اي بسته اند بهتر است به مقاله کوتاه «مسجديها و اردوگاه اشرف» نوشته حامد محسني مندرج در سايت جرس مراجعه کنند تا ابعاد واکنش در مقابل جنايت ارتش تحت امر مالکي را دريابند.

يورش جنايت کارانه به کمپ اشرف را بايد در سه حوزه انساني، حقوقي و سياسي مورد ارزيابي قرار داد.

جنبه انساني

در اين حوزه هيچ دليل و توضيحي براي اين حمله جناينکارانه به انسانهاي بي سلاح و تحت محاصره که در شرايط به مراتب بدتر از زندان قرار گرفته اند وجود ندارد. بر فرض محال که همه ادعاهاي المالکي و مزدوران اش را بپذيريم، بازهم اين جنايت عليه بشريت و حمله با انواع سلاح گرم به زنان و مردان غير مسلح و محصور شده، با تمام آبهاي جهان هم قابل پاک کردن نيست. اين ننگي بر دامن دولت نوري المالکي است که با هيچ رنگ و نيرنگي مَحو نمي شود.

بديهي است که فلسفه وجودي المالکي و شرکا بر اساس نقض حقوق انساني است. اما حاکميت در عراق به ميثاقها و کنوانسيونهاي حقوق بشر و حقوق انسانها متعهد و ملتزم بوده و تغيير حاکميت نمي تواند مانع اين تعهد شود. هم اکنون پرونده چند تن از عاملان حمله قبلي به کمپ اشرف در يک دادگاه اسپانيا که به موارد جنايت عليه بشريت رسيدگي مي کند درجريان است. آقاي خوان گارسه، يک وکيل مبارز، ترقيخواه و مدافع حقوق انسانها که در گذشته وکيل قربانيان آگوستينو پينوشه بود، وکالت قربانيان جنايت در اشرف را از چندي پيش به عهده گرفته است. خوان گارسه اعلام کرده که براي جلب متهمان به دادگاه حکمي به پليس بين المللي داده خواهد شد. اين شتر در خانه المالکي و ژنرال علي غيدان، فرمانده مزدور ارتش که چنين جنايتي را آفريد خواهد خوابيد. همه انسانهاي آزادي خواه و مدافع حقوق بشر، با هر عقيده و مرام که به يک داوري عادلانه و بي طرفانه اعتقاد داشته باشند، در اين پيکار براي دفاع از حق انساني در جبهه زنان و مردان شهر اشرف که حقوق آنان پايمال شده قرار دارند. محکوميت قاطع و بدون شکاف جنايت در اشرف از طرف اکثريت قريب به اتفاق نيروها و شخصيتهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي ايراني و اعلام اين که دولت عراق مسئول اين جنايت است به روشني همين امر را نشان مي دهد.

در يکي از نامه هاي جمعي به دبيرکل ملل متحد و سازمانهاي مدافع حقوق بشر که تاکنون(چهارشنبه ۳۱ فروردين) بيش از ۱۱۰۰ تن از شخصيتهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي با گرايشات بسيار گوناگون آن را امضا* کرده اند خواسته شد که:«ورود خبرنگاران به اين کمپ بلا مانع اعلام شود و نهادهاي بين المللي بتوانند آزادانه وارد اين کمپ شوند.» و اين که:«امنيت ساکنان کمپ اشرف که افراد غير مسلح هستند بر اساس قوانين بين المللي، از طرف سازمان ملل متحد تضمين شود و هرگونه خشونت از طرف دولت عراق عليه ساکنان اين کمپ ممنوع اعلام شود.»

به نوشته سرويس خبري سازمان ملل، در روز ۲۹ فروردين، فرحان حق، سخنگوي دبيرکل ملل متحد در جلسه توجيهي خبرنگاران در نيويورک، خطاب به خبرنگاران گفت؛ به دنبال يک بازديد مانيتورينگ از کمپ اشرف در روز چهارشنبه ۲۴ فروردين(۱۳ آوريل)، هيات همياري ملل متحد درعراق(يونامي)، طي ديداري با مقامات عراقي يافته هاي اوليه خود را در اختيار آنها قرار داد و کشته شدن ۳۴ تن و زخمي شدن انبوهي ديگر را تاييد کرد. وي در ادامه گفت؛ يونامي نگراني عميق خود را در مورد اين اتفاقات ابراز کرده و مکرراً از دولت عراق خواسته است از قهر استفاده نکند. يونامي آماده است اسناد مربوط به ديدار از اشرف را ارائه کند.

از همين نگاه دولت آمريکا و سازمان ملل متحد مسئول اصلي براي حفظ امنيت ساکنان کمپ اشرف هستند و عادلانه ترين و منصفانه ترين برخورد در مورد جنايت روز ۱۹ فروردين تشکيل يک کميته مستقل و بي طرف براي بررسي اين جنايت از طرف دبيرکل ملل متحد است.


جنبه حقوقي

به سه دليل دولت نوري المالکي حق برخورد جنايتکارانه و ضد انساني با ساکنان شهر اشرف را نداشته و ندارد.

دليل اول اين که دولت المالکي نماينده کل حاکميت در عراق نبوده و بنابرين حق حاکميت بايد در کليت آن مورد توجه قرار گيرد. منافع ملي و حق حاکميت امري نيست که با تغيير دولت تفسير متفاوت از آن مطرح شود. دولت نوري المالکي محصول يک سازش کثيف بين رژيم ولايت فقيه و دولت آمريکا و يک تحميل به طرفهاي ديگر است. يکي از مزدوران وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي در يکي از برنامه هاي تلويزيون بي بي سي** به نکته اي اشاره کرد که مضمون آن همين امر را ثابت مي کند. وي با اشاره به صف بنديهاي درون جامعه سياسي عراق اعتراف کرد که اگر امروز اياد علاوي به جاي نوري المالکي نخست وزير عراق بود وضع به کلي فرق مي کرد.(نقل به مضمون)

منافع ملي عراق و حق حاکميت آن اکنون و در مرحله اول و به طور اساسي توسط رژيم ايران و بيت ولي فقيه پايمال مي شود. بسياري از فعالان سياسي و اجتماعي در عراق که وزن قابل توجهي در حاکميت دارند و از اعضاي کابينه و يا پارلمان و يا سازمانهاي سياسي و اجتماعي موثر در تحولات عراق هستند بارها به اين حقيقت عريان اعتراف کرده و به طور قاطع از حق ساکنان شهر اشرف براي برخورداري از حقوق و کرامت انساني تاکيد کرده اند. ليست اسامي اين افراد و سازمانهاي سياسي و اجتماعي بسيار طولاني است و در اين جا فقط مواردي از آن را يادآوري مي کنم:


اسامه النجيفي رئيس پارلمان عراق، اياد علاوي رئيس ليست العراقيه، صالح المطلک معاون نخست وزير عراق، حامد المطلک نماينده پارلمان از ليست العراقيه، دکتر ظافر العاني دبيرکل تجمع آينده ملي عراق و از رهبران ليست العراقيه، سليم الجبوري رئيس کميسيون حقوق‌بشر در پارلمان عراق، خانم اشواق الجاف عضو کميسيون حقوق‌بشر پارلمان عراق، هاني عاشور مشاور ليست العراقيه، دکتر احمد سليمان العلواني رئيس کميسيون اقتصاد در پارلمان عراق، حيدر الملا عضو پارلمان و سخنگوي ليست العراقيه، خانم دکتر ندي الجبوري عضو ليست العراقيه، علامه سيد محمدعلي الحسيني، عاليه نصيف عضو ليست العراقيه، احمد العلواني عضو ليست العراقيه، دکتر مصطفي الهيتي عضو ليست العراقيه، خانم سهاد فاضل العبيدي نماينده پارلمان عراق، خانم ميسون الدملوجي عضو ليست العراقيه، قحطان سعيدي وکيل و از رهبران جنبش احرار، بايزيد حسن عضو پارلمان از ليست تغيير کردستان، دکتر احمد المساري نماينده پارلمان از ليست العراقيه، محمود عثمان نماينده پارلمان و از رهبران ائـتلاف کردستان عراق، آزاد ابوبکر زينال نماينده پارلمان عراق از اتحاد کردستان، بَکر حَمِه کردي عضو اتحاد اسلامي کردستان عراق، لطيف حاج حسن عضو اتحاد کردستان و....


به اين ليست مي توان نام دهها عضو ديگر پارلمان عراق و صدها سازمان سياسي، اجتماعي و فرهنگي به شمول سازمانهاي غير دولتي را اضافه کرد.

از ميان صدها موضع گيري از جانب نخبگان سياسي عراق که در مورد حمله دَدمنشانه روز ۱۹ فروردين منتشر شده، فقط به ذکر يک نمونه آن بسنده مي کنم.

محمود عثمان نماينده پارلمان و عضو ائـتلاف کردستان در اظهارات مطبوعاتي اش گفت:«حضور سازمان مجاهدين خلق در خاک عراق، مطابق با قوانين بين‌المللي و داخلي است. وي افزود که موقعيت اين سازمان قانوني بوده و هيچ شک و شبهه‌اي در اين نيست و اين غيرممکن است که به شيوه غيرقانوني آنها را بتوان اخراج کرد. وي توضيح داد؛ عراق کشوري است که در آن دمکراسي حاکم است و اين عاقلانه نيست که جرياني و طرفي بخواهد خارج از اين رفتار بکند. محمود عثمان افزود؛ مجلس نمايندگان درصدد است که موضوع اين سازمان را در بحثهاي سياسي آينده خود مطرح کند، تا اين‌که از آن‌چه که در اين کمپ در جريان است اطلاع پيدا بکند.»(سايت ملف، ۳۰ فروردين ۱۳۹۰)

همين حمايت پُر وزن و گسترده نشان مي دهد که تفسير بسياري از نيروها و شخصيتهاي عراقي از منافع ملي و حق حاکميت به کلي با تفسير سرسپردگان به ولايت خامنه اي متضاد است.

دليل دوم در مورد حق حاکميت به شرايط جهاني پس از جنگ دوم جهاني بر مي گردد. با تصويب بسياري از ميثاقها، کنوانسيونها و عهدنامه هاي بين المللي، به ويژه اسناد مربوط به حقوق شهروندان، حق مطلق حاکميت دولتها با مفاد اين اسناد محدود شده است. امروز حکومتي که به نام حق حاکميت و به بهانه عدم دخالت در امور داخلي، حقوق شهروندي را نقض مي کند، از قانون اعدام دفاع مي کند، برابري زن و مرد را به رسميت نَشِناسد و بيانيه حقوق بشر را نفض کند، در نهادهاي بين المللي بارها مورد محکوميت قرار مي گيرد. متاسفانه تا کنون با غلبه تجارت بر حقوق انسانها اجراي بدون تبعيض اين تعهدات جهاني با چالشهاي بي شمار روبرو شده است. اما هر نيروي ترقيخواه که به معيارهاي مدرن پايبند باشد و براي جهاني سرشار از صلح و عدالت تلاش کند، بايد مصرانه خواستار اجراي کامل و بدون تبعيض مفاد اين اسناد از طرف تمامي دولتها باشد.

بر اساس ۱۶ نظريه حقوقي توسط برجسته ترين حقوقدانان بين المللي در مورد ساکنان شهر اشرف، دولت و حاکميت در عراق طبق معاهدات بين المللي ملزم به قوانين زير است؛

*کنوانسيون چهارم ژنو در مورد حقوق افراد غير نظامي.

*قانون بين المللي حقوق بشر و قانون انساندوستانه بين المللي و کنوانسيون حقوق مدني و سياسي.

*قطعنامه هاي ۲۴ آوريل ۲۰۰۹ و ۲۵ نوامبر ۲۰۱۰ پارلمان اروپا درباره حقوق ساکنان اشرف که با اتفاق نظر ۸۵۰۰ حقوقدان و بيش از ۴ هزار پارلمانتر تدوين شده است.

*قراردادهاي حاکميت سابق عراق با سازمان مجاهدين خلق ايران که دولت عراق بر طبق قوانين بين المللي بايد به آن ملتزم باشد.

*مواد ۵۲ و ۵۳ کنوانسيونهاي لاهه درباره مالکيت افراد.


خودکامگاني مثل خامنه اي، نوري مالکي و...مي توانند با استفاده از فرصت تجارت با کشورهاي بزرگ، تحت عنوان استقلال و حق حاکميت به سرکوب حقوق انسانها دست بزنند. اما جبهه مدافعان حقوق بشر گسترده تر از آن است که ديکتاتورها بتوانند همواره بر ظلم و تعدي خود ادامه دهند. سرنوشت مبارک و بن علي و آن چه امروز در خاورميانه و شمال آفريقا مي گذرد چشم انداز مستبدان را ترسيم مي کند. همه جباران حاکم، براي حفظ امنيت رژيم خود از مدافعان پر و پا قرص «منافع ملي و حق مطلق حاکميت» هستند. اما روند تاريخ و به ويژه جنبه هاي مثبت جهاني شدن خط بطلان بر نظريه حق حاکميت مطلق مي کشد.


دليل سوم اين که نوري المالکي و شرکا حتي تعهدات خود با ديگر جريانات سياسي عراقي را مُعَوق گذاشته و در موراد بسيار آن را نقض کرده اند. امروز در خيابانهاي بسياري از شهرهاي عراق مردم اين کشور عليه نوري المالکي قيام کرده اند و مشروعيت او را زير سوال برده اند. مهمتر اين که موجوديت اين دولت به پشتيباني نظامي و لجستيک نيروهاي آمريکايي وابسته است. بنابرين نوري المالکي نمي تواند با معيارهاي قديمي حق حاکميت هم، يک رئيس دولت مدافع اين حق باشد و بر اساس معيارهاي جديد حق حاکميت نيز نقض کننده تعهدات بين المللي و برهم زننده قراردادهاي داخلي في مابين نيروهاي سياسي است.

به سه دليل بالا و از نظر معيارهاي مدرن حقوق بين الملل حمله به ساکنان غير مسلح شهر اشرف با توسل به اصل حق حاکميت قابل توجيه نيست. اين حمله نمونه کامل جنايت عليه بشريت است و به همان گونه که تا کنون تعدادي از خودکامگان و جنايت کاران به دادگاههاي بين المللي جنايت عليه بشريت و منجمله دادگاه رسيدگي به جنايت عليه بشريت در اسپانيا فراخوانده شده اند، بدون ترديد المالکي و ژنرال سرکوبگر، علي غيدان به دادگاه و براي رسيدگي به رفتار ضد بشري اشان فراخوانده مي شوند. مصونيت سياسي نوري المالکي دائمي نبوده و در اين امر دير و زود وجود دارد اما سوخت و سوز هرگز.

جنبه سياسي

آن چه در روز ۱۹ فروردين در اشرف اتفاق افتاد يک عمليات جنگي تمام عيار با تجهيزات کامل عليه زنان و مردان غير مسلح بود. اين جنگ ظالمانه، غيرعادلانه و ارتجاعي ادامه يک سياست مشخص ديکته شده از جانب خامنه اي است. بر اساس اين سياست ساکنان کمپ اشرف در مقابل دو راه قرار داده شده اند. يا بايد تسليم شوند و يا براي ابد زير خاک اشرف ساکن شوند. مجري اين سياست ضد انساني سيد علي خامنه اي در عراق دولت نوري المالکي است. از اين جهت سياست عملي و روزمره دولت مالکي و مزدورانش، فشار مداوم و طاقت فرسا بر ساکنان اشرف براي وادار کردن آنان به تسليم است. چندي پيش ساکنان اشرف به آمريکائيها و نمايندگان سازمان ملل در عراق و دولت المالکي اعلام کردند، در صورتي که شما واقعاً خواستار خروج ما از عراق به يک کشور امن ديگر هستيد در مرحله اول ۵۰ تن از بيماران که در شرايط سخت به سر مي برند را از عراق به اروپا و يا آمريکا اعزام کنيد. اسامي اين افراد و پرونده کامل پزشگي آنان نيز تحويل داده شد. اما نتيجه اين اقدام اين شد که نه فقط يک نفر هم به کشور ثالث منتقل نشد، بلکه سخت گيري در مورد مداواي بيماران افزايش پيدا کرد تا جايي که منجر به درگذشت مظلومانه يک نفر از ساکنان اشرف شد.

از آغاز سال ۲۰۰۹ تا امروز کمپ اشرف در محاصره کامل است. ورود عراقيان به اشرف ممنوع اعلام شده و خبرنگاران حق بازديد از اين کمپ را ندارند. تمامي اين اقدامات ضد انساني براي اجرايي کردن سياست ديکته شده خامنه اي به المالکي است.

بر طبق ارزيابي خامنه اي، آمريکائيها در شرايطي نيستند که بتوانند در مقابل پيشبرد اين سياست مانع جدي ايجاد کنند و تازه بسياري بر اين اعتقاد هستند که دولت آمريکا براي پيشبرد سياست مماشات، از عملي شدن اين سياست چندان نگران و يا ناراضي هم نيست.


اين که خامنه اي چرا چنين سياستي را در پيش گرفته نياز به توضيح زياد ندارد. همين سياست در زندانهاي جمهوري اسلامي در مورد کساني که در مقابل ارتجاع ايستادگي مي کنند هر روزه عملي مي شود. خامنه اي بهتر از هر کس ديگر به ابعاد بحراني که سراپاي ولايت اش را درهم مي پيچد آگاه است و مي داند که با چند انفجار بزرگ همچون ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، ۶ دي ۱۳۸۸ و ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ مي تواند استبداد مذهبي را به کلي فروپاشد. بنابرين او مصمم است که هر نيرويي با هر ميزان سازماندهي که براي برچيدن بساط ننگين ولايت فقيه تلاش مي کند را به کلي محو و نابود کند و بديهي است که وجود مهمترين و متشکل ترين نيروي سازمانيافته ايران، حتي در شرايطي که افراد آن غير مسلح و در حَصر به سر مي برد، مي تواند همچون خار در چشمان ولي فقيه باشد.


از طرف ديگر نوري المالکي و شرکا هم به خوبي مي دانند که بدون حمايت عملي رژيم ايران نمي توانند بر عراق حکومت کنند. اينان به خوبي مي دانند که با وجود نيروهاي گوناگون در اين کشور تنها با حمايت آمريکا نمي توانند حاکميت را در اختيار داشته باشند. بنابرين منافع باند چپاولگر مالکي، و نه منافع ملي مردم عراق، اين است که سياست ديکته شده به وسيله ولي فقيه رژيم ايران عملي شود. تسليم و يا سکونت ابدي در زير خاک اشرف گزينه اي است که مالکي به نيابت از طرف خامنه اي در صدد اجرايي کردن آن است.

ساکنان شهر اشرف از اين سياست اطلاع کامل داشته و عمليات اجرايي آن را روزانه با گوشت و پوست و رگ و استخوان خود حِس مي کنند. آنان در مقابل دو گزينه قرار گرفته اند. يا تسليم به دربار خامنه اي و يا پايداري براي دفاع از حق. اين حقيقت به شکل عريان در مقابل زنان و مردان شهر اشرف خود را نشان مي دهد و مي دانيم که درک و پذيرش آن چه در مقابل انسانها قرار دارد، نخستين گام براي انتخاب مسير است.

هيچ انسان با وجدان و شرافتمندي نمي تواند زنان و مردان مجاهد شهر اشرف که از حق انساني خود دفاع مي کنند را به تسليم تشويق کند و مهمتر اين که سياست تسليم يک ضربه اساسي به قيام مردم ايران عليه استبداد مذهبي وارد خواهد کرد که آثار آن سالها بر پيکر جنبش آزاديخواهي مردم ايران باقي خواهد ماند. بنابرين کساني که مُشَوق گزينه تسليم نيستند يا بايد عراق، آمريکا و ملل متحد را وادار به گزينه سوم مبني بر قبول حق پناهندگي ساکنان کمپ اشرف در کشورهاي پناهنده پذير و امن کنند و يا اگر نمي توانند در اين مورد اقدام موثري انجام دهند حق مقاومت و پايداري آنان را به رسميت بشناسند.

نهادهاي امنيتي جمهوري اسلامي طي سي و چند سال گذشته در مقابله با سازمانهاي سياسي مخالف اقدام به ساخت و ساز يک صنعت جداسازي بدنه از رهبران کرده اند. وزارت اطلاعات رژيم در مورد سازمان مجاهدين خلق ايران با استفاده از تمام شيوه هاي سخت افزاري و نرم افزاري و با هزينه کلان در اين راه تلاش کرده و مي کنند. البته اين صنعت فرسوده و نخ نما شده تاکنون نتوانسته براي نهادهاي امنيتي رژيم آبي گرم کند. تلاش آن تعداد اندک از افرادي که در سوخت و ساز يک ارگانيسم فعال به مزدوري دستگاههاي امنيتي استبداد مذهبي درآمده اند هم بيشتر به مضحکه تبديل شده است. حمله جنايتکارانه روز ۱۹ فروردين نشان داد که آن نيرويي که مانع ارتباط ساکنان شهر اشرف با دنياي خارج است، نه رهبران آنان که سرکوبگران تحت امر مالکي و عوامل نفوذي نهادهاي امنيتي ولايت خامنه اي در دولت مالکي بوده است. اين کميته سرکوب دولت نوري المالکي است که از آغاز سال ۲۰۰۹ مانع ورود خبرنگاران و مردم عراق و ايران به شهر اشرف شده است.

بر اساس اطلاعيه روز پنجشنبه ۳۱ فروردين دفتر نمايندگي شوراي ملي مقاومت ايران در انگلستان، وزارت خارجه عراق «۲۸ماه است که حتي يک ويزا در پنج قاره جهان براي انبوه خبرنگاران، وکيلان و پارلمانترها و خانواده هاي ساکنان اشرف که متقاضي رفتن به عراق و بازديد از اشرف بوده اند، صادر نکرده» است و اين در حالي است که «مأموران نيروي تروريستي قدس و اطلاعات آخوندها دائماً از تهران به بغداد در سفر هستند و ۲۴۰ بلندگو هم در اطراف سياج اشرف کار گذاشته اند.»

وزارت اطلاعات خامنه اي نيز طي سالهاي گذشته تعداد زيادي از خانواده هايي که براي ديدار فرزندان و اقوام خود به کمپ اشرف رفته بودند را دستگير و آنان را به زندانهاي طولاني مدت محکوم و يا براي آنان حکم اعدام صادر کرد. در مقابل اين دغلبازي نهادهاي امنيتي رژيم ايران، مدافعان حقوق ساکنان شهر اشرف از پيشنهاد نوي پيلاي، کميسر عالي سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر که حمله نيروهاي ارتش عراق را محکوم کرد و خواهان تحقيقاتي در اين زمينه شده، حمايت مي کنند. يک کميته تحقيق مستقل که از جانب دبيرکل ملل متحد انتخاب شود مي تواند در رسيدگيهاي خود با تمام ساکنان اين کمپ گفتگو کند. اين کار را نيروهاي آمريکايي چند بار قبل و بعد از اعلام حق برخورداري مجاهدان شهر اشرف از کنوانسيون چهارم ژنو انجام دادند و حتي دولت عراق هم تا آن جا که من اطلاع دارم يک يا دو بار با تمام ساکنان اين کمپ به طور انفرادي در مورد تصميم آنان براي آينده مصاحبه کرده است.

کميته حقيقت ياب تحقيق مي تواند به طور دائم در کمپ اشرف مستقر شود و با تامين امنيت آن از جانب آمريکا و دولت عراق به يکايک ساکنان آن دسترسي داشته باشد.

تاکنون دولت نوري المالکي در پيروي از نيات پليد بيت خامنه اي مانع جنين امري شده است. ديکتاتور عراق به همان گونه که تعهدات اش با طرفهاي سياسي عراقي را مُعَوق گذاشته درصدد است تا به سرعت امر نابودي شهر اشرف را بر اساس همان دو گزينه تسليم و يا سکونت دائمي در زير خاک اشرف به سرانجام برساند. بديهي است که با وجود پايداري در اشرف و به علت شرايط داخلي عراق و شرايط جهاني و منطقه اي فرصت عملي کردن کامل اين سياست براي دولت نوري المالکي وجود ندارد و چشم انداز اين پروژه رذيلانه شکست محتوم است.

علت و راز و رمز مقاومت و پايداري زنان و مردان شهر اشرف در شناخت دقيق همين امر است. تمام انسانها در دوران حيات خود بارها در مقابل انتخاب قرار مي گيرند. چَک و چانه زدن بر سر آن که چرا چنين شد و چنان نشد، هيچ تغييري در وجود لحظه تصميم گيري نمي دهد و تنها مي تواند شرمساري درماندگي براي تصميم گيري را توجيه کند. اين شقايقهاي سرخي که ما پَرپَر شدن آن را با بُلدوزر و گلوله و زرهي جنگي مي بينيم، انسانهايي هستند که آگاهانه و با رد گزينه تسليم راه پايداري و مبارزه براي آزادي را برگزيده اند و من در ستايش اين پايداري آگاهانه و مختارانه يک بار ديگر جمله رومن رولان را تکرار مي کنم که:«آزادي جان و انديشه، تا وقتي به عمل تبديل نشود چيزي بي ارزش و يک لفاظي پوچ است».

*براي مشاهده نام امضا کنندگان اين نامه به آدرس زير مراجعه شود:

http://www.gopetition.com/petition/۴۴۵۹۶/signatures.html

**تلويزيون فارسي بي بي سي براي رعايت اصل «بي طرفي» در مقابل هر چند دقيقه پوشش خبري به سود ساکنان کمپ اشرف، به شکل «عادلانه» چند ساعت عليه آنان گزارش، خبر و تفسير پخش کرد.
منبع: يادداشت سياسي نبرد خلق شماره ۳۱۰، پنجشنبه اول ارديبهشت ۱۳۹۰(۲۱ آوريل ۲۰۱۱)


۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

تن به ننگ خفت و خواري و تسليم نمي دهيم!

”اگر مجاهدان و رزم آوران آزادي هم چون هميشه آگاهانه براي آزادي مردم و ميهنشان در خطر جان باختن و شهادت هستند, آخوندها به جد در معرض باختن حاکميت خود ميباشند. سنت تکامل ,حکم تاريخ, و اراده سترگ ملت ايران و فرزندان رشيد اين مرز و بوم, بر سرنگوني و سلب حاکميت از آخوندهاي پليدتعلق گرفته است.”-مسعود رجوي
جنايت خامنه اي - مالكي در روز 19 فروردين به حدي عظيم و عريان و انكار ناپذير است كه ماموران و مزدوران وزارت اطلاعات و همهدُم و دُمبالچه هاي رژيم هم براي سفيد سازي و تقسيم جنايت جنايتكاران با قرباني كه مجاهدين هستند , مجبورند آن را شديدا محكوم كنند, تا بتوانند رهبري مجاهدين را مجرم و مقصر معرفي كنند, كه چرا اينها را در عراق نگه داشته تا قتل عام شوند؟!
گويي در عراق جنايتكاران حق حاكميت دارند ونبايد در مقابل جنايت خامنه اي – مالكي, ايستاد و فرياد بر آورد كه اين جانيان دست پرورده ملاها و جنگ ضد ميهني اش در عراق چه مي كنند كه اشغالگران آمريكايي باعث قدرت گرفتنشان شده اند تا هم مردم شريف عراق را غارت و چپاول و ترور كنند و هم به جان مجاهديني كه بيش از دو دهه است در اين كشور هستند و طبق قوانين بين المللي و با حمايت مردم شريف و نيروهاي ملي عراق همچنان در اين كشور مانده اند بيفتند و آنها را براي سركوب قيامهاي مردم ايران و عراق سركوب كنند
.برخي هم دايه دلسوز تر از مادر شده اند و براي اجابت به خواست خامنه اي - مالكي(برچيدن اشرف) به فكر نجات مجاهدين افتاده اند وگويي يا فراموش كرده اند يا خود را به عمد به فراموشي مي زنند كه مجاهدين در همين اروپا و فرانسه هم مورد حمله قرار گرفتند و بهاي گزاف و سنگيني براي دفاع از حق پناهندگي خود و آنها كه امروز فرصت را براي شماتت و ملامت رهبري مجاهدين گير آورده اند پرداختند.
حضرات يادشان رفته اگر دلالان همدست آخوندها در غارت و چپاول و سركوب موفق به استرداد مجاهدين به آخوندها مي شدند , شامل حال آنها و همه پناهندگان چه ايراني و چه غير ايراني مي شد. گويي براي يك نيروي انقلابي و مبارز كه حاضر نيست سر سوزني از منافع مردم و ميهنش كوتاه بيايد ايراد به محل استقرار آن است.
مجاهدين اولين بار نيست كه شهيد مي دهند و كشتار و قتل عام مي شوند از زماني كه هوادران مجاهدين نشريه مي فروختند تا زمانيكه در «عصر طلايي امام »! جنايتكاران روزانه دهها و صدها نفرشان اعدام و قتل عام مي شدند و تا قتل عام شصت و هفت و تا كنون روزي نبوده كه مجاهدين شهيد ندهند و مورد ستم و سركوب قرار نگيرند.آيا همه اين جنايات رژيم را هم بايستي با مجاهدين تقسيم كرد؟ يا نه يكي جلاد و يكي قرباني است. شايد برخي گمان كرده اند چون مجاهدين دستشان خالي است , بيچاره و درمانده هستند و بايستي به داد اين درماندگان بيچاره رسيد!
زندانيان در بند و اسارت رژيم در سال شصت و هفت هر گز چنين احساسي نداشتند و اكنون نيز اسيران مردممان در سياهچالهاي رژيم چنين احساسي ندارند. زينب جلاليان يكي از اين زنان زنداني مي گويد: من از مرگ نمي ترسم من پيش مرگ آزادي ام”و يا قهرمانان در بند با ديدن فيلم حماسه اشرف پيام حمايت و همبستگي مي دهند. چه رسد به پيشاهنگان كانون اصلي جنبش كه اگر چه دستشان خالي است اما ايمانشان خلل ناپذير و عزمشان در عهد و پيماني كه با ملتشان دارند چنان پولادين است كه در برابر تانكها و زره پوشها و گلوله هاي مستقيم مي ايستند اما تن به ننگ خفت و خواري و تسليم نمي دهند. به قول آقاي هزار خاني مجاهدين با چنگ و ناخن هم که شده از اشراف دفاع مي کنند. بيهوده به فكر هواپيما براي خروج مجاهدين اشرف نباشيد. اگر چنين چيزي شدني بود خود اشرفيها به جاي اروپا يا آمريكا مسير تهران را بر مي گزيدند. آزادي مردم ايران فقط يک راه بيشتر ندارد, اين مسير سخت از اشراف ميگذرد. تبليغ خروج از اشرف در اين شرايط تبليغ براي خامنه اي است.دفاع از مجاهدين اشرف مساوي با دفاع از اشر ف است. دوستان و ياران اشراف پايدار و مقاوم مي ماند. اين رژيم آخوندي فقط از طريق ارتش آزادي بخش و به کمک مردم ايران سرنگون ميشود.
پيروز باشيد.
30 فروردين 1390
کورش نيکنام

اندر احوالات و کمالات ثقه الاسلام (*) بي بي سي دامت برکاته

سابقه خوش خدمتي بخش فارسي بنگاه سخن! پراکني دولت فخيمه! به دارالخلافه جهل و جنايت آخوندي، به سال هاي دور بر مي گردد، اما در حافظه سياسي و اجتماعي ايرانيان امدادگري آن به اين طايفه واپسگرا در زمان حکومت ملي دکتر محمد مصدق و روي کار آمدن باند مافيايي آخوندها در بهمن پنجاه وهفت، به شکل ويژه اي عمده و پررنگ مي باشد و پس از آن هم در رابطه با مبارزه مردم عليه خلافت آخوندي فراتر از چوب زير بغل براي بقاي آن به ميدان آمده و به ايفاي نقش ناجي رژيم پرداخته است، وجه ديگر اين امدادرساني ولايي دشمني اين «بنگاه» خوشنام! با مقاومت و نيروي محوري آن؛ سازمان مجاهدين خلق ايران بوده که تا امروز مستمر و پايدار ادامه داشته، خوش خدمتي اين «بنگاه»داران خوش آوازه، نه فقط در باور انديشمندان ايران زمين همانند سراينده بلند آوازه، زنده ياد؛ احمد شاملو که «بي بي سي» را مخفف بي پرنسيب ترين، بي حياترين سانسورچي معنا و تصوير کرده بود، بلکه در بين توده هاي مردم نيز به خوشنامي! و گفتار و پندار و کردار نيک! شهره مي باشد، دکتر محمود اکرامي از استادان دانشگاه مشهد در کتاب: مردم شناسي و اصطلاحات خودماني؛ که پژوهش مردم شناختي در اصطلاحات جوانان مي باشد (چاپ سوم، نشر ايوار؛ مشهد سال ۱۳۸۵) در بخش واژه نامه، صفحه يکصد و سي و هشت «بي بي سي» را که در بين مردم به ويژه جوانان به عنوان متلک و ريشخند مورد استفاده قرار مي گيرد اين گونه معنا مي کند: خبرکِش/ جاسوس/ آنتن، وبه عنوان شاهد: بي بي سي داره مياد، حواستون باشه اشکل (مشکل) درست نکنه. که نشان دهنده انس و الفت ايرانيان به اين «بنگاه»خوش سابقه! و بي طرف! مي باشد. يکي دوسال پيشتر، عناصر اجرايي اين «بنگاه» براي علم کردن دفتر تلويزيوني خود در زير خيمه نظام ولايت، در نشيب ذلت و پستي براي گرفتن پروانه به صد زبان در گوش آخوندها مي خواندند که؛ تمام عناصر، دم و دستگاه تلويزيون افرادي خواهند بود که هيچ اختلافي و زاويه اي با رژيم ندارند واز مخالفين و معاندين نظام مقدس نمي باشند.
در مورد هم پيماني آخوند ها و «بنگاه» مربوطه و صاحب کاران دانه درشت آن عليه مقاومت، توجه تان را به تعهد ننگين حجت الاسلام مستر «جک استرا» با آخوندها براي بمبباران قرارگاه هاي مقاومت در خاک عراق، منعقد و به اجرا در آمد جلب مي کنم.
اما اين بار اين «بنگاه» سرسپرده نظام اهريمني ولايت پس از کشتار ددمنشانه زنان و مردان قهرمان «اشرف» و به خاک و خون کشيدن صد ها مجاهد ديگر توسط ايادي جنايت پيشه «مالکي» دژخيم، به فرموده حاکمان تهران رکورد ديگري در سرسپردگي و فرمانبرداري از دشمنان ايران زمين، عليه مقاومت گلگون پيکر ميهن، با به صحنه آوردن تني چند خودفروخته از قماش خود؛ رقم زد که هيچگاه از حافظه ايراني و ايران پاک نخواهد شد، گردانندگان بيگانه اين «بنگاه» جعل و دروغ و توطئه، آنچه که فرموده؛است مي کنند، اما آنان که در ظاهر شناسنامه ايراني در جيب يا کيف خود دارند براي تامين معاش خفيف و خائنانه خود چگونه تن به اين ننگ و ذلت داده اند!؟
اما آنچه که به مقاومت ايران زمين برمي گردد پيگيري مبارزه با اختاپوس جهل و جنايت که بر ميهن چنگ انداخته مي باشد، که اشرفيان دلير و سرفراز در نمونه اي حماسي در مقابل عمله و اکره تا دندان مسلح ارتجاع با دستان تهي از هر نوع سلاح و سنگ، سينه سپر کرده و آنها را در مقابل چشمان آزادگان گيتي به خاک ذلت و رسوايي کشيدند و حمايت گسترده و بي سابقه اي را در حمايت از حقوق به حق خود و عليه رژيم آخوندي را سبب شدند، خوش خدمتي «بنگاه» خوشنام، به قول قديمي ها؛ آب به ريسمان کردن و يا آب در قفس کردن است، همه ياران مقاومت و عناصر آن همچون هم ميهنانمان در ايران زمين، به دشمن بي امان، بيابيا مي گويند.
محمد بهروزي ـ
پنج‌شنبه، ۰۱ اردي‌بهشت ۱۳۹۰ / ۲۱ آوريل ۲۰۱۱


(*)ثقه: در فرهنگ معين، مورد وثوق، اطمينان، و معتمد، معني گشته است، و آگاهانه سرنويس اين نوشته به شيوه نگارش آخوندي رقم زده شده است تا سنخييت «بنگاه» مربوطه بهتر ادا شود.